|
فرماندة محور عملياتي لشكر زرهي 8 نجف اشراف
مادر كنار دجله داخل كانال مشغول استراحت بوديم و منتظر صدور دستور شروع مرحلة دوم عمليات ، كه ناگاه خمپاره اي بالاي سر من و رضا به زمين خورد و او پتويي روي خودش كشيده و به خواب رفته بود . نيم ساعت بعد بي سيم رضا را صدا زد . هر چه او را تكان دادم بيدار نشد . پتو را كنار زدم ديدم سينه اش شكافته و غرقه در خون است . با فرماندهي تماس گرفته گفتم : « رضا به ميهماني حسين ( عليه السلام ) رفته است . »
اين آخرين خاطره از مرد خاطره ساز جبهه ، سردار شهيد رضا نور محمّدي است . او در سال 1337 در آبادان متولد شد و روحية ظلم ستيزي و دستگيري از مظلومان او از كودكي بارز و برجسته بود. در دوران دبيرستان با آثار و نهضت امام خميني آشنا شد و مبارزات خود را براي بيداري ملت شروع نمود . تا آنجا كه مورد تعقيب ساواك قرار گرفت و مجبور شد كتب خود را مخفي سازد .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي اولين فتنه اي كه در خوزستان پديد آمد فتنة « خلق عرب » بود. شهيد نور محمّدي كه به قصد ادامة تحصيل عازم هند بود مبارزه را بر تحصيل مقدم شمرده همراه يك گروه 22 نفره مسلح شده به شادگان رفت و در حراست از منطقه و باز گرداندن آرامش به آن ايفاي نقش نمود .
وي عنوان نمايندة كارگران و شوراي اسلامي خرمشهر در كنگرة تدوين قانون كار براي دومين مرتبه انتخاب شدند .
همزمان با انتخاب دوم او براي كنگره ، تجاوز رژيم بعث به ميهن آغاز شد و رضا براي دومين بار به عزم دفاع از انقلاب مسلح شد و تا پايان عمر گرانقدرش سلاح را زمين نگذاشت. اين سردار بزرگ از ابتداي جنگ تا زمان عمليات بدر در تمام عمليات بزرگ و كوچك جبهه ، شركت داشت و استراحت او صرفاً در فواصل 15 بار مجروحيتش بود آن هم تنها اوقاتي كه بر تخت بيمارستان خوابيده بود .
شهيد نور محمّدي پس از 40 روز مقاومت دليرانه با سقوط خرمشهر با دلي پر خون و قلبي شكسته به آن سوي « پل نو » خرمشهر عقب نشيني كرد تا جلوي پيشروي دشمن را به سمت آبادان بگيرد. پس از آن به « ايستگاه هفت » آبادان رفته با شبيخون هاي فراوان جلوي عمليات عراق را كه قصد زدن پل روي « بهمن شيري » را داشت گرفت .
در دي ماه 1359 به همراهي يك گروه هفت نفره به « جزيرة مينو » رفت و علي رقم اينكه تقريباً تمامي جزيره به لحاظ شكسته شدن سدها زير آب رفته بود با مشقت تمام ، خط پدافندي ايجاد كرد و ابتكار عمل را در جزيرة مينو به دست گرفت و با تسلّط بر جادة تداركاتي « فاو – بصره » آن را براي دشمن ناامن كرد .
با آن كه در چالاكي و چابكي يك چريك تمام عيار بود ، باز هم چند دورة آموزش پارتيزاني در تهران ، بستان و شوش را نيز پشت سر گذاشت .
در عمليات « طريق القدوس » با از جان گذشتگي و شهامت ، چندين تانك دشمن را منهدم و منطقه آزاد شده را تثبيت نمود ، آنگاه با گروه جنگ هاي نامنظم براي دفع حملة عراق به « دهلاويه » رفت و از صبح تا ظهر تعداد زيادي تانك و نفر بر زرهي را كه در آن منطقه بودند ، به آتش كشيد . در اين عمليات او از ناحيه شكم و پا به شدت مجروح گرديد .
پس از بهبود ، خانوادة او كه به واسطة جنگ به نجف آباد مهاجرت كرده بودند از او خواستند به ياري آنان برود و او نيز در شركت ذوب آهن اصفهان استخدام گرديد . پس از سر و سامان دادن به وضع خانواده ، به جايي كه هميشه در فكر وآرزويش بود رفت و در تاريخ 21/7/61 از طريق بسيج نجف آباد به جبهه اعزام شد .
در عمليات محرم علاوه بر فرماندهي گردان ، مسئوليت تيم هاي ويژه خنثي سازي كمين را نيز بر عهده گرفت و به لحاظ شايستگي هايش در جهت استحكام خطوط دفاعي ، مأموريت سازماندهي گردان جديد و دفاع در برابر پاتك هاي دشمن نيز به او واگذار شد و او باز هم سر افراز و سربلند از عهدة آن بيرون آمد .
آزاد سازي « تپه كينگ » در عمليات والفجر 2 از ديگر افتخارات اوست . در مرحلة دوم اين عمليات مجدداً مجروح گشت و پس يك ماه درمان در نجف آباد به جبهه بازگشت و در عمليات والفجر 4 حماسه هاي ديگر خلق كرد . بعد از اين عمليات به جنوب رفته مسئووليت محور عملياتي را پذيرا گشت .
در جزاير مجنون طي عمليات خيبر فرماندهي و هدايت محور در عمليات بدر از مرحلة شناسايي تا مرحلة عمل حاضر بود . در اين عمليات فرماندهي محور عملياتي بر عهدة او بود و در مرحلة دوم عمليات بدر پس از آن كه با آب دجله وضو ساخت ، در ساحل دجله اي كه آبش را از سالار شهيدان مضايقه كرده بود و بي شرمانه درحالي كه شرمندة ايثار علمدار حسين بود جريان داشت ، به سالار خودش حسين پيوست .
|