پاسخ به:*****مشـــاعره مهدوی*****
در ره زهد و پرستش چو علی بن حسین
سوی حق قافله را سلسله جنبان آمد
دید مجنون را یکی صحرا نورد
در میان بادیه بنشسته فرد
دل دریایی ما را به دریا می برد روزی
به سان ماهی از جام بلور آهسته آهسته
ازین رخوت رهایی می دهد جانهای محزون را
درونها می شود پر شوق و شور آهسته آهسته
هر چند کازمودم از وی نبود سودم
من جرب المجرب حلت به الندامه
همه گویند به امید ظهورش صلوات
کاش این جمعه بگویند به تبریک حضورش صلوات
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
یک عمر تو زخمهای ما را بستی
هر روز کشیدی به سر ما دستی
شعبان که به نیمه می رسد آقا جان
ما تازه به یادمان می افتد هستی
یک گوشه در حریمت از وسعت دو عالم
یک قطره از فراتت از بحر بی کران به
هلال نیمه ی شعبان رسید و داغ دل نو شد
دعای آل یاسین خوانده ام با شعر کوتاهی
اگر عصری ست یا صبحی تو آن عصری تو آن صبحی
اگر مهری ست یا ماهی تو آن مهری تو آن ماهی
یا اخا دستی برون از خاک کن
اشک چشم زینبت را پاک کن
نگاهت شمع آجین می کند جان غزالان را
غمت عین القضاتی می کند عقل غزالی را
چه جامی میدهی تنهایی ما را جلال الدین!
بخوان و جلوه ای بخشای این روح جلالی را
از عدل و داد پُر کند این خاک تیره را
آئینهی بهشت کند این جزیره را
محمّدجواد غفورزاده (شفق)
این نابَلَد همین که به مضمونِ تو رسید
استادِ فَـنُّ و قافـیه پَرداز می شود
در غم عشق تو می سوخت دل خلق جهان
آمدی این دل ما چون رخ ازهار شکفت
تو آمدی وُ سامـره شد سُـرِّ مَن رَایٰ
داردزمان زمانه یِ پرواز می شود