پاسخ به:مشاعره بهـــــاری
سرايي را كه صاحب نيست ويراني است معمارش
دل بي عشق مي گردد خراب آهسته آهسته
هوا ز. جور مخالف چو قیر گون گردید
به هیبت تو در آمد ابوتراب سپس
سرزنشم مكن اگر از همه پا كشيده ام طبع لطيف آدمي با همه سر نمي كند
دیدیای دل که آخر عمری
جگرم سوخت بی قرار شدم
شرّل فامیل بد اسیرم کرد
پیش آقام شرمسار شدم
ملـک مشـک افشانـد از عطر گیسو فلک بر زمین بارد اختـر چـو بـاران
نامش عباس شد و معنی آن شیر دژم
بین شیران عرب شیرترین آمده است
نه علمدارِسپاهم، که سپاهم بودی
تا تو پاشیده شدی، لشکر من ریخت به هم
ماهِ شب هاي محرم تويي و دم با توست اي علمدار ِ ادب شور محرم با توست
تو قرآن، تو احمد، تو حیدر، تو زهرا(س) تـو در حُسـن، آیینـۀ مجتبــایی
یا اخا گفتی و نا گه کمرم درد گرفت
کمر خم شده را غرق تماشا شدهای
یك قوم از جمالش و یك قوم از جلال
دل نَه كه می درند جگرها یكی یكی
خورشیدی از قبیله ی هاشم دمیده تا
حیران كُنَد نگاه قمرها یكی یكی
اصفهان نگین فیروزه ای جهان
یاد لبـهـایِ گلِ فاطـمه بی تابش کرد
یادِ آن غنچه که از تشنگی و غم غش کرد
درد بی درمان عالم را دوا آمد
قهرمان سقای دشت نینوا آمد
دعـا بــر دهـان و لبت بوسه آرد همانــا همانــا تــو روح دعـایی
یوسف ارباب اومد به دنیا
قبله ی عالم،کعبه دلها