0

«مهمان فشنگ‌های جنگی»

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

«مهمان فشنگ‌های جنگی»

معرفی کتاب؛

«مهمان فشنگ‌هاب جنگی»به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، ««مهمان فشنگ‌های جنگی» خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی «مجید بشناخته (سجادیان)» است که به کوشش «سید قاسم یاحسینی» در 15 فصل تدوین و تنظیم شده است.

راوی این کتاب، اهل روستای «چاه تلخ جنوبی» روستایی در حوالی بوشهر است. یک نیروی ساده که در دشت‌ها و کوه‌های غرب و جنوب کشور نگهبانی می‌داد و هنگام انجام این وظیفه و پس از 36 ماه خدمت در جبهه و چهار روز پس از قبول قطع‌نامه به اسارت نیرو‌های عراقی درآمد. این آزاده، دو سال در اردوگاهی که توسط صلیب سرخ ثبت نشده حضور داشته و مرارت‌های زیادی کشیده است.

این کتاب، شامل دو بخش است. بخش اول، مربوط به سال‌های حضور بنشاخته در ایران و شامل 9 فصل است. بخش دوم کتاب نیز به سال‌های اسارت این سرباز ایرانی می‌پردازد که شش فصل را شامل می‌شود.

در مقدمه این کتاب آمده است:

«کتاب مهمان فشنگ‌های جنگی از راه دوری آمده است، از روستایی در حوالی بوشهر که به آن «چاه تلخ جنوبی» می‌گویند. روای این کتاب اهل همین روستا بود. او نه فرمانده بود و نه در قرارگاه برو بیایی داشت؛ یک نیروی ساده بود و با همان سادگی روستایی اش دشت‌ها و کوه‌های سرزمین اش را در غرب و جنوب می‌پایید، تا پوتین‌های بیگانه این صفحات زیبا را خط نیندازد.

اما پیچیدگی‌های جنگ، از او ـ در عین جوانی ـ مرد آزموده‌ای ساخت که حتی بتواند سختی‌های جانکاه اسارت را در اردوگاه‌های خاکستری رنگ عراق تجربه و تحمل کند. مجید بنشاخته «سجادیان» راوی ساده و صمیمی این کتاب است که خاطرات خود را از جنگ و اسارت برای سید قاسم حسینی بازگو کرده است

حالا این کتاب رنج‌ها و امید‌های یک نوجوان روستایی را در دفاع از آب و خاکش در برابر دیدگان ما می‌گذارد تا تعریف دیگری از دفاع مردمی برای معنا شود.»

قسمتی از متن کتاب:

«از وقتی که ما را اسیر کرده بودند، رنگ چای ندیده بودیم. چند ماهی از اسارت گذشته بود که روزی صبح اعلام کردند می‌خواهند چای بدهند. با خوشحالی و شادمانی همدیگر را خبر کردیم. همه بلند شدیم و مثل دانش آموزانی که منتظر اعلام نمره امتحانی هستند، منتظر ورود چای به آسایشگاه شدیم. چای را داخل قابلمه بزرگی کردند و یک سرباز عراقی آن را داخل آسایشگاه آورد.

اما جلوی چشمان حسرت زده ما، آن سرباز ظرف چای را کف آسایشگاه واژگون کرد و رفت. من و چند نفر دیگر، نزدیک قابلمه واژگون شده بودیم. پریدیم و مقداری تفاله چای جمع کردم. بعد از ماه‌ها، مزه چای در دهانم چه حالی داشت. مقداری تفاله هم برای غلامرضا گذاشتم و دلم نیامد او را از این نعمت بی‌نصیب بگذارم. مقداری هم به اطرافیان دادیم.

«مهمان فشنگ‌های جنگی» در 216 صفحه مصور به کوشش «سیدقاسم یاحسینی» توسط انتسارات «سوره مهر» در 2 هزار و 200 نسخه منتشر شده است.

چهارشنبه 1 اسفند 1397  7:41 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها