0

زندگی نامه شهدای شاخص

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد حاج علي اكبر قوچاني


 

بسمه تعالي
يادي از شهيد مجاهد حاج علي قوچاني و گذري كوتاه بر زندگي سراسر حماسه او من آن افسر را دوست دارم كه شمشير بر كفن بندد و بر چهرا نا مبارك مرگ لبخند زد و هم چنان در آغوش امواج معركه فرو رود ياور خويش و گرداب فنا غرق گردد و يا به ساحل پيروزي دست يتبد حضرت علي (ع) ما خاكيان غوطه ور در تاريكي را چه جاي آنكه از ستاره گان و روشنايي سخن گويييم چگونه مي توان از خورشيد و ماه و ستاره گاني كه در ظلمت و تاريكي درخشيدند و به اين قرن تاريك جهت دادند. اين ظلمت كده دنيا را منور كردند سخن گفت كجاييد آن شمع هاي درخشيده اي كه سوختند و روشنايي بخشيدند كجايند آن پپاك دلاني كه به عهد خود و خدا وفا كردند و مارا با اين ظلمت كده دنيا تنها گذاشتند كجايند آن قلبهاي خالصي كه به نداي فطرت خود لبيك گفتند و به سوي مبعودشان شتافتند كجايند آن دلسو ختگان مطيعي كه به نداي فطرت خود لبييك گفتند و رفتند كجايند آن مجاهدان فداكاري كه برغ اساله شان دل متكبران را به لرزه انداخت كجايند آن مسلمانان پاك دل رفتند و ما را از كوهي از مسئوليّت و غم تنها گذاشتند و يا رفتنشان اين دنيا دگر ارزش يك لحظه ماندن را هم ندارد كجايي اي شهيد مخلص اي مجاهد فداكار اي شير جبهه كجاي اي سرباز مخلص خميني ؟ كجاي اي قوچاني عريز ؟
 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:12 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد حسن زماني


حسن به سال 1334 شمسي در يك خانوادة محروم ، اما پاكدامن و با تقوي زاده شد . خانواده اش در تربيت او كوشا بود و اورا دوستدار اهل بيت (ع) رسالت به بار آورد . حسن با سختي و مشكلات رشد كرد و دورة ابتدايي را با موفقيت سپري كرد . از هوش خوبي برخوردار بود. علا قة فراواني به آموختن از خود نشان مي داد . اما بدليل مشگلات مادي و معيشتي ، نتوانست به تحصيل ادامه دهد بناچار به تهران مراجعت نمود تا بتواند هم كاري بدست آورد و هم به تحصيل ادامه دهد .
حسن در تهران ، در منزل خواهرش زندگي مي كند و كاري در بازار پيدا مي كند . او به خريد فروش لوازم و فروش لوازم ورزشي روي مي آورد و شبانه به تحصيل مشغول مي شود . ازآنجا كه وي روحي سالم و وجداني بيدار داشت ، با وجودآلودگي جواجتماعي در زمان رژيم ستمشاهي ، هرگز به مظاهر فساد روي خوش نشان نميدهد و از افراد رياكار و ناسالم پرهيز مي كند .

فعاليتهاي شهيد پيش از پيروزي انقلاب اسلامي
حسن با شروع و اوج گيري انقلاب اسلامي ، وارد عرصة انقلاب و سياست مي شود و از زماني كه با شخصيت حضرت امام خميني (ره )آشنا مي شود ، براي مبارزه با رژيم شاه ، لحظه اي از پا نمي نشيند . در سخنرانيهاي علماي مشهور و انقلابي حاضر مي شود و در بازار ، مخفيانه اعاميه هاي امام را چاپ و تكثير مي كند كه در اين ارتباط ، دو بار نيز از سوي عوامل ساواك دستگير مي شود . اما از آنجا كه هيچ مدركي از وي به دست نمي آيد ، آزادش مي كنند . حسن در بيشتر راهپيماييها شركت فعال مي جويد . اين فعاليتهاي انقلابي در روزهاي پيروزي انقلاب به اوج مي رسد .

فعاليتهاي شهيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي
پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، يه عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در مي آيد . پس از شروع تحركات ضد انقلاب در كردستان ، همراه جاويدالاثر حاج احمد متوسليان و شهيد دستواره ، عازم كردستان مي گردد و در چند عمليات عليه گروهكها شركت مي كند .

فعاليتهاي شهيد در دوران دفاع مقدس
حسن با شروع جنگ تحميلي ، عازم جبهه هاي جنوب مي شود .شهيد زماني در بيشتر عملياتها حضوري فعال مي يابد . در طول حضور ايثارگرانه اش در دفاع مقدس ، يازده بار مجروح مي شود و هر بار پيش از مداوا و بهبود باز يافتن سلامتي كامل ،خود را به جبهه ها مي رساند . زماني ك روي مين رفته ودر بيمارستان بستري بود ، خبر شهادت شهيد بهشتي و يارانش ، زخمي بر قلبش مي نهد كه زخم پا را فراموش مي كند . او بيشتر اوقات خود را در جبهه ها يا در بيمارستان بسر مي برد و خيلي كم به مرخصي مي رود .
حسن در دي ماه 1361 با دختري مومن و پاكدامن از آشنايان خود ازدواج مي كند : اما ازدواج هم مانع رفتن او به جبهه نمي شود . به همسرش مي گويد كه حضرت زهرا (ع) و حضرت زينب (ع) را الگوي خود قرار دهد و اگر در جنگ شهيد شد صبر و بردباري را از كف ندهد .
زماني در طول تلاش و فعاليت خود در جبهه هاي حق عليه باطل ، ز خود توانمنديهاي نظامي زيادي بروز مي دهد و مديريت و مداراي خاصي از خود به نمايش مي گذارد و در اين زمينه ، رشد و ترقي مي كند . آخرين مسئووليت وي فرماندة محور بود كه در عمليات خيبر ، جوهرة اصلي خود را نشان مي دهد و كاري مي كند كارستان .

چگونگي شهادت
شهيد حسن زماني ، همانگونه كه اشارت رفت ، دل در گرو محبت دوست نهاد و به آرزوي ديرينه اش رسيد و در 8 اسفند ماه 1362 در عمليات حماسي خيبر ، در ((جزيرة مجنون )) به درجة رفيع شهادت نائل آمد و پيكر پاكش به دست خانواده اش نرسيد : چرا كه خود آرزو داشت گمنام شهيد شود و جنازه اي نداشته باشد .
 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:13 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد حسن سرباز


سردار دلاور حسن سرباز به سال 1338 در نجف آباد قدم بر جهان گشود و تحت تعليم پدر فاضلش كه آگاه به دروس حوزه و معارف اسلامي بود قرار گرفت . افسوس كه در 12 سالگي اين سايه رحمت از سرش رفت .


در سال 1357 با اوج گيري انقلاب اسلامي وارد عرصه پيكار و مبارزه شد و براي پيشبرد اهداف امام و رساندن پيامها ، نوارها و عكسهاي امام تا سرحد آن فدا كاري كرد . پس از اخذ ديپلم در سال 1358 به خدمت وظيفه رفت و پس از آن بدون درنگ به جبهه ها شتافت . ابتدا به كردستان و بعد از آن به جبهه هاي گيلان غرب رفت . او در محور سرپل ذهاب مسئوول واحد ادوات رزمي بود . در عمليات بيت المقدس به جنوب رفت و در سمت جانشيني گردان زرهي لشكر 25 كربلا جنگيد . در عمليات رمضان گردان زرهي را در لشكر 17 علي ابن ابيطالب فرماندهي كرد و به شدت مجروح گرديد . با بهبود نسبي به لشكر 8 نجف اشرف رفته معاونت يك گردان را در عمليات محرم عهده دار شد .


در عمليات والفجر مقدماتي فرماندهي يگان زرهي در لشكر به عهدة او گذاشته شد و او در نبردهاي تن به تن دلاوريهاي بياد ماندني از خود به جاي گذاشت .
مسئووليت او تا عمليات والفجر 4 در زرهي لشكر ادامه داشت تا اينكه به عنوان جانشين اطلاعات عمليات لشكر منصوب و به كار شناسايي دقيق در منطقة عملياتي پرداخت . مسئووليت اطلاعات عمليات لشكر 8 در عمليات خيبر به سردار حسن سرباز واگذار شد .


