0

زندگی نامه شهدای شاخص

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد مرتضي جاويدي

شهيد مرتضي جاويدي در تير ماه 1337 در روستاي جليان فسا و در يك خانواده متدين و مذهبي ديده به جهان گشود و در حال و هواي صميمي روستا پرورش يافت . همزمان با تحصيل به كارهاي مختلفي چون دامپروري و كشاورزي مشغول گرديد تا بدينوسيله علاوه بر تأمين هزينه تحصيل به امرار معاش خانواده كمك نمايد . وي دوره ابتدائي را در جليان و دوره راهنمائي را در نوبندگان فسا گذراند . سپس راهي شهرستان فسا شد و در دبيرستان ذوالقدر اين شهر مشغول به تحصيل گرديد و در سال 1356 با مدرك ديپلم تجربي اين دوره را نيز با موفقيت به پايان رساند .


شهيد جاويدي كه بر حسب دستور رهبر كبير انقلاب (ره) مبني بر ترك پادگانها ، از خدمت سربازي در رژيم ستمشاهي امتناع ورزيد ، پس از پيروزي انقلاب با انگيزه اي متعالي به جمع آفتابي پاسداران پيوست و به عضويت اين نهاد مردمي درآمد . شهيد همواره خود را يك سرباز و يك بسيجي كوچك مي دانست و هرگاه از مسئوليت وي در جبهه سؤال مي شد با كمال فروتني جواب مي داد : فقط يك خدمتگزارم و از اينكه سرباز امام زمان (عج) هستم بسيار خوشحالم .


شهيد مرتضي جاويدي مدتي را در جبهه غرب و كردستان به مبارزه با گروهك هاي مزدور گذراند و پس از شروع جنگ تحميلي گامهاي استوار خود را بر خاك تفتيدة خوزستان قهرمان نهاد و عاشقانه در عملياتهاي مختلف از جمله : فتح المبين ، بيت المقدس ، رمضان ، والفجر 1،2، 8 ، خيبر و بدر و كربلا 4،5 شركت كرد و حماسه ها آفريد . شهيد ، مدتها فرماندهي گردان هميشه پيروز فجر از تيپ المهدي (عج) را برعهده داشت . ياران همرز او هرگز خاطره رشادتها و حماسه هاي شهيد مرتضي جاويدي را از ياد نخواهند برد . پيكر مطهر و نوراني اين سرباز سلحشور به دفعات آماج تير قرارگرفت .


شهيد جاويدي پس از عمليات والفجر 2 به ديدار امام (ره) افتخار يافت و حضرت امام نيز او را مورد لطف و مهر قرار داده و پيشاني بلندش را بوسيد . مرتضي در اين ديدار از امام خواست تا براي شهادتش دعا كند . روح سراسر اشتياق شهيد سرانجام در 18 بهمن 1365 در ازدحام زخم و آتش ، قفس خاكي تن را گشود و عاشقانه به سوي ميعادگاه ابدي به پرواز درآمد . عمليات كربلاي يادمان پرواز اين عاشق واصل را در دل خونين خود جاي داده است . خاك شلمچه شقايقزار خون اين شهيد و صدها شهيد گلگون كفني است كه عاشقانه در آسمان لاجوردي جنوب به پرواز درآمدند .
 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:25 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد مرتضي سلمان طرقي

 

مرتضي در تير ماه سال 1335 در خانواده اي متدين و زحمتكش در تهران بدنيا آمد . از اوان كودكي تحت تربيت پدري دلسوز و مهربان و در ساية عشق و عاطفة مادري فداركار قرار گرفت . وي دورة ابتدايي را تمام كرد و وارد مقطع تحصيلي متوسطه شد . مرتضي از هوش و ذكاوت زيادي بهره مند بود . وي به سال 1335 موفق شد مدرك ديپلم را دريافت كند. پس از گرفتن ديپلم در رشتة (( رياضي )) دفتر آماده به خدمت گرفت و در فرصتي كه براي اعزام به سربازي داشت ، توانست مدرك (( ديپلم نقشه كشي ساختمان )) را با نمره هاي عالي كسب كند .
مرتضي از نوجواني ، نسبت به انجام واجبات ديني عشق علاقة خاص نشان مي داد ، از اين رو ، دوران بلوغ و جواني را در دوران فسادآلوده رژيم شاه ، با پاكدامني و تقوا سپري مي كند و همسالان خود را نيز در جهت سداد و تقوا راهنمايي مي نمايد . به خاطر راستي و رعايت تقوا ، چندين بار مورد ضرب و شتم مأموران محل قرار مي گيرد .
از آنجا كه مرتضي فردي معتقد و هدفمند بود، از دوران سربازي بهترين استفاده را مي برد . وي در كسب فنون نظامي ، از هيچ تلاشي فرو گذار نمي كند و سخت ترين كارها را در اين مسيرمتحمل مي گردد . مدتي از سربازي اش را در هوابرد ((شيراز )) مي گذراند و با فنون چتر بازي آشنا مي شود . مرتضي در هوابرد شيراز بود كه انقلاب شكوهمند اسلامي اوج مي گيرد او با بهره گيري از آگاهيهاي ديني و اجتماعي خود ، به روشنگري سربازان پادگان مي پردازد .
مرتضي ، پس از فرمان حضرت امام خميني (ره) خطاب به سربازان براي ترك پادگانها ، از پادگان هوابرد شيراز مي گريزد و به تهران مي آيد . از آن پس ، همواره با عوامل رژيم در گير مي شود و در راهپيماييها همپاي مردم مسلمان شركت مي جويد . در روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي ، با شور و اميد فراوان در تمامي صحنه ها فعالانه حضور مي يابد و در تصرف پادگانها نقش اساسي ايفا مي كند .
مرتضي به دنبال پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ، دوباره به پادگان هوابرد شيراز باز مي گردد و پس از پاكسازي پادگان از عناصر خود فروخته و پايان خدمت ، به تهران مي آيد . وي پس از پايان خدمت سربازي ، خود را براي خدمت در سنگرهاي حساس انقلاب براي تحقق آرمانهاي بلند مي كند . از اين رو ، نهاد نو پا و انقلابي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را براي اين منظور برمي گزيند و در سال 1358 به عضويت سپاه در مي آيد . پس از مدتي فعاليت ، رشادت و لياقت خود را بروز مي دهد و از سوي مسئوولان سپاه به عنوان مسئوول حفاظت زندان (( اوين )) منصوب مي گردد و همراه يك گروهان در زندان اوين مستقر و مشغول خدمت مي شود . پس از شروع غائلة كردستان ، تاب ماندن در محيطي آرام و بي سرو صدا را در خود نمي بيند ، از اين رو ، با نيروهاي تحت امر خود ، راهي سنندج مي شود و در آنجا به مقابله با عناصر ضد انقلاب مي پردازد . او باپايمردي و رشادت از اشغال ((فرودگاه سنندج )) توسط گروهكهاي (( كومله و دموكرات )) جلوگيري مي كند . استقامت و ايثار وي و نيروهاي تحت امرش ، حزب وابستة دموكرات را بر آن وامي دارد كه با ارتباط با برخي سران دولت موقت ، مرتضي را به تهران باز مي گردانند . وي به تهران باز مي گردد : ولي خيلي زود خود را به شهر ((بوكان )) مي رساند و در آن جا به مقابله و مبارزه عليه ضد انقلاب برمي خيزد . در اين شهر نيز مرتضي ضربات مهلكي به گروهكها وارد مي آورد : اما اين بار دولت موقت فشار خود را به همة پاسداران مستقر در كردستان مي آورد و تحت عنوان به اصطلاح هيأت حسن نيت ، عملاً پاسداران را خلع يد ميكند و كردستان را دو دستي به گروهكهاي ضد انقلاب مي سپارد . مرتضي نيز از شهر بوكان به تهران باز مي گردد . زماني كه حضرت امام خميني (ره) در بيمارستان قلب بستري بودند ، مرتضي مسئووليت حفاظت بيمارستان را بر عهده مي گيرد .
به دنبال شروع جنگ تحميلي از سوي عراق ، مرتضي با تعدادي از نيروهاي سپاه عاز جبهه هاي جنوب شده و در خرمشهر مستقر مي گردد . او و همرزمانش در اين شهر حماسه مي آفرينند ، بطوري كه بيشتر همرزمان خود را در پايداري و نگهداري از شهر از دست مي دهد . مرتضي پس از سقوط خرمشهر به اصفهان مي رود و مدتي نيز در آن جبهه مي جنگ . وي كه به ماهيت (( بني صدر )) پي برده بود ، مدتي به تهران باز مي گردد كه پس از غزل بني صدر از رياست جمهوري ، تلاش وسيعي را در سركوبي گروهك منافقين انجام مي دهد . وي در سال 1360 با دختري مؤمن و پاكدامن ازدواج مي كند .
پيش از شروع عمليّات پيروزمند بيت المقدس، مرتضي راهي جبهه مي شود كه از سوي فرمانده لشگر 27 محمد رسول الله (ص) به عنوان فرماندة يكي از گردانها برگزيده مي شود و در آزادي خونين شهر نقش بسزايي ايفا مي كند . وي در اين عمليّات از ناحية دست زخمي شده ، براي معالجه به تهران باز مي گردد . پس از مدتي ، همراه جمعي از دوستانش براي حمايت مردم مظلوم لبنان ، به سوريه و لبنان عزيمت مي كند و مدت چهار ماه در آنجا به خدمت با مردم مظلوم لبنان مي پردازد . وي در تشكيل يسيج و آموزش مردم لبنان ، فعاليتهاي چشمگيري ارائه مي دهد .
مرتضي پس از مراجعت از لبنان ، به عنوان مسئوول ستاد تيپ سيدالشهدا (ع) منصوب مي شود كه از آن پس ، خدمات ارزشمندي را در اين تيپ انجام مي دهد . وي در عمليّات ((والفجر مقدماتي )) و ((والفجر 4 )) به عنوان مسئوول محور ، حماسه هاي ماندگاري را همراه ديگر نيروها خلق مي كند. در عمليات خيبراوج ايثار و پايمردي خود را به نمايش مي گذارد .
شهيد سلمان طرقي ، پس از مدتها مجاهدت و مبارزه در راه حق و عدالت ، سرانجام در روز 7 اسفند ماه 1362 در عمليات (( خيبر )) در جزيرة مجنون به افتخار شهادت نايل آمد و بر آرزوي ديرين خود رسيد . وي در اين عمليّات نيز همچون عمليّاتهاي قبل مسئوول محور بود و با شايستگي در هدايت نيروهاي تحت امر عمل كرد و خود كه سنگر به سنگر در جستجوي يار بود ، با چهرة خندان و آغوش باز ، گمشده اش را يافت و شهادت را تنگ در آغوش كشيد .
 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:25 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد علي درخشان


شهيد درخشان در سال 1319 در خانواده اي متوسط در تهران بدينا آمد . بعد از تحصيلات ابتائي و متوسطــــه در مبارزات ضد رژيم با برادراني چون عسگر اولادي و شفيق همكاري صميمانه داشته و همچنين پس از تأسيس نهضت آزادي ايران در كنار آيت الله طالقاني و دكتر عباس شيباني و آقاي رجائي فعاليت مبارزاتي داشته است . از سال 50 همكاري خود را با برادراني چون آيت الله دكتر بهشتي و حجة اتلاسلام مهدوي كني تا پيروزي انقلاب و سر نگونــي رژيم طاغوتي ادامه داد ‚ ضمنا”‌برادر درخشان با اغلب مؤسسات خيريه و صندوقهاي قرض الحسنه همكاريهــــــاي نزديك داشت و پس از تأسيس حزب جمهوري اسلامي بعنوان مسئول امور مالي حزب به انجام وظيفه پرداخـت و از اعضاء شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي بود .
قهرمان گمنام ‚ شهيد درخشان از مبارزيني است كه چهره اش براي ملت شهيد پرور ما ناشناخته مانده اســت ‚ در حاليكه او مجاهدي راستين بود كه حدود 25 سال سابقه مبارزه با رژيم سفاك شاه داشت . سال 40 در حكومــــت اميني ‚ درخشان در تظاهرات شركت ميكرد و من مانند او جديت در اينكار نداشتم ‚ با هم بحث داشتيم كه آيا بايد شركت كرد يا نه و رهبري جناح مخالف بدست كيست ؟ و چه كساني هستند ؟ و اگر در جريان تظاهرات كشتــــه شديم به چه حسابي محسوب ميشود ؟ و از شما چه پنهان كه انسان با خيال راحت و با اطمينان قلبي نميتوانسـت در آن تظاهرات شركت نمايد . سال 41 فرا رسيد و امام خميني در آسمان ايران آشكار و جلوه گر گرديد . دلهـــاي مشتاقان مبارزه مكتبي به طپش افتاد و با جريان لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي دوره اي جديد در مبارزه ملــــت ايران آ‌غاز شد .
اين بار مبارزه تحت رهبري ولي فيه و مرجع تقليد عادل و عالم بود وديگر ترديدي نبود . همه بميدان شتافتيــــم و درخشان نيز در ميان ما شروع به چاپ و پخش اعلاميه مراجع و بزرگان و برنامه ريزي و تشكيل مجالس و شركــت در آنها و كوشش در بستن بازار كرد و با پيروزي در آن مبارزه جاني تازه در كالبد متدينين دميده شد . ضمن اينكـه امام هشدار داد كه بيدار و مراقب اوضاع باشيد كه دشمن زخم خورده است و كينه دارد و بايد صفوف خود را فشرده تر سازيد ‚ ديديم كه رژيم با سلاح اصلاحات ارضي 6 ماده اي و رفراندم كذائي به جنگ اسلام و مسلمين آمـــــد و انقلاب آغاز ششد ‚ انقلابي مكتبي برهبري امام خميني و با شركت امت اسلامي . درخشان نيز ضمن حفظ ارتباطش با نهضت آزادي به مؤتلفه اسلامي آمد و چه فعال و پر تلاش باز حوزه هاي مفي در منزل او و در مغازه اي كــــه در آنجا كار ميكرد و يا در گوشه و كناري ديگر تشكيل شد و او خود رابط شده بود و جلسات ديگر را اداره مينمود .
در محاكمه مرحوم طالقاني و بازرگانو دكتر شيباني اكثر روزها به بيدادگاه ميرفت و چون مورد اعتماد محض آنها بود ‚ پيغامها و گاهي اعلاميه هاي آنها را مخفيانه ميگرفت و بيرون مي آورد تا چاپ شود . اخبار را به آنها ميداد و اخبار زندان را از آنها ميگرفت و همه اينكارها با نهايت تقيه و رعايت اصول مخفي كاري و با توجه به قيافه جوان كه كمتر سوء ظن را بر مي انگيخت انجام ميشد .
در تظاهرات روزهاي قبل از 6 بهمن 41 و تعطيل بازار ‚ درخشان بهمراهي ساير دوستانش نقش مؤثري داشــــت و پس از آن نيز در كليه امور در رابطه با اينگونه جريانات ‚ نقش درخشان بسيار مهم بود ‚ زيرا علاوه بر همه اين كارها ‚ كار تدارك امور مالي را نيز بعهده داشت و در جهت جمع آوري وجه مالي براي تأمين مخارج مبارزه ‚ يدي طولاني داشت . سپس در كليه ميدانهاي مبارزه از فيضيه تا 15 خرداد و جريانات بعد از آن نقش شايسته اي ايفا نمــــود و جالب بود كه بقدري با زيركي و لطافت اين مبارزه را ميكرد كه هيچگاه رژيم نتوانست ‚رد پايي از او بدســت آورد و هرگز گير ساواك نيفتاد .
پس از دستگير شدن مسئولان مؤتلفه اسلامي در سال 43 و بهم خوردن نظم تشكيلاتي اين سازمان نه شرقي و نــه غربي و خط امامي ‚ همكاري خويش را با مؤتلفه اسلامي دوم ادامه داد ‚ تا سال 50 و پس از اينكه ما امكانــــات و نيروهاي خويش را در اختيار مجاهدين خلق گذاشتيم ‚ شهيد درخشان نيز امكانات و نيروهاي خويش را از طريـــق مرحوم طالقاني و من و چند برادر ديگر به آنها ميداد . تا جريان ارتداد و انحراف سازمان در سال 54 آشكار گرديـد و شهيد درخشان نيز از همكاري با آنها ياز ايستاد .
در طول اين سالها ‚ درخشان تنها به مبارزه در بعد سياسي اكتقا نميكرد بلكه در زمينه خدمات اجتماعـــــــــي و سازمانهاي خيريه سياسي نيز شركت ميكرد ‚ مانند تأسيس و اداره مدرسه رفاه و شركت سبزه9 و اردوهاي بظاهــر تفريحي و خانوادگي و در باطن سازنده و تربيت كننده مبارزين و محلي براي تماسهاي آنچناني و تأسيـــــــــــس صندوقهاي ذخيره و خود نيز عضو شوراي صندوق اندوخته جاويد بود و با مدرسه علوي نيز همكاري و همفكـــــري نزديك داشت . بالاخره در سال 56 كه ياران مؤتلفه دوباره جمع شدند و برنامه جديد مبارزه را ريختند ‚ درخشـــان نيز از جمله كساني بود كه در همان جلسه اول ‚ دعوت شده بود و در كنار شهيد اسلامي و شهيد عراقي و سايـــــر دوستان قرار داشت . اين جمعيت فعال ‚مؤثر ترين گروه در اداره مبارزات دو ساله قبل از پيروزي ‚ تحت مديريـــت اساتيد شهيد مطهري و بهشتي بشمار ميرفت ‚ كه درخشان نيز جزو هسته مركزي آن جمعيت بود. در جريان ورود امام و كميته استقبال ‚ يكي از مهمترين مسئولان تداركات مدرسه رفاه و مدرسه علوي بود و چه مخلص و پر كار و كم توقع و يا اصولا بي توقع ‚ بكار ميپرداخت ‚ زيرا در آنروز كه خيل مشتاقان امام هر يك مايل بودند در مراســــم باشند و امام را زودتر ببينند ‚وي در مدرسه ماند و بكار پرداخت و اين از مصيصه هاي بزرگ شهيد درخشان بود كـه او فردي خود ساخته و دوست داشتني بود .
اساتيد شهيد مطهري و بهشتي و مرحوم طالقاني بنحو عجيبي به او علاقه داشتند و هميشه تا نام درخشان بميـــان ميامد همه از او تعريف ميكردند كه براستيي تعريف كردني بود. شهيد درخشانم در طول زندگي خويش هميشـــــه مبارزه را مقدم بر كسب ميدانست . لذا پس از پيروزي انقلاب و احساس وظيفه شرعي جهت خدمت در حـــــــزب جمهوري اسلامي ‚ مسب و كار را بكلي رها كرد و بطور مستمر و تمام وقت در حزب به فعاليت پرداخت ‚ بـــــدون اينكه وجهي از حزب بگيرد و يا اينكه حتي طالب شهرت و مقامي باشد . مخارج زندگي ساده و خانه اجــــاره اي او توسط برادرانش تأمين ميگرديد .آنچنان شهيد درخشان بي ريا و متواضع بود كه درحزب گاهي خودش ‚ لنــــــگ ميبست و غذا ميكشيد و در اينمورد زبان زد همه بچه ها بود . شهيد درخشان در حقيقت بمانند پدري مهربان براي همه برادران و خواهران بحساب مي آمد و هر كس هر مشكلي داشت نزد او ميرفت واو با حوصله فراوان گـــــــوش ميكردو در رفع مشكل او بجان ميكويد .
با توجه به حضور دائمش در اطاق دكتر بهشتي ‚ در حقيقت بهترين رابط خصوصي بچه ها با شهيد مظلوم دكتــــر بهشتي بود و در حقيقت دستياري صديق براي شهيد بهشتي بشمار ميامد.خاطرات ما از درخشان به اين سادگيـــها تمام نميشود ولي در اين مختصر نيز بيش از اين نميتوان سخن گفت ‚ باميد اينكه راه اين شهداء را با توفيق الهي و تحت رهبري امام امت بتوانيم ادامه دهيم . تهران – بادامچيان

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:25 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد بيژن بهلولي قشقايي

سردار شهيد بيژن بهلولي قشقايي در پاييزان سال 1337 در خانواده اي عشايري چشم بربيكرانگي آسمان گشود ودرسادگي يك زندگي عشيره اي رشد وپرورش يافت هنوز در لي لي كنان كودكانه خود غرق بودكه اوراپشت نيمكت هاي دبستان نشاندند وهنوز آن مرد در باران نرفته بودكه روزهايي شفاهي وشبهاي جريمه باروزگاران بالندگي اوگره خورد وبيژن آخرين روزهاي دبيرستان راهم پشت سرگذاشت.


سالهاي نوجواني وجواني بيژن در تربيت وتزكيه نفس گذشت واوكه درس مردي ومردانگي رادر مكتب مولاي خويش حضرت اميرالمؤمنين آموخته بود ورزش وتربيت جسم رانيز برنامه زندگي خود كر د وبراين مهم آن گونه همت گماشت كه در مدت كوتاهي به عنوان يكي از قهرمانان كشتي نام خو درادررديف افتخار آفرينان فارس به ثبت رساند .
شهيد بيژن بهلولي در خردادماه 1355 تحصيلات متوسطه خودرادررشته طبيعي در دبيرستان قاموس فيروز آباد به پايان رساند ودرحالي كه در رشته علوم بيمارستاني دانشگاه مشهد پذيرفته شده بود به علت علاقه خاص به شغل مقدس تدريس در مركز تربيت معلم دانشسراي راهنمايي شيراز مشغول به تحصيل گرديد. دراين مرحله از تحصيل مقداري از اوقات رابه مطالعه در امور سياسي وبخشي را به ورزش اختصاص داد.وي دراين زمان چهره اي سرشناس در كشتي فارس بود وهمراه بادوستانش در سالن كشتي دانشگاه شيراز به تمرين مي پرداخت .


شهيد فعاليتهاي سياسي وانقلابي خودرااز دانشگاه ومسجد آغاز كرد وباتكثير وتوزيع اعلاميه هاي حضرت امام درشهرستانها ومناطق عشايري وروستايي سهم بسزايي رادر معرفي انقلاب به اقشار مردم به عهده گرفت وي پس از پايان تحصيلات به عنوان دبير در مدارس فراشبند مشغول به تدريس گرديد وفعاليتهاي خود رادراين بخش ادامه داد.


سردار شهيد بهلولي پس از پيروزي انقلاب همچنان فعاليتهاي خودرا در مبارزه با خوانين واشرار وضد انقلاب ادامه داد ه وبراي معرفي سپاه اين ارگان جوشيده ازمتن مردم زحمات بسياري رامتحمل گرديد .در اواخر سال1359 مسؤوليت اداره تربيت بدني فيروز آباد به وي پيشنهاد شد وي پس از ماهها تلاش بي وقفه به خوبي از عهده انجام وظايف محوله بر آمد وخدمات شاياني رابه انجام رساند از آنجاكه شهيد بزرگوار سپاه پاسداران انقلاب اسلامي رابه عنوان نيروي مسلح مكتبي وجوشيده از متن انقلاب وحافظ اصل ولايت قبول داشت به دنبال فعاليت ها وهمكاريهاي مداوم از اوايل سال 1360 با حفظ سمت رسما به عضويت سپاه درآمد.


سر دارشهيد بيژن بهلولي كه سالها عطش پيوستن به نيروهاي سلحشور جبهه وجنگ رادرسينه داشت در نوروز 1361 ودر آستانه انجام عمليات ظفرمند بيت المقدس به ياري نيروهاي اسلام شتافت ودر آزاد سازي بخش وسيعي از كشور اسلامي شركت نمود وي براي دومين بار در تيرماه 1361 وهمزمان باآغاز عمليات رمضان به همراه گروهي از رزمندگان اعزامي ازسپاه وبسيج فيروز آباد به ياران سلحشو ر تيپ لشكر المهدي پيوست وباقبول فرماندهي گردان 949 به مصاف دشمن بعثي در منطقه كوشك و شلمچه رفت اين سردار شهيد به عنوان فرماندهي شجاع وپرتلاش درعمليات رمضان شركت كرد ودرجريان اين عمليات امداد هاي غيبي را در وقوع رازناك طوفان شن مشاهده كرد.


سردار شهيد بيژن بهلولي در جريا ن پاتك مذبوحانه دشمن در محور كوشك پاسگاه زيد به همراه معا ون گردان شهيد محد كهدويي هدايت نيروهاي اسلام رابرعهده گرفته ودرحالي كه كارسازماندهي نفرات رابا موتورسيكلت انجام ميداد مورد اصابت خمپاره قرار گرفته وبه شدت از ناحيه پاي چپ زانو وسينه مجروح شد .
محمد كهدويي در جريان اين انفجار در اولين لحظات به فيض شهادت نايل آمد اماشهيد بهلولي تو سط آمبولانس به بيمارستاني در اهواز انتقال يافت .تقدير الهي در شامگاه سي ام شهريور 1361 بر تلاش بي وقفه پزشكان معالج فايق آمد وآن سردار سپاه اسلام باقلبي آرام ومطمئن به ديدار دوست شتافت.
 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:26 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد مصطفي رداني پور


شهيد رداني پور در سال 1337 دراصفهان بدنيا آمد تحصيلات ابتدايي را در دبستان شيخ لطف الله اصفهاني و متوسطه را در دبيرستان سعدي با موفقيت انجام داد با جرياناتي كه در طول تحصيل ايشان در هنرستان كبوتر آباد پيش آمد ايشان با راهنمائي يكي از روحانيون به حوزه رفتند . ايشان قبل از انقلاب در حوزة علميه مشغول تحصيل علوم ديني بودند كه در ايام تبليغ به اطراف و اكنان كشور مي رفتند واز همان جا اعلاميه هاي حضرت امام را و نيز رسالة ايشان را و همچنين آنچه مربوط به قيام مردم بود توسط خورو برادرشان بين مردم توزيع مي كردند .


پس از پيروزي انقلاب اسلامي و شروع جنگ تحميلي روح شهيد رداني پور در كالبد خود رام نگرفت وبه هواي شهادت ميل جبهه كرد كه ايشان به لحاظ تحصيل علوم ديني و مسئوليت در حوزه با شروع جنگ از طرف حوزه مأمور تلبيغ مي گردد و با نشان دادن لياقت و شايستگيها از طرف سپاه به عنوان فرمانده در جبهه مشغول انجام وظيفه مي شود طوريكه علاقة ايشان باعث مي شود 3 روز پس از ازوداج خانواده خود را ترك و مجدداً به جبهه مي روند و با شركت در عمليات والفجر ( 2 ) در ارتفاعات حاجي عمران با جنگيدن و رزمي شجاعانه به آرزوي ديرينه اش كه همانا شادت بود نايل مي شود .
 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:26 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محسن نوراني

قافلة عشاق منزل به منزل ره سپردند و در يك فجر صادق به روشناي نور رسيدند . او دلشورة غريب غربت داشت و از شوق ديدار دولت ، طاقت از كف مي داد . آغوش نيازش ، بوي عطر نجابت و اجابت مي داد . حرم دلش ، جاي خداوند دل و همة سينه اش را حريم دوست كرده بود . سرانجام نيز گذرنامة عشق از آن سوي مهرباني برايش رسيد و خيلي زود با چمدان تنهاي اش كه پر از گلهاي ياس تقوا بود ، از مرز (( سدره المنتهي )) به (( طرفه العيني )) گذر كرد .
(( محسن )) در آذر ماه 1342 در تهران در خانواده اي با فضيلت و تقوا چشم به گيتي گشود . از كودكي از بيماري سختي رنج مي برد . شش سالش بود كه به آمادگي رفت . در هفت سالگي وارد مدرسة يغماي جندقي شد . وي از كودكي روحي كنجكاو داشت . به مسجد و نماز علاقه نشان مي داد و مكبر مسجد محلشان بود .
محسن در سال 1352 با موفقيت دورة ابتدايي را به پايان مي برد و وارد مدرسة هدف مي شود . به سال 1355 پس از گذرانيدن دورة ، راهنمايي تحصيل ، در هنرستان بزرگ تهران در رشتة برق ثبت نام كرده ، به تحصيل ادامه مي دهد .

فعاليتهاي شهيد پيش از پيروزي انقلاب اسلامي
محسن ، كه از كودكي به مسائل ديني و عشق و علاقه نشان مي داد ، با اوج گيري انقلاب اسلامي ، پر شور و خستگي ناپذير ، وارد فعاليتهاي انقلابي مي شود همان با تحصيل ، دل به موج انقلاب مي سپارد . از نوشتن شعار بر روي در و ديوار گرفته تا پخش اعلاميه هاي حضرت امام (ره) و شركت در راهپيماييها و تظاهرت ، شبانه روز و خستگي ناپذير خود را وقف انقلاب و آرمانهاي آن مي كند .

فعاليتهاي شهيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي
محسن ، پس از پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن 1357 تن و جان در زلال جاري انقلاب مي شويد و با دلي پر اميد ، كمر به خدمت عاشقانه مي بندد . با شروع تحركات ضد انقلاب در كردستان ، درس و تحصيل را رها مي كند و پس از گذرانيدن آموزش عمومي در پادگان امام حسين (ع) همراه گروهي راهي مريوان مي شود . وي براي ماموريت سه ماه اعزام ميگردد : اما بنا به احساس وظيفه و تعهد و نيازي كه به وي بود ، بيش از آن ميماند و به مبارزه عليه گروهكها ادامه مي دهد . پس از مدتي ، به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلام در مي آيد و در مريوان مردانه ايثار گري مي نمايد .

فعاليتهاي شهيد در دوران دفاع مقدس
نوراني پس از شروع جگت حميلي عراق عليه ايران ، همراه با شهيد ((ناهيدي )) راهي جبهه مي شود و در جبهه اي ديگر ، عليه دشمنان انقلاب به مبارزه مي پردازد . وي پس از مدتي كه به مرخصي بر ميگردد ، مردد از اينكه به تحصيل ادامه دهد به جبهه برگردد ، تفالي به قرآن مي زند و بر اساس آية قرآن ، جبهه و جهاد را بر مي گزيند دوباره به جبهه باز مي گردد و با عليرضا ناهيدي و يار ديگري رزمنگان بسيج و سپاه ، تيپ ذوالفقار از لشگر 27 محمد رسول الله (ص) را تشكيل مي دهند . پس از شهادت عليرضا ناهيدي ، نوراني به عنوان فرماندةتيپ منصوب مي شود و كارآيي و لياقت خود را بيش از پيش به منصه ظهور مي رساند . وقتي گروهي از لشگر 27 براي رويارويي با رژيم اشغالگر قدس ، به لبنان اعزام مي شود ، نوراني نيز همراه گروه ، راهي سوريه و لبنان مي شود و مدتي در آنجا انجام وظيفه مي كند . به دنبال فرمان حضرت امام (ره) از سوريه به كشور باز مي گردد و راهي جبهه هاي داخلي براي مقابله با دشمنان داخلي و خارجي انقلاب اسلامي مي شود .
نوراني ، در اكثر عملياتها با توانمندي بالا شركت مي جويد و به عنوان فرماندهي لايق ، نيروها را در محورهاي مختلف هدايت مي كند . در خرداد ماه 1362 با خواهر همرزم و دوست صميمي اش ، شهيد عليرضا ناهيدي ازدواج كرده ، همسرش را نيز همراه خود به اسلام غرب مي برد و با حداقل وسايل زندگي ، زندگي مشتركش را با همسر مومن و فداكارش آغاز مي كند .
از وقتي كه فرماندة تيپ ذوالفقار مي شود ، فرماندهان كمتر اجازه مي دهند خط مقدم برود و اين برايش دلتنگي مي آورد.

چگونگي شهادت
شهيد محسن نوراني ، پس از سه سال مبارزه بادشمنا ن انقلاب اسلامي ، در جبهه هاي غرب و جنوب ، سرانجام در روز 21 مرداد ماه 1362 ، در حالي كه كمتر از يك ماه از ازدواجش مي گذشت ، از سوي اسلام آباد به سمت قرارگاه مي رفت كه در يك كمين گروهك (( كومله)) به شهادت مي رسد و به آرزوي ديرين خود نايل مي آيد .

 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:26 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محسن حاجي بابا

محسن روز 16 بهمن 1337 در يكي از محلات تهران ، در خانوادهاي مذهبي ودوستدار اهل بيت عصمت و طهارت (ع) متولد شد . از همان كودكي ، الفباي تقوا را در خانوادة خدا جويش آموخت . وي در سن 7 سالگي قدم در راه مدرسه و تحصيل گذاشت .


محسن از همان بدو ورود به مدرسه هوش استعداد خود را با كسب نمره هاي عالي نشان مي دهد . او دورة ابتدايي را با موفقيت به پايان مي رساند و وارد دبيرستان مي شود . پيش از شروع تكليف ، با عشق و علاقة تمام ، نسبت به انجام فرائض ديني اهتمام مي ورزد . در اين راه چنان پيش مي رود كه در ميان همسالان به تقوا و تقيد ممتاز مي گردد . او همزمان با تحصيل ، در جلسات مذهبي و محافل قرآن شركت مي جويد . و به عنوان عضو فعال و جدي مسجد ( قدس )) كه امامت آنرا آيت الله امامي كاشاني به عهده داشت ، شناخته مي شود .

فعاليتهاي شهيد پيش از پيروزي انقلاب اسلامي
از انجا كه او در دروة نوجواني اهل مسجد بود ، از شروع نخستين جرقه هاي انقلاب اسلامي ، وارد مسائل سياسي مي شود . وي از وجود پر بركت حضرت آيت الله امامي كاشاني بهره مند شده و با الفباي مبارزه آشنا مي گردد . در توزيع اعلاميه هاي حضرت امام (ره ) نقش فعال ايفا مي كند و در راهپيماييها و تظاهرات ، همراه و همگام با مردم شركت مي جويد . در روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي ، محسن جزو اولين نفرات بود كه در خلع سلاح مراكز نظامي و انتظامي محل خود وارد عمل مي شود و اسلحه را از كلانتريها و دگر جاها به مسجد مي آورد.



فعاليتهاي پس از پيروزي انقلاب
محسن ، پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، به دستور آيت الله امامي كاشاني به انجام وظيفه مي پردازد . وي در تشكيل (( كميتة انقلاب اسلامي )) منطقه ، همراه افرادي چون (( شهيد عليرضا موحدي كرماني )) حضور جدي و فعال مي يابد و دراستقرار امنيت در منطقة پيروزي ، ايفاي نقش مي كند و مدتي در اين نهاد نوپا و انقلابي از دستاوردهاي انقلاب حراست نمي نمايد .

فعاليتهاي شهيد در دوران دفاع مقدس
حاجي بابا در جنگ تحميلي نيز مردانه وارد مي شود و به خاطر هوش سرشار و استعداد نظامي كه داشت ، در مسير رشد مي افتد و لياقت و كفايت و توانمنديهاي نظامي خود را در عمليات گوناگون به نمايش مي گذارد .
او در لشگر 27 محمد رسول الله (ص) مسئووليتهاي مختلف را تقبل و باشايستگي تمام انجام وظيفه مي كند و از عهدة امور سر بلند بر مي آيد. حاجي بابا در عمليات (( بيت المقدس )) ، حماسه مي آفريند و جوهرة انقلابي خود را نشان مي دهد . در فتح ارتفاعات (( بازي دراز)) كاري مي كند كارستان و اوج ايثار ، فداكاري و شهامت را به نمايش مي گذارد . حاجي بابا دربارة اين عمليات ، طي مصاحبه اي با مجلة پيام انقلاب مي گويد :
براي فتح ارتفاعات بازي دراز ، به اتفاق چند تن ديگر از فرماندهان سپاه ، طرح همه جانبه و گسترده اي تهيه كرديم كه لازمة آن ، فداكاري و ايثار در سخت ترين و كمترين امكانات بود . در اين عمليات موفق شديم از پشت ارتفاعات ((بازي دراز )) عكس و فيلم تهيه كنيم كه به شناساييهاي بعدي كمك كرد . اين عمليات از چند محور شروع شد و دليل موفقيت نيز تا حدودي الحاق تمام محورها با يكديگر بود كه دشمن هيچ فكر نمي كرد بتوانيم از اين ارتفاعات در هم پيچيده بالا برويم . جالب اين است كه اگر به ارتفاعات دقيق نگاه كنيم ، صخره ها طوري است كه حتي كوهنوردها هم نمي توانستند ظرف مدتي كه ما رفتيم ، بالا بروند و اين امر محقق نشد ، مگر به مدد غيبي الهي كه ما را به آن ارتفاعات كشاند . اين امدادهاي غيبي محسوس به ، نيروهاي عمل كننده روحيه مي داد و حالت معنوي عمليات را به حدي بالا مي برد كه در سخت ترين شرايط ، به نيايش و خواندن دعاي توسل مشغول بودند . امداد نيروهاي غيبي و فرماندهي امام زمان (عج ) در عمليات كاملاً محسوس بود .
چگونگي شهادت
سر انجام اين عاشق صادق و لايق كه سر در گرو محبوب نهاده بود ، در 13 تير ماه 1361 در جبهه هاي نبرد به شهادت رسيد و به آرزوي قلبي خود نايل آمد . او دوستدار محبوب بود و مشتاق ديدار . اين ديدار در يك روز عطشناك اشتياق محقق شد . و با يك خرمن ناز و نياز ، به پيشگاه معشوق ازلي يافت .
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:26 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد حسين اسلامي

شهرستان جهرم در سال 1337 پذيراي كودكي بود كه در پسينگاه خستة روزي ، معصوم تولد يافت و با قدوم بهاري خود عطر نجيب اذان را بر گلدستة نخلهاي سر به فلك كشيده پراكند . شهيد اسلامي در دامان پر مهر طبيعت پرورش يافت و تحت توجهات پدر و مادري دلسوخته ، الفباي مهرباني را فرا گرفت . وي دوران مختلف تحصيل را با موفقيت پشت سر گذاشت وبا اخذ مدرك ديپلم نتيجةزحمات چندين سالة خود را دريافت داشت .


شهيد حسين اسلامي كه در سالهاي خون و قيام از هيچ كوششي در جهت تحقق آرمانهاي امت انقلابي ايران اسلامي دريغ نداشت بعد از پيروزي انقلاب نيز با پوشيدن لباس سبز سپاه رسماً ، به عضويت اين نيروي مردمي درآمد . با آغاز جنگ تحميلي ، گامهاي استوار خود را بر خاك خونرنگ خوزستان قهرمان گذاشت وعملياتهاي مختلفي از جمله عمليات بيت المقدس ، فتح المبين ، بدر، خيبر ، والفجر 1و2 و8 را عرصة رشادتهاي خود ساخت .

وي با عنوان جانشين فرماندهي گردان و بعضاً با پذيرفتن مسئوليت محورهاي مختلف عمليات ، به انجام وظيفه پرداخته و در اين ميان بارها تا سر حد شهادت پيش رفت .
سرانجام پس از سالها مشتاقي و مهجوري در بيست و ششم بهمن 1364 روح ملكوتي اين يوسف شهيد در عمليات والفجر هشت – جاده فاو – امالقصر -‌آرام و سبكبال در بيكران آسمان به پرواز درآمد ؛ پيكر مطهرش در غربت آباد خاك تفتيدة خوزستان زيارتگه قدسيان ملكوت گرديد و پس از سالها چشم انتظاري ، قرآن و پلاكي و استخواني به يادمان رشادتهاي او بر دستان مضطرب هزاران عاشق دلسوخته در شهر شهيد پرور فسا تشييع و به خاك سپرده شد .

 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:26 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد مرتضي زارع


مرتضي ،به سال 1337 در محلة دولاب تهران در يك خانوادة متدين چشم به جهان گشود . چون در محيطي مذهبي رشد يافته بود ، شوق و رغبتي نسبت به فراگيري علوم قرآنيو كتب مذهبي از خود نشان مي داد . از اوان كودكي ، همراه پدر به مسجد و مجالس مذهبي مي رفت . او تحصيلات ابتدايي را در مدرسة ((مساوات )) با موفقيت به پايان رساند و بعد در مدرسة راهنمايي ( مترجم الدوله )) به ادامة تحصيل پرداخت .
مرتضي ، پس از دو سال تحصيل در مقطع راهنمايي در مدرسة مترجم الدوله ، درس را رها كرده، به كار آزاد مي پردازد . مدتي در مغازة عمويش به كار مشغول مي شود . از آن پس ، به رانندگي كاميون و حمل بار به شهرستان روي مي آورد .
مرتضي ، در محله اي مي زيست كه عطر و بوي شهيد ((نواب صفوي )) و شهيد آيت الله سعيدي در آن پيچيده بود . از اين رو ، از تاثير معنوي اين دو شهيد ، به خاطر تربيت مذهبي بر كنارنمي ماند و با استفاده از آثار علمي اين دو بزرگوار ، با شخصيت و اهداف مبارزاتي آنان آشنا ميگردد . او فعاليت سياسي اش را از سال 1356 شروع مي كند.
با شروع انقلاب اسلامي ، مرتضي فعاليتش را عليه رژيم شاه گسترش مي دهد و با توزيع اعلاميه ها و رسالة حضرت امام خميني (ره) مبارزات سياسي خود را دامن مي زند . در مراسم سخنراني مذهبي شخصيتهاي برجستة روحاني شركت مي جويد . چندين بار توسط عوامل ساواك مورد ضرب و شتم قرار مي گيرد. از آن پس ، در جنگ و گريز با عوامل رژيم به سر مي برد .
مرتضي زارع ، در حين فعاليت و مبارزه در خيابان (( پيروزي )) توسط عوامل ساواك دستگير مي شود . وي به مدت دو هفته زير كتك و شكنجه ساواك تاب مي آورد و دم برنمي آورد . پس از مدتها شكنجه و زندان ، با مقاوتي كه از خود نشان مي دهد ، آزاد مي شود . او نه تنها دست از مبارزه و فعاليت برنمي دارد ، بلكه مصمم تر از گذشته به مبارزه ادامه مي دهد .
او هنگام ورود جضرت امام خميني (ره) به ميهن اسلامي ،در گروه انتظاماتي ، به سرپرستي حجّت الاسلام سيد حسين سعيدي ـ فرزند شهيد آيت الله سعيدي ـ به انتظام كارهاي استقبال بزرگ مي پردازد .
روزهاي پيروزي انقلاب ، بويژه روزهاي 21 و 22 بهمن 1357 ، اوج ايثارگري و شهامت خود را به نمايش مي گذارد و همراه مردم انقلابي ، در تسخير و تصرف پادگانهاي ((21 حمزه )) ، قصرفيروزه )) و (( تسليحات )) فعالانه شركت مي جويد . تا تحقيق پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري حضر امام خميني (ره) لحظه اي از تلاش و فداكاري باز نمي ايستدو سرانجام نيز طعم شيرين پيروزي را در 22 بهمن مي چشد .
مرتضي ، هنگامي كه خورشيد انقلاب از پشت كوههاي استقامت وپيروزي سر بر مي آورد ، جان بي تابش از حرارت آن گرمي مي گيرد . از فرداي پيروزي انقلاب ، خود را براي حراست از دستاوردهاي انقلاب اسلامي مهيا مي نمايد . سپس در ارديبهشت ماه 1358 براي همكاري به كميتة مركزي واقع در خيابان تنكابن دعوت مي شود و مدتي در كميتة انقلاب اسلامي به خدمت صادقانه مي پردازد .
او در همان سال ، به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در مي آيد و بسرعت براي مقابله با ضد انقلاب ، همراه گردان 2 سپاه به ((پاوه )) اعزام مي شود . در مدت حضور ايثارگرانه اش در استان كردستان ، در شهرهاي ((نقده )) ، ((سنندج)) و (( باينگان )) مي جنگد .
پس از شروع جنگ تحميلي ، مرتضي زارع راهي جبهه هاي جنگ جنوب مي شود .مدتي در محور عملياتي (( سوسنگرد)) به جنگ و مبارزه ادامه مي دهد و پس از آن در جبهه هاي ((آبادان )) در جهاد عليه مزدوران عراقي شركت مي كند. وي در ميدان ((هفت تير )) آبادان ، هنگام در گيري با نيروهاي عراقي ، از ناحية كمر مجروح مي شود . پس از بهبود نسبي ، همراه ((محسن چريك)) ، با گردان 2 سپاه ، به سر پل ذهاب مي رود . در منطقة ((سراب گرم )) هنگاه عزيمت به خط مقدم ، خود رو ((زيل )) آنان چپ شده ، او سختي مجروح مي شود .در اين حادثه ، دو نفر از دوستانش ، به شهادت مي رسند .
مرتضي براي مداوا به تهران باز مي گردد . پس از بهبود ، با دختري پارسا و پاكدامن از محلة دولاب ازدواج مي كند . يك ماه پس از ازدواج راهي جبهه مي شود و خودش را براي عمليّات به منطقه مي رساند و در عمليّات حضور مي يابد . پس از پايان عمليّات دوباره به تهران باز مي گردد . بار ديگر از ((شهيد اويسي )) مي خواهد كه به جبهه برود. شهيد اويسي با توجه به تجربيات او مسئووليت گردان(( بلال)) را به او پيشنهاد مي كند كه نمي پذيرد . ناصر صالحي ، فرماندة گردان مي شود و او نيز به عنوان معاون ناصر ، انجام وظيفه مي نمايد . در همين مسئووليت ، در عمليات فتح المبين شركت مي كند . پس از آن عاشقانه در عمليات بيت المقدس حضور مي يابد .
((ناصر صالحي )) در اين عمليّات به شهادت مي رسد و مرتضي نيز از ناحية دست مجروح مي گردد : اما جبهه را رها نمي كند . ((مجتبي گل شناس )) را از گردان 1 سپاه ، جاي خود ، مي گذارد و خود عمليّات را ادامه مي دهد . دوستش مجتبي در اين عمليات شهيد مي شود و داغي بزرگ بر دلش مي گذارد و از اين و كه نمي تواند جنازه اش را عقب بياورد ، بشدت غمگين مي شود .
پس از پايان عمليّات(( بيت المقدس )) همراه جمعي از مسئوولان براي كمك به مردم مظلوم لبنان ، به سوريه و لبنان اعزام مي شود و پس از مدتي خدمت در آن جا به كشور باز مي گردد او خودش را به جبهة سومار مي رساند و در عمليّات مسلم بن عقيل شركت مي كند . در عمليّات (( والفجر مقدماتي )) با مسئووليت فرماندة گردان حضرت قاسم (ع) از تيپ سيدالشهدا (ع) حضور مي يابد و حماسه مي آفريند . پس از آن ، با همين مسئووليت در عمليات (( والفجر 1 )) شركت مي كند و در حين عمليّات از ناحية پشت تركش مي خورد و مجروح مي شود كه مدت دو ماه در بيمارستان بستري مي گردد . پس از بهبود يافتن ، خودش را براي شركت در عمليّات (( والفجر 2 )) به جبهه مي رساند و در تصرف قله استراتژيك 2519 ، ايثارگري مي نمايد . وي در اين عمليّات ، از ناحية كتف زخم برمي دارد و خم به ابرو نمي آورد .براي اينكه روحية نيروهايش خراب نشود ، خود را از قله به پايين مي كشاند ، تا نيروهايش را هدايت كند :اما عشق ، با شيرين ترين لهجه ، صدايش مي كندو او را به ضيافت ديدار فرا مي خواند.
شهيد مرتضي زارع كه در مزرعه سبز ايمان روييده و باليده بود ، در دشت پر شقايق عشق تربيت يافته بود ،سرانجام خود را به اوج قله شهادت رساند و از آن جا به روضة رضوان و به ضيافت ديدار كارت حضور يافت. او در روز 13 مرداد 1362 با تني مجروح ، اما قامتي افراشته ، به ديدار يار شتافت و به فوز عظما شهادت رسيد.
 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:26 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محسن وزوايي


((محسن )) در پنجم مرداد ماه 1339 در خانواده اي متدين در تهران ديده به جهان گشود . او با احساسات پاك و بي آلايش مذهبي رشد يافت شش ساله بود كه قدم در راه تحصيل علم گذاشت ، دورة ابتدايي را با نمره هاي عالي به پايان رساند و دورةدبيرستان را در مدرسة (( هشترودي )) به تحصيل ادامه داد . محسن پيش از رسيدن به سّن بلوغ ، به فرائض ديني عمل مي كند .
محسن پس از دريافت مدرك ديپلم با معدل بالا ، در سال 1355 در كنكور شركت كرده و شاگرد اوّل كنكور مي شود و در رشتة شيمي دانشگاه صبعتي شريف به تحصيل مي پردازد . پدرش از همرزمان آيت الله كاشاني بود ، از اين رو ، پسر را با الفباي مبارزات سياسي آشنا مي كند .
شركت در جلسات آموزش معارف اسلامي و هيأتهاي مذهبي تهران ، از جمله فعاليتهاي عمدة محسن در پيش از ورود به دانشگاه به شمار مي رود .
محسن ، در دانشگاه با شناخت صحيحي كه از مكتب اسلام داشت ، از طيف گوناگون و منحرف سياسي پرهيز مي كند و به انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه مي پيوندد . وي همزمان با شركت در فعاليتهاي سياسي و عقيدتي ، از سال 1356 مسئووليت هدايت مبارزات دانشجويي را در دانشگاه شريف ، عليه رژيم به عهده مي گيرد .
او در روزهاي پر تلاطم انقلاب ، نقش حساس هدايت را بر دوش مي كشد و با شايستگي ، به روشنگري و هدايت مي پردازد . وي از تظاهرات سرنوشت ساز و ميليوني روز 17 شهريور 1357 تا ورود حضرت امام خميني (ره) به ميهن اسلامي ، همه جا به عنوان جلودار و هدايت كنندة تظاهرات و تشكلهاي دانشجويي وارد عمل مي شود . محسن در درگيريهاي مسلحانه و سرنوشت ساز 19 تا 22 بهمن 1375 حضوري پر ثمر و فعال مي يابد و در تصرف و تسخير دو پادگان مهم (( جمشيديه ))و (( عشرت آباد )) ايثارگري و شهامت بالايي از خود نشان مي دهد .
وزوايي ، پس از پيروزي انقلاب پر شكوه اسلامي ، به عضويت جهاد سازندگي در مي آيد و براي خدمت به مردم محروم ، به استان لرستان عزيمت مي كند و در آنجا منشأ اثر خدمات ارزندة فراواني مي شود محسن به دنبال تحركات گروهكهاي ضد انقلاب در كردستان ، براي مقابله با ضد انقلاب ، اين استان مي شتابد و در ((پاوه )) مي جنگد و حماسه مي آفريند .
به دنبال تلاشهاي سازشكارانة دولت موقت و اعتراض اقشار مختلف مردم به اين تحركات دولت ، محسن از كردستان به تهران باز مي گردد . پس از هماهنگي و برنامه ريزيهاي لازم ، با جمعي از دانشجويان مسلمان دانشگاهها ، در روز 13 آبان 1358 ، انقلاب دوم را به تعبير حضرت امام (ره) پي مي افكنند و اجرا مي كنند .
او در جريان لانة جاسوسي امريكا ، به عنوان پرچمدار وارد عمل مي شود و شجاعانه ، هيمنة ابر قدرت امريكا را در هم مي شكند . از آنجا كه او به زبان انگليسي تسلط كامل داشت ، به عنوان سخنگوي دانشجويان پيروخط امام برگزيده مي شود و اغلب مصاحبه هاي رسانه هاي خارجي توسط وي صورت مي گيرد . در آن دوره هر ازگاه ، چهرة مصمّم اودر رسانه هاي غربي ، به عنوان سخنگوي جوانان خشمگين و طرفدار حضرت امام خميني (ره) معرفي مي گردد .
به دنبال واقعة طبس در پنجم ارديبهشت 1359 و شكست توطئة امريكا در حمله به لانة جاسوسي براي رهايي گروگانها ، وزوايي عهده دار انتقال گروگانها به شهرستانهاي مختلف مي شود كه با شايستگي ، از عهدة آن بر مي آيد . همزمان ، آموزش يك دورة فشردة چريكي را براي مقابله با توطئه هاي احتمالي فرمي گيرد .
محسن در تابستان 1359 به عضويت سپاه پاسداران در مي آيد و مدتي به عنوان (( فرماندة گردان مخابرات سپاه پاسداران )) انجام وظيفه مي كند .(( سرپرستي واحد اطلاعات عمليات )) به او محول مي شود . به دنبال تجاوز گستردة ماشين جنگي شرق و غرب در قالب ارتش عراق به ميهن اسلامي ايران ، محسن داوطلبانه به جبهه هاي غرب عزيمت مي كند و در آنجا به مبارزه مي پردازد . پس از ورود محسن و نيروهاي گردان او به منطقة غرب ، تحولي در آن محور پديد مي آيد .
وي در عمليات سرنوشت ساز (( پارتيزاني )) به عنوان فرماندة گردان نهم ، مسئووليت محور (( تنگ كورك )) تا حّد فاصل ((تنگ حاجيان )) را به عهده مي گيرد .
در ارديبهشت ماه 1360 ، طرح آزاد سازي ارتفاعات بازي دراز در دستور قرار مي گيرد . محسن در تمامي مراحل شناسايي اين حمله حضور مي يابد و در طراحي اين عمليات ، نقش فعّالي ايفا مي كند در همين مقطع ، رابطة صميمانه ميان حسن و خلبان شهيد (( علي اكبر شيرودي )) به وجود مي آيد . در اين عمليات ، فرماندهي محور چپ نيز توسّط (( محسن حاجي بابا )) صورت مي پذيرد . محسن در اين عمليّات ايثاري جاودانه خلق مي كند و موفق مي شود با تعداد اندك نيرو ، 350 نفر از نيروهاي گردان كماندويي دشمن را به اسارت درآورد .
محسن در پايان عمليّات ، از ناحية فك و دست مجروح مي شود و به بيمارستان منتقل مي گردد .
او تاب نمي آورد كه درمانش كامل شود . دلتنگي دوري از جبهه به سراغش مي آيد و او هنوز بهبودي كامل نيافته ، به جبهة ((گيلان غرب )) باز مي گردد و فرمانده به عمليّات سپاه (( سرپل ذهاب )) را بر عهده مي گيرد .
وزوايي ، در 20 آذر ماه 1360 در عمليات (( مطلع الفجر )) به عنوان فرمانده عمليّات شركت مي كند و در آن جا نيز همچون بازي دراز حماسه مي آفريند . بار ديگر در اين عمليّات زخمي شده به تهران منتقل مي گردد .
محسن ، در اسفند ماه 1360 با سازماندهي يك گردان رزمي در پادگان ولي عصر (عج) به جبهه هاي جنوب مي رود كه اين گردان در دو كوهه ، به تيپ تازه تأ سيس محمد رسول الله (ص) مي پيوندد و نام (( حبيب بن مظاهر )) مي گيرد . گردان حبيب مظاهر به فرماندهي محسن در عمليات درخشان (( فتح المبين )) در نوك پيكان حمله قرار مي گيرد و به عنوان گردان خط شكن ، سرافرازانه و پر شهامت به دشمن بعثي يورش مي برد و خطوط دشمن را در هم مي شكند . پس ازس تشكيل تيپ 10 سيدالشهداء (ع) ، ((فرماندهي تيپ )) به محسن واگذار مي شود . تيپ 10 سيدالشهداء (ع) و تيپ محمد رسول الله (ع) براي اجراي عمليات بزرگ بيت المقدس در هم ادغام مي شوند و در اين عمليات ، فرماندهي محور اصلي ، به عهده محسن واگذار مي شود .
شب دهم ارديبهشت عمليات بيت المقدس انجام ميگيرد و رزمندگان با شور و اميد ، به خطوط دشمن يورش ميبرند . نيروهاي تحت فرماندهي محسن وزوايي ، از سمت جادة اهواز ـ خركشهر ، حمله را آغاز مي كنند و خاكريزهاي دشمن را يكي پس از ديگري به تصرف در مي آورند . اما با بالا آمدن آفتاب دهم ارديبهشت ، حاج احمد متوسليان ، از بي سيم فرماندهي خبري جانسوز دريافت ميكند . (( حاج آقا ! حاج آقا ! آقا محسن پرواز كرد . خوشا به سعادتش ! )) .
شهيد وزوايي ، اين عاشق وارسته و مجاهد آگاه ، پس از ماهها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و حماسه آفرينهاي فراوان ، سرانجام در روز 10 ارديبهشت 1360 ، در عمليات (( بيت المقدس )) ، هنگام هدايت نيروهاي تحت امر ، بر اثر اصابت گلوله و تركش ، به فيض شهادت نايل آمد ، سر و جان در گرو محبوب و معشوق نهاد و به خيل عشاق ره يافت .
 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:27 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد غلامعلي معتمدي

معاون رفاه تعاون وزارت كار
شهيد شاهد ‚ مهندس غلامعلي معتمدي به سال 1327 هجري شمسي در شهر شيراز در ميان خانواده اي آشنا بــا فرهنگ و معارف اسلامي ديده به جهان گشود . او نوه دختري آيت الله سيد عبدالحسين آيت اللهي است .
اودر تمام دوران تحصيل نمونه كامل يك شارگرد كوشا و با هوش بود . چهار سال از دوران تحصيل ابتدائــــي را در شسراز گذراند و دو سال آخر را در دبستان رازي تهران و در تمام اين مدت شاگرد ممتاز و نمونه اي بود . بطوريكـه در سال ششم ابتدايي در امتحانات نهايي با معدل بيست گواهي پايان تحصيلات ابتدايي را گرفت و دبستان را بپايان رسانيد .

 دوران دبيرستان را هم بهمين نحو در دبيرستان رهنما و آذر گذراند و بخاطر طرز فكر متعاليش هميشــــه نمراتش در سطح عالي بود . شهيد معتمدي د راداره كتابخانه و نمازخانه دانشكده و همچنين نشر و پلي كپـــــــي شركت چشمگيري داشت و از مؤنسسين بخش پلي كپي دانشكده بود . او در اين بخش براي بدست آوردن كتابهـاي كمياب و تكثير آنها جهت دانشجويان كمكهاي ارزنده اي كرد . پشتكار ‚ فعاليت و صميميت و خلوص نيت او سبب شد كه بعنوان نماينده دانشجويان همدوره خويش انتخاب شود تا در جلسات نمايندگان دانشجويان از مواضـــــــع اسلامي و آرمانهاي همفكران مؤمن خويش دفاع كند نظرات و پيشنهادات او پيوسته مبتني بر اصول و ايمــــــــان اسلامي بود . او خود رستن از دام منافقين را مديون رانهمائيهاي شهيد لواساني ميدانست . شهيد معتمدي در خارج از محيط دانشكده جلساتي با شهيد دكتر لباف نژاد و دكتر لواساني و ساير برادران داشت كه در اين نشستهـــــــا معلومات اسلامي و قرآني او بارورتر ميشد اين فعاليتها با همه مخفي كاري اعضاء موجب شد كه در دريافت دانشنامه مهندسي او با آنكه در امتحاناتي كه گذرانده و موفق باخذ نمرات بالايي گشته بود وقفه اي ايجاد شود تا اينكـــــــه بالاخره در سال 1352 پايان نامه تحصيلات فوق ليسانس مهندسي مكانيك را دريافت كرد .


شهيد معتمدي پس از فراغت از تحصيل بخدمت نظام احضار شد و در قسمت مهندسي ارتش مشغول بكار شد و اگر چه در اينجا نيز شديدا” تحت مراقبت و كنترل ايادي ساواك بود و مرتبا” محل مأموريت او تغيير ميافت ‚ بطوريكـه در آغاز او را به بروجرد و بعد به كازرون براي نگهباني انبار اسلحه و بلافاصله به شيراز منتقل ساختند ‚ اما به همــه اين سختگيريها به لطف حق از گزند ساواك مصون ماند به گونه اي كه در حملات مكرر و يورشهاي شبانه دژخيمان ساواك بمنزل ايشان ‚ چون هيچگونه مدركي را نتوانستند بدست بياورند ‚ دستگيري او امكان پذير نشد و در آخرين حمله تا تاريان ساواك به منزل مسكوني ايشان شهيد در مسافرت بود و هيچگونه نشانه اي نيز از مقصد او در دسـت نبود .

 شهيد معتمدي پس از پايان خدمت نظام باتفاق عده اي از دوستان و همرزمان خويش در شاهين شهــــــــر اصفهان به فعاليت در قسمتهاي عمراني مشغول ميشود ‚ وي افراد و برادران متعهد را به اين شركت دعوت كــرده ‚ بكار ميگمارد .نحوه بر خورد صميمانه شهيد معتمدي با افراد طبقه زحمتكش و مجاهدتها و كوششهاي وي بــــراي رفاه اين افراد موجب شد كه پس از پيروزي انقلاب به پيشنهاد آقاي علي اكبر پرورش در پست مشاور اقتصـــــادي استاندار اصفهان انجام وظيفه كند ‚ و در كنار آن مسئوليت بخش كارگري حزب جمهوري را نيز بعهده داشـت . وي آ“قدر مورد علاقه كارگران بود و آنان به اندازه اي از او صداقت و درستي ديده بودند كه او را بعنوان كانديـــــــداي اصفهان در مجلس شوراي اسلامي پيشنهاد كردند اما او امتناع و پاسخ محبت آنان را چنين داد كه من در پســــت مشاور استاندار بهتر و بيشتر ميتوانم خدمت كنم .


پس از نخست وزيري آقاي رجائي ‚ ايشان شهيد معتمدي را براي مقام وزارت كار در نظر گرفتند اما اين مسأله بـــا مخالفت رئيس جمهور مخلوع رويرو شد و شهيد كه كارها را تنها ره خاطر رضاي خدا انجام ميداد قبول مسئوليت در پست معاونت امور رفاهي اين وزارتخانه را كرد ( البته قبل از معاونت مدتي نيز سرپرست اين وزارتخانه بـود ) وي در سمت معاونت هم ‚ جد و جهد خود را در پيشبرد مسائل رفاهي كارگران و حل مشكلات آنان بكار برد شهيــــــــد معتمدي در سال 1354 شمسي با فرزند حجت الاسلام شيخ محمد ابراهيم بروجردي كه نوه دختري مرحوم آيـــت الله سيد علي اصغر لاري و از بستگان نيز هست ازدواج كرد ثمره اين وصلت دو فرزند بنامهاي امير و بشير معتمـدي ميباشد . اكنون اي ياوه سرايان بدانيد كه اعضاي دولت و نمايندگان مجلس و اعضاي قوه قضائيه نه تنها براي مـال و منال دنيا و قدرت و شهرت كار نميكردند بلكه براي خدا مي كوشيدند و براي انقلاب و رهبر عظيم الشأن آن امـــام خميني ‚ و در اين راه از جان و مال خويش نيز مايه مي گذاشتند و به تعبير امام «آقاي بهشتي فرد واخــــورده اي نبود كه بخواهد انحصار طلبي كند ……… » بله هيچكدام از اين شهداي كربلاي ايران وا خورده نبودند ‚ اينـــــان دلسوز هاي انقلاب بودند و از اين دستاورد شكوهمند مردم مسلمان با تمام وجود پاسداري ميكردند و بالاخره خــود نيز جان در اين راه سپردند و نامشان بلند آوازه گشت .
 


جمعه 24 دی 1389  1:25 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد قدم علي صدقي

در سال 1344 در روستاي عطا آباد شهرضا متولد شد و شش ماهه بود كه سايه رحمت پدر از سايه او رفت .خوشبختانه مادري داشت كه بر طفلانش نه تنها جاي مادر بل پدر هم بود « او قدمعلي را بزرگ كرد و به مدرسه فرستاد .در طي دوران تحصيل صادقي در مقطع راهنمايي ، انقلاب اسلامي به ثمر نشست و او عاشقانه از مدرسه علم وارد مدرسه عشق «بسيج» شد و در بسيج دهاقان به عنوان نيروي ويژه مشغول به كار گرديد .


پس از آن اقدام به راه اندازي بسيج در روستاي عطا آباد كرد و با علاقه اي وصف ناپذير و شور و حرارتي ماوراي توصيف به خدمت پرداخت . در هر نوبت اعزام به جبهه خود را آماده سفر به سرزمين نور مي كرد ولي با ممانعت مادر رنج كشيده و زجر ديده روبرو شده از اين توفيق الهي محروم مي گشت .


از طرفي مسؤولين امر حضور قدمعلي را در بسيج واجب تر از جبهه مي ديدند و از او مي خواستند همانجا بماند و كماكان در جذب و اعزام نيروهاي رزمنده و جمع و ارسال كمك هاي مردمي در پشت جبهه فعاليت نمايد .
در سال 1363 مادر قدمعلي پس از عمري تحمل سختي بر اثر بيماري به پدر مرحومش ملحق شد و او كه ديگر هيچ دلبستگي و وابستگي به دنيا نداشت به سوي جبهه ها پر كشيد و همراه رزمندگان پر توان تيپ 44 قمر بني هاشم شده ،در يگان دريايي مشغول انجام وظيفه گرديد .در آنجا آموزش هاي لازم را طي كرد و به عنوان رزنده اي كامل و تمام عيار در خدمت جبهه قرار گرفت .


شهيد قدمعلي صادقي پس از شركت در چند عمليات آفندي و پدافندي ، استعدادها ، خلاقيت ها و كارايي خود را در هدايت نيروها نشان داد و به فرماندهي گردان در گان دريايي منصوب شد .در عمليات پيروزمند والفجر هشت صبح روز 21/11/64 هنگام عبور دادن نيروهايش از اروند رود مورد حمله هوايي دشمن قرار گرفت و به فوز شهادت و فيض وصال معبود نائل آمد .
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:25 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد محمد تقي بشارت


حجت الاسلام محمد تقي بشارت در سال 1324 در دهاقان شهرضا در يك خانوادة ساده و زحمتكش بدنيا آمد . و تحصيلات ابتدائي و متوسطه را در دهاقان به پايان رسانيد . وي از آنجاكه در يك خانوادة مذهبي پرورش يافته بود براي تحصيل علوم اسلامي در حوزه هاي علميه و مدارس ديني اصفهان ، مشهد و قم از محضر اساتيد كسب معارف اسلامي پرداخت . شهيد محمد تقي بشارت تحصيلات خود را در سطوح عالي فقه و اصول دنبال كرد ، از شيهد بشارت آثار و تأليفات گوناگوني بچاپ رسيده است كه از جمله مي توان از تنظيم كتاب خوارج از ديدگاه نهج البلاغه و ترجمه ورّام و نوشتن مقالات در جرايد نام برد .


وي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي بدليل سخنرانيهاي افشاگرانه بر عليه رژيم منفور پهلوي در شهرهاي مختلف توسط ساواك دستگير و ممنوع المنبر گرديد . فعاليتهاي اين شهيد در آگاهي دادن و بسيج مردم شهرستانهاي مختلف آنچنان چشمگير بود كه هرگز فراموش نمي شود .
شهيد بشارت پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران از طرف حزب جمهوري اسلامي كانديد مجلس خبرگان گرديد . و در آن مجلس در تصويب اصل ولايت فقيه سهم بسزائي داشت .
مشاغل شهيد بشارت پس از پيروزي انقلاب به ترتيب ذيل بود .


نمايندگي امام در گچساران ـ نمايندگي امام در جهاد سارندگي ـ سرپرستي بنياد شهيد و كميتة انقلاب سميرم . شهيد بشارت كه اعتقاد به كار تشكيلاتي در جهت دست يابي بع اهداف انقلاب بود با حزب جمهوري اسلامي همكاري پيوسته داشت ودر مناطق كهكيلويه و بوير احمد و گچساران فعاليت مي نمود .


شهيد بشارت در انتخابات مجلس شوراي اسلامي در دور اول با احتساب 13898 رأي ( 5/62 % ) به نمايندگي مردم سميرم در مجلس شوراي اسلامي انتخاب شد و به عضويت در كميسيون امور داخلي كشور و تحقيق مجلس شوراي اسلامي در آمد.
يكي از ويژگيهاي شهيد بشارت داشتن تماس دائم با حوزه انتخابيه خود و رسيدگي جدي به مسائل مردم آن زمان بود .
اين شهيد ارجمند درجلسات هفتگي نمايندگان و مسئولين كشور كه دردفتر حزب جمهوري اسلامي تشكيل مي شد حضور دائم و فعالانه داشت .


وي در حادثه فاجعه 7 تير بطور اتفاقي در جلسه حضور نداشت .
شهيد بشارت از آن به بعد نيز در جلسات نمايندگان مجلس و مسئولين اجرائي حضور فعالانه و مستمر داشت .
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:25 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد محمد صادق اسلامي

شهيد محمد صادق اسلامي در سال 1311 در تهران متولد شد و ضمن كار به تحصيلات خود نيز ادامه داد. در سال 1335 در شركت مخابرات مشغول بكار شد. در سال 1320 باتفاق حاج صادق اماني گروه شيعيان را تاسيس و در كادر رهبري اين گروه به مبارزه عليه رژيم طاغوت پرداخت .


شهيد اسلامي از اعضاي شوراي مركز هياتهاي موتلفه بود كه پس از اعدام انقلابي منصور ، نخست وزير وقت ، بمدت دو سال در زندانهاي رژيم تحت شكنجه هاي سخت و طاقت فرسا بوده است .
وي با سازمان مجاهدين خلق آنزمان كه هنوز انقلابيون مسلمان بدان به چشم سازماني اسلامي مي نگريستند روابطي داشت و به محض مشاهده انحرافات سازمان با آنها قطع رابطه نمود .


حدود سال 1355 به همراه سيد علي اندرزگو به تشكيل يك گروه ضربتي عليه شاه دست زد و به هنگام شهادت اندرزگو دستگير شد و مجدداْ به زندان افتاد. پس از آزادي ، مبارزه را به اتفاق ساير همرزمانش ادامه داد .


شهيد اسلامي اولين كسي بود كه بعد از شهادت حاج آقا مصطفي و در صحن حضرت عبدالعظيم طي يك سخنراني رسماْ از رهبري انقلاب به عنوان امام خميني ياد كرد. وي پس از پيروزي انقلاب با تاسيس حزب جمهوري اسلامي به عضويت در شوراي مركزي حزب پذيرفته شد و در زمان دولت شهيد رجائي بعنوان معاون هماهنگي و پارلماني وزارت بازرگاني به خدمت خود ادامه داد . محمد صادق اسلامي سرانجام در انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي به لقاءالله پيوست . 
 


جمعه 24 دی 1389  1:25 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد محمد پور ولي


شهيد محمد پورولي يكي ديگر از چند شهيدي است كه همچون آذرخش در صحنه انقلاب اسلامي ما به چشـــــم ميخورد . وي در آذر ماه سال 1335 در خيابان 15 خرداد غربي «در خونگاه » در خانواده اي كه از نظر مالي نسبتا” پايين ‚ ولي داراي اعتقادات مذهبي قوي بود ‚ بدنيا آمد . تحصيلات ابتدائي خود را در دبستان هدايت و تحصــيلات متوسطه را در دبيرستان دارالفنون بپايان برد . در سال 1354 وارد دانشكده غزالي قزوين گشت و در رشته مديريـت بازرگاني به تحصيل مشغول شد و تا هنگام شهادتش در تحصيل علم ميكوشيد و دانشجو بود .


شهيد پورولي قبل از انقلاب نه تنها يكي از اعضا مؤسس انجمن اسلامي دانشگاه بود و به تبليغات اسلامــــــــي در دانشگاه همت ميگماشت بلكه در خارجاز محيط دانشگاه نيز دست از فعاليت نميكشيد .
وي عهده دار مسئوليت كتابخانه مدرسه علميه عبدالحسين واقع در بازار بود و همواره با طلاب اين مدرسه ارتبـــاط داشت . در جريانات مبارزه مسجد قبا شركت فعالانه داشت و در پخش و نصب نوارها و اعلاميه هاي امام سعــــي و كوشش بسيار نمود .

 پس از تأسيس حزب جمهوري اسلامي وي كه به ضرورت تشكيلاتي پي برده بود ‚ وارد ايــــن تشكيلات گشت و ابتدا در بخش سياسي و سپس به لحاظ درك اهميت فوق العاده كار روي دانش آموزان بصـــورت يكي از عناصر فعال بخش دانش آموزي در آمد . او در روز حد اقل 12 ساعت كار ميكرد و پر كاريش زبانزد همه بود. ارادت و علاقة‌فوق العاده اي به امام و به محرومين جامعه داشت و هميشه گوش به فرمان امام بود و سعي در رفـــع كمبود هاي محرومين و مستضعفين جامعه ميكرد . يكي ديگر از خصوصيات اخلاقي شهيد ولي پورولي روحيـــــه ايثارگرانه او بود . شهيد پورولي بر خورد بسيار عاطفي با برادران همكار و همرزم خود داشت و مهرباني و عطوفــــت بسيار او باعث جذب و جلب تمامي همكارانش به وي ميگشت . همكارانش همگي جمله او را بياد دارند كه ميگفت : كسي كه بخواهد داخل حزب شود ‚ شرط اول آن گذشت از جان است . وي جهاد في سبيل الله را همچنان پيگيــر ادامه داد تا عاقبت در 7 تيرماه همراه با سير مظلوم به نزد پروردگارش شتافت .
.
 


جمعه 24 دی 1389  1:25 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها