علامه امينى
رسول خدا به صراحت چنين بيان داشته است: بر من صلوات بَتراء (=ناقص و بريده شده) نفرستيد، سؤال شد: يا رسول الله صلوات بتراء چيست؟ فرمود: اين كه (بر من صلوات بفرستيد و) بگوييد «اللّهمّ صلّ على محمّد» ولى درباره آل من ساكت باشيد. شما بايد بگوييد: «اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد».
مناقب فاطمه زهرا (س)
در روايات شيعه و سنى احاديث و رواياتى كه در شأن حضرت صدّيقه وارد شده دو دسته اند: يك دسته، روايات اشتراكى است؛ يعنى رواياتى در منقبت حضرت رسول اكرم، امير المؤمنين و حسنين (ع) مى باشد كه حضرت زهرا (س) نيز در آن مناقب اشتراك دارد. دسته دوم، احاديث اختصاصى است؛ يعنى رواياتى كه مخصوص است به مدايح و فضايل حضرت صدّيقه؛ و ما اخبار دسته اوّل را در چند موضوع رده بندى و مورد بحث قرار مى دهيم.
زهرا (س)، يكى از علل آفرينش
در اين موضوع، اخبار بسيارى از شيعه و سنّى روايت شده است كه به موجب آن ها، ثابت مى شود حضرت صدّيقه سبب آفرينش عالم بوده است، همانگونه كه پدر بزرگوارش، امير المؤمنين و حسنين علّت خلقت بوده اند. حديثى در اثبات اين مطلب كه راوى آن «ابو هريره» است:
رسول خدا فرمود: هنگامى كه خداى تعالى حضرت آدم ابوالبشر را آفريد و از روح خود در او دميد، آدم به جانب راست عرش نظر افكند، آن جا پنج شبح غرقه در نور، به حال سجده و ركوع مشاهده نمود، عرض كرد: «خدايا قبل از آفريدن من، كسى را از خاك خلق كرده اى؟ خطاب آمد: نه، نيافريده ام. عرض كرد: پس اين پنج شبح كه آن ها را در هيئت و صورت همانند خود مى بينم، چه كسانى هستند؟ خداى تعالى فرمود: اين پنج تن از نسل تو هستند. اگر آن ها نبودند، تو را نمى آفريدم. نام هاى آنان را از اسامى خود مشتقّ كرده ام ومن خود آنان را نام گذارى كرده ام. اگر اين پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را مى آفريدم و نه عرش و كرسى را. نه آسمان و زمين را خلق مى كردم و نه فرشتگان و انس و جنّ را.
منم محمود و اين محمّد است، منم عالى و اين على است، منم فاطر و اين فاطمه است، منم احسان و اين حسن است، و منم محسن و اين حسين است. به عزّتم سوگند، هر بشرى اگر به مقدار ذرّه بسيار كوچكى، كينه و دشمنى هر يك از آنان را در دل داشته باشد، او را در آتش دوزخ مى افكنم. يا آدم، اين پنج تن، برگزيدگان من هستند و نجات و هلاكت هر كس، وابسته به حبّ و بغضى است كه نسبت به آنان دارد. يا آدم! هر وقت از من حاجتى مى خواهى، به آنان توسّل كن.
ابوهريره مى گويد: پيامبر اكرم در ادامه سخن فرمود:
ما پنج تن كشتى نجاتيم. هركس با ما باشد، نجات يابد و هركس از ما روگردان شود، هلاك گردد. پس هر كس حاجتى از خدا مى خواهد به وسيله ما اهل بيت از حضرت حق تبارك و تعالى مسئلت نمايد.
اين حديث را شيخ الاسلام حموينى در فرائد، حافظ خوارزمى در مناقب و چند تن ديگر از دانشمندان اهل سنّت نقل كرده اند.
اقتدا و توسّل به حضرت زهرا (س)
يكى از مناقبى كه وجود مقدّس حضرت زهرا (س) با پدر و همسر و فرزندش مشترك است، در اهتدا و اقتدا و تمسّك است؛ يعنى هدايت يافتن و پيروى كردن مردم از آنان و در موقع نياز، متوسّل شدن به آنان.
انس بن مالك روايت مى كند:
روزى پيامبر اكرم (ص) با ما نماز صبح به جاى آورد. پس از فراغت از نماز، روى مباركش را به سوى ما گردانيد و فرمود: اى جماعت مسلمانان! هر كس آفتاب را از دست بدهد، پس بايد به ماه تمسّك جويد، و در فقدان ماه دست به دامان زهره شود و اگر زهره را نيابد، به دو ستاره فَرقَدان پناه آورد. از پيامبر اكرم سؤال شد كه يا رسول الله! مقصود از آفتاب و ماه و زهره و فرقدان (دو ستاره نور افشان) چيست؟ فرمود: من آفتابم، على، ماه و فاطمه زهره است و دو ستاره حسنين هستند. آنان و كتاب خدا، دست آويزهاى بشرند و همواره به هم پيوسته اند و هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا در كنار حوض كوثر به من ملحق شوند 1.
از روايت مذكور كاملًا روشن است كه حضرت صدّيقه (س) در مراتب و مناقب گفته شده، هم رديف رسول اكرم (ص)، اميرالمؤمنين و حسنين (ع) است و در مقام تمسّك، اهتدا و اقتدا همانند آنان مى باشد. اگر ايشان در ولايت و عصمت نظير پيامبر اكرم (ص)، على و حسنين (ع) نبود؛ امر هدايت يافتن و پيروى مردم از او و توسّل هر بشرى در مشكلات به او، كارى بيهوده و گزاف مى بود.
ترتيب اسماء پنج تن در آسمان ها، در عرش، در كرسى، در جنّت و در ساير مواقف كه نوشته شده و يا مورد خطاب خداى قرار گرفته اند به همين سبك و نسق بوده است. آنچه مى توان از ترتيب اسامى آنان در كلام پيامبر استفاده كرد، اين است كه رسول اكرم (ص) داراى عالى ترين مقام، و اميرالمؤمنين (ع) پس از پيامبر، و حضرت زهرا (س) بعد از او، و حسنين پس از فاطمه (س)، صاحب والاترين مقام در جهان آفرينش هستند. در ادامه، اين مطلب را اثبات خواهيم كرد كه حضرت زهرا (س) از يازده امام ديگر افضل و برتر است، و اگر جز اين يك منقبت، فضيلت ديگرى در شأن ايشان نبود، همين براى اثبات مقام ولايت آن حضرت كافى بود.
جنگ و صلح با زهرا (س)، همانند جنگ و صلح با پيامبر (ص)
اين موضوع كه از موضوع هاى ديگر مهم تر است، عبارت از اين است كه حضرت زهرا (س)، در مقام ولايت شريك اميرالمؤمنين و حسنين (ع) است و جنگ و يا صلح با فاطمه و دوستى و يا دشمنى نسبت به او عيناً همانند جنگ يا صلح با على و حسنين (ع) و يا حبّ و يا بغض نسبت به آنان (ع) است.
زيد بن ارقَم روايت مى كند كه:
روزى همراه پيامبر اكرم (ص) بوديم كه وحى نازل شد. ما منتظر اتمام نزول وحى بوديم تا آن حضرت از اتاق خارج شود. هوا به شدّت گرم بود. در آن هنگام، على بن ابى طالب و همراه او فاطمه، حسن و حسين (ع) از راه رسيدند و در سايه ديوارى به انتظار نشستند تا نزول وحى به پايان رسد و حضرت رسول (ص) از حجره بيرون آيد. وقتى كه پيامبر اكرم (ص) از اتاق خارج گرديد، نظر مباركش بر على و فاطمه و حسنين افتاد. حضرت به نزد آنان رفتند و ما در حالى كه به جاى خود ايستاده بوديم، ديديم كه حضرت رسول (ص) عباى خودش را بر بالاى سر آنان سايبان كرد، با يك دست عبا را گرفته بود، و دست ديگرش در دست على بود كه در زير عبا جاى داشت. آنگاه پيامبر چنين فرمود:
خدايا! من اينان را دوست مى دارم. پس تو نيز دوستشان بدار. بار الها! من با هر كسى كه با اينان در صلح و صفا باشد، در صلح و آشتى هستم و هر كس كه با اين چهار تن بجنگد، من نيز با او در جنگ خواهم بود. ايشان اين كلمات را سه بار تكرار نمود. 2
ابو هريره مى گويد:
«پيامبر اكرم (ص) نظر به سوى على، فاطمه، حسن و حسين افكند و سپس فرمود: من، با هر كسى كه با شما بجنگد، در ستيزم؛ و با هر كسى كه با شما در سِلم و آشتى باشد، من نيز در صلح و صفا هستم». 3
توجه به اين نكته ضرورى است كه آن انسانى كه هرگز كلمه اى، حرفى، حركتى در هيچ مورد جز به فرمان و اجازه خدا از او صادر نشود، و جز در راه محبّت و رضاى پروردگار قدمى برندارد، و پيوسته در گفتار و كردار و در تمام حالاتش، محدود و متعهّد و مقيد به امر خدا باشد؛ تنها او شايسته است كه پيامبر اكرم (ص) صلح با او را، سِلم و آشتى با خودش بداند و جنگ با او را، ستيز با خودش به حساب آورد. كاملًا روشن است كه فاطمه زهرا (س) صاحب آن نفس پاك انسانى، و آن همه صفات ربّانى، يقيناً بايد در شئون ولايت، هم رديف و هم درجه و يكسان با پيامبر اكرم (ص)، على و حسنين (ع) باشد.
