0

زندگی نامه شهدای شاخص

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد حسين ساعدي

 

فرمانده گردان روح ا...

حسين در روستاي خليل آباد از توابع خمين در سال 1335 در شهريور ماه بدنيا آمد . خانواده اي با ايمان و تلاشگر داشت كه نام زيبا و جوشندة حسين را بر او نهادند . در مكتب خانة روستا قرآن آموخت و هفت ساله بود كه راهي دبستان شد . دورة ابتدائي اش را سپري نمود اما بدليل نبودن شرايط و امكانات براي ادامة تحصيل درس را ترك نموده و به كشاورزي پرداخت . پس از مدتي براي كار به تهران رفت و آنجا ماند تا زمان اوج گيري مبارزات مردمي دوشادوش امت به پا خاسته در جريان مشاركت داشت . تا اينكه بالاخره انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد .



با اولين فرمان امام مبني بر بالا بردن سطح توليدات داخلي و براي قطع دست بيگانگان و اجانب به روستا بازگشت تا سهم خود را در خودكفائي كشورش ادا نمايد. اما با آغاز جنگ ندايي مدام در گوشش طنين انداز بود تا بالاخره پاي او را به جبهه كشانيد .



پس از فرا گرفتن متون نظامي ، در زمستان 1359 به جبهه اي غرب راهي شد . و از آن پس دائماً زندگي اش را صرف جنگ نمود . به عضويت سپاه در آمد ، در طول خدمتش در سپاه در عمليات فتح المبين ـ بيت المقدس ـ محرم ـ رمضان و والفجر مقدماتي 2 – 3 – 4 شركت فعالي داشت .

و بالاخره در سال 1362 در عمليات خيبر كه سمت فرماندهي گردان روح ا... را داشت شجاعانه در جزاير مجنون جنگيد و با سربلندي و سرافرازي به شهادت رسيد .

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:01 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد حسين علم الهدي

حسين علم الهدي در بيستم شهريور ماه 1338 در يك خانواده روحاني بدنيا آمد. وي در 6 سالگي به آموزش قرآن پرداخت . در 11 سالگي با تشكيل كتابخانه و جلسات سخنراني ، جلسات تدرس در قرآن مبارزه با استبداد محمدرضا شاه را آغاز كرد.وي در همان اوان مبارزه با استبداد محمد رضا شاهي را آغاز كرد. در 14 سالگي در هنگام نمايش سيرك مصري در اهواز كه در آن رقاصه‍ هاي مصري براي تخدير افكار وبه فساد كشيدن مردم ما شركت داشتند، لانه فساد آنها را بطوريكه به هیچ‍كس آسيبي نرسد آتش زد. در عاشوراي سال بعد يكي از مؤثرترين عناصر تشكيل دهنده راهپيمايي اين روز بود كه پس از راهپيمايي حسين‍ دستگير و روانه زندان مي‍شود. وي كه كوچكترين زنداني سياسي است ماهها شكنجه مي‍شود، اما هيچ سخني نمي‍گويد، پس از آزادي از زندان با تشكيل انجمن اسلامي و جلسه سخنراني جوانان سردرگم را به اسلام و مكتب دعوت مي‍كند.


سپس حسين در رشته تاريخ دانشگاه مشهد ثبت ‍نام مي‍كند و از همان اول با حوزه علميه مشهد تماس نزديك برقرار مي‍كند و با روحانيون مبارزي چون حجت ‍الاسلام ‍خامنه ‍اي ، حجت ‍الاسلام ‍طبسي، حجت ‍الاسلام‍ هاشمي ‍نژاد آشنا مي‍شود.
نفوذ كلامي حسين به گونه ‍اي بود كه استادان چپي و شاهنشاهي در هر كلاسي كه حسين شركت مي‍كرد،نمي‍رفتند.
وي با نصب اعلاميه ‍ها و رهبري تظاهرات در دانشگاه مشهد نقش عظيمي را ايفا كرد و در كنار دانشجويان برنامه ‍ها را به روحانيون، بازاريان و دانش ‍آموزان نيز اطلاع مي‍داد.
در زماني كه رژيم طاغوت مردم مسلمان ايران را به گلوله مي‍بست، حسين شهيد همراه با چند تن از همفكرانش در اهواز هسته مركزي سازمان موحدين را تشكيل داد و در اين هنگام بود كه حسين از قبل به سلاح ايمان مجهز بود به اسلحه گرم نيز مجهز شد.


براي حسين مبارزه در شهر بخصوص معني نداشت و وي هميشه به اطاعت از امام و مبارزه با طاغوت مي ‍انديشيد و حسين شهرباني كرمان را به قصاص آتش زدن مسجد جامع كرمان با طرح بسيار جالب و ابتكار دقيق خود آتش مي‍زند و در حاليكه از درب ورودي محل وارد مي‍شود و بطور معمولي نيز خارج مي‍شود بمب ساعتي خود را كار مي‍گذارد و نمي‍توانند او را دستگير كنند و به اهواز باز مي‍گردد. با مشاهده جنايات رژيم سابق به فكر ترور شمس تبريزي فرماندار نظامي معدوم در اهواز مي‍افتد و شبي به خانه وي حمله مي‍كند كه مزدوران محافظ خانه وي متوجه مي‍شوند و پس از ساعتها تلاش وي را دستگير مي‍كنند و به شدت شكنجه مي‍نمايند. در دادگاه نظامي وي را محكوم به اعدام مي‍كنند و تنها از حسين مي‍خواهند كه رفيق خود را معرفي كند ولي وي ضمن انكار حمل بمب هيچ سخني نمي‍گويد.
حسين طرح متكبرانه جالبي براي فرار زندانيان سياسي از اهواز كشيد كه بر اثر اوجگيري مبارزات، رژيم مجبور به آزادي آنان گرديد.


حسين كه از نظر مأموران جلاد اهواز فردي شناخته شده بود، براي ادامه مبارزه و بمنظور استقبال امام به تهران آمد و در كنار برادران ديگر سازمان موحدين فعاليت نمود و يكي از محافظان مسلح مخصوص امام شد.
سپس وارد كميته مركز شد و چندماهي بعنوان عضو شوراي فرماندهي كميته مركزي فعاليت نمود و نيز مدتي بعنوان سرپرست كميته انقلاب اهواز خدمت كرد. در اين روزها نيز حسين با تلاشي بسيار گسترده فعاليت مي‍كرد بطوريكه بساييري از شبها فقط3 ساعت استراحت مي‍كرد.
حسين در كنار كارهاي نظامي فعاليتهاي فرهنگي نيز انجام مي‍داد و به تشكيل كلاسهائي در زمينه تدريس تاريخ اسلام و سخنراني‍هاي مختلف اهتمام ورزيد.