او پس از رشادتهاي فراوان و درگيريهاي تن به تن گلوله اي به پيشانيش اصابت كرد و سرو قامتش بر زمين افتاد . گلوله درست به جايي خورده بود كه ساعتها در تربت پاك سالار شهيدن به حالت سجده گذاشته و گريه ها كرده و ذكرها گفته بود .
اين سرباز فداكار براي اين لحظه آماده بود . به مادرش بشارت شهادت داده بود حتي نيم ساعت قبل از شهادت با شانه كردن محاسنش گفته بود :
وقت آن رسيده است كه به خونم آغشته شود .
با اصابت اين گلوله به حالت احتضار افتاده تا آخرين لحظات مناجات عاشقانه اي با معبود به معرض تماشا گذاشته كه تمامي رزمندگان حاضر در صحنه تحت تأثير قرار داده بود .
 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:13 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد حسن احساني نژاد


به سال 1332 در روستاي (( كوشك الموت )) از توابع قزوين و در خانواده اي مؤمن و مذهبي كودكي زاده شد كه نام او را حسن نام گذاشتند . حسن از زمان كودكي ، بافقر و محروميت آشنا شد ، اما در دامان پدري كوشا و مادري پر مهر تربيت يافت و باليد .
حسن در هفت سالگي قدم در راه مدرسه مي گذاردو تا سال پنجم ابتدايي را در زادگاه خود سپري مي كند ، ولي به خاطر نبودن مدرسه ، براي ادامة تحصيل به قزوين مي رود . او مشكلات راه و سرما و گرما را به جان مي پذيرد تا بتواند در تحصيل موفق شود . وي با تلاش و كوشش ، موفق مي شود مدرك ديپلم را دريافت كند .دردوران تحصيل ، همواره به عنوان فردي معتقد ومقيّد به مسائل ديني شناخته مي شود .
او پس از دريافت مدرك ديپلم ، دفترچة آماده به خدمت گرفته و به سربازي اعزام مي شود ودوران سربازي را در تهران مي گذراند .
حسن احساني نژاد، كه فردي زجر كشيده ، محروميّت ديده و ستم و بي عدالتي را با گوشت پوست خود لمس كرده بود ، با شروع زمزمه هاي انقلاب اسلامي ، با شور نشاط وارد فعاليتهاي انقلاب مي شود و در صحنه هاي مختلف انقلاب ، حضوري پرتلاش مي يابد . او در تهييج جوانان و نوجوانان براي شركت در صحنه ، در محل خود نقشي مؤثر و چشمگير ايفا مي كند .
او در پخش اعلاميه هاي حضر امام خميني (ره) در ميان دوستان و آشنايان تلاش و فعاليت مي كندو در اين مسير تمام خطرها را به جان مي پذيرد . ا همچنين در راهپيماييها همراه و همگام مردم انقلابي شعار (( مرگ بر شاه ، استقلال ، آزادي ، جمهوري اسلامي )) سر مي دهد و براي تحقق انقلاب و استقرار نظام اسلامي ، از هيچ كوششي دريغ نمي ورزد و تا پيروزي انقلاب دست از فعاليت انقلابي خود بر نمي دارد .
حسن با همان شور و نشاط انقلابي كه در صحنه هاي انقاب حاضر بود ، با همان نشاط ، پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ، براي حراست از ارزشها و آرمانهاي آن مي كوشد . او در اواي سال 1358 به عضويت سپاه پاسدران در مي آيد . مدتي به عنون مسئوول پرسنل سپاه كرج خدمات ارزنده اي را در انتظام امور پرسنلي صورت مي دهد . او را مي توان به عنوان عنصري فعال در شكل گيري هسته مركزي سپاه ناميد كه از بدو ورود به سپاه در مسائل نظامي ، توانايي و شايستگي رزنده اي از خود بروز مي دهد . در اين زمينه رشد چشمگير كرده و خيلي زود به عنوان فرماندة گردان سپاه برگزيده مي شود . پس از شروع غائلة كردستان ، براي مبارزه با ضّد اتقلاب داوطلبانه راهي اين استان مي شود . و در سركوبي ضّد انقلاب و آزاد سازي شهرهاي مختلف حضور فعال مي يابد .
احساني نژاد ، پس از شروع جنگ تحميلي ، به عنوان مسئوول تعاون سپاه ناحية كرج انجام وظيفه مي كند . در اين مسئووليت ، خدمات شاياني به شهدا ارائه مي دهد . او حتي براي كفن و دفن شهدا شخصاً اقدام مي كند و خدمت در اين مسئووليت را براي خود ، فضيلت والا مي شمارد . به خاطر ابراز لياقت و توانايي در اجراي مسئووليت خودپس از مدتي به حفظ سمت ، به عنوان مسئوول لجستيك ناحيه نيز منصوب مي شود . او در سال 1359 با دختري پاكدامن ومذهبي ازدواج مي كند .
او با وجود داشتن مسئووليت سنگين ، لحظه اي از كار و فعاليت احساس خستگي نمي كند و با پشتكار تمام ، به رتق و فتق امور لجستيكي سپاه مي پردازد و نيز امور مربوط به تعاون را به سامان مي رساند . هنگام اعلام جنگ مسلحانه گروهك منافقين ، او با جان دل به مقابله با اين عناصر مي پردازد .احساني نژاد ، تمام تلاش و توان خود را مصروف پشتيباني و تدارك رزمندگان مي دارد و در اين زمينه ، همة مسئوولان و دست اندركاران شهرستان كرج را بسيج و به امر خطير پشتيباني ترغيب مي نمايد . او با حسن خلق و نفوذ كلامي كه در ميان مسئوولان شهر داشت، موفق مي شود از امكانات و تجهيزات ادارات مختلف ،در جهت تدارك جبهه و جنگ استفاده كند .
وي ، برغم داشتن مسئووليت خطير در پشت جبهه ، هنگام شروع عمليات ، مرخصي مي گيرد و براي شركت در عمليّات راهي جبهه مي شود .
احساني نژاد ، در سازماندهي لجستيك سپاه كرج ، توانمندي و مديريت بالايي از خود نشان مي دهدو در تأمين امكانات جبهه بويژه لشگر 10 سيدالشهدا ، فعاليتهاي درخشان و چشمگيري انجام مي دهد ، به طوري كه يكي از مسئوولان مستقيم وي اذعان مي دارد كه مدتها پس از شهادت وي ، لجستيك سپا كرج نمي تواند به آن جايگاه زمان تصدّي احساني نژاد برسد . در واقع سالها تلاش و تجربه در امر لجستيك او را در اين زمينه مردي كاردان و صاحب نظر مي نمايد .
به دليل همين رشادتها و لياقتها ، احساني نژاد به عنوان مسئوول ستاد لشگر منصوب مي گردد . او به رغم پرهيز از عنوان و مقام ، به خاطر حضوري مستمر در جبهه ، اين مسئووليت را مي پذيرد و با شور و نشاط بيشتر خود را وقف خدمت در اين مسئووليت خطير مي كند . او به حضور پر رنگ و مستمر در جبهه را به عنوان تولّدي دوباره براي خود تلقي مي كند
احساني نژاد ، در بيشتر عمليّاتها به عنوان مسئوول ستاد لشگر حضور پر ثمربخش و تعيين كننده مي يابد . او در طراحي ، شناسايي و آمده عمليّات ((والفجر 8 )) نقش عمده ايفا مي كند و خود از نزديك ، همراه فرماندة لشگر ، در منطقة عمليّات حضور يافته و به هدايت نيروهاي تحت امر مي پردازد .
شهيد حسن احساني نژاد ، پس از ماهها تلاش و مجاهدت در راه خدا ، سرانجامبه آرزوي ديرين خود رسيد و شهد شهادت را با همرزم با وفايش ، شهيد (( جنگرودي )) نوشيد . او در عمليات (( والفجر 8 )) در منطقة فاو،در روز 27 بهمن 64 در كنار (( اروند رود )) مورد اصابت تركش قرار گرفت و به فيض شهادت نايل آمد.

 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:13 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردارشهيد حسين دريابار

سردارشهيد حسين دريابار درسال 1334 روستاي عباس آباد از دهستان قنقري آباده راباقدوم مهربانانه خودغرق شور وشادي كرد .زنان آبادي دركل زنان شوق ميلاد آفتابي اين بسيجي كوچكسال دردف كوفتند ونام بلند اورابرنيلوفران تاآسمان جاري دشت ،دخيل بستند.


حسين درحال وهواي صميمي روستا وتحت توجهات پدرومادري دردآشنا ورنج كشيده پرورش يافت والفباي عشق وشوروايمان را تحت تعاليم صادقانه اين بزرگواران عاشقانه آموخت .وي در ششمين سال زندگي پابپاي بچه هاي صميمي روستا راهي مدرسه گرديد واولين سال تحصيل رادر دبستان قنات نوآغاز كرده باعزيمت خانواده به مرودشت روزگار پرمشقت كار آغاز گرديد وشهيد جهت تامين هزينه خانواده به كارهاي مختلفي اشتغال ورزيد.به علت كارهاي طاقت فرسا تحصيلات وي پس از وقفه اي كوتاه درمدارس شبانه مرودشت ادامه يافت وسرانجام پس از سالها تلاش وكوشش آن عزيز درسال 1357 نتيجه زحمات خودرابا اخذ مدرك ديپلم تجربي از دبيرستان كورش مرودشت دريافت كرد.


وي درسال 1354بايكي از آشنايان پيمان همسري بست ودركنار اين بانوي مهربان زندگي مشتركي را آغازكرد .هم اكنون هم پنج غنچه نوشكفته يادمان اين پيوند فرخنده است.
فعاليتهاي سياسي ومذهبي شهيد كه از سالها قبل از انقلاب آغاز شده بود پس از پيروزي انقلاب وهمزمان باآغاز جنگ تحميلي درحال وهوايي ديگر ادامه يافت وشهيد باعضويت دربسيج ومتعاقب آن پيوستن به خيل جان بركفان سپاه پاسداران مرودشت دين خودرابه اسلام وانقلاب ادانمود.


سردارشهيد دريابار درسال 1360 دل به امواج خروشان ايثار سپرد ودرگروههاي اعزامي از لشكر 19 فجر راهي مناطق آتش خيز جنوب گرديد وبا پذيرفتن مسؤوليتهاي مختلفي از جمله جانشيني مهندسي رزمي لشكردرغالب عملياتهايي كه از سال 1360تادي ماه 1365 انجام پذيرفت شركت كرد. وي درمدت زمان حضوردرجبهه زخمهايي رابه يادگارعملياتهاي بدر بيت المقدس ووالفجر برجان پذيرفت كه چندين بار مجروحيت از نواحي مختلف بدن كارنامه درخشان جانبازي اوست.
سردار شهيد حسين دريابار سرانجام درهفتم بهمن ماه سال1365 براثر اصابت تركش موشك كاتيوشا جان به جان آفرين تسليم كرد وعاشقانه به خيل شهيدان كربلاي پنج شلمچه پيوست.
 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:13 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد حسن علي منتظري

در مهرماه سال 43 در نجف آباد كودكي متولد شد كه نامش را حسن علي گذاشتند . از طفوليت آثار جنب و جوش و چالاكي خاصي از او هويدا بود و برتريش بر همگان مشهود و بارز مي نمود . دوران تحصيل را به سرعت طي كرد و در كنار تحصيل علاوه بر كار در يك كارگاه صنعتي به مطالعه و شركت در كارهاي هنري مثل تشكيل گروه هاي نمايش ، كتابخانه و .. مي پرداخت و تا زمان پيروزي انقلاب به فعاليت ادامه داد .


بعد از انقلاب ، انجم اسلامي دبيرستان را تشكيل داد و با شروع قائله كردستان به غرب عزيمت كرد و سه ماه با ضدانقلاب مقابله نمود . پس از آن به جبهه جنوب رفت و در عملياتهاي رمضان ، محرم و بيت المقدس شركت نمود . حسن علي تجربيات جبهه خود را با اعزام به لبنان و طي يك دوره آموزش چريكي فشرده كامل كرد .
شهيد منتظري در بازگشت از لبنان مدتي در حوزه علميه نجف آباد و بعد از آن در مدرسه امام صادق قم تا اتمام «لمعتين» به تحصيل دروس حوزه پرداخت ، سپس ازدواج نمود . او در خانه فردي صبور بود و به صله رحم بي اندازه اهميت مي داد .


مجدداً در سال 1364 به جبهه ها عزيمت كرد . او كه در عمليات رمضان با سمت فرماندهي گروهان شركت كرده ، مجروح شده بود اينبار به معاونت گردان منصوب شد .
او آنقدر عاشق نماز بود كه رد خط مقدم ، زير آتش سنگين به علت كوتاهي سقف سنگر و اينكه نمي توانست ايستاده نماز بخواند بيرون سنگر نماز مي خواند .
يك شب در يك پاتك كه دشمن در خط فاو كه قصد غافلگيري رزمندگان را داشت ، سردار منتظري با هوشياري به موقع و فرماندهي صحيح تلفات سنگيني از دشمن گرفت و پاتك دفع شد . او به كرات در آن شب موشك آر پي جي هفت را ميان ستون دشمن شليك كرد كه با هر موشك جمعي از بعثيان به هلاكت مي رسيدند .


عمليات والفجر ده و ديدن صحنه هاي وحشتناك شهداي بمباران شيميايي تأثير عميقي بر روحيه حسن علي گذاشت بطوريكه هميشه از آن سخن مي گفت . او كه در عمليات والفجر هشت حضور فعالي داشت در بازپس گيري فاو نتوانست آرام باشد و در حالي كه فرماندهي گردان انبياء را برعهده داشت به فاو اعزام شد .
سردار منتظري نيروها را به خط مقدم برد و تا ظهر 29 فروردين نيز مردانه در فاو مقاومت كرد تا اينكه دستور بازگشت صادر شد . در ساحل اروند رود نيروهاي باقي مانده ، در محاصره دشمن افتادند و او كه روحش در حال شكستن قفس تن بود در آخرين لحظات خود را به آب اروند زد و خروش اروند او را به درياي رحمت حق برد . اين بيت هميشه ورد زبان او بود :
از صداي سخن عشق نديدم خوشتر
يادگاري كه در اين گنبد دوار بماند

 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:13 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردارشهيد محمدكاظم فرارويي


درشهريورماه 1341 ودرحالي كه از آن سوي لشكر شكست خورده تابستان نسيمي خنك گلهاي باقيمانده از بهارشيرازرانوازش ميداد كودكي چشم به دنياي خاكي آدمها گشودكه اورامحمد كاظم ناميدند.
اولين گريه كودكانه اوچون شروه خواني اذاني حيس دركوچه پس كوچه هاي صميمي مسجدجامع طنين افكند وبابوي گلاب وكاهگل درهم آميخت .شايد بسياري از كساني كه درآن خنكاي نجيب عطرصلوات راازخانه فرارويي استشمام كردند،ندانستندكه بايكي از سرداران طوفان ستيز درياكيش افتخار آشنايي دارند .اماسالها بعد وقتي درزمستان سرد وبرفي 1365 چهره آفتابي وقامت به خون نشسته اورادرحجله گاهي چراغان به نظاره ايستادند سوگوار دريافتند كه با چه بزرگ مردي بدرود گفته اند.


سردارشهيد محمدكاظم فرارويي از جمله دلير مرداني است كه فتوت ومردانگي راازمولاي خود حضر ت اميرالمؤمنين علي (ع)آموخت ودرطول ساليان پرحماسه جنگ،بازوان پرتوان او ياروياوررزمندگان هميشه پيروز فجربود وي از كودكي همزمان باتحصيل برحسب علاقه به ورزش روي اورد وپس از سالها تلاش وكوشش فنون رزمي رادرحد عالي آموخت .درعين حال تحصيلات خودرانيز كه سالها پيش از دبستان فرصت شيراز آغاز شده بود باسعي وافر تاپايان دوره متوسطه ادامه داد.
خشم انقلابي اودرسالهاي خون وقيام همصدا باامت انقلابي استقلال ،آزادي وجمهوري اسلامي رافرياد كرد وكاخهاي بي بنياد ستمشاهي را به لرزه درآوردآن عزيزكه درايام شكوهمند انقلاب حضور ي چشمگير درعرصه هاي فرياد وقيام داشت پس از پيروزي انقلاب نيز به عنوان يك مربي زبده وكار آمد باتشكيل كلاسهاي مختلف آموزش فنون رزمي خود وبسياري از جوانان اين مرزو بوم راآماده دفاع ازاسلام وايران اسلامي نمود.


