پاسخ به:*****مشـــاعره مهدوی*****
درختان تا ابد میراث دار یادگاریها
ولی ردی ندارد از تو دیگر روح دفترها
دل تقویم ها پوسید از آدینه ها غربت
تن سجاده ها می لرزد از الله اکبرها
بیا عزیز فاطمه دلها نگران است ظلم است جفا درعالم عیان است
شمشیر علی آوری ای جان عالم کینه خصم درحال فوران است
تا بگویند برایت غزل جمعه وصل
«شفق» و «میثم» و امثال «حسان» چشم به راه
هوای جمعه های من , پر است از غریبی ات غروب جمعه بیشتر , غریب و زار عاشقم
من در میان راه زمین خوردهام بیا
از بس که بار آمده بر روی دوش، بار
راه نفس نمانده بیا ای گل امید اقا بیا و رنج و بلا را تو دور کن
نه کوفی بیوفائیم، نه اهل مکر و ریائیم
ما بنده تحت امریم، تو صاحبُ الاختیاری
یگانه منجی عالم که حق ضمیمه ی اوست و شیعه تشنه ی یک نَظرَهً رَحیمه ی اوست
تا کی به پس پرده نهان چهره ماهت
عمری ست که من منتظرم بر سر راهت
تا نویسیم سر گذشتت را سینه سینه کتابمان کردی
یک لحظه با تو بودن، از عمر جاودان بِه
یک زخم از تو بر تن، از صد هزار جان بِه
همین باران آهسته
همین نجوای گنجشکان
همین عطری که می آید
نگاه توست
تمام حاجتم این است با دلی پر درد ترا به حق اسیری عمه ات برگرد
در نبودت همه چیز از جریان افتادهست
کوه و دشت و چمن و رود روان چشم به راه
هزار سال بعد تو , خوشی ندیده روزگار بدون تو در این شب , سیاه و تار عاشقم