شهيد حسين علم الهدي در موقع مطرح ساختن پيش ‍نويس قانون اساسي در مجلس خبرگان، با كمك يكي از برادران طرح ولايت فقيه را تنظيم كرد و به نماينده اهواز در مجلس خبرگان داد.با فرمان امام براي نهضت سوادآموزي مديريت آنرا بعهده گرفت. سخنراني وي از راديوي اهواز پخش مي‍شد.
در آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران بعنوان مسئول روزانه صدها نفر را با نظم دقيق و كامل تقسيم و اعزام مي‍كرد.
سرانجام در برنامه حمله روز اربعين حسين كه فرماندهي 60 تن از برادران پاسدار را بعهده داشت بعنوان گروه پيشتاز و پياده ارتش به جنگ با كفار مي‍پردازد كه در محاصره 40 تانك دشمن قرار مي‍گيرد و پس از ساعاتي مبارزه با دشمن بر اثر اتمام مهمات و تشنگي و گرسنگي يكي يكي برادران به شهادت مي‍رسند كه آخرين آنها شهيد حسين علم الهدي بود كه با آر.پي.جي خود 3 تانك را منهدم كرده و سپس با فرياد الله اكبر در حاليكه قرآن در دست داشت شهيد مي‍شود. اجساد پاك اين عزيزان همچنان بر جاي ماند. اما بطور يقين امام زمان(عج) بر اجساد پاكشان نماز خواهد خواند.


پنج شنبه 23 دی 1389  4:01 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد حسين ارادتي

 

شهيد ارادتي در سال 1342 در خانواده اي مومن و وارسته چشم ديده به جهان گشود در سن 7 سالگي او را به دبستان سپردند با اوجگيري انقلاب اسلامي در تظاهرات و راهپيماييهاي شركت مي نمود در راه اندازي اعتصابات دانش آموزي و تعطيل كلاسهاي مدرسه شان نقش بسزايي داشت روزهاي تاريخي و سرنوشت ساز 17 شهريور و 22 بهمن 57 باوجود سن كم نقش فعالي را ايفا كرد پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايشان براي حفظ دستاوردهاي انقلاب كوششي راستين را آغاز نمود با ضد انقلابيون تا جاي بحث مي كرد كه گاه به مشاجره مي كشيد.

 

 در تظاهرات حزب الله بر عليه رفاه طلبان و منافقان در صف اول قرار داشت جائيكه چندين بار مورد تهديد تروريستها ضد انقلابي قرار گرفت با اخذ پايان نامه هاي دوره راهنمايي براي مستحكم نمودن بيشتر چرخ هاي اقتصاد خانواده بطور تمام وقت جذب بازار كار شد و به شغلهاي از قبيل نقاشي ساختمان و غيره مشغول گشت با صدور فرمان امام مبني بر تشكيل بسيج به عضويت آن در آمد و جز اولين گروه افرادي بود كه دوره آموزش نظامي را در آن نهاد انقلابي گذراند و بيشتر فعاليت وي در برنامه هاي پايگاه مالك اشتر بود مردم وي را به خدمت  در مجلس شوراي اسلامي گماردند و با اينكه انجام وظيفه خود را از پايين شروع نمود بر اثر كارداني و مديريت خيلي زود در زمره مسئولان رديف بالاي قسمت خود قرار گرفت .

 

با اينكه به علت نداشتن انگشت شصت پا از خدمت در نظام به هنگام سربازي معاف گشته بود وجدان بيدارش را در مقابل سيلاب ويرانگر جنگ تحميلي نمي توانست خاموش كند و داوطلبانه براي دوره سه ماهه راهي جبهه هاي حق عليه باطل گرديد با پايان پافتن دوره ماموريتش خيلي ناراحت بنظر مي رسيد بطوريكه گاهي به گريه مي افتاد اينكه مجددا سه ماه ديگر براي حضور در ميعادگاه عاشقان الله و روح الله ماموريت گرفت و در عمليات والفجر 8 شركت جست تا در آزاد سازي قسمتهاي ديگري در خاك عراق از شر مزدوران بعثي موثر باشد و در همين آزاد سازيها بود كه به لقا الله پيوشت و پيكر پاكش نيز در منطقه عملياتي " فاو :" زير آتش و دود باقي ماند .

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:01 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد علي اكبر فلاح شورشاني


شهيد علي اكبر شورشاني در سال 1319 در خانواده اي متدين در قزوين بدنيا آمد . پدرش كاسب جزء‌بود . وي پس از گذرانيدن تحصيلات ابتدائي و متوسطه در تهران موفق به اخذ فوق ديپلم تأسيسات شد .

 او از كودكي به مطالعــه علاقه داشت و كتب مختلف مذهبي را مطالعه ميكرد . و بدين ترتيب بود كه توانست در زمينه مذهبي نيز آگاهـــي لازم را كسب نمايد . شهيد شورشاني مبارزاتش را بر عليه دستگاه ضد خلقي شاه ملعون ‚ از 15 خرداد 1342 شروع كرد . هنگامي كه امام را به خارج از كشور تبعيد كردند او نيز چون بسياري مبارزان مسلمان ساكت ننشسته و بــــه افشا گري و فعاليت عليه مزدوران خود فروخته پرداخت .

در سال هاي نزديك به انقلاب نيز در بسياري از راه پيمايي ها و تظاهرات و پخش اعلاميه هاي امام شركت كرده و حتي گاهي خود رهبري تظاهرات را به عهده ميگرفت . بعـد از انقلاب نيز به هر ترتيب كه ميتوانست در جهت حفظ و گسترش و اعتلاي اسلامي كوشا بود . 15 روز قبل از ايـام عيد به مناطق جنگي رفته و مدتي نيز در آنجا به مبارزه با صداميان كافر پرداخت .


پنج شنبه 23 دی 1389  4:01 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد شعبانعلي زينلي


سردار دلاور اسلام شهيد شعبان علي زينلي در سال 1338 در شهرستان مباركه ديده به جهان گشود . زندگي او از ابتدا همراه با تلاش و كار بود به طوري كه در تمام مدت دانش اندوزي در كنار تحصيل كارگري مي‍كرد . با امام و انقلاب اسلامي از نوجواني آشنا شد و در راه پيروزي آن گام برمي‍‍داشت حتي در طول مدت خدمت وظيفه اقدام به پخش اعلاميه‍هاي حضرت امام(ره)مي نمود و با فرمان حضرتش از پادگان گريخته در مباركه به افشاگري جنايات رژيم شاه پرداخت .

 

با پيروزي انقلاب اسلامي به كردستان مهاجرت كرده به حفظ و دفاع از سنگرهاي انقلاب در مقابل گروهك هاي ملحد پرداخت .

شهيد زينلي پس از شروع جنگ تحميلي و با تثبيت خطوط دفاعي رزمندگان اسلام در مقابل دشمن متجاوز به مقابله با آنان شتافت و اين سرآغاز دوره جديدي در زندگي پر حماسه او بود .

شهيد زينلي مي دانست هر عمليات وقتي خوب انجام مي گيرد كه اطلاعات و شناخت كافي از منطقه وجود داشته باشد .بر اين اساس به خيل دلاوران لشكر 8 پيوست و وارد واحد اطلاعات عمليات كه به منزله چشم لشگر بود شد و با مديريت اصولي پشتكار انقلابي و وجدان كاري در اندك مدتي اين واحد را به عنوان يكي از واحدهاي نمونه لشكر مطرح كرد.

 

با تشكيل سپاه هفتم در عمليات والفجر مقدماتي او با حفظ سمت در لشكر 8 بعنوان مسئوول اطلاعات عمليات سپاه هفتم نيز معرفي گرديد. دقت فراوان او در امر شناسايي و حفظ اطلاعات باعث شد در عمليات والفجر يك و دو ، رزمندگان اسلام به خوبي بر مواضع دشمن حمله برند و يك فرمانده تيپ را به اسارت در آورند.

 

از گواهان ديگر ايثار و از خودگذشتگي سردار شهيد جزاير مجنون و باتلاقهاي عمليات خيبر است. او در اين عمليات با تحمل بار سنگين قائم مقامي لشكر، مسئووليت رساندن نيرو به جزاير و ساير كارها را آنچنان با سخت كوشي و تلاش بي وقفه انجام مي داد كه شهادت برادرش اكبر در اين عمليات نيز نتوانست خللي در آن ايجاد كند .

 

سرانجام كبوتر خونين بال و دل شكسته ما كه سال ها گرد حرم دوست طواف كرده و كم كم جزو خيل كبوتران حرم قرار گرفته بود رنگ آنان  را به خود گرفت ودر غروب روز شنبه 10/12/64 بر كنگره هاي عرش الهي نشست در حالي كه هنوز زمزمه هاي زيارت عاشورا و دعاي مكارم اخلاقش به گوش مي رسد و يادگاري است كه در اين گنبد دوار بماند . 

 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:01 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : محمود امان اللهي


برخي از ويژگيها و خصايل اخلاقي شهيد سر تيپ دوم محمود امان اللهي امير سرافراز ارتش اسلام و سرباز صادق و فداكار دين و قرآن . نظامي مومن و پارسا و پرهيزكار مجاهد سرتيپ دوم محمود امان اللهي ، اين سرباز صادق و فداكار دين و قرآن ، نظامي مومن و پارسا و پرهيزكار مجاهد سرتيپ دوم محمود امان اللهي ، اين سرباز پاك باخته ولايت ، عاشق شهادت و شير بيشه شجاعت و تنديس اخلاق و شهادت و گذشت بود . وي پس از عمري مجاهدت جانبازي در مسير نوراني خط امام خميني (ره) ، باسعادت و عزت به آرزوي ديرين خويش رسيد و شهد شهادت را با اشتياق و در اقتدا به مولايش حضرت اميرالمومنين علي عليه السلام نوشيد و به جوار قرب حق و ملكوت اعلي پيوست .

 

عاش سعيدا و مات سعيدا

امان اللهي آرزويش اين بود كه مسلمانان جهان روح اسلام را درك كند و اسلام ناب محمدي را بشناسند .تمام مقصد او مكتب او بود و آرزوي جز اين نداشت آرمانش شهادت بود ، شهادت در كنار بسيجيان .

او يكي از شاهكارهاي خداوند خالق بوددر عالم خلقت او كسي بود كه به ما آموخت كه ميتوان با هم برادري كرد و با هيچ كس عقد اخوت دائمي نسبت امان اللهي شراب طهور ْ سلوك اخلاقي " " نبرد انقلابي " را يكجا سر كشيد .مبارزه بدون قدرت طلبي ، انقلاب گري بدون سياسي كاري .رياست بدون غرور ، تقوا بدون خود باوري ، انزواي بدون قعود ، عشق به مردم بدون عوامزدگي ، مستضعف گرايي بدون ريايي ، نبرد با سرمايه داران بدون ذهنيت طبقاتي سنت گرايي بدون شخصيت پرستي .

تشكيلات خواهي بدون باند بازي . پايداري عقيدتي بدون اشعري گراي ، تواضع بدون تواقع ، صلاحيت بدون لجاجت ، انعطاف بدون نفوذ پذيري ، انقلاب بدون شتابزدگي ، اصلاح طلبي بدون محافظه كاري ، فقاهت بدون تحجر و مقدس مآبي ، تجديد نظر طلبي بدون سبك سري ، عرفان بدون شطحيات ، و فلسفه بدون تعبد ، بدان و همه آنچه هستن از آن نيز نام امان اللهي را در دهاله اي از نور به يادهايش مي آورد و قلب را تسخير مي كرد ، زاد و عبوديت و بصيرت او بود .

 

اي يار اي قافله سالار

هجرت نكته آغاز و جوهر جوشان وجود تو بود كه يكدم ماندن و سكون را برنمي تابيدي و در اين پويش رويش آفرين پاك و گريبان چاك از معبر خاك تا ماورا’ افلاك پر گشودي و در جغرافياي پرندين ملكوت بار يافتي .

و هجران حاصل حوصله تنك و ذهن و زمان زده ماست كه هرگز همتي هم ركاب با كاروان هميشه را حل تو و بتار توحيد پوي تو را نداشتيم .اما حكايت اين هجرت و هجران هميشه باقي است و روايت روشن آن در ديدگاه اين قبيله قبله باور جاري .

 

اي قبله هر قافله

اي شبروان رامشعله .اي بيدلان را سلسله ، حريق هجرانت دلها را مي گدازد ، حجم حقير كلمات را كجا گنجايش توصيف هجران توست .

تو كه از لبانت توصيف وحي مي تراويد و از شميم نفس ات لاله مي شكفت و از نگاهت اعجاز و از قامتت قيام مي جوشيد .در سوگ چه بايدمان سرود و با چه زباني غم نبودنترا زمزمه كنيم .

 

نقش نامه نوراني ات بر كتيبه مردل تابي شما روزگاران باقي است و نهايت اي عزيز اينكه :

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود                    هرگز از خاطرم آن سرو خرامان نرود

 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:01 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد حسين مير شكاري سليماني


در سال 1330 در خانوادهء مذهبي از ايل سليماني طائفهء حسيني تيره ميرشكاري سليماني چشم به جهان گشود تا پايان دوره ابتدايي در اغوش گرم خانواده و همراه و همگام ايل و طايفه خود در مدرسه عشايري به تحصيل مشغو ل بود دو ره دبيرستان را در شهر كرمان با همه مصائب و مشكلات و دوري از خانواده نبود امكانات و غير ه به پايان رسانده و در سال 1352 موفق به اخذ ديپلم طبيعي از دبيرستان امام خميني( پهلوي سابق )گرديد .


سال بعد وارد دانشسراي تربيت معلم شده و تربيت فرزندان مردم محروم اين منطقه پرداخت در تشويق و ايجاد تسهيلات براي بچه هاي ايل جهت ادامه تحصيل از هيچ كوششي فرو گذار ننمود و مانند برادري مهربان انها را در درس تقوي و دينداري مي اموخت بسياري از بچه هاي ايل و نيز بچه هاي شهر ستان كهنوج كه امروز ه در حوزه هاي عمليه و دانشسراها و دانشگاهها ادامه تحصيل ميدهند نمونه اي از ثمره زحمات بي دريغ اوست.

 

 از اين زمان بود كه مخالف با رژيم منحوس پهلوي را بصورت علني اغاز كرده و در پخش اعلاميه و عكس هاي حضرت امام و نيز اگاه كردن عشاير دانش اموزان معلمان و سائر اقشار مردم ستمديده اين شهرستان محروم نقش ارزنده اي را ايفا نمود و بار ها از طرف عمال رژيم شاه مورد تهديد قرار گرفت با توجه به ايمان قوي و اراده پولاتين و اعتقاد قلبي به اسلام و ارمانهاي انسان ساز ان اين تهديد ها هيچ خللي در ادامه راهش ايجاد ننمود او كه راه را شناخته بود سختي هاي راه سد راهش نگشته و كوه و صحراه پيش سيل بي قرارش يكي شده و از هيچ چيز نمي هراسيد در سالهاي 56و 57 كه انقلاب به اوج خود رسيد با به تعطيل كشاندن مدارس كهنوج و كرمان كه پرچمدار انرا روحانيت مبارز و هميشه در صحنه عهده دار بود شركت فعال داشت و پيام رهايي از زير يوغ استعمار و خفقان رژيم ستم شاهي را به گوش همه مردم اين استان و عشاير سلحشور رساند .
 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:02 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد موسي كلانتري

 

وزير راه و ترابري

شهيد مهندس موسي كلانتري وزير راه وترابري در سال 1327 در مرند متولد گرديد ‚ وي تحصيلات ابتدائــــــي و متوسطه را در همان شهر به پايان رسانيد و ديپلم خود را از دبيرستان خوارزمي تهران گرفت 000

 

موسي كلانتري در سال 1345 وارد رشته راه و ساختمان دانشكده پلي تكنيك تهران شد و سپس به اخذ درجه فوق ليسانس در اين رشته نائل گشت . وي در دوران تحصيلات دانشگاهي از اعضاي فعال انجمن اسلامي دانشكده پلــي تكنيك بود . موسي كلانتري پس از انجام خدمت سربازي در كار گاههاي راهسازي در شهرهاي مختلف بكار مشغول شد و سپس با گسترش مبارزات مردم در سال 1357 كار خود را رها كرد و در عمليات مسلحانه عليه رژيم شركــت كرد و پس از پيروزي انقلاب به عنوان پاسدار در كميته ها به حراست از انقلاب اسلامي پرداخت 000

 

شهيد كلانتري در تابستان 58 وارد وزارت راه شد و جهت فعال كردن اداره راه  خوزستان به آن مطقه رفت و پس از مدتي به همين منظور به استان آذربايجان غربي اعزام شد و مسئوليت اداره راه اروميه را بعهده گرفت 000 شهـــيد كلانتري سپس از سوي شوراي انقلاب به سمت وزير راه و ترابري منصوب و پس از تشكيل دولت آقاي رجائي تــــا هنگام شهادت همچنين در اين سمت به انجام وظيفه و خدمت به مردم و جمهوري نو پاي اسلامي ايران ادامه داد .

 

 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:02 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد ولي نوري


 زمستان 1330 در روستاي ابرج از توابع شهرستان مرودشت در خانواده اي متدين و مذهبي كودكي چشم به هستي گشود كه او را « ولي » ناميدند.

«ولي» از اوان كودكي رنج ومشكلات زندگي را با جان خويش لمس كرد وبا پشت سر گذاشتن مشقات و سختيهاي فراون به تدريج در محيط پاك و مصفاي روستا پرورش يافت و تا مقطع ششم قديم به تحصيلات خويش ادامه داد .پس از آن به علت گذراندن زندگي و كسب معاش از ادامه تحصيل بازماند .

اين مجاهد خستگي ناپذير ، بدليل نامساعد بودن شرايط كار و زندگي به شهرستان مرودشت عزيمت كرد و سر انجام پس از مدتها تلاش و فعاليت در سال 1349 جهت گذراندن دوران سربازي راهي تهران شد و بلافاصله پس از مراجعت از خدمت در سال 1351 همسري شايسته و وفادار برگزيد كه ثمره اين ازدواج خجسته سه فرزند پسر و يك فرزند دختر است .

شهيد ولي نوري با تقليد از مرجع بزرگ عالم تشيع حضرت امام خميني (ره) درياي شورانگيز و بي قررار دلش را آرامش بخشيد و در پيروي از فرامين والا و مقدس مقتداي خويش ، همدوش با ديگر عاشقان راستين اسلام و انقلاب با شركت در تظاهرات و راهپيمائي ها ي ضد طاغوتي ، انزجار و تنفر خويش را از حكومت مستبد ستمشاهي اعلام داشت .

