پاسخ به:*****مشـــاعره مهدوی*****
یک روز عاشقانه تو از راه میرسی
آن روز واجب است بمیرم برایتان
نه طاقتی نه صبری، تا چند پشت ابری؟ ای مهر عالم آرا عجّل علی ظهورک
کشتی اُنس مرا طوفان شهوت غرق کرد
ریخته بار مرا در قعر دریا بارها
آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن
نسیم مژده رسانْ جانِ تازه می بخشد
سپیده با قدم زرنگار در راه است
ترانه ی لب من از غزل ترانه ی اوست ” رواق منظر چشم من آشیانه ی اوست “
تمام جاده را رفتم، غباری از سواری نیست
بیابان تا بیابان جسته ام ردّ نشانت را
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بیتابیم
مه مبارک در ابر آرمیده، بیا
امید آخر دلهای داغ دیده، بیا
او سالهاست آبرویم را خریده است
ابر کرم ز عبد گنهکار برنگشت
اصلا بدون او چه بهاری؟ چه لذتی؟
بی او نسیم هم سوی گلزار برنگشت
تویی اسم اعظم، تو صاحب زمانم نگنجی تو هرگز به وصف و بیانم
مرتضی محمودپور
مژده ای دل که شب نیمه شعبان آمد
بر تن مرده و بی جان جهان جان آمد
بانگ تکبیر نگر در همه عالم برپاست
همه گویند مگر جلوه یزدان آمد
دیده گشوده زادهی کوثر ز عسکری
عالم برای دیدن او گشته مشتری
احمد شمائل است جمال خدائیش
یوسف غلام حلقه بگوش و فدائیش
شیعه تنها مصلح کل بشر می داندش
عالم خلقت امام منتظر می داندش
شیعه در ایام غیبت همچو کوهی سربلند
در حوادث پایدار استاده تا پای ظهور