ابن عبّاس گويد:
روزى پيامبر اكرم (ص) نشسته بودند و على و فاطمه و حسن و حسين (ع) نيز حضور داشتند. دعاى آن حضرت در ميان جمع، چنين بود: بار الها! تو خوب مى دانى كه اينان خاندان من، و عزيزترين مردم نزد من هستند، پس محبّان و دوستانشان را دوست بدار و با دشمنانشان دشمنى فرما. يارانشان را اعانت بنما، اينان را از جميع ناپاكى ها پاك و مبرّا بدار. از جميع گناهان بركنار و مصون و محفوظ نگه دار، و از جانب خود به روح القُدُس تأييدشان فرما .... 4
روايات بسيارى از ائمّه اطهار (ع) در موارد مختلف نقل شده است كه مى فرمايد: معصومين روحى دارند غير از روح عموم بشر، كه هيچ انسانى در داشتن اين روح كه در جميع اخبار، آن را «روح القُدُس» مى نامند با آنان هم رديف نيست.
روح القُدُس، همان روحى است كه در سايه آن، پيامبر اكرم (ص) صاحب ولايت است. اين همان روح قُدسى است كه با داشتن آن، على (ع)، حضرات امام حسن و امام حسين و امامان ديگر از اولاد امام حسين، بر همه مردم ولايت دارند. اين همان روحى است كه به تأييد پيامبر اكرم، حضرت صدّيقه (س) نيز دارنده آن است و با داشتن اين روح، آن حضرت هم ولى الله مى باشد.
فاطمه (س) ميزان كمال صلوات
رسول خدا به صراحت چنين بيان داشته است:
بر من صلوات بَتراء (=ناقص و بريده شده) نفرستيد، سؤال شد: يا رسول الله صلوات بتراء چيست؟ فرمود: اين كه (بر من صلوات بفرستيد و) بگوييد «اللّهمّ صلّ على محمّد» ولى درباره آل من ساكت باشيد. شما بايد بگوييد: «اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد».
صلواتى كه شامل على، فاطمه و حسنين (ع) نباشد، مقطوع و بريده است و مورد قبول خدا و رسولش نمى باشد. لذا حضرت صدّيقه زهرا هم رديف و برابر افرادى است كه جميع مسلمين با ايمان جهان از شيعه و سنّى هر شبانه روز در تشهّد نمازهاى پنج گانه بر او درود مى فرستند؛ و او در اين مقام، همتاى محمّد بن عبدالله، و على و حسنين (ع) است؛ و همين لزوم صلوات بر فاطمه (س) در هنگام اقامه نماز يك منقبت و فضيلت ساده نيست، بلكه نشانگر مرتبه اعلى و منصب والاى آن حضرت است كه اين چنين در جَنب صاحبان رسالت و امامت قرار گرفته است. بدون ترديد بايد فاطمه، خود ولية الله و داراى مقام ولايت بوده باشد، تا هم رديف و همتاى اولياى خدا، مورد خضوع و مشمول صلوات و درود جميع مؤمنين جهان در هر زمان و مكان باشد.
پى نوشت ها:
برگرفته از: فاطمةالزهرا، تأليف علامه امينى (ره)، به كوشش حبيب الله چايچيان.
______________________________
(1). العرائس (مخطوط) [رجوع بفرماييد به احقاق الحق ج 24 ص 250].
(2). شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 3، ص 207 و 208.
(3). معجم كبير، طبرانى، ج 3، ص 40، ح 2621.
(4). امالى، شيخ صدوق، ص 393 و 394.[1]
[1] ---، موعود، 205جلد، مؤسسة فرهنگى هنرى موعود عصر(عج) - تهران، چاپ: 1.