پاسخ به:مشاعره بهـــــاری
دریا بیا و موج بزن بر دل کویر ما را ببر به خدمت آن زادهی امیر ما را ببر به علقمه آن قبله گاه آب امشب جواز نوکریَم را از او بگیر
امیر عظیمی
روز میلاد ابوالفضل به بین الحرمین بهر دیدار عمو پرده نشین آمده است
کف بزن خوب طلب کن سفر کرببلا باب حاجات همه در ثمین آمده است
تو جامعِ اوصافِ خدای متعالی تو صاحبِ مَجد و شرف و عقل و کمالی
ای چشمهی کوثر تو چنان پاک و زلالی تو معنی قدریّ و همان فجرِ وصالی
هستی محرابی
یادش افــــتاد نـظـر کرده به آبِ دریا
گــفت: جا دارد اگر من بدهم چشمم را
ذکرِ یاحــیدرِ او داغِ دلِ صـــــحرا شد
گـُرز آمد ســـــرِ او مـثلِ سرِ مولــا شد
در آغوش فلک نجات دو عالم
ببینید روشن چراغ هدا را
ببینید در لیله پنج شعبان
رخ چارمین حجت کبریا را
این شب مهتابی ام را با تو قسمت می کنم
تا سحر بی خوابی ام را با تو قسمت می کنم
ملک مشک افشاند از عطر گیسو
فلک بر زمین بارد اختر چو باران
ندا می دهد مرغ شب لحظه لحظه
که روشن شده چشم شب زنده داران
نور حق میدمد از مشرق سجّادهی تو چه شکوهی ست در این زندگی سادهی تو میرود از نظرش جنّت و مُلک و ملکوت آن که از روز نخستین شده دلدادهی تو
یوسف رحیمی
...وحی آمد سوی موسی از خدا
بنده ما را زما کــــــردی جدا...
آمدی تا به جهان نور يقين برگردد نور ايمان و سعادت به زمين برگردد
در حرمخانه حق محرم اسرار خداست با خدا شب همه شب اوست که خلوت دارد
دوست دارم تا قیامت عمر گیرم از خدا هر دم از مدحت زنم دم یا علیّ بن الحسین
غلامرضا سازگار
نور او افزون ز نور انبیاست سروریّش بر همه عالم رواست
تا نگردی آشــنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
شمع بزم حق پرستان بود و مجذوب خدا
آن چنان کز یاد حق غافل نبودی روز و شب