پاسخ به:*****مشـــاعره مهدوی*****
نشسته ایم که باز آیی از سفر ای یار
دوباره تازه شود بین عاشقان دیدار
که باز وقت ضیافت به بزم قرآن است
زمان عرض ارادت به حضرت جان است
تو از جگر سوختهی ما خوشت آید در آنچه بُوَد میل دلت چون و چرا نیست
بدتر ز من روسیه پست کسی نیست بهتر ز تو ای خسروِ خوبان به خدا نیست
مجید خضرائی
تا کی بناست از غم داغ و مرافقت
هر صبح و شام سر بکشم جام آه را
این جمعه هم گذشت و ندیدم نگار خود
یعنی نشد که تکیه زنم تکیه گاه را
امر همه عالم به سر زلف تو بند است کو پادشهی که سر کوی تو گدا نیست
خوشبختتر از ما چه کسی هست که رزقش از سفره معشوق به جز جام بلا نیست
توبه ز قنوتی که نشد بال و پر من
یک بار حلال تو نشد چشم تر من
العفو من انگار فراتر ز لبم نیست
مرضی رضای تو مگر نیمه شبم نیست
تویی یوسف، که در هر کوی وبرزن
هزاران پیرکنعان داری ای دوست
تو که درد آشنای اهل دردی
تو که دست کسی را رد نکردی
بگو حالا که دلهامان شکسته ست
دلت می آید آیا برنگردی؟
یا صاحب الزمان و زمین موعود،دانای هرکه آمد و هر چه بود
گم نامم و تویی تو،که می دانی،تنها به نام سبز تو می نازم
ما در عقب قافله ی عشق بماندیم
از لعل لب پرگهرش دانه نچیدیم
گر دیده نشد لایق نور رخ مهدی
اما همه جا وصف کمالش بشنیدیم
مهدیم من که مرا گرمی بازاری نیست
بهتر از یوسفم و هیچ خریداری نیست
همه گویند که در حسرت دیدار منند
لیک در گفته این طایفه کرداری نیست
ای که دائم به دعایی که ببینی رخ من
تا که خالص نشوی با تو مرا کاری نیست
تو از سر تا به پا نازی، من از سر تا به پا دردم تمام عمرم ای عمرم به دنبال تو میگردم
غروبِ آفتاب آمد، بیا ای آفتاب من به بیداری نمیآیی، بیا یک شب به خواب من
سید محسن حسینی
نه یک تن بل هزاران تن فدایش
فداییش به روی دار عشق است
دل و مهدی دل و دوری هجران
گل زهراییم دیدار عشق است
تو گنج نهان، حجّت حق روی زمینی ظاهر شو و اقدام به اصلاح جهان کن شمشیر علی در کف و قرآن کف دیگر تسخیر جهانی تو کران تا به کران کن
اسماعیل تقوایی
نفیر کوزه های تشنه ی اعصار می گویند
که عشق،این ماه سرگردان،زمانی این حوالی بود
تو را با خوشه ی پروین همیشه جستجو کردم
از آن روزی که از پردیس جاویدان شدم مطرود