پاسخ به:مشاعره بهـــــاری
یعنی که داماد حسن باید در غصه ها صابرترین باشد
دل از نوكرى در خانه اش
به هر جا رسيدست و آقا شده
به آرامش چشمهايش قسم
كه چشمان او قبله ى ما شده
به اعجاز نام ابالفضلى اش
گره هاى دنياييم وا شده
هر نخ زما مطهر انفاس دلبر است
با این حساب هم نفس کبریا شدیم
من و لطف باب الحواءج همين بس
بگو با تو باشد حساب و كتابم
دعا كن حرم آيم و برنگردم
كه اين عشق كردست خانه خرابم
میان سلسله یک کاروان ز عصمت بود بدون قافله سالار و سایبان می رفت
تو مضامين شعر ناب منى
تو وفا را چو روح در بدنى
تو به هر بزم، ماه انجمنى
تو على يا حسين يا حسنى
یمِ هشت بحری و درِّ سـه دریا ولـی خداونــد حــیّ قدیـری
يك قوم از جمالش و يك قوم از جلال
دل نه همه ميدرند جگرها يكى يكى
خورشيدى از قبيله ى هاشم دميده تا
حيران كند نگاه قمرها يكى يكى
یا امیرالمؤمنین نازم به احساست
گشته عالم زنده از بوی گل یاست
بوسه زن بر دست و بر بازوی عباست
باب المراد آمد، روح جهاد آمد
لبخند به لبهاى ملك گل كند هر دم
زيرا همه دم خنده به رخسار حسين است
تو آمدی که به اذن خدا کرم بکنی
بشر رها شود از بند هر گرفتاری
تو آمدی که بشر از شما بیاموزد
برادری و ادب ورزی و وفاداری
یا علی امشب به ما عیدی عنایت کن از گـل رخسـار عبـاست حـکایت کن
غلامرضا سازگار
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
برو ای خواجه ی عاقل هنری بهتر از این؟