پاسخ به:*****مشـــاعره مهدوی*****
میمیرم و ز وصل تو حرفی نمیزنم
حرف وصال را که سیهرو نمیزند
دل شکسته بداند قرار یعنی چه ؟ خبر نیامدن از تکسوار یعنی چه ؟
هر کار میکنم دلم احیا نمیشود
قرآن به نیت من بیچاره واکنید
در انتظار تو ای مهدی دل آرامم
ببین چگونه ز اندوه و درد حیرانم
مرا گریز ده از کوچه های خاموشان
که از نگاه پلید ریا گریزانم
منم من روضهی عباس تا اینکه بیاید او کشیدم در خودم مجلس به مجلس انتظارش را
اگر خسته باشم از این انتظار
به این خسته آخر نظر می کنی
یقین دارم که هُرم دستهای مهربان تو به شبهای زمستان،سخت یاری می کند ما را
ای کاش که انتظار معنی می شد
بی تابی جویبار معنی شد
دارم یقین که روزِ وصالِ تو میرسد ذکرِ لبم شده که الهی ببینمت
تمام جاده را رفتم، غباری از سواری نیست
بیابان تا بیابان جسته ام ردّ نشانت را
ای کاش یک سه شنبه شبی قسمتم شود در راهِ جمکران سر راهی ببینمت
تو می آیی و با طلوعی لطیف
چه نقشی به آینه ها می زنی!
یک جمعه می بینید نگاه شرقیِ من خورشید پیدا می شود از غروب دنیا
ای رخ دل رُبای تو شعشعه ولای من
و ای دم باصفای تو، مأذنه صلای من
نگاه رحمتت بر ماست، می دانم که می آیی ز اشک دوستان پیداست، می دانم که می آیی