پاسخ به:مشاعره بهـــــاری
تنها نه اینجا فطرسی روییده شد بال و پرش
تا حشر هر افتاده را من همدمش،من یاورش
هر کس به طوفان غرق شد،من کشتی اش من لنگرش
هر کس به صحرا گشت گم،من هادیش من رهبرش
شد لاله ستان گرد گل از بس که نهادند رو سوی تماشای چمن لاله عذارن
نوروز همایون شد و روز می گلگون پیمانه کشان ساغر سرشار گرفتند
در موسم گل توبه ز می دیر نپاید گشتند در این باغ و گذشتند هزاران
ناله و شِکوه حرام است بر عُشّاق ولی از فراق تو شکایت نکنم می میرم
سجده بر خاک شما سیرهی هر معصومی است سجده بر تربت پاکت نکنم میمیرم
محمدجواد شیرازی
نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم نوروز و چنین باران باریده مبارک باد
دهلزن گو دو نوبت زن بشارت که دوشم قدر بود امروز نوروز
زخداطلب نمودم که رسی به سرزمینم
بنگر به حـال زارم بنگــر که دل غمینم
چو رسی بده مرادم که طلب مراد دارم
به دل این نگهــدارم تـو بدان یقین امینم
فی البداهه: منصورمقدم 19/1/1398
ما سيب سرخ سينه خود را حسين جان
با معصيت به عشق شما لك نمى كنيم
لطف تو بود بر دل مسكين پناه داد
ما را رقيه ات سر اين سفره راه داد
دعا گوی تو باشم صبح هر شام
دعائی گوی بهرم ای نکو نام
رندی کن و یک گوشه رها کن سپرت را صفین محیاست بیاور پسرت را چشم تو گره خورده به ابروی اباالفضل وصل است به تو قدرت بازوی اباالفضل
لطفِ قرآن به طرز خواندن توست، «والضحی» چشمهای روشن توست و «اذا الشَّمسُ کُوّرَت» تنِ توست که در آغوش بوریا ببری
قاسم صرافان
یا امیرالمؤمنین نازم به احساست
گشته عالم زنده از بوی گل یاست
تو مرا نوكر خود كردی و من در عجبم كه مثالِ منِ بد، ارج و مقامی دارد
ذكر هر ثانيهام را تو خودت ميدانی بِأَبیٖ أَنْتَ وَ أُمّیٖ چه صفايی دارد
حسین خیریان