پاسخ به:*****مشـــاعره مهدوی*****
هر جمعه ای که می گذرد پیر می شوی
در هر غروب آن تو دلگیر می شوی
می ترسم آقا که بگویی به این گدا
تو باعث این همه تاخیر می شوی
یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟
یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است
تابنده تر از مهری وخورشید ولایت
آقای جهان العجل ای جان به فدایت
بادست دعامهر جهان گل نظری کن
درمانده وزاریم همــه محتاج دعایت
فی البداهه: منصور مقدم 5/2/1398
تماشای خیالیِّ سر اصغر به نوک نی
شرار آتش دلهاست میدانم که میآیی
یاد منی و یاد غم وغصه های من یادی نمی کنم ز تو و غصه های تو
وقت آن شد تا که چندین بیت نقاشی کنم
شاعری هستم که عشق تو مرا نقاش کرد
دوش می گفت کسی،چلچله بر می گردد
یک نفر،آخر،از این قافله برمی گردد
آسمان رفته از اینجا و زمین دلگیر است
ماه من حوصله کن،حوصله،برمی گردد
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
آدینه ها غروب که دلگیر می شوم
در انتظار ماه رخت پیر می شوم
چون شبنمی به شستن گرد و غبار دل
از آبشار دیده سرازیر می شوم
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زدهام فالی و فریادرسی میآید
حافظ
در این تبسم گل یادی از شهیدان کن
نگاه را به تماشای باغ مهمان کن
بریز باده که پیمانه را بهار کنی
بکوش زندگیت نذر انتظار کنی
یک هزار و سیصد و چندی است غیبت خورده ایم تو تماما حاضری و ما به هجران رفته ایم
مى كند مرغ سحر زمزمه بر شاخه گل
كه ز نرگس ثمرى پاك به دوران آمد
وارث تاج نبى اوست كه با دعوت حق
بهر افراشتن پرچم قرآن آمد
دعا کنید که با پرچم امام شهیدان
یگانه منتقم خون کردگار بیاید
غلامرضا سازگار