اين شهيد گرانقدر پس از پيروزي انقلاب به عضويت سپاه پاسداران درآمد و از بدو ورود به اين نهاد مقدس در مسير پيشبرد اهداف والاي انقلاب اسلامي گام نهاد .

با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران راهي ديار خون و حماسه گرديد و همدوش با دل سوختگان وادي عشق به مصاف با صداميان متجاوز و كافر كيش رفت .

اين سردار سرافراز همواره در تمامي صحنه هاي نبرد نور عليه ظلمت حضوري چشمگير داشت و مسئوليت هاي زيادي بر عهده گرفت .وي از سال 1360تا 1362 مسئوليت اطلاعات و عمليات سپاه مرودشت را عهده دار بود و در عمليات شكست حصر آبادان به عنوان فرمانده گردان انجام وظيفه كرد. در عمليات فكه و والفجر 4به عنوان معاون گردان بر دشمن زبون يورش برد و در عمليات محرم با بر عهده گرفتن فرماندهي گردان ، مأمور فتح تپه هاي 107 گرديد .او همچنين فرماندهي گردان ثار الله از لشكر فجر و فرماندهي تيپ فاطمه الزهرا(س) را نيز بر عهده داشت .

آن كبوتر سپيد بال سر انجام در عمليات قدس 3 بر اثر انفجار ميم پاهايش قطع شد و لحظاتي پس از آن پيكر مجروح و نيمه جانش آماج آتش تير بار دشمن قرار گرفته و به شهادت كه آرزوي ديرينه اش بود دست يافت .اگر چه مرغ روحش پس از سالها مشتاقي و مهجوري سبكبال از قفس تنگ خاك بر اوج قله هاي قدسي ملكوت به پرواز در آمد اما هنوز فرزندان منتظر و صبورش ، بازگشت پيكر پاره پاره و نازنين پدر را كه سالهاست در بيابانهاي گرم خوزستان بر جاي مانده است به انتظار نشسته اند .

 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:02 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد عليرضا نوراني


مهربان و خوش برخورد و مرتب وآراسته بود . سعي مي كرد كه هميشه با وضو باشد و تا آنجا كه مقدور بود نمازش را اول وقت به جاي مي آورد . غيبت نمي كرد و غيبت گويان را آگاهي و تذكر مي داد. همچنين دقيق و زيرك و باهوش و منطقي بود.

 

در تاريخ 21/4/28 در شهرستان لنگرود ، ديده به جهان گشود . دوران دبستان و دبيرستان را در آنجا با پايان برد و براي تحصيلات دانشگاهي عازم تهران شد و از دانشگاه علم و صنعت در رشته مهندسي معماري فارغ التحصيل گرديد.

پس از پايان تحصيلات عاليه راضي نشد پست دولتي بگيردلذا در شركتهاي خصوصي مشغول به كار گرديد . در اوايل انقلاب به سمت معاونت  انستيتو تكنولوژي لويزان تهران برگزيده شد و در مدت كوتاه خدمت خود به لحاظ نشان دادن شايستگي ، جذب ستاد انقلاب فرهنگي در تغيير كتابهاي درسي مدارس گرديد.

 

اوايل سال 1360 به سمت معاونت استانداري گيلان منتقل شد و در همين پست فعاليتهاي چشمگير و ارزنده اي از خود نشان داد و باعث سروسامان دادن به وضع استان گرديد به طوري كه خار چشم منافقين شد .

سرانجام پس از 32 سال هجران ، در پانززهم تيرماه سال 1360 عليرضا نوراني ، معاون استانداري گيلان ، مردي كه وظيفه شناس و مسوول و سرشار از ايمان و اعتقاد بود با دلي آرام و مطمئن ، شهادت را استقبال نموده، به وصال رسيد و آسماني گشت .

 

 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:02 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد رضا قانع

اين مرغ چمن آراي حسيني در سال 1340 چشم به جهان گشود . او اولين فرزند و تنها اولاد خانواده بود . از 8 سالگي روزه مي گرفت از 12 سالگي مؤذن مسجد محل بود و اوقات فراغت خود را با كتبي كه از قم برايش مي فرستادند مي گذراند : ضمن اينكه در مكتب دانش آموزي موفق بود . مقارن پيروزي انقلاب اسلامي اين عاشق اسلام و انقلاب به عضويت كميته انقلاب درآمده و با تشكيل سپاه وارد آن شد .


عشق و علاقه به پاسداري از انقلاب رضا قانع را چنان به خود مشغول ساخته بود كه هفته به هفته به خانه نمي آمد .
در سال 59 در اولين روزهاي جنگ به مقابله با دشمن شتافت و در دارخوين مستقر شد . در اولين مرخصي از جبهه بسيار اندوهگين و ناراحت از كارشكني هاي بني صدر و عمال او بود و تمام آنها را طي يك نوار كاست افشاء كرده وقتي همه پاسداران در سپاه شهرضا تجمع كرده بودند براي آنها با شهامت تمام پخش كرد .

 خوشبختانه مدت اين اندوه زياد طول نكشيد و در اعزام بعدي با نامه اي عزل بني صدر از فرماندهي كل قوا و موفقيت رزمندگان در عمليات ‹‹ فرمانده كل قوا خميني روح خدا ›› را كه درست 5/2 ساعت پس از عزل او انجام شده بود به خانواده اش تبريك گفت رضا عاشق جبهه بود و تا زمان شهادت جز چند مرخصي كوتاه بقيه اوقاتش در جبهه گذشت . او حتي ديپلم خود را با وجود استعداد سرشار نگرفت و گفت مبارزه واجب تر است .


در اوقات تنهايي در شب هاي تار سنگر به خالص كردن خويش ، تصفيه باطن و تزكيه نفس مي پرداخت و اين باعث مي شد كه ارتباط او روز بروز و لحظه به لحظه با فرمانده اصلي جبهه ها حضرت صاحب العصر (عج) زيادتر شود .
رضا چون رضايت خدا را مدنظر داشت سعي وافري در نگاهداشتن فعاليت ها و پيشرفت هاي خود داشت چون مي دانست خداي علام الغيوب خود خبر دارد و نيازي به گفتن نزد ديگران نيست . به طور مثال : در مسابقات تيراندازي نيروهاي مسلح در سطح استان اصفهان نفر اول و در سطح كشور رتبه چهارم را كسب كرد و لوح سپاس و سكه بهار آزادي از فرمانده كل قوا حضرت امام گرفته بود ولي هرگز آن را مطرح نكرد . حتي خانواده اش نمي دانستند در جبهه ها او به افتخار سرداري نائل آمده و فرماندهي مي كند . بعد از شهادت قانع به مقام رفيع او واقف و آگاه شدند .


در عمليات فتح المبين اين سرباز امام زمان در حالي كه لباس مورد علاقه اش ( لباس سبز سپاه) را به تن داشت و زير آن برد يماني (كفن ) پوشيده بود همانطور كه قبلاً خودش از قول مولايش صاحب الزمان (عج) خبر داده بود خلعت فاخر شهادت پوشيد و در حالي كه گلهاي طبيعت در اول بهار در حال شكفتن بودند اين بلبل عاشق گلهاي بهشت را مي بوئيد و به رضوان الله اكبر رسيده بود .
 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:05 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد رضا حسن پور


من رضا حسن پور ، در سال 1339 در تهران بدنيا آمدم دوران كودكي را در تهران پش سر گذاشتم . پدر و مادرم انسانهاي مذهبي ، معتقد ، اما محروم از تمتعات زندگي بودند . هفت سالم بود كه همراه پدر و مادرم از تهران به قزوين آمديم. در قزوين دورة بتدايي را شروع كردم . دورة ابتدايي را با نمره هاي خوب قبول شدم . فشار بار زندگي بر دوش پدر و مادرم سنگيني مي كرد . حس كردم ادامة تحصيل برايم مشكل خواهد بود . از اين رو مجبور به ترك تحصيل شدم و نتوانستم به تحصيل ادامه بدهم .

فعاليتهاي شهيد پيش از پيروزي انقلاب اسلامي
رضا كه فردي محروميت كشيده و رنج ديده بود ، با شروع نخستين جرقه هاي انقلاب ، خود را به جريان زلال انقلاب مي سپارد . او تمام اميدها و آرزوهايش را در انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام خميني (ره) مجسم مي دارد و از اين رو ، دل در گرو رهبر مي سپارد و با شور اميد در تمام صحنه هاي انقلاب حضور مشتاقانه و فعال مي يابد .
رضا در تمام راهپيماييهاي شهر ((قزوين )) به طور جدي شركت مي جويد . وي در سال 1356 با دختري پارسا و پاكدامن ازدواج و از آن پس ، همراهي دلسوز و ياري با وفا براي ادامة زندگي و فعاليتهايش مي جويد . رضا در روزهاي پيروزي انقلاب ، همراه دوستان خود در شهر قزوين فعالانه حضور مي يابد و با ايثارگري فراوان در صحنه هاي مختلف وارد مي شود .

فعاليتهاي شهيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي
رضا پس از پيروزي انقلاب اسلامي در تهران با كميتة انقلاب اسلامي همكاري ميكند و در مبارزة با عوامل ضد انقلاب به فعاليت مي پردازد . پس از چند ماه فعاليت در تهران ، دوباره به شهر قزوين باز مي گردد . سال 1358 به دنبال تحركات گروهكهاي ضد انقلاب در لستان كردستان ، همراه يك گروه ، راهي اين استان مي شود و با شهامت و شجاعت در سركوبي ضد انقلاب شركت مي جويد . وي در پاكسازي شهر (( تكاب )) از لوث ضد انقلاب ، شجاعانه مي جنگد .
روزها به مبارزه و مقابله با ضد انقلاب مشغول مي شود و شبها هم براي حفظ امنتيت شهر، به گشت زني در سطح شهر مي پردازد .
رضا ، آخر سال 1358 به عضويت رسمي (( سپاه پاسداران انقلاب اسلامي )) شهر قزوين در مي آيد و خود را وقف حفاظت از دستاوردهاي انقاب اسلامي مي كند . او در سل 1359 طي مأموريتي ، به عنوان فرماندة يك گروه ، به (( قصر شيرين )) اعزام مي گردد و در آنجا به مقابله با منافقين و نيروهاي عراق مشغول مي شود .
رضا ، مدتي نيز در قزوين ، به دنبال قيام مسلحانة منافقين ، به مقابله با اين گروهك تروريستي اقدام و در جنگ شهري و جنگ گريز در شهر قزوين ، تعدادي از آنان را دستگير مي كند . يكي از دوستانش مي گويد : (( با رضا در ‹‹واحد عمليّات ››سپاه قزوين بوديم . يك روز خبر دادند كه تو شهر شخصي به اسم ‹‹حصاري›› را منافقين ترور كرده اند . رضا سريع خودش را با موتور به محل حادثه مي رساند و با شهامت تمام ، يكي از منافقين را دستگير مي كند و يكي از آنان نيز از محل مي گريزد .))

فعاليتهاي شهيد در دوران دفاع مقدس
حسن پور كه پيش از شروع جنگ تحميلي ، در منطقة غرب ، در حال مبارزه با ضد انقلاب بود : با شروع جنگ بلافاصله خود را به پيشتازان مبارزه با دشمن مي رساند . وي مدتي در ((گيلانغرب )) و (( سرپل ذهاب )) مي جنگد و به عنوان مسئوول گروه، رشادتهاي فراواني از خود نشان مي دهد . پس از آن ، مدت شش ماه از اوايل سال 1360 به سرپرستي يك گروه چهل نفره از قزوين به منطقة (( ميمك )) اعزام مي شود . در طول اين مدت ، با توان بالاي رزمي ، در آزاد سازي ارتفاعات ميمك شركت مي جويد . با شهامت تمام در شناسايي منطقه ، تا عمق دشمن نفوذ مي كند . يك بار نيز همراه سه نفر از همرزمان خود ، به تعقيب نيروهاي عراقي مي روند و يك تانك سالم را از آنان به غنيمت مي گيرند .
حسن پور ، پس از مدتي ، براي گذرانيدن يك دورة آموزش تخصص به تهران مي آيد . پس از فرا گرفتن آموزش ، به جبهه هاي جنوب اعزام مي شود . وي در عمليّات فتح المبين به عنوان (( فرماندة گردان )) در عمليّات شركت مي كند و با مديريت و نظم خاصي ، به هدايت نيروها مي پردازد . در اين عمليّات ، از ناحية سر و پهلو مجروح مي شود و با همان حالت ، به اسارت نيروهاي عراقي ر مي آيد . اما پس از كامل شدن حلقة محاصرة دشمن ، نيروهاي عراقي به اسارت رزمندگان در مي آيند و رضا هم از چنگ آنان آزاد مي شود : اما يك هفته بيشتر در پشت جبهه نمي ماند و هنوزكاملاً سلامتي اش را باز نيافته ، به جبهه باز مي گردد . او با مسئووليت فرماندة گردان در عمليّات (( رمضان )) حضور مي يابد و حماسه مي آفريند.
حسن پور در عمليات ((بيت المقدس )) نيز به عنوان فرماندة گردان وارد عمل شده ، با رشادت و توانمندي تمام ، نيروهاي گردان را هدايت و فرماندهي مي نمايد . وي به سال 1361 به عنوان فرماندة ((تيپ الهادي )) منصوب و با همين مسئووليت در عمليات (( والفجرمقدماتي)) شركت مي جويد . در اين عمليّات ، هنگام فرماندهي نيروها مجروح مي شود ، ولي دست از هدايت نيروها نمي كشد و همچنان با تن مجروح ، فرماندهي مي كند . او اوج رشادت و توانمندي و مديريت نظامي خود را در اين عمليّات به نمايش مي گذارد . از اين رو ، از سوي فرماندة (( لشگر 17 )) به عنوان قائم مقام لشگر برگزيده مي شود .
حسن پور ، به عنوان جانشين و قائم مقام لشگر در چندين عمليّات ، از جمله عمليّات (( والفجر3و4 )) شركت مي جويد و پيشاپيش نيروها با به كار بستن ابتكار و نظم ، به فرماندهي مي پردازد .
حسن پور در عمليّات خيبر وارد عمل شده و هنگام هدايت نيروهاي لشگر ،مجروح مي گردد . پس از يك هفته بستري شدن در بيمارستان ، بسرعت خودش را به ادامة عمليّات مي رساند . او مي دانست كه بايد در اين عمليّات ، مزد خود را دريافت دارد كه سرانجام هم مي گيرد و با دست پر پرواز مي كند .
چگونگي شهادت
شهيد حسن پور ، پس از عمري مجاهدت و مبارزه در راه اعتلاي كلمة حق ، سرانجام در عمليّات(( خيبر )) به عنوان قائم مقام لشگر 17 علي بن ابي طالب وارد عمل شد و روز 14 اسفند ماه 1362 در ((جزيرة مجنون)) بر اثر اصابت تير يه سرش ،به شهادت رسيد و به آرزوي ديرين خود نايل شد .
 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:05 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد منصور خادم صادق


جانباز و بسيجي عارف ، سردار شهيد منصور خادم صادق در دومين روز از بهار 1341 در خانواده اي متدين و مذهبي ديده به جهان گشود . پس از گذراندن دوره ابتدائي و راهنمائي وارد هنرستان شد و رشته الكترونيك را جهت ادامه تحصيل برگزيد . در كنار تحصيل به كار اشتغال داشت و الز اين طريق مخارج خود را تأمين مي كرد ، درحاليكه ديگران را نيز از دستان كوشا و روحيه كريمانه خود بي بهره نمي گذاشت .


شهيد خادم صادق قبل از به پايان رساندن دوران متوسطه و بحبوحه شروع جنگ تحميلي از ادامه تحصيل بازماند و با قلبي سرشار از عشق و شور به خيل عاشقان اباعبدالله الحسين (ع) در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست تا در جبهه اي ديگر به دفاع از ارزشها و آرمانهاي انقلاب و مردم كشورش بپردازد . در طول جنگ و در مدت هشت سال دفاع مقدس و پس از آن مسئوليتهاي مختلفي را به عهده داشت كه از آن جمله مي توان به موارد زير اشاره كرد :
مسئول محور آبادان / مسئول زرهي لشگر19فجر / معاونت آموزش نظامي سپاه ناحيه فارس / مسئول بسيج لشگر 19 فجر / فرماندهي آموزش دانشكده علوم و فنون زرهي / و ….


شهيد خادم صادق كه در عملياتهاي مختلف شركت كرده و گه گاه از نواحي مختلف بدن نيز مجروح شده بود در عمليات پاكسازي منطقه مين گذاري شده در جاده ام القصر پاي خود را از دست داد . پس از اتمام جنگ با اصرار خانواده و با شرايطي كه همواره مدنظر داشت ، تأهل گزيد و با همسر شهيد مهدي ظل انوار پيمان ازدواج بست . ثمره اين ازدواج پسرس بود كه شهيد خادم صادق بياد خاطره قهرمانيهاي شهيد ظل انوار او را محمد مهدي نام نهاد .


سرانجام اين عاشق شوريده و اين جانباز خستگي ناپذير ، در اول آبان ماه 1372 در حين انجام مأموريت در حوالي شهرستان دليجان دعوت حق را لبيك گفت و به ديدار حضرت دوست شتافت . چند روز بعد بر دستهاي مردم قهرمان پروري كه رشادتها و دلاورمرديهاي او را در زمان جنگ نقش نگين خاطر داشتند تشييع و در گلستان دار الرحمة شيراز به خاك سپرده شد .
 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:05 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد محمدحسين حسن زاده

الذين امنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله با موالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله اولئك هم المفلحون.
در گلستان شهادت اين بارسخن از سرداري نامدار، رزمنده‌اي شجاع مجاهد نستوه و معشوقي سوخته دل در عشق به الله و مشتاقي به لقاءالله مي‌باشد.
در پهن دشت چهره گلگون وطن اين بار گشايشگر دفتر زندگي پربار سنگرنشيني خواهيم بود كه در زندگي با همه بزرگي جهان نام و نشاني نخواست و هدفش خدمت به امت مسلمان و تلاشش رسيدن اهداف پاكش و جهادش في سبيل‌ الله و حزبش حزب‌الله و عضويتش همواره در جندالله بود آري اين بار از خرمن پر فيض شهيد شاهد اسلام برادر محمد حسين حسن‌زاده خوشه بر خواهيم گرفت باشد كه لحظه‌هاي زندگيش سرمشق عمر بثمرمان و انديشه پيمودن راهش در دلمان.

 پاسدار شهيد محمد حسين حسن‌زاده، سال 1337 در فيروزآباد مي‌بد ديده بجهان گشود از همان اوايل اخلاق و رفتار و تواضع وي در خانواده نمونه بود چرا كه از همان كودكي حق را مي‌جست و دنبال حقيقت بود تحصيلات خود را تا اخذ ديپلم دنبال كرد و سپس در شركت راه‌سازي به مدت چند ماه بكار مشغول شد. زندگي پرمخرطره اين عزيز از اوائل سال1357 همراه با اوجگيري و جرقه انقلاب اسلامي آغاز شد آن زمان او يكي از افرادي بود كه در براه انداختن تظاهرات و راهپيمائيهاي آغاز شد ضد رژيم نقش عمده‌اي داشت و همواره با پخش اعلاميه و تكثير نوارهاي امام سعي در روشنگري افكار مردم و افشارگر چهره واقعي رژيم پهلوي داشت و گاهي نيز جهت شركت در تظاهرات به شهرهاي ديگر عزيمت مي‌نمود پس از پيروزي انقلاب به فعاليت در بسيج مستعضفين پرداخت و با شروع جنگ تحميلي آماده اعزام به جبهه براي اولين‌بار گرديد قبل از رفتن هنگامي كه پدرش به او گفت شما پشت جبهه هم مي‌تواني خدمت كني گفت ما بايد به جبهه برويم و صدام را نابود كنيم يا بميريم و شاهد جنايت اين ملعون نباشيم شهيد حسن‌زاده چند ماه در سرپل ذهاب در حالي كه مسئوليت تپه1100 بازي دراز را برعهده داشت به سر برد. و پس از بازگشت به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد و براي دومين بار جهت نبرد با مزدوران بعثي در عمليات طريق‌القدس شركت نمود كه در اين عمليات در حاليكه مسئوليت دسته‌اي اول برادران برعهده داشت.


به محاصره نيروهاي دشمن در آمد كه بطرز معجزه‌آسائي توانست از لابلاي كانالها خود را نجات دهد استعداد و لياقت شهيد حسن‌زاده در جبهه لحظه به لحظه هويدا مي‌گشت بارها به جبهه‌هاي نبرد شتافت و ماهها در سنگرها به فرماندهي و فرمانبري در آمد جنگ گذارانيد آنچه كه در وجود او راه نمي‌يافت غرور و بزرگ‌طلبي بود و به همين علت هنگاميكه كسي از او تعريف و تمجيد مي‌نمود به شدت ناراحت مي‌شد. عمليات فتح‌المبين آغاز شد لشكر سلحشور اسلام گامهاي استوارش را چون كوه به ميان خصم گذاشت و به فضل خدا و فرماندهي حجت خدا و كارداني و فرماندهي سلحشوراني چون شهيدان محمد‌رضا دلاك و محمد‌حسين حسن‌زاده فتحي عظيم را نصيب خود گردانبد. سردار رشيد اسلام حسن‌زاده كه در اين عمليات فرماندهي يك گروهان را برعهده داشت به علت پشروي زياد در قلب سياه دشمن يك روز تمام از ديد دوستان و همرزمانش ناپديد گرديد و او در اين يك روز در حاليكه از ناحيه پهلو بشدت مجروح شده بود در ميان سربازان دشمن تنها با چند بوته خار خود را مخفي نمود تا اينكه به فضل و ياري خدا توانست يكبار ديگر به طرز معجزه‌آسائي خود را نجات دهد و به ديگر ياران هم رزمش بپيوندد و به علت جراحات زياد به بيمارستان نمازي شيراز منتقل گرديد اما چيزي كه بيش از جراحت و زخم خاطر او را ناراحت مي‌كرد شهادت ياران عزيزي كه چون فروزان و وحيدي و دهقاني
 

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:05 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد مجيد زين الدين

 

او در سال 1343 در تهران متولد شد و در خانواده اي مبارز و منتظر كه در روزگار دراز ستم شاهي زندگي را در حال تعب و شدائد گذرانده و چشم براه انقلابي بودند كه به اين دوران خمودي و سياهي پايان بخشد تربيت گرديد.

مجيد بيش ا زسيزده سال نداشت كه در كوران حوادث انقلاب عليه طاغوت قرار گرفت و با كمك برادرش شهيد مهدي زين الدين به انتشار اعلاميه ها و نوارهاي امام مدظله كه پدرش در اختيارش قرار مي داد پرداخته و در درگيري هاي خياباني و تظاهرات در شهر مقدس قم شركت فعال مي نمودند……


حوادث فشرده پس از به ثمر رسيدن انقلاب خونين اسلامي يكي پس از ديگري فرا رسيدند. حوادثي كه هركدام براي يك قرن زمان كافي بود و در مدتي كوتاه خود را نماياند. در يوزگان استكبار و غلامان حلقه بگوش استعمار در صبح پيروزي انقلاب بر سينه ملت بپا خاسته تاختند و نيزه هاي خود را بر قلب امت ما و بر خاك شهرهاي بي دفاع ما فروبردند. شهيد مجيد زين الدين كه از يكسو سازنده انقلاب بود نتوانست نسبت به مسائل انقلاب بي تفاوت بماند و از اين روي دوره دبيرستان را با دغدغه جنگ و حضور در جبهه هاي مختلف گذرانده بود.


پس از آن به عضويت سپاه پاسداران در لشگر علي ابن ابيطالب (ع) كه برادرش مهدي فرماندهي آن را بعهده داشت درآمد و به واسطه آن جوش و خروش و استعدادي كه در وي بود بسرعت مراحل كمال را در ابعاد مختلف خصوصا در بعد رزمي طي كرد و در قسمت اطلاعات و عمليات مشغول فعاليت گرديده و در لشگر 17 مسئوليت فرماندهي يكي از تيپ ها را بعهده گرفت. او در بين رزمندگان چهره اي محجوب ،موثر، و در بين دوستان و خويشان و خانواده مايه آرامش وغمخوار ديگران بشمار ميرفت. قدرت بدني و بازوان پرقدرتش، تبحر وي در فنون مختلف رزمي انفرادي وي را از ديگران متمايز ساخته بود و همه اين صفات همراه با شجاعت و تقوي و ايمان قلبي اش از او مجاهدي ساخته بود كه يك تنه تا عمق مواضع دشمن نفوذ مي كرد، از جنگلها و كوهها و دشت ها در زير ديد دشمن عبور مي نمود و به جمع آوري اطلاعات و شناسايي مواضع دشمن مي پرداخت.

شهيد مجيد زين الدين در پي شركت در بسياري از عملياتها كه آخرين آنها عمليات غرورآفرين خيبر بود ايثار و اخلاص خود را به اوج مراتب رساند و عاقبت به منزلگه مقصود شتافت و بهمراه برادرش مهدي زين الدين بسوي ديار قرب الهي پرگشود و به جمع محفل عاشقان الله پيوستند.

 
 


پنج شنبه 23 دی 1389  4:05 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها