پاسخ به:*****مشـــاعره مهدوی*****
هر نسیمی کز کنار خیمه ات رد می شود
عشق را با خود به هر سامان عالم می برد
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
دیده هامان ز فراق است که بارش دارد
قلب ها از تپش عشق تو لرزش دارد
چشم پر خون من هر سال ز دوری و فراق
روزهایی که نبودید شمارش دارد
گر چه از غصه دوری شما می سوزیم
فکر یک لحظه وصال است که ارزش دارد
در بزم ولا جام هدایت مهدی است
مقصود ز نور بی نهایت مهدی است
ثبت است که بر جریده ی عالم قدس
گلواژه ی روشن هدایت مهدی است
تنها نه نگین ز دست جم می دزدند
هر چه برسد ، ز بیش و کم می دزدند
دوباره نم نم دلچسب باران
رواج عاشقی بر حسب باران
همین آدینه،با صدها سبد گل
بهاری می رسد بر اسب باران
نمی رنجم اگر باور نداری عشق نابم را
که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیاری
یاران وفادار به ظاهر داری
گریه کن حرفه ای و ماهر داری
دلخوش به دعای عهد این قوم مباش
تو قصه کوفه را به خاطر داری؟!
یاسمن چهره بیاراست، بیا
شور در گلکده برپاست بیا
ای دوای همه علّت ها
دیده از عشق تو بیناست، بیا
از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام
گل کرد خار خار شب بی قراری ام
تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو
دیدم هزار چشم در آیینه کاریم
مانده ست دل اسیر هزاران سؤال تلخ
ای پاسخ هر آنچه معمّا، نیامدی
یقین بدان که اثر می کند دعای فرج
و از عنایت آن صاحب الزمان برسد
شروع دفتر باور به نام او زیباست
اگر که ختم غزل هم به پای آن برسد
درمان حسرت دل ما دیدن تو بود
بازآ که بی تو شیشه درمان شکسته است
تا کی برای چشمت آذین کنم جهان را؟
قلبم شروع کرده عمدا تکان تکان را
باران ترانه اش را با لحن غم نخواند
باشد عوض کنی تو تقدیر آسمان را