|
جواد مالكي در سال 1331 در خانواده اي بدنيا آمد كه مذهب بطور عميق در آن ريشه ريشه داشت و محور هر نـوع حركتي بود . زندگي جواد بهمان سادگي ديگر كودكان و نوجوانان جنوب شهر تهران بود ‚ از همان دوران هم جـواد در بين همسالانش متمايز و مشخص بود . روح تلاشگر ‚ متكي بخود و مسئوليت شناس او كه حتي در جزيي تريـن كارهاي خانه ‚ خود را سهيم و موظف ميدانست و همچنين احترام عميقي كه براي والدين خود قائل بـــــود ‚ از او چهره اي بس دوست داشتني ساخته بود . با همه اين ويژگي ها فراست و ذكاوت كم نظير او در تمام سالهـــــــاي تحصيلش و پس از آن وي را همواره از ديگر همكلاسيها و دوستانش ممتاز ميساخت . اين را بايد اضافه نمود كــــه روزهاي كودكي و جواني ميگذشت و و جواد با حضور خود در دبستان و سپس دبيرستان و دانشگاه و همچنيــــــن شركت در فعاليتهاي مذهب و اجتماعي بر تجربيات انقلابي خويش ميافزود و روح بزرگش را صيقل ميداد .
ورود بـه دانشگاه يكي از نقاط عطف زندگي او بود كه در سال 1350 وارد دانشگاه تربيت معلم شد و در رشته فيزيك بـــــه تحصيل پرداخت و با اوجگيري جنايتهاي رژيم ميبايست مبارزات به شكلي اصولي و سازمان يافته و منطبق بـــــا آرمانهاي مكتبي و همچنين با ديدي جامعه شناسانه و واقع بينانه صورت پذيرد و الا اين تلاشهاي پراكنده چنـــدان براي آن ددمنشان خطر آفرين نخواهد بود . از اين رو ضمن تلاش شبانه روزي در دانشگاه جهت جمع كردن بچـــه هاي مسلمان و سروسامان دادن بانها و ايجاد انجمن اسلامي و برنامه هاي مستمر كوهنوردي و …. با روحانيـــــون راستين و صديقي كه در ارتباط نزديك با امام بودند ‚ تماس بر قرار كرد و از اين به بعد يكي از كارهاس اساسيـــش تلاش در كشاندن بچه ها باين سمت بود ‚ همان سمتي كه استعمار و خاصه شاه با انواع حيل سعي داشتند كـــــه روشنفكران مسلمان را از آن دور كنند تا بتوانند با استفاده از تفرق اين دو قشر كه تمامي اميد توده هاي مسلمـــان بانها بسته بود ‚ به چپاول خونشان ادامه دهند .
در همين ارتباط جواد به مسجد جاويد راه يافت و در كنار شهيــــد دكتر محمد مفتح تا آخرين روزي كه مسجد توسط عمال رضاخان بسته شد از جمله فعالترين جوانان و دانشجويـان در آن مسجد بود و همين روابط موجبات خير بسياري براي او و ديگر دوستانش فراهم آورد . بخصوص در جريان رو شدن حركت كمو نيستي توسط مرتدين در سازمان مجاهدين خلق او توانست جوانان سرگشته بسياري را كـــــه از حملات نا جوانمردانه منافقين در آن بيانيه معروف نسبت به اسلام و عقيده اسلامي سخت متزلزل شده بودند ‚ بـــا راهمائي هاي روحانيون جليل القدر خاصه مرحوم شهيد بهشتي بسبيل فلاح رهنمون شود و از همين طريق ارتبـاط خويش را با استاد مسلمش دكتر بهشتي مستحكم تر ساخت .
در همين دوران با تلاشي چشمگير به تدوين در جزوه در مورد جهان بيني اسلامي و اقتصاد اسلامي كه محور اصلي حملات منافقين بود ‚ دست يازيد و با استفاده از آن كلاسهاي بيشماري در اغلب مساجد و محلات تهران براي قشر دانشجويي مسلمان ترتيب داد تاكيد ومكر منافقين را خنثي سازد . بدنبال ايجاد مسجد قبا ‚ جواد كه سنگر اصــلي مبارزه را كه در امتداد روحانيون مرتبط با امام يافته بود ‚ باتفاق برادر و ديگر دوستانش بانجا پيوست و در اغلــــب برنامه ريزيهاي مربوط بانجا نقش فعالي داشت كه از آن جمله تشكيل كلاسهاي متعدد و همچنين ايجاد كتابخانـــه صندوق قرض الحسنه بود .
همچنين او در برنامه ريزي اولي نماز باشكوه در عيد فطر سال 56 شركت مستقيــــــم داشت . با اوج گيري نهضت اسلامي جواد به تلاشهاي خويش افزود و از طريق بر پايي هسته هاي مبارزاتي متعـــدد زير پوشش جلسات تعليم قرآن و اصول عقايد و … زمينه ساز يك جريان تشكيلاتي مربيط با روحانيت گشـــــت و همين هسته ها بودند كه كم كم پس از يافتن بينش مكتبي و سياسي شروع بيك سلسله كارهاي مسلحانـــــــه و انفجاري بر عليه رژيم مزدور پهلوي نمودند . در سال 57 در اوج مبارزات ضد رژيم ناگهان جريان زلزله طبس پيــش آمد و او باتفاق شهيد حسن اجاره دار ‚ حبيب الله مالكي و اصغر زماني و تني چند از ياران ‚ در ارتباط با شهيد دكتر بهشتيي بمحل حادثه شتافتند ‚ در انجا بمحض ورود با يك خط انحرافي كه بنام اسلام شديدترين موضعگيريهــا را نسبت به روحانيت داشت ‚ مواجه شد كه اين جريان تلاش ميكردهمه دانشجويان و روحانيون را از اردوگاه امام بــه محل ديگري منتقل كند .
جواد و يارانش تمام تلاش خويش را معطوف منزوي كردن اين خط كردند و پس از چندي سازمان دهي ‚ آنجا را بـا تدوين يك نمودار تشكيلاتي كه وظائف همه وهمچنين نحوه مديريت را روشن ساخته بود ‚ سامان بخشيدنــــــد و سپس با درخواست كمك و راهنمايي از شهيد دكتر بهشتي و اعزام آقاي ناطق نوري توسط ايشان ‚ قضيه انحرافــي در اردوگاه امام بخوبي حل شد و آن خط انحرافي در انزواي كامل قرار گرفت . در بازگشت از طبس ازدواج كـردو در ادامه مبارزات هنگاميكه قراربود در اصفهان يك سلسله عمليات انفجاري صورت دهند ‚ در استگاه اتوبوس يك بسته از ديناميت ها در دست همسرش عمل كرد و او را بشدت مجروح ساخت ‚جواد با كنترل اعصاب و به راحتي قبـل از اينكه مزدوران رژيم سر برسند و بويي از اين جريان ببرند ‚ بسرعت همسرش را به تهران منتقل كرد و با يــــــاري گرفتن از برادران و خواهران ديگر توانست همسر مجروحش را مخفيانه در يكي از بيمارستانهاي تهران بستري سـازد . از اين به بعد كار جواد بسيار مشكل شده بود ‚ چه او در اكثر راهپيمايي هاي بزرگي كه به طرفداري از روحانيــت انجام ميشد ‚ نقش اساسي داشت .
ضمنا شهيد مالكي ميبايستي كه پس از كار و تلاش روزانه در پايان شب كه همه به استراحت مي پرداختند به بيمارستان و عيادت و پرستاري همسرش ميشتافت در كميته استقبال از امـــــــام و سازماندهي امور مربوط به استقبال از امام بهمراه شهيد صادق اسلامي و شهيد حسن اجاره دار نقش اساسي داشت و پس از پيروزي انقلاب در راه ايجاد هسته هاي اوليه كميته هاي انقلاب بهمراه دو برادر شهيد ياد شده سخت تـلاش نمود . بدنبال سامان دادن نسبي كميته ها ‚ مواجه شد با اعلام موجوديت حزب جمهوري اسلامي و او كه هميشـــه بدنبال انجام تكليف الهي بود با مرحوم دكتر بهشتي تماس گرفت و از او در مورد عمل صالح پس از پيروزي انقــلاب نظر خواست ‚ استاد شهيد نيز از او خواست كه بهمراه ديگر يارانش بيايند و كار سازماندهي حزب را عهده دار شونـد ‚ او نيز با كمال ميل پذيرفت و تا آخرين لحظه حياتش نيز در اين سنگر مقدس به جهاد في سبيل الله بكار پرداخت .
او تمام فن و نيروي خود را همراه با كاري طاقت فرسا باين امر مصروف داشت و با بهره گيري از كمك ديـــــــگر برادران و همرزمانش وهمچنينن تجربيات گذشته و راهنمايي هاي دلسوزانه استاد و مربي بزرگش شهيد دكتــــــر بهشتي ميرفت كه پايه هاي مستحكم يك تشكيلات اسلامي را منطبق با موازين اسلام بريزد و اين نخستين تجربــه تشيع را در طول تاريخ كه امكان يك تشكيلات علني را يافته بود ‚ هر چه بارورتر كند . بخاطر تلاشهاي چشمگيرش به شوراي مركزي حزب دعوت شد و در آن سنگر نيز تمام هم خود را معطوف به پيشبرد انقلاب در مسير اصلـــي و الهيش ميداشت و چقدر با شكوه است اين شهادت در معبد عشق و در كنار مربي دلسوز و ارزشمندش ‚ شهيــــــد بهشتي و در راه سرخ شهادت براي خدا .
|