پاسخ به:مشاعره بهـــــاری
تکرار وجود ماست این مرتبهها
مائیم به تکرار خود از خود شده دور
رويت عباس با ادب بوسيد و حسن غرق در تماشا شد
در خانه خون خدا آمده خدا را مظهری
قد قامتی مه طلعتی مه پاره ای مه پیکری
دریا دلی شیر اوژنی صف بشکنی نام آوری
اسلام را جان پروری پیغام را پیغمبری
یه آشنا که مثل قصهها بود خواب و خیال همه بچهها بود
دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید
جلوه گلشن به باغ هـــمچو نگاران رسید
در سینه ی من بجز طرب نیست هرگز غم دوست مستحب نیست
تیغ دادن در کف زنگی مست
به که آید علم، ناکس را بدست
تو حضرت کلیمی و ادعیه شاهد است
محراب خانه ی تو شباهت به طور داشت
تسبیح زیبایت دل روح الامین را می برد
آن قد و بالایت دل اهل زمین را می برد
ناز قدم هایت دل سلطان دین را می برد
موج نگاهت کشتی اهل یقین را می برد
در مدینه کردهای غوغا به پا محو رویت پیروان مصطفی ای پیمبر رو، پیمبر خوی ما لطف کن چشم عنایت سوی ما
اسماعیل تقوایی
از شوق دل روح الامین شهپر به شهپر میزند
از عشق اکبر نعره ی الاه و اکبر می زند
گویم به آوای جلی طالی احمد آمده
هر کس که بیند روی او گوید محمد آمده
همای قلۀ عشق است این طفل که آغوش حسین است آشیانش
ربوده با نگاه اوّل خویش دل از عبّاس چشمِ مهربانش
غلامرضا سازگار
شمس رخش همجوار زلف سیه فام آیت و اللیل و النهار محمد تا كه بماند اثر ز نكهت مویش خاک حسین است یادگار محمد
در سنگر خون و شرف ان ذبح اعظم زد قدم
آلاله خونین تن ماه محرم زد قدم
از دامن مریم مگر عیسی بن مریم زد قدم
در جبهه حق ز امر حق روح مجسم زد قدم
مرا ارباب اگر فُلْکِ نجات است لب لعل علی آب حیات است
نماز کربلا را تو اذانی به شأنت هر چه گویم بِهْ از آنی
مرتضی محمودپور