پاسخ به:مشاعره بهـــــاری
یک نظر بنشین جمالش را ببین
می برد دل از امیرالمومنین
برق لبخندش گرفته شهر را
روشن از نورش یسار است و یمین
نوح نبى به ساحل رحمت رسید و خورد طوفان به پاس حرمت خیرالورا شكست بر تخت گل نشست در آتش خلیل حق تا ختمالانبیا گل لبخند را شكست
یوسف ندیده ها ترنج دل بیارند
تا سر ببازد هر کسی دیوانه باشد
بنده که تشریفات شاهانه ندارد
تاب سر زلفش عجب شاهانه باشد
در موسم گل توبه ز می دیر نپاید گشتند در این باغ و گذشتند هزاران
نشنیدهام که ماهی بر سر نهد کلاهی
غزل ندانم از من خسته جگر چه میخواهی
یوسف ارباب اومد به دنیا
قبله ی عالَم،کعبه ی دلها
آئینۀ تمام نمای محمّدی است وصفِ جمال را به کجا میبری مَبَر
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اینجاست شرحِ خَلقاً و خُلقاً و منطقاً شاهد مثال را به کجا میبری مبر
محمود ژولیده
روزگاري رسيد و در پيشت خيمه ات، بام و آشيانت سوخت
تا کند مرغ دلـــــــم را چون کبوتر پایبند
بر کنار دانه دام از مشک ناب انداخته است
تمنّا دارد این لحظه، تماشا دارد این صحنه روی دست علــیِّ عــالیِ اعـــلا، علی اکبر بنی هاشم وصال مصطفی را خواستند از حق نــدا آمــد کــه «اِنّا نَحنُ نَزَّلنٰا»، علی اکبر
عبد الحسین میرزایی
رفت از جهان بوی پاییز ،
آمد بهاری دل انگیز
ز شدت مهر تو ای ماه عالم آرا
قبله قلب عاشقان گشته پایین پا
اللهم صل علی علی بن الحسین
نخلهای بلند نخلستان بارش رحمتی که دیده تویی
یوسف برادرم خوش آمدی
ای علی اکبرم خوش آمدی