پاسخ به:مشاعره بهـــــاری
من مست نگاه یارم
ذکرمه همه شعارم
من آمدم هر فرد را آزاد در دنیا کنم
من آمدم بند ستم از پای عالم وا کنم
من آمدم تا پرچم عدل و شرف برپا کنم
من آمدم هر روز را اعلان عاشورا کنم
میثم این مصراع را با خط خون باید نوشت
رأس ما از تن جدا شد، دوست کی از ما جداست؟
تــا ، بر سر سبزه پا بـــه خواری ننـهی
کان سبزه زه خاک لاله رویی رسته است
تا قیامت برکف بانگ رسا دارد حسین
عالم از اوغوطه در طوفان خون خواهد زدن
نگارش دهد گلبن جویبار
در آیـــینه آب، رخسارها
ای طبیعت مردگان غوغای محشر بر کنید
چون به خاک قربتش آب شفا دارد حسین
نه چنان گناهــــکارم که به دشمنم سپاری
تو به دست خویش فرمای اگرم کنی عذابی
یا علی از لعل لب گوهرفشان مولا
بر سر دست نبی قرآن بخوان مولا
از مقدم او ، عالم شد دلشاد
فطرس ِ مَلَک،گردیده آزاد
دین جهانگیر محمّد علی است
تمام تفسیـر محمّـد علی است
تا گدایانِ پُشتِ در داری
تاکه هستیم دردِسر داری
دستت از پشتِ در برون آمد
خوب از شرمِ ما خبر داری
یا محمّد! این دار و نـدار تو است
در خـزان غم بـاغ و بهار تو است
تو را مشاهده کرد و اسیر رویت شد
که از جمال خودش خوبتر کشید تو را