پاسخ به:مشاعره بهـــــاری
تا صورت پیوند جهان بود علی بود تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
آن قلعه گشایی که در قلعه ی خیبر برکند به یک حمله و بگشود علی بود
مولانا
در آن زمان که بشر محو بت پرستی بود
تمام فرصتشان صرف عیش و مستی بود
بقای نسل به تدریج رو به پستی بود
بنای بتکده ها حُکم چیره دستی بود
دمي که روح در آدم دميدند
ز جا بر خاست آدم يا علي گفت
تو فروغ کبریائی ، تو امام انبیائی
تو به خلقت رهنمائی ، چند در غار حرائی
این کفر نباشد، سخن کفر نه این است
تا هست علی باشد و تا بود علی بود
در بشر یک عمر امید رهایی مرده بود آمدی تا زنده گردانی تو این امید را
اگر که روزی من کرب و بلا شود مولا
میان آن حرم دلپذیر می میرم
اگر کرم کنی و وقت مرگ من آیی به شوق این کرم بی نظیر می میرم
مکه گرفته بوی خدا از دعای تو پیچیده در زمانِ همیشه صدای تو
وحی خدای بر همه فصل الخطاب شد وقتی علی به رهبرییم انتخاب شد
در مجد و کمال بی نظیر است علی بر خیل ملک مرشد و میر است علی
یدالله فوق ایدیهم یکی از مدح او
یک سر از یا تا الف هر حرف را مضمر علی است
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
رواق منظر چشم من آشیانه شود دوباره مثنوی ام یک غزل ترانه شود
در آن خجسته غدیر تو دید دشمن و دوست
كه آفتاب برد آفتاب بر سر دست
تمام هستی تو حیدر است با زهرا وگشته خنده ی زهرا برای تو دنیا