آن شهيد بزرگوار دراين برهه حساس مهارت وكارداني رابا تعهد درآميخت ودرسالهاي پرالتهاب جنگ وجودخودراصرف مبارزه با دشمنان اسلام كرد وي بارراه انداختن كاروانهاي ورزش درتامين نيروهاي آماده وآموزش ديده جبهه نقشي اساسي داشت ودرجبهه بيشتر بااجراي نمايش هاي مختلف ورزشي وتشكيل كلاسهاي ورزش صبحگاهي وآمادگي رزمي شوروشوق خاصي دربين رزمندگان كفر ستيز ايجاد ميكرد.
اين سردار رشيد واين بسيجي جان بركف درسال 1364 باپيوستن به سلحشوران گردان حضرت رسول (ص) ازلشكرفجر باعنوان فرمانده گروهان هدايت بخشي از نيروهاي اسلام رابر عهده گرفت ودر چندين رشته عمليات شركت كرد عمليات كربلاي 5شاهد حضور فعال وي در عرصه هاي نبرد بود وچهارم دي ماه 1365 ناظربه خون خفتن اين پرنده سبكبال كه سالهايي عزيزاز عمر پربركت خودرابه شوق اين لحظه سرخ زيسته بود.


آري سردار شهيد محمد كاظم فرارويي شقايقي ديگراز دشت خون رنگ فارس اين گونه درعروجي روحاني چون شوقي رها درآسمان شلمچه به پرواز درآمد وبامرگ سرخ خويش سرگروهي تيم غواصي رادرعمليات يادشده بر عهده وي نهاده شده بود به دوش ديگر همرزمان دلسوخته خود نهاد.

 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:13 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد خان ميرزا استواري


سردار شهيد خان ميرزا استواري در سال 1338 در شهرستان مرودشت و در خانواده اي متدين و مذهبي ديده به جهان گشود و در دامان مادري مهربان و پدري با ايمان و زحمتكش پرورش يافت و پس از طي مقاطع مختلف تحصيل موفق به اخذ مدرك ليسانس در رشتة تربيت بدني گرديد . وي با آنكه علاقة خاصي به امور ورزشي داشت ، هيچ گاه از ادامة تحصيل باز نماند و بر حسب علاقه ، بار ديگر وارد دانشگاه شد و رشتة دندانپزشكي را جهت ادامة تحصيل برگزيد .


شهيد استواري در حين تحصيل به شغل شريف دبيري اشتغال داشت و در سبزترين لحظات عمر با مبارزات حق طلبانة خويش عليه رژيم ستمشاهي همواره چون مبارزي جان بر كف و انقلابي در تمامي صحنه هاي خونرنگ انقلاب حضور داشت . پس از پيروزي انقلاب به خيل سربازان آقا اباعبدالله ( ع ) پيوست و لباس سبز سپاه زيبندة قامت رساي وي گرديد و باشروع جنگ تحميلي بر عرصة آتش و خون پاي نهاد ودر عمليات شكست حصر آبادان ، قهرمانانه شركت كرد و حماسه ها آفريد .


اين دلاور مرد عرصه هاي نبرد بنا به درخواست فرماندهان وقت با قبول مسئووليتهاي خطير در عملياتهاي مختلفي از جمله عمليات 9019 لشكر و عملياتهاي كربلاي 4 و 5 شركت كرد كه در عمليات 9019 بر اثر اصابت تركش مين به شدت مجروح و به پشت جبهه انتقال يافت . اين مجاهد نستوه كه بارها جراحت تير و تركش خمپاره هاي دشمن را برجان پذيرفته بود سرانجام در هجدهم فروردين ماه سال 66 در منطقة عملياتي شلمچه كربلاي 5 عميق ترين زخم فراق را با ديدار دوست مرهم نهاد و به خيل شهداي شقايق پيشة هشت سال دفاع مقدس پيوست .
 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:14 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد حسن غازي

وي در سال 1338 در خانواده اي مذهبي در شهر شهيد پرور اصفهان متولد شد . تحصيلات ابتدايي را تا ديپلم با موفقيت كامل سپري كرد .
او بسان انسان تشنه بدنبال مايه حيات جاويد و در پي جستجوي حقايق روزگار خويش بود آغاز دوران دبيرستان را شروع فعاليتهاي سياسي خود قرار داد و با شروع انقلاب اسلامي به صورت چشمگير در جهت فرو پاشي رژيم طاغوت شاهنشاهي تلاش مي كرد و در اين راستا با پخش پيامها و اعلاميه ها و تصاوير حضرت امام خميني ( ره ) بارها جان خود را به خطر انداخت .


در سن 16 سالگي بعنوان كاپيتان تيم فوتبال جوانان سپاهيان بسيار خوش درخشيد و در مسابقات قهرماني كشور هم در منتخب اصفهان بعنوان ورزشكاري متدين ، خوش فكر ، خوش اخلاق ، مستعد و با خلوص مطرح گرديد كه با شرايط فني و تكنيكي بالائي كه داشت در مسابقات قهرماني آسيا به تيم ملي جوانان كشور دعوت شد. ايشان صرفاً ‹‹ براي اعتلاي روح و جسمشان ورزش مي كردند و در ميادين ورزشي كه دوستاران زيادي پيدا كرده بودند به صورت مخفيانه جلسه مي گذاشتند تا بر عليه رژيم طاغوتي مبارزه كنند . ايشان بسيار سعي داشت روح فرهنگ اسلامي را در جامعه ورزشي حاكم كند .
او با پيروزي انقلاب اسلامي و شروع تحركات ضد انقلاب در غرب كشور پس از طي يك دوره امداد پزشكي در بيمارستان دكتر شريعتي اصفهان بي درنگ براي ستيز با گروههاي منحرف ضد انقلاب و التيام زخمهاي رزمندگان اسلام و مردم ستمديده و محروم كردستان عزم آن ديار نموده و تمام تلاش خويش را در راه كمك به آنان در طبق اخلاص مي گذارد .


شهيد غازي و جنگ و جهاد
اما با شروع جنگ تحميلي شهيد غازي عزم نبرد با متجاوزان بعثي را نمود و از منازل پست مادي به بامهاي معنويت ميدان جهاد هجرت نمود و خود را در صف كاروانياني قرار داد كه چهره هاي نوراني آنان در هر گوشه بچشم مي خورد .
او در ابتدا مسئوليت يكي از آتشبارهاي توپخانه را عهده دار شد لذا لياقت و كارداني ايشان باعث شد تا بعنوان فرمانده گردان توپخانه خدمات شاياني را به جنگ بنمايد .
آن بزرگوار كه از ابتداي جنگ با مسئوليتهاي مختلف وارد عرصه هاي نبرد شده بود در بسياري از عملياتها در غرب و جنوب شركت داشت و بي مهابا به دشمن مي تاخت و هرگز ضعف و ناتواني از خود نشان نمي داد . لذا فرماندهي محترم كل سپاه مسئوليت اولين گروه توپخانه را به ايشان واگذار نمود و بعد از مدتي يگانهاي مستقل توپخانه در سپاه با همفكري ايشان به وجود آمدند .
اما سرانجام در عمليات خيبر كه براي سامان بخشي به آتش پشتيباني به خط مقدم محاصره شده طلائيه قديم رفته بود تير بار بدست همپاي بسيجيان عاشق ساعتها جنگيد و نهايتاً هدف تير مستقيم تانك دشمن قرار گرفته و به لقاء ا... شتافت .

