0

سائل بی ادب

 
amuzesh2005
amuzesh2005
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1387 
تعداد پست ها : 6524
محل سکونت : آذربایجانشرقی

سائل بی ادب

روزی شیخ جعفر کاشف الغطاء، مبلغی بین فقرای اصفهان تقسیم کرد و پس از اتمام پول، به نماز جماعت ایستاد. بین دو نماز که مردم مشغول خواندن تعقیب بودند، سیدی فقیر و بی ادب آمد و آمد تا مقابل امام جماعت رسیده گفت: ای شیخ، مال جدّم ـ خمس ـ را به من بده.
شیخ فرمود: قدری دیر آمدی، متأسفانه چیزی باقی نمانده است.
سید بی ادب با کمال جسارت آب دهن خود را به ریش شیخ انداخت!
پیشنماز، نه تنها هیچ گونه عکس العمل خشونت آمیزی از خود نشان نداد؛ بلکه، برخاست و در حالی که دامن خود را گرفته بود در میان صفوف نمازگزاران گردش کرد و گفت: هر کس ریش شیخ را دوست دارد به سید کمک کند.
مردم که ناظر این صحنه بودند اطاعت نموده، دامن شیخ را پر از پول کردند. سپس همه پول ها را آورد و به آن سید تقدیم کرد و به نماز عصر ایستاد.[1]

[1] . فوائد الرضویه، ص 74.

رضا مختاري - سيماي فرزانگان، ص 338

پنج شنبه 23 دی 1389  5:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi8888677
دسترسی سریع به انجمن ها