پاسخ به:مشاعره بهـــــاری
نوشتیم که یا هیچ پناهی یا تو
دلمان قُرص بُوَد ، قُرص چرا؟ زیرا تو
وقتی خدا قدم به دل و جان ما گذاشت عباس را به جان و دل شیعه جا گذاشت عطر ادب ز خیمهی عشاق شد بلند وقتی حسین پرچم عباس را گذاشت
محمود ژولیده
وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم
موج برخاست و از آنهمه هیبت افتاد
کوه تا نام تو را بُرد به لکنت افتاد
دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟ طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
یک رکن عاشورا اگر نام حسین است
نام تو هم یک رکن عاشوراست عباس
ساقیا آمدن عید مبارک بادت وان مواعید که کردی مرود از یادت
تا روز محشر پرچمت بالاست عباس
مدیون کام خشک تو دریاست عباس
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
یادش افتاد نـظـر کرده به آبِ دریا
گفت: جا دارد اگر من بدهم چشمم را
ذکرِ یاحـیدرِ او داغِ دلِ صحرا شد
گـُرز آمد سـرِ او مثلِ سرِ مولا شد
دستم به ماه مي رسد امشب، اگر كه عشق دست مرا دوباره بگيرد، مگر كه عشق
قبرِ خود کَنده اگر هر که بیاید طرفش
او رسید علقمـه یا علقمـه آمد طرفش
آب میخواست خودش را به لبِ او بزند
مـَرهـَمی بر جگرِ داغ و تبِ او بزند
در توان چه کسی هست که با آمدنش
خلق را وجه ی او سر به سجود آورده
فاطمه بنت اسد ام اسد گردیده
کودکی های علی را به وجود آورده
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
دستِ من خیس شده دستِ رقیه خشک است
بهتر این است که برگردم از اینجا بی دست