 
 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:14 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد مهندس سيد يوسف كابلي

(( سيد يوسف )) به سال1335 در يك خانواده مذهبي در تهران زاده شد . او با آموزه ها و احساسات ديني پرورش يافت . پيش از ورود به مدرسه ، بيشتر سوره هاي كوچك قرآن را حفظ بود . در هفت سالگي به دبستان رفت و از هشت سالگي ، همراه پدرش به نماز ايستاد . او در دوره تحصيل ابتدائي شاگرد ممتاز مدرسه بود .
سيد يوسف ، دوره ابتدايي را به پايان ميبرد و وارد دبيرستان (( اشرف)) ميشود . وي در دوره متوسطه ، از دانش آموزان نمونه و مورد توجه اولياي آموزشي به حساب مي آيد و گاهي در مباحث علمي ، نظرات بديع از خود ابراز مينمايد . در رياضي ، خلاف فرضيه هاي علمي مطروحه را اثبات ميكند و موجب شگفتي دبيران و مسئولان آموزشي ميشود . در دبيرستان ، به همكلاسهايش قرآن مي آموزد و براي آنان رساله و حديث ميخواند . براي آموزش معارف ديني از هر فرصتي سود ميجويد . وي با موفقيت ، دوره متوسطه را به پايان ميبرد و با معدل عالي مدرك ديپلم را در رشته رياضي اخذ مي كند .


فعاليتهاي شهيد پيش از پيروزي انقلاب اسلامي
سيد يوسف ـ كه فردي خود ساخته و هوشمند بود ـ با مطالعات وسيع ، نسبت به معارف و مسائل ديني ، آشنائي مطلوب مي يابد و پس از آن توجه خود را معطوف هدايت و آموزش همسالان ، دوستان و همكلاسهايش مينمايد و از اين طريق ، از خود چهره اي مقبول و جذاب براي آنان پديد مي آورد .
سيد يوسف ، پس از دريافت مدرك ديپلم در كنكور شركت كرده و در چهار رشته با امتياز بالا پذيرفته ميشود .او رشته مهندسي مكانيك را بر مي گزيند و در دانشگاه علم و صنعت به تحصيلات عالي در اين رشته ميپردازد . از آنجا كه پدر يوسف ، فردي فرهيخته و فرهنگي بود و در مبارزات سياسي دستي داشت و با امثال (( شهيد هاشمي نژاد)) ارتباط تشكيلاتي داشت ، يوسف نيز خيلي زود با مسائل سياسي آشنا ميگردد . از بدو ورود به دانشگاه مسائل اجتماعي ، سياسي و مذهبي ، در افكار و اعمال وي پر رنگتر ميشود و رفته رفته موضعي روشن و شفاف از خود بروز ميدهد . وي رفته رفته فعاليتهايش را در سطح دانشگاه وسعت مي بخشد و همراه دوستان دانشگاهيش اقدامهاي اساسي در جهت روشنگري دانشجويان انجام ميدهد . از سوي ديگر ، از بعد سياسي و مذهبي ، با كسانيكه اهل سازش و غربزده بودند به مختلفت ميپردازد .
با اوج گيري انقلاب اسلامي ، سيد يوسف با شور و اشتياق و اميد فراوان به فعاليتهايش ابعاد ديگري مي بخشد و با روشهاي مختلف ، به مخالفت و مبارزه بارژيم شاه مي پردازد . وي با دوستان صميمي خود براي پخش اعلاميه ها و نوارهاي حضرت امام خميني (ره ) به شهرهاي بابل، بابلسر ، آمل ، نوشهر ، چالوس ، شهسوار و لاهيجان سفر ميكند . وي در مقابله با رژيم به تهيه كوكتل مولوتوف با ديگر دوستانش مبادرت مي ورزد . با اين حال ، از كمك به مردم محروم غفلت نمي ورزد . پدرش ميگويد : (( روزي به من گفت پدر ! مقداري آرد و نفت تهيه كن و من فراهم آوردم . همه آنها را در ميان خانواده هاي محروم تقسيم كرد )) وي همچنين ميگويد : مدتي ميديدم كه يوسف دير به منزل مي آيد ، نگران بودم ، به برادرش گفتم برود و ببيند يوسف چه كار ميكند . پس از مراقبت ، متوجه ميشود كه او ميرود در جنوب شهرتهران كار ميكند و دسترنجش را به يك خانواده فقير ميدهد .

فعاليت هاي شهيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي
سيد يوسف ، پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در مي آيد و مدتي در مساجد ، به اموزش نظامي نيروهاي مردمي ميپردازد . با شروع غائله كردستان و تحركات ضد انقلاب در آنجا همراه شهيدان ناهيدي و نوراني به مريوان اعزام ميشود و به عنوان فرمانده گردان ، به مقابله با گروهكها بر مي خيزد وي به اتفاق چند تن از همرزمانش ، فعاليتهاي فني و تخصصي خود را آغاز ميكند كه براي نخستين تجربه ، سلاحهاي سنگيني را در سپاه بنيان ميگذارد و توپخانه هاي از كار افتاده را راه مي اندازد . پس از مدتي ، واحدهاي ضد زره (شكار تانك ) سپاه را تشكيل ميدهد .
سيد يوسف ، در عمليات آزاد سازي مناطق استراتژيك ((مريوان )) حضوري پر شور مي يابد . در عمليات آزادسازي مناطق (( دزلي )) به عنوان معاونت عملياتي سپاه دزلي وارد عمل ميشود و در عمليات آزاد سازي مناطق حساس ((اورامانات)) شركت ميجويد و از ناحيه پاي راست و نخاع مجروح ميشود كه منجر به فلج زانوي راست وي ميگردد . وي در دوران نقاهت، با دختري متقي و از خانواده روحاني ازدواج ميكند

فعاليتهاي شهيد در دوران دفاع مقدس
كابلي ، ما جود مجروح و معلول بودن ، دل به جبهه مي سپارد و حتي ازدواج و تشكيل خانواده نيز نمي تواند در اراده آهنين او براي حضور در جبهه خللي وارد كند . با چهره اي مصمم ، بار ديگر پاي در جبهه ميگذارد . در عمليات ((فتح المبين)) ، شركت فعالانه مي جويد و توپخانه 122 ميليمتري سپاه را راه مي اندازد . در عمليات بيت المقدس ، فرماندهي توپخانه 122 ميليمتري را به عهده ميگيرد . وي در لشكر 27 محمد رسول الله (ص) به عنوان چهره اي ممتاز خوش مي درخشد .
سيد ، در عمليات (( مسلم بن عقيل )) در مسئوليت توپخانه قرارگاه نجف انجام وظيفه ميكند . وي با دوست و همرزم ديرين خود (( عليرضا ناهيدي )) ، تيپ پياده ـ مكانيزم ذوالفقار را سازماندهي ميكند . در عمليات والفجر مقدماتي ، به عنوان مسئول طرح و برنامه تيپ ذوالفقار وارد عمل ميشود . در عمليات والفجر يك مسئوليت تيپ دو سليمان از لشگر 27 را بر عهده ميگيرد و بالياقت تمام از عهده آن بر مي آيد . در اين عمليات در محاصره تك تير اندازهاي دشمن قرار گرفته ، دوباره از ناحيه زانوي پاي راست آسيب مي بيند .
كابلي در عمليات والفجر سه به عنوان معاون تيپ پياده ـ مكانيزه ذوالفقار منصوب ميشود و در عمليات والفجر چهار ، خيبر و بدر به عنوان فرمانده تيپ ذوالفقار وارد عمل ميگردد و حماسه مي آفريند . پس از عمليات بدر ، پايان نامه اش را به دانشگاه ارائه مينمايد و مدرك مهندسي مكانيك را دريافت كرده به جبهه باز ميگردد . پس از بازگشت به جبهه در عمليات كربلاي چهار و كربلاي پنج شركت ميكند .

چگونگي شهادت
شهيد سيد يوسف كابلي پس از سالها مبازره و تلاشي خستگي ناپذير ، سرانجام در عمليات كربلاي پنچ شهد شهادت نوشيد . شهيد كابلي در روز 18 بهمن ماه 1365 ، پس از اداي نماز صبح به خط رفت تا وصال سرخ يابد و يافت و در منطقه اي بين شهرك شلمچه و دوعيجي به فيض شهادت نايل آمد . او همسفر كربلا بود و ميهمان امام حسين (ع) . سعي او در زيارت مولايش ، مشكور افتاد و اجرش مقبول . و در طلوع فجري صادق و در انفجار نور به معراج دل رسيد .
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:14 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد عباس جهانبخش حمزه ارشاد

معاون دفتر آموزش و سازمان بهزيستي
شهيد عباس ارشاد در سال 1323 در تهران متولد شد و سراسر عمر پر بارش را بعنوان يك مصلح و يك مدد كار در خدمت به مستضعفين و محرومين سپري ساخت . وي بعد از 17 شهريور خونين به همراه چند تن از همفكرانش انجمن اسلامي مددكاران را بوجود آورد كه در رسيدگي به خانواده هاي شهدا ‚ محرومين ‚ معلولين و افشاگري در رسيدگي به جنايات دوران طاغوت و فعاليت مخفي و مستمري داشتند .


پس از پيروزي انقلاب اسلامي و در اواخر عمر دولت موقت به انتخاب دانشجويان و كاركنان متعهد به سمت رياست دانشكده خدمات اجتماعي منصوب شد و به لحاظ احاطه بسيارش در برنامه ريزيهاي آموزشي و تبيين مسائل روز بدعوت سازمان بهزيستي كشور بعنوان معاون دفتر آموزش اين سازمان عهده دار مسئوليت شد ولي اين فعاليتها مانع از حضور مستقيم او در جبهه هاي نبرد صداميان كافر نبود و از نخستين روزهاي آغاز جنگ تحميلي به عنوان سر پرست ستاد تداوم امداد به كرمانشاهان رفت و تا آخرين روزهاي عمر سراسر خدمت و ايثارش در اين جبهه توده هاي مستضعف بود و هميشه يك شعار داشت و آن اينكه


«جانم فداي يك لحظه از عمر امام

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:19 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد جواد مالكي

جواد مالكي در سال 1331 در خانواده اي بدنيا آمد كه مذهب بطور عميق در آن ريشه ريشه داشت و محور هر نـوع حركتي بود . زندگي جواد بهمان سادگي ديگر كودكان و نوجوانان جنوب شهر تهران بود ‚ از همان دوران هم جـواد در بين همسالانش متمايز و مشخص بود . روح تلاشگر ‚ متكي بخود و مسئوليت شناس او كه حتي در جزيي تريـن كارهاي خانه ‚ خود را سهيم و موظف ميدانست و همچنين احترام عميقي كه براي والدين خود قائل بـــــود ‚ از او چهره اي بس دوست داشتني ساخته بود . با همه اين ويژگي ها فراست و ذكاوت كم نظير او در تمام سالهـــــــاي تحصيلش و پس از آن وي را همواره از ديگر همكلاسيها و دوستانش ممتاز ميساخت . اين را بايد اضافه نمود كــــه روزهاي كودكي و جواني ميگذشت و و جواد با حضور خود در دبستان و سپس دبيرستان و دانشگاه و همچنيــــــن شركت در فعاليتهاي مذهب و اجتماعي بر تجربيات انقلابي خويش ميافزود و روح بزرگش را صيقل ميداد .

 ورود بـه دانشگاه يكي از نقاط عطف زندگي او بود كه در سال 1350 وارد دانشگاه تربيت معلم شد و در رشته فيزيك بـــــه تحصيل پرداخت و با اوجگيري جنايتهاي رژيم ميبايست مبارزات به شكلي اصولي و سازمان يافته و منطبق بـــــا آرمانهاي مكتبي و همچنين با ديدي جامعه شناسانه و واقع بينانه صورت پذيرد و الا اين تلاشهاي پراكنده چنـــدان براي آن ددمنشان خطر آفرين نخواهد بود . از اين رو ضمن تلاش شبانه روزي در دانشگاه جهت جمع كردن بچـــه هاي مسلمان و سروسامان دادن بانها و ايجاد انجمن اسلامي و برنامه هاي مستمر كوهنوردي و …. با روحانيـــــون راستين و صديقي كه در ارتباط نزديك با امام بودند ‚ تماس بر قرار كرد و از اين به بعد يكي از كارهاس اساسيـــش تلاش در كشاندن بچه ها باين سمت بود ‚ همان سمتي كه استعمار و خاصه شاه با انواع حيل سعي داشتند كـــــه روشنفكران مسلمان را از آن دور كنند تا بتوانند با استفاده از تفرق اين دو قشر كه تمامي اميد توده هاي مسلمـــان بانها بسته بود ‚ به چپاول خونشان ادامه دهند .

 در همين ارتباط جواد به مسجد جاويد راه يافت و در كنار شهيــــد دكتر محمد مفتح تا آخرين روزي كه مسجد توسط عمال رضاخان بسته شد از جمله فعالترين جوانان و دانشجويـان در آن مسجد بود و همين روابط موجبات خير بسياري براي او و ديگر دوستانش فراهم آورد . بخصوص در جريان رو شدن حركت كمو نيستي توسط مرتدين در سازمان مجاهدين خلق او توانست جوانان سرگشته بسياري را كـــــه از حملات نا جوانمردانه منافقين در آن بيانيه معروف نسبت به اسلام و عقيده اسلامي سخت متزلزل شده بودند ‚ بـــا راهمائي هاي روحانيون جليل القدر خاصه مرحوم شهيد بهشتي بسبيل فلاح رهنمون شود و از همين طريق ارتبـاط خويش را با استاد مسلمش دكتر بهشتي مستحكم تر ساخت .


در همين دوران با تلاشي چشمگير به تدوين در جزوه در مورد جهان بيني اسلامي و اقتصاد اسلامي كه محور اصلي حملات منافقين بود ‚ دست يازيد و با استفاده از آن كلاسهاي بيشماري در اغلب مساجد و محلات تهران براي قشر دانشجويي مسلمان ترتيب داد تاكيد ومكر منافقين را خنثي سازد . بدنبال ايجاد مسجد قبا ‚ جواد كه سنگر اصــلي مبارزه را كه در امتداد روحانيون مرتبط با امام يافته بود ‚ باتفاق برادر و ديگر دوستانش بانجا پيوست و در اغلــــب برنامه ريزيهاي مربوط بانجا نقش فعالي داشت كه از آن جمله تشكيل كلاسهاي متعدد و همچنين ايجاد كتابخانـــه صندوق قرض الحسنه بود .

 همچنين او در برنامه ريزي اولي نماز باشكوه در عيد فطر سال 56 شركت مستقيــــــم داشت . با اوج گيري نهضت اسلامي جواد به تلاشهاي خويش افزود و از طريق بر پايي هسته هاي مبارزاتي متعـــدد زير پوشش جلسات تعليم قرآن و اصول عقايد و … زمينه ساز يك جريان تشكيلاتي مربيط با روحانيت گشـــــت و همين هسته ها بودند كه كم كم پس از يافتن بينش مكتبي و سياسي شروع بيك سلسله كارهاي مسلحانـــــــه و انفجاري بر عليه رژيم مزدور پهلوي نمودند . در سال 57 در اوج مبارزات ضد رژيم ناگهان جريان زلزله طبس پيــش آمد و او باتفاق شهيد حسن اجاره دار ‚ حبيب الله مالكي و اصغر زماني و تني چند از ياران ‚ در ارتباط با شهيد دكتر بهشتيي بمحل حادثه شتافتند ‚ در انجا بمحض ورود با يك خط انحرافي كه بنام اسلام شديدترين موضعگيريهــا را نسبت به روحانيت داشت ‚ مواجه شد كه اين جريان تلاش ميكردهمه دانشجويان و روحانيون را از اردوگاه امام بــه محل ديگري منتقل كند .


جواد و يارانش تمام تلاش خويش را معطوف منزوي كردن اين خط كردند و پس از چندي سازمان دهي ‚ آنجا را بـا تدوين يك نمودار تشكيلاتي كه وظائف همه وهمچنين نحوه مديريت را روشن ساخته بود ‚ سامان بخشيدنــــــد و سپس با درخواست كمك و راهنمايي از شهيد دكتر بهشتي و اعزام آقاي ناطق نوري توسط ايشان ‚ قضيه انحرافــي در اردوگاه امام بخوبي حل شد و آن خط انحرافي در انزواي كامل قرار گرفت . در بازگشت از طبس ازدواج كـردو در ادامه مبارزات هنگاميكه قراربود در اصفهان يك سلسله عمليات انفجاري صورت دهند ‚ در استگاه اتوبوس يك بسته از ديناميت ها در دست همسرش عمل كرد و او را بشدت مجروح ساخت ‚جواد با كنترل اعصاب و به راحتي قبـل از اينكه مزدوران رژيم سر برسند و بويي از اين جريان ببرند ‚ بسرعت همسرش را به تهران منتقل كرد و با يــــــاري گرفتن از برادران و خواهران ديگر توانست همسر مجروحش را مخفيانه در يكي از بيمارستانهاي تهران بستري سـازد . از اين به بعد كار جواد بسيار مشكل شده بود ‚ چه او در اكثر راهپيمايي هاي بزرگي كه به طرفداري از روحانيــت انجام ميشد ‚ نقش اساسي داشت .

 ضمنا شهيد مالكي ميبايستي كه پس از كار و تلاش روزانه در پايان شب كه همه به استراحت مي پرداختند به بيمارستان و عيادت و پرستاري همسرش ميشتافت در كميته استقبال از امـــــــام و سازماندهي امور مربوط به استقبال از امام بهمراه شهيد صادق اسلامي و شهيد حسن اجاره دار نقش اساسي داشت و پس از پيروزي انقلاب در راه ايجاد هسته هاي اوليه كميته هاي انقلاب بهمراه دو برادر شهيد ياد شده سخت تـلاش نمود . بدنبال سامان دادن نسبي كميته ها ‚ مواجه شد با اعلام موجوديت حزب جمهوري اسلامي و او كه هميشـــه بدنبال انجام تكليف الهي بود با مرحوم دكتر بهشتي تماس گرفت و از او در مورد عمل صالح پس از پيروزي انقــلاب نظر خواست ‚ استاد شهيد نيز از او خواست كه بهمراه ديگر يارانش بيايند و كار سازماندهي حزب را عهده دار شونـد ‚ او نيز با كمال ميل پذيرفت و تا آخرين لحظه حياتش نيز در اين سنگر مقدس به جهاد في سبيل الله بكار پرداخت .

 او تمام فن و نيروي خود را همراه با كاري طاقت فرسا باين امر مصروف داشت و با بهره گيري از كمك ديـــــــگر برادران و همرزمانش وهمچنينن تجربيات گذشته و راهنمايي هاي دلسوزانه استاد و مربي بزرگش شهيد دكتــــــر بهشتي ميرفت كه پايه هاي مستحكم يك تشكيلات اسلامي را منطبق با موازين اسلام بريزد و اين نخستين تجربــه تشيع را در طول تاريخ كه امكان يك تشكيلات علني را يافته بود ‚ هر چه بارورتر كند . بخاطر تلاشهاي چشمگيرش به شوراي مركزي حزب دعوت شد و در آن سنگر نيز تمام هم خود را معطوف به پيشبرد انقلاب در مسير اصلـــي و الهيش ميداشت و چقدر با شكوه است اين شهادت در معبد عشق و در كنار مربي دلسوز و ارزشمندش ‚ شهيــــــد بهشتي و در راه سرخ شهادت براي خدا .

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:19 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد عبدالحسين دفتريان


مسئول امور مالي نخست وزيري
شهيد سيد عبدالحسين دفتريان فرزند انقلاب و از سلاله پاك پيامبر اسلام (ص) در 21 آذر سال 1323 در اصفهان ‚ در خانواده اي نسبا”‌متوسط و مذهبي بدنيا آمد . دوران تحصيلات ابتدائي و متوسطه را در اصفهان گذراند به نحـوي كه در ضمن تحصيل بكار اشتغال داشت و قسمتي از هزينه خانواده را تقبل مي نمود . پس از پايان خدمت سريـازي موفق به اخذ ديپلم گرديد و در سال 1348 وارد مدرسه عالي بازرگاني شد . رشته تحصيلي شهيد دفتريــــــــان ‚ حسابداري و اقتصاد بود كه در سال 1352 موفق به اخذ مدرك ليسانس از مدرسه عالي بازرگاني شد .

 از لحـــــاظ مراتب شغلي به ترتيب زير ابتدا در تيرماه 1348 وارد وزارت دارائي گرديد كه در قسمت مالياتها به سمت مميــــز اشتغال داشت و بعد از چندي به ديوان محاسبات منتقل شد و سپس بسمت سر مميز در وزارت مسكن و شهــــــر سازي بكار اشتغال يافت و نيز همزمان با آن عهده دار مسئوليت امور مالي سازمان محيط زيست بود و تا پيــــروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران به رهبري امام خميني قائد عظيم الشأن اين سمت معاونت مالي را دارا بود . پـس از انقلاب مدتي در شركت واحد به سمت رئيس هيئت مديره انتخاب شد و پس از آن به دعوت وزارت دارائي در ديمـاه سال 59 مسئوليت مديريت مالي نخست وزري را به عهده گرفت .


به گواهي همسر شهيد و كليه كساني كه به نحوي با وي آشنائي داشتند ايشان فردي بسيار جدي ‚ سريع العمـل ‚ صديق و پر كار بود و شايد يكي از دلائل تغيير سمتهاي نامبرده همين خصوصيات ويژه اخلاقي بوده است و نيــز از طرفي احساس ميكرد كه بنا بر عهدي كه براي خدمت به اسلام و وطن عزيزش دارد ‚ مسئوليتهائي كه به او واگـذار كرده اند كم است و از سوي ديگر چون وي را فردي لايق و صديق يافته بودند ‚ پيشنهادات بسياري در زمينــــــه سمتهاي مختلف مملكتي بايشان ارائه ميگرديد .


در لحظه اي كه انفجار رخ ميدهد احتمالا هنوز ناهار صرف نكرده بود و وقتيكه صداي انفجار را ميشنود بلافاصلــــه براي كمك به برادران حاضر در نخست وزيري اطاق كار خود را ترك ميكند و براي جمع آوري اسناد ومدارك مهمي كه وظيفه حفاظت از آنها را بعهده داشت به طبقه بالا ميرود ‚‌پس از نجات اسناد هنگاميكه تصميم ميگيرد به طبقـه پائين بيايد بعلت فشار غليظ دود ناشي از انفجار كه منجر به بسته شدن راه پله ها و كليه راههاي خروجي شده بود ‚ تصميم گرفت بوسيله آسانسور به طبقه پائين بيايد . چند لحظه پس از حركت آسانسور ناگهان جريان برق ساختمان قطع ميشود و آسانسور متوقف ميگردد. در اين هنگام شهيد دست خود را از شكاف زير در آسانسور بيـــرون آورده و استمداد مي طلبد . بنا به گفته شاهدان عيني و برادران حاضر در صحنه حادثه ‚‌شيلنگ كپسول اكسيژن را بداخــل آسانسور هدايت ميكنند ‚ ناگهان دود و آتش بنحوي محوطه را تاريك ميكند كه چشم انسان قادر به ديدن صحنــه نبوده است . پس از اتفاي حريق با شكستن درب آسانسور پيكر مطهر شهيد سيد عبدالحسين دفتريان را از آسانسور خارج نموده و به بيمارستان انقلاب كه جنب نخست وزيري قرار دارد ‚ منتقل مينمايند . بنا به گفته برادر پاسـداري كه از نزديك شاهد لحظات آخر حيات شهيد بوده است ‚ فعاليت شديد امداد گران بيمارستان براي دادن تنفـــــس مصنوعي به وي آغاز ميگردد ولي با كمال تأسف پيش از شروع خدمات درماني دعوت حق را لبيك گفته و به جـــد والا تبارشان حضرت موسي بن جعفر عليه السلام كه ايشان از نسل پنجاه ودوم آن حضرت بوده است ملحق ميگردد.
 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:19 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد حاج شيخ عبدالحسين اكبري

شهيد عبدالحسين اكبري در سال 1315 در يك خانواده مذهبي در روستاي لاليم از توابع شهرستان ساري بدنيا آمد . و با ايمان و شوقي كه در او بود در حوزه علميه شهر ساري مشغول تحصيل علوم ديني شدند و پس از تحصيلات مقدماتي به حوزه علميه مشهد مقدس رفته و ادبيات عرب ( صرف و نحو و منطق و معاني و بيان ) و يك دوره فقه و اصول استدلالي را در پيش اساتيد بزرگ اين حوزه فرا گرفته‌اند .


وي در سال 1346 براي تكميل تحصيلات و كسب معارف اسلامي عازم عتبات عاليات (نجف اشرف ) شدند و در حوزه علم و فقاهت نجف از محضر مراجع عظام و اساتيد معروف فن در زمينه خارج ففه و اصول استفاده‌ها و بهره‌هاي فراوان بردند . شهيد اكبري در سال 1351 بر اثر تيره‌گي روابط ايران و عراق پس از سالها تلاش و كوشش پيگير و وقفه‌ناپذير در تحصيل و فرا گيري علوم اسلامي به وطن مراجعت كردند و با سخنرانيها و منبرهاي موثر و سازنده به ارشاد و هدايت خلق پرداختند.
شهيد عبدالحسين اكبري در مبارزات امت اسلامي و انقلابي ايران براي تشكيل حكومت اسلامي بر عليه استبداد داخلي و استعمار خارجي شركت فعال و مستمر داشته و هميشه در جلسات تفسير قرآن و سخنرانيهاي پر ارزش و داغ خود مظالم ، جنايات و فجايع ضد بشري و ضد اسلامي رژيم منفور شاهنشاهي را گوشزد مردم محروم و ستمديده ايران مي‌نمودند و در اين راه هيچ هراسي به خود راه نمي‌دادند.


و پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران به رهبري پيامبر گونه پيشواي كبير انقلاب امام خميني ضمن مبارزه با خطوط فكري ضد انقلاب و جريانهاي انحرافي و التقاطي جامعه عضويت هيئت پنج نفره كشاورزي را پذيرفته و در اين زمينه براي رفع اختلافها و نزاعهاي محلي تلاش پي‌گير و فراوان كردند.


شهيد عبدالحسين اكبري مردي متعهد و فداكار و خدمت‌گزار خلق بود. و در مشكلات و سختيها و رنجهاي زندگي، اسطوره مقاومت و از نظر اخلاق انساني مردي مهربان متواضع و يك انسان وارسته بود . ايشان پس از يك عمر زندگي سراسر رنج و تلاش براي آرمانهاي اسلامي و تحصيل و تعليم وخدمتگزاري به اسلام و قرآن و مكتب اهل بيت مخصوصا به سرور شهيدان حسين بن علي (ع) سرانجام در حادثه بمب‌گذاري در دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي تهران به دست ضد انقلاب منافق مزدور آمريكا ( مجاهدين خلق) همراه با 72 تن از بهترين و صديقترين فرزندان متعهد اسلام و ياران باوفاي امت به شرف شهادت نائل آمده و به ملكوت اعلي پيوستند.
شهيد اكبري بهنگام شهادت 45 سال داشت و شش فرزند دختر و پسر از خود بيادگار گذاشت.
 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:19 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد حبيب مالكي

فرماندار ايرانشهر
حبيب در سال 1334 در يكي از محلات معروف و قديمي تهران بنام بازارچه نايب السلطنه و در يك خانواده اصيـل مذهبي متولد شد . تحصيلات ابتدايي خود را در دبستان اديب نيشابوري و دوران متوسطه را در دبيرستان كريــــم خان زند گذراند و از دبيرستان فردوي ديپلم خود را گرفت . تربيت خانوادگي حبيب و بخصوص عشق و علاقه او بـه اسلام و قرآن ‚ وي را مشتاقانه به شركت در هيأتهاي مذهبي سوق ميداد ‚ مدتي در هيئت ولي عصر (عج) از مواعظ استاد صانعي بهره مندي يافت . اما روح طالب و تشنه او در پي جويي مسائل اسلامي ‚ باعث شد كه وي بهمراهـــي برادرش و گروهي ديگر از پاسداران به جلسات تفسير هفتگي منزل شهيد مظلوم بهشتي كه هر چهارشنبه در منـزل آن بزرگوار تشكيل ميشد ‚ راه يابد و از سر چشمه معارف قرآن از زبان گوياي عارف دلباخته اسلام ‚ بهره مند شود .


پس از گرفتن ديپلم ناچارا” در شرايط حساس زماني سالهاي 53 تا 55 به سربازي ميرود ‚ با اين حـــــــال دوران سربازي يك فصل جديدي را در زندگي او آغاز ميكند . با تحمل مشقاتي كه اين دوران به خاطر عدم اطاعــت زور و سر پيچي از فرماندهان داطل داشته اكثر مواقع منجر به بازداشت و تبعيد و اضافه خدمت ميشده است ‚ سر انجـــام دوران ژاندارمري را در بدترين شرايط و دورترين مناطق به پايان برد .


شهيد همران ديگر دوستانش در برگزاري مراسم حركت آفرين نمازهاي فطر در قيطريه نقش ‚ؤثري را ايفا نمودند . شهيد حبيب در چاپ و تكثير اطلاعيه و جزوات امام كوشش پي گير داشت . او همزمان با فعاليت انقلابـــي اش در كنكور شركت كرده و در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران رشته جمعيت شناسي پذيرفته شد و مشغول بــــه ادامه تحصيل گرديد . حبيب هميشه از اين موضوع در رنج بود كه چرا جامعه ما رو به مدرك گرايي ميرود و ميگفت كه ملاك برتري عقل ‚ مدرك نيست .

آري او از همين نگران بود كه با دستيابي به پيروزيهاي بعدي ‚ انقلابيون نــاـ بكاري امثال بني صدر معزول سبز شوند كه با طرح ريزي برتري تخصص بر مكتب قصد جايگزين كردن مجدد چهره هاي به اصطلاح متخصص امريكايي و به انزوا كشاندن انقلابيون واقعي باشند . حضور حبيب در يكايك مراحـــــــل انقلاب را از ياد نميبريم ‚ او هنگام مراجعت امام به وطن در برگزاري مراسم استقبال همراه دوستان ديگر نقـــــش فعالي را به عهده داشت . از بدو تشكيل حزب جمهوري اسلامي در آن ‚ يك نگري و دور انديشي و حضور فعـــال و تلاش پيگير خود را در ايجاد يك تشكيلات فراگير براي انقلاب ضروري ترين مسئله دانسته و بي دريغ با جمــــــع دوستان كه از سالها قبل ارتباط جمعي داشتند در حزب ثبت نام كردند و او از همان اوائل در واحد دانش آمــــوزان حزب جمهوري اسلامي به فعاليت پرداخته و پس از مدتي به تشكيلات تهران و سپس به بخش استانها راه يافت . شهيد حبيب علاقه شديدي در خدمت به مردم داشت و به همين جهت از بدو تشكيل مجلس به آنجا رفت تا شايـد كمك او در شكل گرفتن مجلس كه به گفتة امام رأس همه اموراست مؤثر افتد ‚ او بارها ميگفت پياده شدن قانــون اساسي يعني نابودي امريكا و منافقين داخلي ‚ همچنان كه همة‌ما شاهد بوديم او در انتخابات نمايندگان مجلــس و رئيس جمهوري نقش فعالي را در كمك به را در كمك به وزارت كشور ايفا كرد .


او همانطوريكه امام فرموده بود همچنان معتقد بود كه دولت رجائي دولت اسلام است و ميگفت با تمام توان بايــــد براي بر پايي اين دولت مكتبي كوشيد . سر انجام او شش ماه پيش از شهادت عزيزش در سمت فرمانداري ايرنشهــر يعني دور از رفاه و آسايش به تلاش صادقانه خود براي اسلام ادامه داد . آري عاشقان راه خدا خود را تبعيد ميكننــد تا پرچم اسلام عزيز را هرچه بر افراشته تر و با خون خويش رنگين تر كرده راه حسين را هر چه گلگون تر كننـــــد و او با پاي خود اين راه دراز شهادت را پيمود .بعد از شش ماه اقامت در ايرانشهر براي ديدار خانواده و بالاخص مـادر خويش به تهران مراجعت كرد و اين بود كه در جلسه 7 تير كه از مسئولين مملكتي تشكيل شد او نيز شركت كـرده و با 72 تن از ياران امام در فاجعه انفجار در دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي با جمع دوستاني كه ساليــان دراز در كنار شهيد بهشتي درس شهادت مي آموختند ‚ به لقاء الله شتافتند ‚
 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:19 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها