0

زندگی نامه شهدای شاخص

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد رحمان استكي

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>

نماينده مردم شهر كرد
شهيد رحمان استكي به سال 1329 در يك خانوادة مذهبي در شهر كرد بدنيا آمد . دوران تحصيل وي اغلب اوقات در مساجد و مجالس مذهبي مي گذشت . پس از اخذ ديپلم و اتمام خدمت در سال 1351 به شغل آموزگاري روي آورد و بعد از يك سال براي آشنايي و ارزيابي جريانات مبارزاتي و تجربه اندوزي به تهران هجرت نمود ، ولي به علت نياز منطقه به توصيه دوستانش به منطقه بازگشت .
در سال 1353 وارد دانشگاه شد و در همين ايام در جلسات درس استاد محمد تقي جعفري و جلسات مخفي درس شهيد مظلوم ، آيت ا.... دكتر سيد محمد حسيني بهشتي شركت مي كرد و در سال 57 در رشته علوم تربيتي فارغ التحصيل شد . همزمان با اوج مبارزات مكتبي قهرمان ايران به زادگاهش شهر كرد بازگشت و با مديريت و دورانديشي منحصر بفرد خويش سازماندهي اكثر راهپيمايي ها و تظاهرات عظيم را بر عهده داشت . ايمان قوي و شهادت زياد سبب شده بود كه شهيد استكي بدون ترس و واهمه اي اجراي مراسم را خود قبول نمايد . در اوج مبارزات كه دانش آموزان مدارس شهر كرد بعنوان نشان دادن خشم و نفرت به رژيم جلاد به خيابانها مي ريختند و دست به تظاهرات مي زدند ، مدير كل وقت اداره آموزش و پرورش چهارمحال و بختياري طي گزارشي مسبب و عامل تحريك دانش آموزان را رحمان استكي كه دبير يكي از مدارس شهر كرد بود ، معرفي نمود كه اصل سند موجود است .
شهيد استكي بعلت شناخت عميق از مباني اسلام توانست گروه زيادي از دانش آموزان را با شركت دادن در جلسات مخفي به صحنه مبارزه بكشاند . پس از پيروزي انقلاب اسلامي شهيد استكي كه از فقدان تشكيلات منسجم اسلامي و عدم تشكل نيروهاي مبارز مسلمان رنج مي برد در فكر چاره افتاد. با اعلام تأسيس حزب جمهوري اسلامي پس از تحقيق و با توجه به شناخت قبلي كه از استاداني همچون شهيد آيت ا.... دكتر بهشتي و حجت الاسلام دكتر باهنر داشت به كمك تعدادي از برادران ، مقدمات تأسيس دفتر حزب جمهوري اسلامي شهر كرد را به انجام رسانيد .

پس از مدتي كه خود در حزب فعاليت نمود عليرغم ميل باطني با اصرار برادران مسلمان بعنوان معاون آموزشي و كفيل اداره كل آموزش و پرورش استان چهارمحال و بختياري انتخاب و صادقانه با خدمات شبانه روزي كه معمولاًتا پاسي از نيمه شب ادامه داشت به رتق و فتق امور پرداخت . همه هفته ساده و بي ريادر كنار مردم در نماز جمعه شركت مي كرد ، دردها و مشكلات را مي گفت و متقابلاً حرفها و شكايات مردم را نيز باسعه صدر گوش مي داد و آنقدر روحيه اي قوي و اراده اي استوار داشت كه با وجود اينكه عوامل منحرف در آموزش و پرورش و دشمنان سيل تهمت ها و شايعه ها را بدروغ در بين مردم انتشار دادند ، نتوانستند كوچكترين خللي در عزم راسخ او بوجود آورند ، او راه خود را يافته بود و به پيش مي رفت . با شروع انتخابات اولين دوره مجلس شوراي اسلامي كه لزوم انتخاب فردي با تقوا ، مكتبي ، صادق ( همانطوريكه شهيد استكي بارها گفته بود : وكالت را بعنوان يك وظيفة الهي بايد پذيرفت و نه يك پست و مقام و مايه فخر ) ضروري به نظر مي رسيد حزب جمهوري اسلامي شهر كرد با توجه به معيارهاي فوق الذكر شهيد استكي را بعنوان كانديداي انتخابات معرفي نمود كه با راي قاطع مردم به مجلس شوراي اسلامي رفت .

شهيد استكي براستي يك مجاهد راه خدا بود و از جان و مال و دلبستگي هاي خانه و خانواده تطهير شده بود و هيچ چيز جز مكتب و مردم برايش اهميت نداشت . آنقدر پاكباخته و دلسوز انقلاب اسلامي بود كه بارها بعنوان پند و اندرز به همرزمانش مي گفت ، برادران و خواهران : ضد انقلاب ، گروهكهاي منحرف ، منافق اكثر اوقات براي نيات باطل خود ‹‹ حرف حق ››مي زنند ، بايستي هوشيار بود و بيدار كه مبادا در طول مبارزه اين مسئله مهم از ياد ببريم و غافل باشيم
خدايا : تو خود ميداني كه او براي و ، براي رضاي تو كوشيد در راه تو شهيد شد . اين قرباني را در راه پاك خودت پذيرا باش و قدرت تداوم راهش را به ما عطا فرما.


شنبه 25 دی 1389  1:10 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد ولي ا... چراغچي

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>

اول مهر ماه سال 1337 در خانواده اي متدين و متعهد به اسلام و ائمة اطهار فرزندي از تبار انسانيت چشم به جهان گشود . نام وي را ولي ا... نهادند . از اوان كودكي وي به احكام و امورات اسلام علاقه اي بخصوص نشان مي داد و اين موضوع باعث شد كه به يكي از مدارس علمي ـ مذهبي آقاي عابدزاده به نام نقويه رفت و مدت سه سال در آنجا به خاندان دروس مذهبي ـ علمي بپردازد سپس براي گذراندن دوران ابتدائي پا به مدرسه نهاد و مجدداً شروع به درس خواندن از پايه اول نمود پس از گذراندن دورة ابتدائي و متوسطه در رشتة رياضيات در دبيرستان دانش بزرگ نيا شروع به تحصيل نمود . ايشان هر سال با دريافت بهترين نمرات و اخذ بهترين رتبه دبيرستان را بپايان رسانيد و در سال 1356 ـ 1357 بود كه با شركت در كنكور در رشتة ـ مهندسي دانشگاه تهران قبول شد اما از آنجا كه خوي اسلامي در ايشان به اعلي درجه رسيده بود و از دوران دبيرستان به فعاليتهاي مذهبي مشغول بودند و در سال 1357 ـ 1358 با تعطيلي دانشگاهها فعاليت خود را در ارتش 20 ميليوني ادامه داد وي در كلاسهاي نظامي به تعليم افراد پرداخت و در همين سالها بود كه با تشكيل سپاه اين ارگان انقلابي اسلامي بتوسط يكي از افراد متعهد پا به سپاه اين سبز پوشان سرخ رونهاد در ضمن ايشان در سالهاي 57 ـ 56 دوره اي به نام دوره خودسازي براي خود گذارده بود و با خواندن كتابها و رفتن به مجالس و آماده كردن خود براي يك مبارزه سخت و طولاني در اين راه قدم نهاده و با شروع جنگ تحميلي پا به جبهه نهاد و شروع به فعاليتهاي سخت كوش خود نمود و نيز با شروع دسيسه هاي دشمن وضد انقلاب در پشت جبهه به مخالفت سخت با ايشان پرداخت .
چون وي از خلاقيت خاصي در طرح و برنامه ريزي برخوردار بود لذا در پستهائي همچون فرماندهي گردان و طرح عمليات تيپ 21 امام رضا ( ع ) ، معاونت تيپ ، فرماندهي تيپ 21 امام رضا ( ع ) مسئوليت طرح و عمليات لشكر نصر خراسان و قائم مقام فرماندهي لشكر به خدمت خود به اسلام ادامه داد .
اين شهيد عزيز در هيچ عملياتي نبود كه شركت نداشته باشد و هميشه با اولين بچه هايي كه به خط اول اعزام مي شدند پا به خط اول مي گذاشت و ايشان را براي عمليات آماده مي ساخت و به خط مي كرد .
در جلوي چشم ايشان هيچگاه پستهائي كه محول مي شد مقام جا نمي زد بلكه هر گاه پستي بالاتر به ايشان داده مي شد خود را مسئولتر در مقابل خانواده هاي شهدا ، مفقودين ، اسراء و رزمندگان مي دانست و اين نشانه اي از خلوص ايشان در تمامي كارها بود چه در جبهه چه در پشت جبهه و هيچگاه و هيچكس خلوص ايشان را درك نكرده و هنوز هم درك نمي كنند .
وي چون هميشه رضاً به رضاك الله بود حاضر بود تا پاي جان بايستد همچنانكه ايستاد و چون از اولياء ا... درس ميگرفت در سال 1361 ازدواج نمود و ثمره اين ازدواج دختري بود كه اميدواريم انشاءا... راه پدر خود را همچون زينب ادامه بدهد وي در طول زندگي خود هميشه به همسر خويش اعلام مي كرد كه خود را براي مبارزهي سخت و طولاني آماده سازد و اين با رفتن طولاني به جبهه صدق مي كرد . علاقه ايشان به امام عزيزمان خميني بزرگ بسيار زياد بود و مطيع و مطاع امر ايشان بود .
بالاخره خلوص نيت در كارها ، تقوي ، مظلوميت ايشان ، رضاً به رضاك الله بودن ، ... در ايشان اگر از هر فردي سئوال شود خواهدگفت چگونه بوده است و اين مطلب ناگفته نماند كه هيچگاه نماز شب وي ترك نمي شدو يك عابد به تمام معني بود اين همه ارزشها در اين انسان بزرگ به اعلي درجه رسيده بود و كامل شده بود و همانند ميوه اي كه رسيده بود و آماده براي هر گونه امتحان ، وي از هر امتحاني سرافراز بيرون آمده بود و خدا نيز خواست با اين امتحان او را به همه شناسانده و سرمشق همه قرار دهد و در 18 فروردين سال 1364 ( پس از 23 روز بيهوشي كه در بيمارستان به سر برده بود ) در عمليات بدر جان خود را نثار ا... و ائمه اطهار نمود و خون خود را در پاي درخت اسلام جاري ساخت تا درخت اسلام با خون اين سرداران هميشه جاويد و اين سربازان امام زمان ( عج ) جاودانه مانده و ميماند انشاءا....
به اميد پيروزي رزمندگان و فرج آقا امام زمان و طول عمر رهبر.
 
 
 


شنبه 25 دی 1389  1:10 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيدآيت الله سيد محمد باقر صدر

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>

سيد محمد باقر صدر به تاريخ 25 ذيقعده‌ 1353 در كاظمين ديده به جهان گشود،او دومين فرزند خانواده سيد حيدر صدر بود. مادرش دخت فاضله آيت الله شيخ عبدالحسين آل ياسين بود. سيد محمد باقر ، در دامن مهربان و متقي و در سايه مهر پدري عالم ، رشد كرد.
سيد محمد باقر را از پنج سالگي به مدرسه نهادند. پس از اتمام دوره تحصيلي ابتدايي اولياي مدرسه و مسؤلان امور آموزش و پرورش عراق ، كه از استعداد و تيزهوشي سيد محمدباقرصدر ، اطلاع داشتند و تعجب مي كردند. تصميم گرفتند كه با توافق مادر و برادر بزرگش ، او را به مدرسه تيزهوشان ونابغه بگذارند تا با هزينه دولت ، درس بخواند و پس از طي مراحل لازم ، از طي مراحل لازم ، از خرج دولت به دانشگاههاي اروپا ويا آمريكا اعزام شود و در رشته هاي علوم تحربي جديد، تحصيل كند و به كشور خود بازگردد. اما او نه خود راضي بود و نه مادر و برادرش سيد اسماعيل به آن رضايت دادند. بالاخره با راهنماييهاي دو دايي فقيه و دانشمندش آيت‍الله « شيخ محمدرضا آل ياسين » و آيت‍الله « شيخ مرتضي آل‍ياسين»، تصميم گرفتند كه سيد محمدباقر، به تحصيل علوم حوزوي و اسلامي بپردازد و نبوغ خويش را در راه نشر معارف الهي به كار گيرد.
در يازده سالگي «منطق» و در اوائل دوازده سالگي، كتاب «معالم الاصول » را خواند و در سن دوازده سالگي(1365) به همراه برادرش براي گذراندن دوره عالي حوزه، عازم نجف اشرف شد تا ساكن شهر علي(ع) گردد و برا ي رسيدن به مراد خويش در راه تحصيل علم و اجتهاد تلاش كند.
آيت‍الله سيد محمدباقرصدر قبل از شانزده سالگي، در نتيجه بلوغ تفّكر و نبوغ فكري به درجه اجتهاد نائل آمدند. در تاريخ 9 جمادي الثاني 1385، حضرت امام خميني از تبعيدگاه تركيه به نجف اشرف منتقل شد. ورود امام به حوزه علميه نجف، جنب و جوشي تازه در آن حوزه ايجاد كرد در طول شانزده سال اقامت امام در نجف، با او ارتباط نزديكي داشت و به او عشق مي‍ورزيد.
در تاريخ 13 آبان 1343 امام خميني پس از اعتراض به سياستهاي آمريكايي محمدرضا پهلوي ، به تركيه تبعيد گرديد. آيت‍الله صدر كه به قيام امام در ايران بسيار اميدوار بود، با تبعيد او به تركيه، اندوهگين شد...
سال 1357 در ايران ، سال پيروزي خون بر شمشير و سال شكوفايي بهار آزادي بود.امام خميني در هجرت بسر مي‍برد و ملت شجاع ايران هر روز در تظاهرات ميليوني خود، هزارها قرباني به پيشگاه خدا تقديم مي‍كردند و خواستار سرنگوني رژيم مستبدّ پهلوي و بازگشت امامشان به وطن بودند... در اين كشاکش، عُمّال آمريكا در كشورهاي همسايه ايران، از بيم تأثير و گسترش انقلاب ايران در ممالك همجوار، با تبليغات مسموم و ضّد انقلابي خود، براي بي‍اعتبار كردن انقلاب اسلامي و رهبري آن، و جلوگيري از تأثير قيام حماسي مردم ايران در روحيه مسلمانان كشورهاي همسايه، بسيار كوشيدند. در عراق نيز، حاكمان بعثي در همه جاي كشور، سعي كردند با با شيوه‍هاي شيطاني خود، به مردم مسلمان عراق تلقين كنند كه كساني كه در ايران بنام اسلام و انقلاب، جان خود را از دست مي‍دهند، از نظر اسلام كارشان مشروع نيست!و كسي كه مردم را به هيجان مي‍آورد تا به خيابانها بريزند و آشوب به پا كنند و اين كار نيز منجر به خونريزي مي‍شود، بر خلاف حكم اسلام عمل مي‍كنند زيرا اسلام راضي به ريختن خون كسي نيست!……
وابستگان خود فروش آمريكا در عراق، با اين سخنان گزاف مي‍خواستند حرمت شهيدان پاكباز انقلاب اسلامي ايران را از بين ببرند، شخصيت الهي و بي‍نظير امام خميني را به تهمت آلوده سازند، از حكومت شاه آدمكش و خائن ايران كه در پرتگاه سقوط قرار گرفته بود، حمايت كنند و بالاخره از صدور انقلاب اسلامي به خارج از مرزها جلوگيري نمايند.
آيت‍الله‍صدر با آگاهي از اهداف بعثيان آمريكايي، نامه‍اي به امام خميني در پاريس نوشت و در آن از قيام شكوهمند و شجاعانه ملّت مسلمان ايران به رهبري حكيمانه آن امام بزرگوار، تجليل كرد و با تمام اخلاص و شجاعت، آمادگي خود را براي همكاري با رهبر انقلاب و امّت قهرمان ايران، اعلام نمود. بعد از آن، نامه‍اي به شاگردان و مريدانش در ايران ارسال كرد و به آنان دستور داد كه با مردم انقلابيي ايران همگام شوند و از فداكاري در راه پيروزي اين جنبش اسلامي دريغ نورزند و خود را در اطاعت از امام خميني فاني سازند، همانگونه كه او خود در راه تحقّق اهداف و آرمانهاي الهي ذوب شده بود.
در همين حال، فتواي تاريخ خود را در مورد شهداي انقلاب اسلامي ايران، صادر كرد:
«بسم الله الرحمن الرحيم. كساني كه در ايران براي دفاع از اسلام و مسلمين قيام كرده و كشته مي‍شوند شهيد هستند و خداوند آنان را با امام حسين-عليه السلام- در بهشت محشور مي‍گردند. ان‍شاءالله ‍تعالي.


 


شنبه 25 دی 1389  1:10 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سيد منصور بياتيان

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>

سيد منصور در سال 1327 در ميان خانواده اي مذهبي و محروم در روستاي دارعياث ديده به جهان گشود . با اوج گرفتن نهضت اسلامي به راهنمائي و ارشاد مردم روستا مي پردازد و با پخش اعلاميه هاي امام اذهان و افكار مردم را روشن مي كند . ايشان جهت شركت در راهپيمائي و تظاهرات رژيم همراه جمعي از مردم پاك دل روستا به شهر مي آمد و با پيروزي انقلاب خود را وقف خدمت به اسلام مي نمايد و با عضويت در كميته انقلاب اسلامي و سپس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بيجار فصل نويني در زندگي سراسر ايمان و ايثارش گشوده مي شود .
سيد منصور افراد گروهكها را دو دسته مي دانست ، نخست افرادي كه عامل و مزدور اجانب و بيگانگان هستند و مقصودشان نابودي اسلام عزيز است لذا بايد در مقابل اينان شدت و سرسختي نشان مي داد و دسته دوم افراد گروهكها كساني هستند كه فريب وعده ها و تبليغات دروغين خائنين را خورده اند و ناآگاهانه در مقابل اسلام و در صف دشمنان قرار گرفته اند كه از نظر سيد بايد اذهان و افكار اين افراد را روشن كرد و كمر همت به ارشاد و راهنمائي آنان بست ، چه بسا با پي بردن به اشتباهات خود از خواب غفلت بيدار شوند و به دامان پرمهر اسلام بازگردند .
شهيد بعنوان فرمانده عمليات در مقابل ضد انقلاب و دشمن بعثي حماسه ها آفريد و خواب راحت را از ديدگان دشمن گرفت ورود سيد منصور به مناطق عملياتي عزاي دشمن بود و نامش لرزه بر اندام آنان مي انداخت . شهيد تلاش دلاورانه خود را در سپاه سرافراز سقز به مدت سه سال يعني تا لحظه شهادت ادامه داد . صبر و استقامت اين انسان وارسته و پيكارجوي مسلمان موجب شده بود برادران عملياتي سپاه سقز ايشان را بعنوان فرمانده اي دلير و پارسا پيشتاز هجوم خود بر دشمن زبون سازند .
سردار نستوه كربلاهاي كردستان پس از شش سال تلاش و رزم بي امان در رنج و فراق معشوق و معبودش مي سوخت و در انتظار شهادت تلاشهايش همه و همه در اين مسير كمال و عروج به سوي حق تعالي بود . حتي مدتي قبل از شهادت در مراسم بزرگداشت يكي از دوستانش اين مقصود را بر زبان جاري مي كند آري دو ديگر تعلق به خود را از دنياي محدود و مادي قطع نموده و با عالم سر و غيب ارتباطي عارفانه و عاشقانه برقرار مي نمايد ، او در آخرين وصاياي خود با بياني لطيف و زيبا افكار مقدس و زيبا افكار مقدس خود را چنين بازگو مي كند :
خداوند بزرگ را شكرمي كنم كه چنين سعادتي را نصيبم كرد و چنين رهبري را جلو راهم قرار داد و ذره اي نور ايمان در من روشن نمود تا خود و خداي خود رابشناسيم ، قلب خود را پاك كنيد و همچنان قرص و محكم بر عقيده و ايمان خود استوار باشيد و زمان را براي ظهور حضرتش آماده و مهيا سازيد تا خداي ناكرده با افكار نادرست كافران و منافقان قرار نگيريد و دست از ياري امام امت برنداريد ، بدانيد زمان ، زمان امتحان و آزمايش است … مادر جان مي دانم اگر من كشته شوم براي تو دردناك است ولي چه مي شود كرد دين خدا در خطر است و در ضمن من هم كه مال خدا هستم . پس مرا حلال كن . مادر جان ، حلال كن تا چون پرنده اي آزاد در آسمان آرزوهايم پرواز كنم مرا حلال كن تا خدايم مرا ببخشد مادر جان تو گذاشتي كه به جبهه بروم يادت بيايد آن روزي را كه با هم صحبت مي كرديم برايت مي گفتم مادر من آزاد بودم و آزاد از هر نوع وابستگي و همه چيز را كنار زده بودم و مي خواستم كاري كنم كه به معشوقم نزديك شوم و به تو گفته بودم كه من عاشق خدا هستم و اينك آمده ام تا در صحراي كربلاي ايران در كنار كاروان حسين زمان خميني بت شكن ، كاروني از خون بسازم و در اين بازار گرم و با صفا خون خريدار خوبي است آمده ام تا كالاي ناقابل خود را تقيم برمولايم كنم .
اما اگر پذيرفت كالاي مرا پس چند جمله مي گويم كه راجع به خود من است .
اگر كشته شدم مرا غسل ندهيد چون ننگ است براي كسي كه معلمش حسين (ع) را غسل نداده اند خودش را غسل بدهند – پس كفن نپوشانيد ، بر مزارم گل نريزيد ، زيرا چه انصاف است كسي را كه رهبرش حسين (ع) را در ميان نيزه و خنجر بيرون آوردند و به خاك سپردند ، بر مزارم گريه نكنيد …
و اگر خواستيد هم گريه كنيد براي حسين (ع) گريه كنيد و اينك با مردم بگوييد كه اي ياران.. شما را به خدا سوگند نكند امام خميني را تداوم دهيد .
سرانجام 4 شهريور 1363 هنگانيكه فرمانده و سردار لشگر توحيد در مأموريتي به يكي از روستاهاي شهر سقز به نام آيچي عزيمت نموده بود توسط ايادي بيگانه مورد هدف قرار گرفته و با اصابت گلوله دشمنان كينه توز اسلام به فيض عظماي شهادت نائل آمد .


شنبه 25 دی 1389  1:10 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد مرتضي مطهري

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>

فرزند استاد از ‹‹ استاد ›› مي گويد .
پدرم در سال 1299 هجري شمسي برابر با جمادي الثاني 1338 هجري قمري در فريمان از توابع استان خراسان ديده به جهان گشود . پدر او مرحوم شيخ محمد حسين مطهري از شخصيتهايي بود كه در اين استان و ساير نقاط مورد تكريم و احترام همة طبقات اجتماعي بود ، شيخ محمد حسين تحصيلات علوم اسلامي را در نجف اشرف از شهرهاي عراق به پايان رسانده و پس از مدتها سكونت در شهرهاي عراق عربستان و مصر به زادگاه خويش در فريمان باز گشته بود و عمر خويش را در تبليغ وترويج دين مبين اسلام صرف كرده بود وي بسيار با اخلاص و پرهيزگار و عارف بود .
پدرم تحصيلات ابتدايي خود را در مدرسه فريمان آغاز نمود مدرسه هائي كه در گذشته بصورت مكتب خانه و زير نظر مكتب داران اداره مي شد ، در اين مدارس غير از خواندن و نوشتن ، مقدمات عربي و سوره هاي كوچك قرآن تدريس مي شد . وي از همان كودكي عشق و علاقه زيادي به تحصيل دانش داشت و از هوش و استعداد عالي برخوردار بود و با كودكان و نوجوانان هم سن و سال خويش تفاوت بسيار داشت . لذا در همان آغاز بهارنوجواني شور و علاقة طلبگي و تحصيلات علوم اسلامي در روحش موج مي زد . در سال 1311 به مشهد رفت و مقدمات علوم اسلامي از منطق و فلسفه و حقوق اسلامي و ادبيات عربي را در آن شهر فرا گرفت .
در عين حال در همان دوران شور و حرارت خاصي نسبت به مسائل فلسفه الهي و توجيه هستي و جهان و خداشناسي داشت و آرزو مي كرد در آينده در اين رشته تخصص يابد .
پدرم در سال 1316 شمسي به قم ، كه در آن زمان بسيار كوچكتر از شهر آباد و بزرگ امروزي بود رفت در حاليكه نوجواني هفده ساله بوداما هيجان و شوق زائد الوصفي به فراگيري علوم اسلامي در روحش شعله ور بود .
آن وقت اين شهر بيش از چهارصد طلبه نداشت . مقارن ورود او به اين شهر اساتيد و چهره هاي معروف آن عصر كه زعامت حوزة علمية قم را بر عهده داشتند ( حوزه علميه قم بوسيله عالم مشهور موحوم شيخ عبدالكريم حائري قدس سره تأسيس شد ) آيت الله سيد محمد محقق معروف به داماد و آيت الله سيد محمد حجت و آيت الله صدر رضوان الله عليهم بودند . از درس اين سه روحاني بزرگوار در فقه و اصول بهره و حظي كافي يافت . او در يكي از حجره هاي مدرسة علميه تحصيل مي كرد : هم حجره اي او فقيه و مجاهد بزرگ حضرت آيت الله منتظري بود كه پدرم علاقة فراوان به ايشان داشت و گهگاه خاطرات شيرين و جالبي از دوران طلبگي و هم صحبتي خود با ايشان بازگو مي نمود .
در سال 1319 هجري شمسي به درس عالم حكيم و فقيه و مجاهد عاليقدر حضرت آيت الله العظمي امام خميني راه يافت و از ايشان در زمينة فلسفه وعرفان دوازده سال ( 1331 ـ 1319 ) بهره و حظ علمي وافر برد .
اجازه فرماييد توصيف شور و عشق به فراگيري فلسفه الهي را از زبان خود او بشنويم : ‹‹ پس از مهاجرت به قم گمشده خويش را در شخصيتي ديگر يافتم . همواره موحوم آقا ميرزا مهدي را به علاوه برخي مزاياي ديگر در اين شخصيت مي ديدم فكر مي كردم كه روح تشنه ام از سرچشمة زلال اين شخصيت سيراب خواهد شد . اگر چه در آغاز مهاجرت به قم هنوز از مقدمات فارغ نشده بودم و شايستگي ورود در ‹‹ معقولات ›› را نداشتم ، اما درس اخلاقي كه بوسيله شخصيت محبوبم در هر پنج شنبه و جمعه گفته مي شد و در حقيقت درس معارف و سير و سلوك بود نه اخلاق به مفهوم خشك علمي ، مرا سرمست مي كرد . بدون هيچ اغراق و مبالغه اي اين درس مرا آنچنان به وجد مي آورد كه تا دوشنبه و سه شنبه هر هفته بعد خودم را شديداً تحت تأثير آن مي يافتم بخش مهمي از شخصيت فكري و روحي من در آن درس و سپس در درسهاي ديگري كه در طي دوازده سال از آن استاد الهي فرا گرفتم انعقاد يافت و همواره خودرا مديون او دانسته و مي دانم راستي كه او ‹‹ روح قدس الهي ›› بود . ‹‹ منظور حضرت امام خميني است ›› .
در سال 1329 هجري شمسي در محضر درس حضرت استاد علامه كبيرآقاي طباطبائي روحي فداه كه چند سالي بود به قم آمده بودند و چندان شناخته نبودند شركت كردم و فلسفه بوعلي سينا را از معظم له آموختم در يك حوزه درس خصوصي كه ايشان براي بررسي فلسفه مادي تشكيل داده بودند نيز حضور يافتم . كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم كه در بيست سال اخير نقش تعيين كننده اي در ارائه بي پايگي فلسفه مادي براي ايرانيان داشته است . در آن مجمع پربركت پايه گذاري شد !
مجتبي مطهري سپس چنين ادامه مي دهد : پدرم در سال 1331 هجري شمسي از قم به تهران عزيمت كرد و در همان سال با دختر يكي از علماي مشهور خراسان مرحوم آيت الله روحاني رضوان الله عليه ازدواج نمود و در همان سال در مدرسه مروي به تدريس فلسفة الهي پرداخت . در سال 1332 هجري شمسي اولين مقاله اش در مجلة حكمت نشرية قم انتشار يافت و در سال 1334 هجري شمسي جلد اول كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم را كه متن اصلي آن از استاد علامه آيت الله محمد حسين طاطبائي است با توزيع و پاورقي هاي مشروح خود به آن كتاب انتشار داد . اين كتاب جاي خاصي در ميان طبقة دانشگاهي تحصيل كرده آنروز باز نمود در همين سال 1334 هجري شمسي از طرف دانشگاه تهران براي تدريس در دانشكدة الهيات و معارف اسلامي دعوت شد و در گروه فلسفه و حكمت اسلامي و ساير رشته هاي علوم اسلامي به تحقيق و دريس پرداخت و به مدت 22 سال استادي دانشكدة الهيات و معارف اسلامي و سالياني دراز سرپرستي گروه فلسفه و حكمت اسلامي آنجا را بر عهده داشت . پدرم در تمامي اين سالها به موازات مطالعه و تدريس و تحقيق در خارج از محيط آن با عشق علاقه و پوشش فراوان به تحقيقات در زمينه هاي مختلف فرهنگ اسلامي اشتغال داشت و در مباحث گوناگون فقهي ـ ادبي ـ فلسفي ـ اجتماعي ـ عرفاني ـ تاريخي به تأليف و جستجو پرداخت و همواره در سازندگي نسل جوان دانشجو و طلاب علوم ديني و طبقات ديگر جامعه از قبيل پزشك ، مهندس ، تاجر و غيره جديت فراوان داشت . نهضت مقدس اسلامي كه از 15 خرداد ماه 1342 به رهبري حضرت آيت الله العظمي امام خميني آغاز شد ، در اين نهضت روحانيت نقش ويژ اي را بر عهده داشت عدة زيادي از روحانيون و وعاظ مشهور تهران دستگير و زنداني شدند . به خاطر دارم كه حدود 10 ، 11 سال بيش نداشتم . پدرم نيز بوسيلة عمال رژيم دستگير شد . پليسهاي سازماني براي دستگيري افراد نيمه شب كه سكوت همه جا را فرا گرفته بود به منزل آنان مي رفتند . پدرم نيز از اين قاعده مستثني نبود . صبح كه از خواب برخاستم ، مادرم به من گفت : كه او به مسافرت رفته و چند روز ديگر بازمي گردد ،اما چند ساعتي بعد حقيق را دريافتم . دقيقاً آنروزها را بخاطر مي آورم از هنگام دستگيري پدرم تا آزادي او روز شماري مي كردم ، حدود 43 روز در زندان بود . بعد از آنكه رهبر عاليقدر نهضت در آبان ماه 1343 تبعيد شدند جامعة روحانيت مبارز تشكيل شد و پدرم نيز از اعضاي اين جامعه بود و علاوه بر آن نمايندة فكري امام در حوزة علميه و در تهران بود .و نامه هايي بين امام و پدرم نگاشته مي شد .
جلساتي نيز روحانيت مبارز تهران داشتند كه او در آن شركت مي كرد و در سالهاي اخير پدرم سفري به عراق نمود ، با امام ديدار كرد و در دي ماه سال 1356 هجري شمسي كه نهضت الهي به اوج خود رسيد او از فعاليتهاي علمي ـ اسلامي خود كاست و فعاليتهاي خود را در پيشبرد نهضت متمركز كرد وي بعد از بازگشت از پاريس گفت : در ديداري كه با ايشان ( امام ) داشتم در مورد روشي كه بتواند به پيشرفت نهضت و پيروزي آن بيانجامد ، امام دستوراتي صادر نمودند .
شهادت استاد :
در حدود ساعت 8 بعد از ظهر بود . پدرم نمازمغرب و عشاء را خوانده بود خود را براي رفتن به منزل دكتر سحابي ( در آن زمان 8 عضو هئيت دولت موقت بود ) كه جلسه اي خصوصي براي بررسي مسائل اجتماعي با هئيت دولت بود آماده كرد ابتدا قرار بود من و برادرم او را به محل جلسه برسانيم . اما پدرم به ماگفت : كه يكي از دوستانش به منزلمان مي آيد و با وسيلة نقليه او به آنجا ميروند هنگامي كه او عازم رفتن بود من مشغول نماز بودم به هر حال بعد از برگزار شدن جلسه ساعت حدود 10 و 30 دقيقه يازدهم ارديبهشت ماه بود كه پدرم عازم بازگشت به منزل مي شود باتفاق دوستش آقاي مهندس كتيرايي از منزل دكتر سحابي خارج مي گردند و بقية اعضاء جلسه براي تبادل نظر و مشورت در منزل مي مانند . پدرم متوجه بحث خصوصي آقاي مهندس كتيرايي و دوستشان مي گردد ، لذا چند قدمي از آنان فاصله مي گيرد و قدم زنان به طرف اتومبيل دوستش كه در خيابان فرعي روبروي كوچه بوده مي رسد شخصي او را صدا مي زند سرش را به عقب مي چرخاند شايد فكر مي كرد از منزل دكتر سحابي با او كاري دارند و صدا از آنجا به گوش مي رسد ، اما لحظه اي بعد صداي تيري فضا را مي شكافد و پدرم غرق در خون برزمين مي غلتد آقاي مهندس كتيرائي و ديگران متوجه اين واقعه مي گردند و به سرعت او را به بيمارستان طرفه در خيابان بهارستان مي رسانند اما در بيمارستان پزشكان نظر مي دهند كه پدرم شهيد شده است و امكان مداوا و بهبودي او به هيچ وجه ممكن نيست گلوله از زير بنا گوش راست وارد و از بالاي ابروي چپ خارج شده است . يكروز جنازه را در بيمارستان نگه ميدارند و صبح پنج شنبه 13 ارديبهشت ماه از طرف رهبر عاليقدر انقلاب عزاي عمومي اعلام مي شود . در همين روز جنازه از دانشگاه تهران تشييع شده و سپس با آمبولانس به طرف شهرستان قم حركت داده مي شود و بعد از ظهر پنج شنبه در حرم مطهرحضرت معصومه ( س ) نزديك به آرمگاه آيت الله شيخ عبدالكريم حائري قدس سره و ساير علما به خاك سپرده مي شود .


شنبه 25 دی 1389  1:10 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد رحيم آنجفي

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>


تولدش به سال 1332 در روستايي واقع در شش كيلومتري اراك (مرزيجران ) بود . خانواده او از طبقات مذهبي و متوسط جامعه بود . شش ساله بود كه محيط مدرسه را درك كرد .سال 1342 بود كه پس از اتمام تحصيلات ابتدائي راهي اراك شد و در يكي از مدارس راهنمايي شهر ثبت نام كرد .علي رغم مشكلات مادي و ضيق معيشتي ، تحصيلات متوسطه خود را در رشته ادبيات به پايان برد . اما فشار مشكلات زندگي و كار روزانه ، مانع از ورود او به دانشگاه مي شد . پس از مدتي در لباس سپاهي دانش ، به خدمت نظام وظيفه در آمد .
پس از پايان خدمت مقدس سربازي در دور دست ترين روستاهاي اراك ، دلسوزانه به تعليم نوباوگان پرداخت . همزمان با تدريس در مدارس ، در دانشگاه شركت جست و در رشته زبان و ادبيات عرب قبول شد .
پس از پيروزي شكوهمند انقلاب در بهمن 57 ، شهيد بزرگوار ما ، جز اولين نيروهاي انقلابي در تشكيل كميته در مدرسه آقا ضياء الدين بود
وي در آن روزگار مظلوميت حزب الله ، خون دل بسيار خورد و تا آنجا كه در توان داشت با عناصر ضد انقلاب و ليبرال به ستيزه برخاست . وجود كسي مانند او در ميان صفوف انقلاب، دليل قاطعي بر مردمي بودن نهضت بود .
بعد از اتمام تحصيلات دانشگاهي و اخذ مدرك ليسانس در رشته زبان و ادبيات عرب به شهر خود اراك بازگشت و ضمن همكاري با سپاه منطقه ، در دبيرستانهاي شهر نيز تدريس نمود .
هر چند از طرف سپاه ، به پيشنهادهاي بسياري در رابطه با قبول مسئوليتهاي بالا داده مي شد ، اما او از همه آنها سرباز مي زد . در نهايت نيز پس از اصرار بسيار از طرف دوستانش ، فرماندهي عمليات سپاه را بر عهده گرفت . قبول مسئوليتهاي جديد ، براي او به معني انصراف از تدريس نبود . وي در همان حال نيز تدريس خود را در سپاه و دبيرستانهاي شهر ادامه داد و تا شروع جنگ تحميلي در حال تدريس و تحقيق اهداف انقلابي نظام بود .
چند ماهي از آغاز دفاع مقدس ميهن اسلامي ، نگذشته بود كه شهيد رحيم آنجفي به همراه گروهي ديگر از دوستان سپاهي اش جهت آموزش به كرمانشاه وبعد از آن به جبهه گيلانغرب عازم شد . پس از مدتي به منظور سامان دادن به برنامه هاي اعزام نيروهاي مردمي به جبهه ، به اراك بازگشت . اما گويا جبهه براي او آرامبخش تر بود ، زيرا توقف او در اراك چندان به طول نيانجاميد و اين بار در راس گروهي از نيروهاي سپاه پاسداران ، راهي جبهه سومار شد .
بعد از بازگشت از جبهه سومار ، همراه با عده زيادي از برادران سپاه و بسيج ، در جبهه جنوب حاضر شد در عمليات طريق القدس ،فتح بستان ، وپل سابله شركت جست . بسشترين تلاش او در اين عملياتها دفع پاتكهاي سنگين عراق بود .
به اصرار دوستان و خانواده محترمش ، همسر برگزيد ، اما چند روز پس از عقد ازدواج ، دوباره راحي جبهه ها شد و در لشگر 17 علي بن ابيطالب (ع)، مسئوليت تيپ يكم را بر عهده گرفت . در همان زمان در عمليات «ولفجر 3 » با شجاعت تمام در تك و پاتكهاي دشمن در مهران ،هدايت تيپ را به خوبي انجام داد .
بعد از همين عمليات بود كه براي شركت در مجلس ختم «نديري» به ساوه رفت ، از آنجا براي ملاقات والدين خود به اراك آمد . اين بار وجودش يكپارچه نور بود . دوست داشتني تر از هميشه بود . بر لبها يش تبسمي شيرين وجود داشت و نگاهش سخن از وداع مي گفت . هنگام عزيمت به جبهه اين بار بيش از هر دفعه ، شاد بود . رفتني كه بازگشت نداشت ، رفتني كه براي او وصال را به همراه آورد و دوستانش را براي هميشه مغموم ساخت . و بدين سان قامتي ديگر در بهشت حسيني ، افراشته مي شود ، ياري به ياران مي پيوندد .
نامش بلند و يادش گرامي باد


شنبه 25 دی 1389  1:11 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد منصور ستاري

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>

سرلشكر شهيد ، منصور ستاري در سال 1327 در روستاي ولي آباد ورامين ديده به جهان گشود .پدرش « حاج حسن » به يادگار مانده است .
منصور ستاري دوران ابتدايي را در مدرسه ولي آباد ورامين و دوران متوسطه را در قريه « پوينك » باقر آباد به پايان رسانيد . وي در طول دوران تحصيل همواره يكي از شاگردان ممتاز كلاس به شمار مي رفت .
شهيد بزرگوار پس از اخذ ديپلم متوسطه در سال 1346 وارد دانشكده افسري شد و پس از پايان دوره دانشكده به درجه ستوان دومي نائل آمد . در سال 1350 جهت طي دوره علمي كنترل رادار به كشور آمريكا اعزام شد و پس از گذراندن دوره يكساله ، در سال 1351 به ايران بازگشت و به عنوان افسر كنترل نيروي هوايي مشغول به كار شد .
شهيد ستاري در سال 1354 در كنكور سراسري شركت كرد و در رشته برق الكترنيك پذيرفته شد . تعدادي از واحدهاي دانشگاهي را گذرانده بود كه با پيروزي انقلاب اسلامي و شروع جنگ تحميلي تحصيل را كنار گذاشت و همدوش ديگر آحاد مردم به پاسداري از دستاورد هاي انقلاب پرداخت .
وي افسر مومن ، متعهد ، شجاع ، آگاه ، تيز هوش و كاردان بود . طرح ها و ابتكارهاي زيادي در تجهيز سيستم هاي راداري ،پدافندي به اجراء گذاشت كه در طول جنگ تحميلي توان نيروي هوايي را در سرنگوني هواپيما هاي متجاوز دشمن دو چندان نمود .
تيمسار ستاري به علت فعاليتهاي بيش از حدي كه در اجراء طرح هاي جنگي از خود نشان داد ، در سال 1362 به سمت معاون عمليات فرماندهي پدافند نيروي هوايي منصوب شد . طرح ها و برنامه هايي كه شهيد ستاري ارائه مي داد بسيار منطقي ، عملي ، كاربردي و موثر بود . از اين رو در سال 1364 به عنوان معاونت طرح و برنامه نيروي هوايي برگزيده شد و به علت لياقت و كارداني و شايستگي كه از خود نشان داد ، در بهمن ماه سال 1365 با درجه سرهنگي به سمت فرماندهي نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران منصوب شد وتاهنگام شهادت عهده دار اين مسئوليت بود .

در 15 دی ماه سال 1373، به همراه چند تن از مسئولان نیروی هوایی، در مسیر برگشت از کیش به تهران، در راه، تصمیم به شرکت در مراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دوره خلبانی در پایگاه هوایی شهید بابایی اصفهان گرفتند. ایشان پس از اقامت دو ساعته در اصفهان، در راه بازگشت، دچار سانحه هوایی شدند و هواپیمایشان سقوط کرد. در این حادثه، شش تن از سرداران نیروی هوایی ارتش، به همراه تیمسار ستاری و شش تن از خدمه پروازی به درجه رفیع شهادت رسیدند. در واقع شهید ستاری با بال پرید و بی بال رسید. به نیلگون رفت و گلگون رسید. مقصد او اعلی علیین بود تا اسفل السافلین را به اهلش رها کند. فرودگاه او فردوس برین بود تا دامن به این دیر خراب آباد نیالاید. ولی حیف که خیلی زود برکت وجودش از میان ما رخت بربست و فیض وجودش از ما دریغ شد.


شهيد سرلشگر منصور ستاري در طي مدتي كه زمام امور نيروي هوايي را به عهده داشت با اجراي دهها طرح و برنامه كوتاه و بلند مدت ، منشاء خدمات ارزشمند در نيروي هوايي بود . وي هنگام شهادت 46 سال داشت و از ايشان سه دختر و يك پسر به يادگار مانده است .
« روحش شاد و يادش گرامي باد ! »
 


شنبه 25 دی 1389  1:11 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : مهندس محمود تفويضي زواره

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>

معاون وزارت راه ترابري
شهيد محمود تفويضي زواره در تاريخ 29/9/1326 در يك خانواده مذهبي و متدين در تهران متولد شد ‚تحصيلات ابتدائي و متوسطه را در تهران بپايان رسانيد و سپس براي ادامه تحصيلات عاليه وارد دانشكده پلي تكنيك شد و در رشته مهندسي راه و ساختمان فارغ التحصيل شد . شهيد تفويضي زواره پس از اتمام دوران دانشكده وارد بخـــــش خصوصي گرديد و در زمينه راه سازي بويژه در زمينه احداث راههاي روستائي بفعاليت پرداخت .
با شروع انقلاب اسلامي همگام با ساير توده هاي مسلمان و متعهد در راه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي فعاليـــــت چشمگير داشت .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي شهيد تفويضي زواره به خدمت راه و ترابري در آمد و در ابتدا در استان خوزستان بــه انجام وظيفه پرداخت . در ديماه سال 58 كه شهيد كلانتري وزارت راه و ترابري را بعهده گرفت از شهيد زواره بـراي همكاري بيشتر دعوت كرد كه به تهراه بيايد .
از آن تاريخ شهيد زواره بسمت معاونت وزارت راه و ترابري در امور استانها به فعاليت خود در راه خدمت به امـــــت مسلمان ادامه داد و تا پايان عمر با ارزش خويش در اين سمت باقي بود. سر انجام در هفتم تيرماه 60 با شركــت در جلسه اي كه در دفتر حزب جمهوري اسلامي تشكيل شد به همراه هفتادو چند خدمتگزار اسلام به لقاء‌الله پيوست .


 
 
 


شنبه 25 دی 1389  1:11 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد دكتر حسن آيت

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>

 

نماينده مردم تهران
شهيد دكتر حسن آيت در سوم تير ماه 1317 در شهرستان نجف آباد در يك خانواده روستائي و مذهبي متولد شد و پس از پايان تحصيلات دبستاني و دبيرستاني تحصيلات عاليه خود را در رشته هاي علوم اجتماعي ، حقوق ، ادبيات و روزنامه نگاري به اتمام رساند .
شهيد آيت همچنين تحصيلات علوم ديني را نيز ازجمله علوم حوزه، خارج ، فقه ، اصول گذرانده و بجز زبان فارسي ، آشنائي كامل به زبانهاي عربي ، انگليسي و فرانسه داشت . قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به كار تدريس در دانشگا هها و دبيرستانها و بعضي از جوامع مشغول بود و بعد از پيروزي انقلاب علاوه بر كار تدريس در دانشگاه ، نمايندگي مردم نجف آباد را در مجلس خبرگان عهده دار بود و سپس وظايف نمايندگي خود بود .
شهيد آيت در مبارزات نهضت مقاومت ملي شركت داشت و پس از كودتاي 28 مرداد به مبارزه خود در ارتباط با آيت الله كاشاني ادامه داد و بعدها به كمك دوستان يك سازمان مخفي تشكيل داد كه در ارتش ، به خصوص نيروي دريائي نفوذ فراوان داشت و در هنگام پيروزي انقلاب اسلامي ايران توانست خدمات ارزنده اي بنمايد .
شهيد آيت از جمله شخصيتهاي مؤثر در انقلاب ولي ناشناخته بود و اين يكي از ابعاد ارزش شهادت است كه معمولاً يك شگفتي در نمايان ساختن شخصيتها و ارزشهاي وجودي افراد به دنبال دارد و در رابطه با آيت نيز شهادت وي چنين فرصتي را در اختيار جامعه گذارد تا با ‹‹ آيت ›› راستين آشنا شوند .
براي شناخت بيشتر اين شهيد به سراغ يكي از ياران ديرينه او دكتر عبدالله جاسبي معاون نخست وزير رفته و خواستار اطلاعاتي بكر و تازه در زواياي زندگي آيت شويم و او چنين آغاز كرد :
يكي از خصوصيات بارز ‹‹ آيت ›› اين بود كه وقتي به چيزي اعتماد پيدا مي كردند برايشان مطرح نبود كه چه تعداد از ايشان حمايت مي كنند يا مخالف او هستند ، گاهي اوقات من انتقاد مي كردم و مي گفتم كه چرا شما در رابطه با تاريخ گذشته ايران و در رابطه با نهضت ملي شدن نفت ، آنقدر روي فلان موضوع پافشاري مي كنيد در حاليكه جامعه چنين چيزي را تحمل نمي كند و او صريحاً ميگفت : ‹‹ چون من اينرا حق مي دانم و اعتماد دارم كه صحيح است ، بايستي بايستم روي اين موضوع و جامعه هم آگاهي اش برسد تا آن حد و اينرا باور كند . ما نبايد از اين بترسيم كه همه با ما مخالفت كنند ، وقتي چيزي به نظرمان صحيح باشد ، بايد روي آن بايستيم ، چون از كارهاي مخالفين و دشمنان اين است كه جوّي را ايجاد مي كنند و با اين جوّ سازي سعي مي نمايند چهره هاي اصيل اين نهضت با اين انقلاب را لجن مال كنند و ما بايد در اين رابطه هوشيار باشيم كه نقشه هاي آنها درست نباشد ›› و واقعاً هم در طول زندگيش در اين پانزده شانزده سالي كه ما با هم دائماً در تماس بوديم من اينرا با تمام وجودم در او لمس كردم . من ديدم كه ايشان به هيچ وجه حاضر نيست يكذره و به اندازه يك نوك سوزن از آن معيارهائي كه به آن معتقد هستند ، تخفيف بدهند بخاطر اينكه يك مقدار وجهه برتري پيدا كنند . حتي در داخل حزب تمام برادران حزبي ما مي دانند كه ايشان بخاطر دفاع از آرمان و عقيده و آن چيرهائي كه به آنها معتقد بود چه بسا گاهي با مخالفت بسياري از برادران حزبي مواجه مي شد ، اما هيچ حاضر نبود كه كوچكترين انعطافي در اين زمينه انجام بدهد و عملاً هم نشان داد كه بينش و پيش بيني هايش درست است .
آنروزي كه هنوز هيچ كس بني صدر را نمي شناخت ، روزي كه هيچ كس ساير مهره ها را نمي شناخت كه بعدها شناخته شدند ، مثلاً مدني را نمي شناختند ، خسرو قشقائي را نمي شناختند ، امير انتظام را نمي شناختند ، ايشان آنموقع آنها را مي شناخت و معرفي مي كرد و يك مقدار هم برادران ما از او انتقاد مي كردند كه چرا شما اين چيزها را صريحاً مي گوئيد و مي گفتند وقتي امام اينها را تأييد مي كنند شما چرا ؟ آيت معتقد بودكه : ‹‹ ما پيرو امام هستيم اما امام و امت دو عنصري هستند كه با هم ارتباط متقابل بايد داشته باشند ، همانطوري كه ما همواره رهنمودهاي امام را آويزه گوشمان مي كنيم و از آنها استفاده مي كنيم ، امت و جامعه هم بايستي زمينه را براي دادن رهنمودها آماده كنند ، ما نبايد هميشه منتظر باشيم كه همة كارها را امام انجام بدهند ›› به اين اصل خيلي معتقد بود ، وقتي ما انتقاد مي كرديم كه تو هميشه
مي خواهي جلوتر از ديگران حركت كني ، مي گفت : ‹‹ من جلوتر حركت نمي كنم ، من مي خواهم در ايجاد زمينه اجتماعي كوشش كنم ، چون امام خيلي چيزها را ممكن است بداند و معتقد هم هست ، اما زمينه لازم را براي اينكه اين رهنمود را بدهند ، نمي بينند. ما بايستي زمينه را بوجود بياوريم و ايشان هم رهنمود بدهند ›› و اين يك واقعيتي است كه ما بعدها به آن رسيديم و شما ديديد كه بيشترين زمينه را براي شناخت بني صدر ، آيت فراهم كرد . آيت بود كه چهرة بني صدر را در جامعه نشان داد كه چگونه با غربگراها يا منافقين و يا ساير گروهكها دست در دست هم گذاشتند.
آيت قبل از اينكه بني صدر حتي كانديد رياست جمهوري بشود در نطقي كه در مجلس به مناسبت قانون اساسي ايراد كرد و از راديو و تلويزيون پخش شد ، در آنجا گفت : آنهايي كه قانون اساسي را قبول ندارند و آنهايي كه رئيس جمهوري را مترسك در روزنامه قلمداد مي كنند كه منظورش روزنامه انقلاب اسلامي بود ، همين ها خودشان را كانديد رياست جمهوري خواهند كرد و ديديم كه بني صدر كانديد رياست جمهور هم شد اينها را پيش بيني مي كرد اين يكي از خصوصياتش بود و از خصوصيات ديگر شهيد آيت اين بود كه با مسائل اصولي برخورد مي كرد ، شما مي دانيد بني صدر بعد از اينكه به رئيس جمهوري رسيد ، مسئله آيت برايش مسئله بود ، به وسبله دو تن از دوستان و برادران ما كوشيد كه با آيت ارتباط برقرار كند البته او پيغام داده بود كه از ايشان بخواهد كه بيايد به كاخ رئيس جمهوري و با هم صحبت كنيم ولي ايشان گفته بودند من به آنجا نمي آيم ، اگر ايشان با من كار دارند به منزل ما بيايند و بالاخره اين برادران كوشيدند تا جاي ثالثي را پيدا كردند ، منزل يكي از دوستان را كه هر دو بيايند آنجا و با هم صحبت كنند ، حالا من از برادر خواسته ام كه صحبت هايي را كه چندين ساعت ، گويا تا ساعت 2 ـ 3 بعد از نصفه شب با هم كردند ، اين مطالب را تا آنجائي كه در حافظه شان هست بياورند و تنظيم كنند ، كه انشاءالله به عنوان يك سند تاريخي منتشر شود و اما در همانجا جالب است كه اظهار تمايل مي كند كه آيت را بكشد به سمت خودش ، آيت صريحاً مي گويد : من ترا قبول ندارم و ترا در خط اصيل اسلام نمي بينم و معتقد هستم كه روش تو با روش ولايت فقيه هماهنگي ندارد اما تا زمانيكه تو در چهارچوب قانون اساسي كار مي كني من نه تنها با تو مخالفتي ندارم ، بلكه از تو حمايت هم خواهم كرد . مطمئن باش كه هر گونه انحرافي از تو ببينم اولين كسي كه بخواهد از تو انتقاد بكند ، در مقابل تو بايستد ، من هستم و بني صدر تمام كوشش خود را بكار برد تا اينكه آيت را به سمت خودش جذب كند و بعد بتواند بين او و حزب شكاف بوجود بياورد و اين را وسيله براي از هم پاشيدن حزب قلمداد كند كه با شكست مواجه شد .... و درست اين شكست بود كه باعث شد بني صدر مبارزه با آيت را به عنوان يكي از برنامه هاي كار خودش قرار بدهد . وقتي مأيوس شد تصميم گرفت مسئله آيت را بكوبد و براي كوبيدنش مسئله نوار را مطرح كرد ، اما آيت بر خلاف خيلي ها كه در رابطه با نوار فكر مي كردند كه ممكن است آيت منكر آن بشود ، گفت : من هيچ چيزي را منكر نمي شوم و روي تمام چيزهائي كه گفته ام ايستاده ام و اين يك سند افتخاري براي من است و واقعاً براي او يك سند افتخار بود .
با مسائل اصولي برخورد مي كرد ، هيچگاه فحاشي نمي كرد ، هيچوقت لغات زشت به كار نمي برد ، هيچگاه با دشمنان خودش ، با بني صدر و ديگران ، كساني كه روي در رويشان ايستاده بودند و مي كوبيدنش ، هيچ وقت جملات زشت بكار نمي برد و هميشه مي كوشيد كه مسائل به صورت مسائل شخصي مطرح نشود بلكه به صورت يك جريان مطرح بشود و هميشه مي گفت : اينها مي خواهند مسائل را به چيزهاي خصوصي و شخصي بكشند ! حتي در رابطه با مصدق و كاشاني كه بحث مي شد ، مي گفت : خيلي تلاش مي كنند كه اينرا به صورت اختلاف دو شخصيت بكشانند در حاليكه اين يك جريان است و من تمام كوششم اين است كه اين مسائل به اينجا نكشد كه بگويند بين آيت و بني صدر اختلاف هست . بدانند كه ما دو جريان هستيم در اين جامعه ، يك جريان كه در خط امام حركت مي كند و يك جريان مخالف خط امام است و اينرا مردم بايد بشناسند . مي دانم كه او در خط امام نيست و نمي تواند در خط امام باشد با آن سابقه تاريخي كه داشته . اين يكي از نكات مثبت آيت بودكه اصولي با مسائل برخورد مي كرد . يكي ديگر از ويژگيهاي آيت كه شايد كمتر كسي را ما در تاريخ معاصر ايران داشته باشيم اين است كه ، من كسي را نمي شناسم كه به اندازة او رجال سياسي تاريخ معاصر ما را بشناسد ، شما كافي بود در ميان صدها چهره كه در نهضت ملي شدن نفت بودند يكنفر را معرفي كنيد، بلافاصله مي گفت كه او فعاليتش را چطور شروع كرد ، در كداميك از دوره هاي مجلس دخالت داشته ، با چه گروههايي بوده ، چه كتابهايي نوشته ، چه موضعگيريهايي كرده و تمام جزئيات را مي گفت ، مي شود گفت تمام روزنامه هائي را كه شايد قبل از سي تير، از سالهاي بيست به بعد منتشر مي شد روزنامه هاي حزب توده ، روزنامه هاي فدائيان اسلام ، روزنامه هاي مخالف ، موافق همه اين روزنامه ها را مطالعه كرده بود و آرشيو بسيار بزرگي از اينها تهيه كرده بود كه متأسفانه نتوانست آنهايي را كه آماده بود به صورت كتاب منتشر بكند ، البته قسمتي از اينها به صورت جزوه و سخنراني هست اما هميشه در بين دوستان معروف بود به دائره المعرف رجال ايران .
اين يكي از ويژگيهاي آيت بود كه نشانه مطالعه بسيار عميق او در تاريخ معاصر ايران و حضور ذهنشان و عجيب بود كه ايشان تمام اينها را هم در حافظه شان نگهداشته بودند .
در حزب جمهوري اسلامي ايران از همان ابتدا عضو شوراي مركزي بود . دبيرسياسي حزب شد و بعد كه واردمجلس شوراي اسلامي شد بخاطر گرفتاريهاي مختلف ، كارش در حزب كمتر شد . ايشان تحقيق هائي كه در شوراي مركزي مي كردند ، بسيار جالب و ارزنده بود و نيز سخنرانيهاي زيادي كردند . ايشان بعد از پيروزي انقلاب و اين سخنرانيها نقش بسيار مهمي داشت در شناساندن خط هاي انحرافي ، در نشان دادن غرب گرايان و مي توانم بگويم يكي از افرادي كه توانست در ميان مردم خط هاي ديگر ترسيم بكند ، شهيد آيت بود .
از چيزهاي ديگر ، نقش عمده او در مجلس خبرگان بود كه البته لازم نيست بگويم ولي ميتوانم بگويم يكي از اعضاء ااصلي و مهمترين افرادي بود كه در رابطه با ولايت فقيه نقش داشت و مي گفت ما ولايت فقيه را بايد مثل سدي در مقابل نفوذ غرب گرائي در كشور بوجود بياوريم . مسئله فرماندهي كل قوا را ايشان مطرح كردند كه بايستي در دست ولي فقيه باشد و حالا ديديم كه اينها چقدر در سرنوشت انقلاب ما در همين يكسال اخيرسهم داشته ، سخنراني كه ايشان كرده اند در مجلس خبرگان در رابطه با فرماندهي كل قوا در مقابل بني صدر و ديگران كه مخالفت مي كردند ، بهترين دليل است در مجلس خبرگان خيلي فعاليت كرد ، در مجلس شوراي اسلامي در كميسيون بودجه نقش مهمي به عهده داشت و شب و روز كار مي كرد ولي اين اواخر در جلسات رسمي حزب كم شركت مي كرد .
من هميشه بعد از شهادت او به برادرانم مي گويم كه اگر بهشتي مظلوم شهيد شد و اگر بهشتي مظلوم بود آيت مظلومترين شهيد است ، آيت واقعاً مظلومتر از بهشتي بود و اين چيزي بود كه خودش در مقاله كيهان يكهفته قبل از شهادتش گفته بود ، من مظلومتر از بهشتي هستم ، براي اينكه لااقل او فرصت داشت در رسانه هاي گروهي حرفش را بزند ولي من نمي توانم . هر وقت در رابطه با خانواده اش مسئله اي مطرح مي شد ، ما اگر چيزي مي گفتيم مي گفت نه اين مسئله اي نيست ، اينرا خود خانمش هم چند روز پيش وقتي با او صحبت كردم ، مي گفت : آيت همه چيزش اسلام و انقلاب بود ، زن ، بچه ، همه در رابطه با انقلاب چيزي نبود . گفت وقتي من به او مي گفتم تو كه الان نمي تواني واقعاً نمي شنيد ،من گفتم كمي استراحت كن نرو ، عجيب قند خونش بالا رفته بود ، گفت نه من يك وظيفه اي دارم كه بايد به آنجا بروم و از تهديد و ارعاب هم نترسيد ، ديديد كه در طول همين يكسال گذشته چقدر تهديدش كردند ، چقدر او را مورد سرزنش قرار دادند اما او همچنان روي عقيده خودش ايستاده و در اين راه هم به شهادت رسيد .
از شهيد آيت يك دختر و يك پسر به يادگار مانده است كه همچون پدر راه اسلام اصيل را ادامه خواهند داد .


شنبه 25 دی 1389  1:11 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد دكتر سيد محمد باقر حسيني لواساني

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>

نماينده مردم تهران
در 22 بهمن سال 1322 در يك خانواده روحاني در يكي از محلات قديمي تهران ، نوزادي پا به عرضة وجود گذاشت كه پدرش نام محمد باقر و مادر ، نام حسين را برايش انتخاب نمودند و لذا در محافل خانوادگي و دوستانه او را حسين ميخواندند.
دوران ابتدايي را در دبستان عنصري و دبستان نظامي و دوران متوسطه را در دبيرستان دارالفنون به اتمام رسانيد . همزمان با تحصيل علوم جديد ، تحصيلات قديمه را طبق يك رسم ديرينة خانوادگي در خارج از ساعات دروس جديد بطور متناوب در طول سال تحصيلي و بطور متوالي در تعطيلات تابستاني در مدارس علوم قديمه و نزد طلاب علوم ديني شروع نمود و خيلي زود مقدمات عربي و ادبيات عرب را فرا گرفت و بعلت محيط مناسب خانواده و علاقة شديد ، دانش عربي فقه و اصول و كلام و فلسفة اسلامي و نيز وجود كتب فراوان موروثي از اجداد مادري مانند مرحوم آيت الله حاج ملا هادي مدرس تهراني و مرحوم حاج سيد حسن داماد و مرحوم حاج شيخ احمد كني ، مدرس مدرسه مروي و جد پدري ، مرحوم آيت الله سيد زين العابدين لواساني مدرس حوزه هاي علميه نجف و تهران و پدرش آيت الله حاج سيد محمد رضا ( حاج سيد فخرالدين ) لواساني خيلي زود به زبان عربي تسلط پيدا كرد و همين امر موجب تعالي و پيشرفت و تبحر و اصول و بخصوص فلسفه اسلامي در طول نزديك به 15 سال تحصيل او در اين رشته ها گرديد .
در سال 41 پس از اخذ ديپلم طبيعي بعلت علاقه اي كه به علم ابدان و اديان داشت وارد دانشكده پزشكي تهران شد و در همان كلاس يكساله دورة تربيت معلم را جهت خدمت در آموزش و پرورش طي كرد و در سال 42 معلم مدرسه علوي رستم آباد گرديد و ضمن تحصيل پزشكي و تبليغ اسلامي در دانشكده پزشكي پايگاهي ديگر جهت تبليغ مباني اسلامي پيدا نمود .
و در دوران دانشكده پزشكي انجمن اسلامي و كتابخانة آنرا بكمك چند نفر از هم دوره اي تأسيس كرد و جلسات و خطابه و سخنرانيهاي مذهبي دائر نمود كه خيلي زود از طرف دستگاه و رئيس وقت دانشگاه برچيده شد . پس از اتمام دانشكده پزشكي مدتي نبز بعنوان پزشك در روستاي آستانه اراك مشغول بدرمان روستائيان گرديد و در سال 50 دوره تخصصي جراحي گوش و حلق بيني را شروع نمود كه 3 سال بعد متخصص در اين رشته گرديد .
در دوران انقلاب دوشادوش مردم غيور و مبارز و مسلمان ايران مشغول به مبارزه علني شد . در روز 21 بهمن بعد از اعلان حكومت نظامي و لغو آن توسط امام با ساير برادران خواهران مسلمان محل ، جهت تسخير كلانتري قلهك حركت نمود و در روز 22 بهمن تا نزديكي صبح روز بعد باتفاق برادرش ، دكتر جعفر در بيمارستان رويال ( رسالت فعلي ) در پي خواست و اعلان نياز اين بيمارستان به پزشك جراح مشغول به درمان مجرومين و مصدومين بود .
در دوران بعد از انقلاب و در فروردين سال 58 بنا به پيشنهاد مسئولين وزارت آموزش وپرورش و اصرار دانشجويان برياست مدرسه عالي بهداشت برگزيده شد .
بلافاصله پس از پيروزي انقلاب باتفاق چند نفر از پزشكاني كه مدتها در جلسات تبليغي و تفسير قرآني وي حاضر مي شدند ، پايه واحد پزشكي حزب جمهوري اسلامي را بنيان نهاد و چون اين فعاليتها منجر به جمع آوري و تمركز پزشكان و ساير كادر پزشكي مسلمان و متعهد گرديد ، در آبان ماه سال 58 مسئوليت وزارت بهداري توسط شوراي انقلاب به پزشكان حزب جمهوري واگذار شد و لذا در اين زمان مسئوليتها سنگين تر و بيشتر شد و بنا بر اصرار مكرر و بيش از حد پزشكان حزب ، بالاخره نامبرده معاونت بهزيستي وزارت بهداري را پذيرفت .
در بدو تصدي معاونت بهزيستي وزارت بهداري از شهيد دكتر فياض بخش دعوت به همكاري كرد و در اشتغال بدين پست بود كه خيلي زود دريافت بسياري از مؤسسات تابعه و ادغام شده در وزارت بهداري هيچگونه تناسبي با كار اصلي وزارت مذكور ندارند و لذا طرح سازمان بهزيستي كشور را با همكاري شهيد دكتر فياض بخش تهيه و به شوراي انقلاب ارائه نمود و چون اين طرح منطقي و عملي مي نمود خيلي زود از تصويب شوراي انقلاب گذشت و به مرحلة اجرا در آمد .
در اواخر سال 58 بنا به خواست حزب جمهوري اسلامي و تكليف شرعي ، كانديد نمايندگي مجلس شوراي اسلامي از تهران شدكه توسط مردم نيز انتخاب گرديد .
در سرتاسر ذرات وجود شهيد دكتر سيدمحمد باقر لواساني عشق به خدا نهفته بود . او آرزوئي جز وصال به معبود نداشت ، هميشه مي گفت كه من از نظر جسمي بنيه و حال و استعداد اسلحه به دست گرفتن و در خط مقدم جبهه جنگيدن و از سنگري به سنگر ديگر رفتن را ندارم ، ولي شهادت را از خدا مي طلبم و لذا اينگونه بود كه با ساير 71 تن انصار دين رسول الله ‹‹ ص ›› در يكشنبه هفتم تير ماه دقايقي قبل از ساعت 9 شب در دفتر حزب جمهوري اسلامي توسط مزدوران آمريكا شهيد گرديد و به وصال معبود خويش رسيد و به لقاءالله پيوست .


شنبه 25 دی 1389  1:11 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد كاوه نبيري

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>

شهيد عزيز ، كاوه نبيري سال 1341 در تهران متولد شد . تحصلات خود را با كمال موفقيت تا هنگام پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي در اراك ادامه داد . در مبارزات و تظاهرات مردم سلحشور ايران عليه رژيم ساواك ستمشاهي ، شركت موثر داشت . بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ، با لباس مقدس پاسداري را زينت بخش قامت استوار خود نمود و با آغاز هجوم تجاوز رژيم عراق به خاك ميهن اسلامي ، قدم در عرصه دفاع از حريم اسلام گذاشت .
در سركوبي غائله كردستان كه بدست ايادي استكبار جهاني ، جهت مقابله با انقلاب اسلامي و تجزيه كردستان بوجود آمده بود ، بارها شركت فعال داشت ، و خاطره رشادتهاي بي نظير وي در ستون بانه – سردشت شهرهاي مهاباد – مريوان – پاوه – سردشت و گيلان غرب همچنان به يادگار باقي مانده است .
در عمليتهاي پيروزمند «فتح المبين » و «بيت المقدس» در سمت فرمانده گروهان ، نقش بسيار موثري ايفا نمود .
در عمليات «ولفجر مقدماتي» در واحد طرح و عمليات لشگر و پس از آن در سمت فرماندهي گردان علي ابن ابيطالب (ع) در كنار نيروهاي عاشق بسيجي فعاليتي چشمگير داشت .
در عملياتهاي «بدر» ،«ولفجر8 » ، «كربلاي 4و5 » بعنوان جانشين عمليات لشگر 17 علي ابن ابيطالب (ع) در سمت فرمانده تيپ 2 لشگر ، نقش بسزائي در به ثمر رساندن فتوحات و پيروزيهاي رزمندگان اسلام در جبهه هاي جنوب داشت .
برادران مخلص بسيج در تمام صحنه هاي جنگ ، آموزش ، شهر و بيمارستان همانند شمعي گرداگرد وجود باصفايش حلقه مي زند . وي ضمن تسلط به مكالمه زبان عربي ، مدت زمان را در بعلبك در كنار برادران رزمنده فلسطيني گذراند .
روح بي قرار وي در قالب مرزهاي جغرافيايي ايران آرام نداشت ، ايشان طي مدت اقامت و حضور در اردوگاههاي رزمندگان فلسطيني در امر آموزش و توجيه و انتقال تجارب به رزمندگان مسلمان فعاليت مي نمود .
شهيد كاوه مساله اصلي زندگي خود را جنگ قرار داده بود .شهيد كاوه در كليه عمليتهاي سرنوشت ساز لشگر اسلام در سمت فرماندهي گردان و تيپ ، حضور تعيين كننده داشت و در طول مدت جنگ بارها مجروح شد . در عمليات پيروزمند «ولفجر8» بعد از گذشت چندين روز از عمليات ، بسختي مجروح گرديد ، كه اين امر باعث شد مدت زماني را بر روي تخت بيمارستان بستري شود ، ولي تقدير الهي اين بود كه باز به جهاد مخلصانه خود ادامه دهد . با شروع عمليات «كربلاي 1 » با اتفاق برادران همرزم خود ، در حالي كه هنوز كاملاً بهبود نيافته بود ، بادر دست داشتن عصا به منطقه بازگشت و حضور وي در منطقه مهران با وجود مجرحيت ، باعث افزايش روحيه برادران بسيجي و همرزمان ايشان گرديد . براستي آنان كه كاوه را شناختند ، شناخت آنها بر لحضات مرگ و زندگي،كامل شد .
در عمليات «كربلاي 4 » باشكستن خط دشمن نقش موثري را در هدايت نيروهاي به عهده داشت ، تا اينكه در عمليات «كربلاي 5 » پس از پيروزي رزمندگان اسلام و فتح مناطق اشغالي در دست دشمن ، در حالي كه هنوز خستگي ناشي از تب و تاب عمليات چند روزه از تن وي خارج نشده بود ، در منطقه شلمچه به آرزوي ديرينه خود كه همان فوز عظيم شهادت بود ، نائل گرديد و در جوار رحمت حق و ديگر عزيزان شهيد و در پيشگاه سرور و سالار شهيدان ، استاد بزرگ شهادت و جانبازي منزل گزيد .
 


شنبه 25 دی 1389  1:11 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد دكتر سيد عبدالحميد ديالمه

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>

نماينده مردم مشهد
شهيد عبدالحميد ديالمه در ارديبهشت ماه 1333 در تهران ديده به جهان گشود . پس از طي دورة دبستان ، دورة متوسطه را در دبيرستان هدف شمارة 2 آغاز كرد و در دوران دبيرستان فعاليت اعتقادي و مبارزاتي را به اوج رساند و در سه سال متوالي به بهره جوئي از مدرسين حوزة علمية قم و با نظرات دكتر شريعتي در زمينه هاي مختلف آشنا شد و با نقد منطقي نظريات وي نقش مهمي را در قبال نسل جوان آن روز ايفا نمود .
شهيد ديالمه سه سال تمام علوم مختلف اسلامي ، عرفان ، فلسفه و منطق را نزد استاد شهيد مطهري و علوم جديد را در رشته پزشكي در دانشگاه مشهد ادامه داد .
در دانشگاه مشهد به احياء تفكرات شيعي اقدام كرد و براي اولين بار در سطح ايران دعاي كميل را پايه گذاري كرد ، معتقد بود كه مبارزه در كنار دعاي كميل تحقق پذير است . شهيد ديالمه جلسات سخنراني خود را تحت عنوان ‹‹ صراط مستقيم ›› شروع كرد و بدين وسيله طالبان زيادي را به سمت خود جذب كرد و با مبارزه اش افكار انحرافي و التقاطي را كه سمي براي اسلام بود خنثي نمود .
ديالمه چون هدفش خدا بود ، در كارهايش توفيق الهي نيز شامل حالش مي گشت و به اين جهت تفكراتش تنها به دانشگاه محدود نشد و در سطح شهر پخش و گسترش يافت .
در خلال اين حركت اعتقادي ، شركت در مبارزه مسلحانه بارها سبب هجوم ساواك جهنمي وزنداني شدن وي گرديد .
شهيد ديالمه پس از اخذ دكترا ، از دانشگاه مشهد به تهران آمد و ‹‹ مجمع احياء تفكرات شيعي ›› را تأسيس كرد .
فعاليتهاي شهيد در مشهد به او محبوبيتي خاص بخشيد و موجب شد كه 5 تن از علماي طراز اول مشهد بهنگام انتخابات مجلس شوراي اسلامي از او خواستند كه از شهر مشهد كانديد شود و با پذيرفتن آن در دورة اول ، رأي اكثريت را بدست آورد و انتخاب شد .
شهيد ديالمه در سن 26 سالگي بود كه فعاليت خود را در سنگر مجلس آغاز كرد . شهيد ديالمه از اولين كساني بود كه انحراف از خط اسلام را در بني صدر و روزنامه اش مشاهده نمود و به قصد افشاگري به همراه جمعي از دوستان مجمع از مشهد به تهران آمد و در روزنامه باصطلاح ‹‹ انقلاب اسلامي ›› تحصن اختيار نمود و پس از آن در مجلس جزو اولين كساني قرار داشت كه بنحو مستدل و منطقي خطوط التقاطي گرد آمده در مقابل خط امام را افشاء كرد و جريان بني صدر را بر ملاء نمود و او را به مناظره دعوت كرد و خط ليبراليسم را كه تحت نام خط مصدق مطرح بود ، باز شكافت .
شهيد ديالمه آشنائي كامل به زبانهاي عربي و انگليسي و فرانسوي داشت و در مجلس عضو كميسيون امور شوراها بود .
او با وجود اينكه سير طبيعي تعليم در حوزه را طي نكرد ولي در بسياري از موارد با افراديكه در سطح خارج حوزه بودند به مباحثه مي نشست و از وي حدود 400 ساعت نوار در مباحث مختلف بجا مانده است كه در دست پياده شدن است .
تا سرانجام منافقين پليد كه ننگ بر آنان كه نام خود را مجاهد خلق نهاده اند به نمايندگي از سوي جبهه متحد ضد انقلاب با انفجار بمب در دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي خون پاك اين مرد و اين سرو سروستان ايران زمين و 72 تن ديگر را بر خاك ريختند .
 
 


شنبه 25 دی 1389  1:12 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

نماينده مردم يزد
شهيد دكتر سيدرضا پاك نژاد به تاريخ سوم آذر 1303 شمسي در شهرستان يزد متولد شد . پدر او سيد ابوالقاسم پاك نژاد به امر كسب مشغول بود و شهيد پس از طي دوران طفوليت به تحصيل پرداخت. تحصيلات ابتدائي و متوسطه را در دبستان ملي اسلام و دبيرستان ايرانشهر يزد گذراند . پس از اخذ ديپلم در سال 1321 به مكه معظمه مشرف گرديد و چون در آن سال موضوع گردن زدن ابوطالب يزدي در مكه معظمه پيش آمد، مدت 31 روز با ساير همراهان در مكه بازداشت بود . طول سفر جمعاً 6 ماه و هفت روز بود كه در سال 1322 به ايران مراجعت نمود . در سال 1331 به دانشكد پزشكي دانشگاه تهران راه يافت و در بهمن 1336 رساله دكتراي خود را تحت عنوان ( تمام برنامه هاي دانشكده پزشكي در اسلام ) با درجه ممتاز گذراند .
شهيد دكتر پاك نژاد ضمن تحصيل علم جدبد به آموختن عربي نيز همت گماشت و مقدمان را نزد حجت الاسلام عرب جم پرداخت . دكتر پاك نژاد در پزشكي و بررسي علوم و معارف اسلامي صدو ده جلد كتاب تأليف كرده اند كه مهمترين آنها ‹‹ اولين دانشگاه و آخرين پيامبر ›› است كه تا كنون 40 جلد آن به چاپ رسيده است .
از تحريرات ايشان مقالاتي در روزنامه هاي آيين اسلام ـ طوفان يزد ـ ملك يزد ـ مكتب اسلام ـ صداي يزد انتشار يافته است . همچنين كتاب قهقرائي دو هزار سال بنام ‹‹ تقويم پاك ›› از جمله آثار اين مرد بزرگ بشمار مي رود و سخنرانيهاي علمي و ديني متعددي در شهرهاي مختلف داشته اند . قبل از انقلاب وي در سمتهاي آموزگاري ، دبيري ، حسابداري ، و سرانجام طبابت و رياست بيمارستان هراتي بزد و رياست بيمارستان بيمه يزد ، خدمات خود را تحويل جامعه كرده است.
سمتهاي ايشان پس از پيروزي انقلاب عبارتند از : استادي دانشسراي يزد ـ كارمند نماينده بازرگاني ـ پزشك درمانگاه ـ رئيس بيمارستان اميرالمومنين ـ رئيس بهداري سازمان بيمه هاي اجتماعي ـ معاون درمانگاه ـ رئيس هيئت مديره گروه فرهنگي علوي در يزد ـ رئيس هيئت مديره صندوق جاويد ـ رئيس هيئت مديره سازمان خيريه حضرت رضا ـ رئيس شوراي صنايع ـ رئيس مركز پزشكي شماره 1 ـ و سپس نمايندگي مجلس شوراي اسلامي از شهرستان يزد و در مجلس شوراي اسلامي به عضويت كميسيون برنامه و بودجه در آمد .
شهيد دكتر سيد رضا پاك نژاد دو سفر به حج ، چهار سفر به عراق براي زيارت، سفري به سويس براي تحقيقات علمي و در ضمن سفرهاي كوتاهي به پاريس ، لندن و برلين نيز داشته اند .
شهيد پاك نژاد از سجاياي اخلاقي برجسته اي برخوردار بود . در عبادت ، پرهيزگار بزرگواري بود كه در سنگر مسجد هميشه در صف اول جماعت قرار داشت و در ميدان مبارزات و خدمات اجتماعي همواره مشكلات مستضعفان فكر او را مشغول مي كرد و خدمات پدرانه او به ايتام يزد،فوق العاده چشمگير بود ، چنانكه فقدانش براي اين يتيمان كاملاً محسوس است .آدمي بي آلايش بود و كم سخن مي گفت و آنگاه كه لب مي گشود مهر و سوزي در سخن داشت . كم مي خوابيد و بسيار مطالعه مي نمود و در سر سفره فقط به يك نوع غذا بسنده مي كرد .
شهيد پاك نژاد در تمام مدت مبارزات روحانيت با رژيم شاه ، علاوه بر خدمات اجتماعي در سنگر مبارزه ، به دفاع از اسلام پرداخت . از يك سو با سخنرانيهاي ارشادي در دبيرستانها و مجامع مذهبي ، نسل جون درس خوانده را با مباني و ارزشهاي انساني و انقلابي اسلام آشنا و از سوي ديگربا افشاي رژيم ، ماهيت پليد و منافقانة او را رسوا مي كرد و همين امر سبب وحشت ساواك شد ، بطوري كه دائماً مورد تهديد تلفني ساواك قرار مي گرفت و يك بار نيز به ساواك اصفهان فرستاده شد و پس از آزادي وادامه مبارزات افشاگرانه ، چند نوبت نيز به مرگ تهديد شد . تلاشهاي او در راه احياي اسلام پس از انقلاب نيز بي وقفه و مستمر ادامه يافت تا اينكه در 7 تير 1360 در جمع اعضاي حزب ا.... به ديدار الله شتافت و در ميان تشييع شكوهمند و دشمن شكن مردم يزد ، در اين شهرستان به خاك سپرده شد .


شنبه 25 دی 1389  1:12 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد آيت الله محمد مفتح

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>

روحاني شهيد محمد مفتح در سال 1307 در همدان متولد شد . و به علت علاقة زيادي كه بدين و مكتب داشت ، به فراگيري علوم دينيه پرداخت كه در اين زمان وي در محضر آيت الله آخوند ملاعلي دروس اولية فقه را آموخت و براي ادامة تحصيل راهي قم گرديد و در محضر امام خميني ، آيت الله بروجردي ، آيت الله گلپايگاني ، علامه طباطبائي و مرحوم داماد را درك كرد .
دكتر مفتح سپس به آموختن تحصيلات دانشگاهي پرداخت و مدارج دانشگاهي را تا درجة دكترا در فلسفه طي كرد . در طول اين مدت اول در دبيرستانها تدريس مي كرد و مدتي نيز مدرس حوزه بود . دكتر شهيد مفتح در طول مدتي كه در قم بود و قل از سال 42 به تشكيل جلسات علمي اسلام شناسي همت گماشت . او به خاطر فعاليتهاي سياسي و افشاگري جنايات شاه خائن از قم به زاهدان تبعيد شد و بعد از آن نيز به چند شهر ديگر تبعيد گرديد و در آنجا تا سال 48 در تبعيد به سر مي برد تا سال 48 همراه استاد مطهري در دانشگاه الهيات تهران به تدريس پرداخت . او به همراه آن فعاليتها لحظه اي از آگاهي دادن مردم از جريانات غافل نماند . وي علاوه بر تدريس در دانشكده الهيات در مسجد دانشگاه تهران و ديگر دانشگاهها و همچنين در مسجد الجواد فعاليتهاي مذهبي و سياسي ادامه مي داد و پس از آنكه اين مساجد حسينيه ارشاد تعطيل گرديد ، در مسجد جاويد يك هسته مقاومت تشكيل داد ...
در اين مسجد كلاسهاي اقتصاد ، فلسفه ، جامعه شناسي ، نهج البلاغه و دروس مدرسه اي ، زبان عربي و انگليسي تشكيل داد و خود دكتر نيز تفسير قرآن مي كرد .
وي در اين مسجد به تشكيل كتابخانه و نمايشگاه كتاب ، صندوق قرض الحسنه و سالن سخنراني هم گماشت و در همان مسجد فعاليتهاي زيرزميني جريان داشت .
در سال 54 رژيم خونخوار پهلوي مسجد جاويد را به علت تجمع جوانان و دانشجويان تعطيل كرد و مفتح را به زندان انداخت . دكتر مفتح حتي در زندان هم لحظه اي بيكار ننشست و پس از آزادي خود در دانشكده مشغول شد و با تشكيل جلسات پي در پي و نيمه مخفي با روحانيون آزاده و مسئول سنگ بناي يك حركت جديد و فرآگير در سطح روحانيت را بنا نهاد . در سال 55 به امامت مسجد قبا و برپاداشتن سخنرانيهاي متعدد و روشنگر به كلاسهاي ايدئولوژي در اين مسجد به فعاليت پرداخت و در اين مسجد تأسيساتي به وجود آورد .
وي پس از حملة سراسر صهيونيستها به لبنان براي شرايط خفقان به جمع آوري كمكهاي نقدي براي آوارگان پرداخت .
در رمضان سال 56 نخستين سخنرانيهاي دها هزار نفره ابتدا در مسجد قبا بر پا گرديد . وي همواره طرح نماز عيد فطر را بصورت سراسري و به دعوت دكتر مفتح بود كه فرياد هزاران نفر به سوي قيطريه در آن سال در گوشها طنين انداز بود . آن فريادها و تكبيرها آغاز شكستن يك سكوت چندين ساله بود و دكترمفتح در خطبة نماز عيد فطر به ايجاد يك حكومت اسلامي ارشاد كرد و تغيير تاريخ را آغاز يك جنايت وسيع و همه جانبة رژيم شاهنشاهي تلقي كرد . و در سال 57 نيز اين حركت انقلابي تكرار گرديد در آنروز دعوت به راهپيمائي ديگري براي 16 شهريور شد . در روز 16 شهريور وي را مجروح و به زندان براي دو ماه انداختند تا اينكه به علت فشار مردم رژيم مجبور به آزاد كردن او گرديد . دكتر مفتح از مؤسسين روحانيت مبارز و عضو شوراي مركزي روحانيت مبارز بود و با انجمنهاي اسلامي پزشكان و مهندسين نيمه مخفي همكاري داشت . و پس از پيروزي انقلاب نيز به فعاليت خود ادامه داد و رياست كميته 4 انقلاب اسلامي و سرپرست دانشكده الهيات را به عهده داشت . دكتر مفتح همواره در راه امام گام برمي داشت و از هيچ گونه تهمت و افترائي كه از طرف گروههاي منافق انجام مي شد مبرا نماند و تا اينكه اين مرد مبارز را آمريكا خوب شناخت و ديد كه مي تواند چه اثري در انقلاب و تداوم آن داشته باشد و بدست چند عروسك بازيچه طرح ترور اين روحاني مبارز را ريخت و سپس او به شهادت نائل آمد .

در صبح سه شنبه ۲۷ آذر ۱۳۵۸ دکتر مفتح از خانه به طرف دانشکده الهیات به حرکت افتاد. آن هنگامی که در جلوی درب دانشکده الهیات از اتومبیل پیاده شد و راهی داخل گشت، ناگهان مورد هجوم عناصر گروه فرقان قرار گرفت و همراه دو پاسدارش کشته شد.

هزاران نفر در تشییع جنازه او شرکت جستند و پیکرش را به شهر قم بردند. در صحن حرم فاطمه معصومه در یکی از حجره‌ها او را به دل خاک سپردند. امام خمینی (ره) به خاطر فعالیت‌های مفتح در وحدت حوزه و دانشگاه روز شهادت او را روز وحدت حوزه و دانشگاه نامید.

 
 


شنبه 25 دی 1389  1:12 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد حجت الاسلام عمادالدين كريمي

تاريخ

 :

 1389/04/08

<>

 

نماينده مردم نوشهر


شهيد عمادالدين كريمي در سال 1311 در قريه كشكك در حوالي نوشهر در يك خانواده روحاني به دنيا آمد . پـدر ايشان يك روحاني شناخته شده در منطقه بود ‚ اما از لحاظ اقتصادي در وضع نا مطلوبي به سر مي برد . آموزشهـاي اوليه از جمله قرائت قرآن را پيش پدر آموخت و براي ادامة‌ تحصيلات به ترتيب به نوشهر و تهران و پس از اخـــــذ ديپلم به مشهد مقدس هجرت كرد و بيش از پنج سال در آنجا در حجره هاي تنگ و تاريك با نهايت فقـــــــــر و تنگدستي به كسب معرفت روزگار گذراند و سرانجام به قم ‚ پايگاه علم و معنويت ‚ روي آورد و از محضر بزرگـــان حوزه ‚ از جمله آيت ا لله بروجردي كسب فيض كرد .

او در سخنراني هايي كه در مجامع مختلف انجام مـــي داد ‚از يك سو به ارشاد مردم به مباني درست اسلام مي پرداخت و اسلام خالص را مي شناساند و از سوي ديگر با افشــاي مظالم رژيم ‚ مردم را آماده شورش عليه حكومت طاغوت مي كرد ‚كه بيشتر اين سخنرانيها در نوشهر و اطراف آن از جمله علمده انجام مي گرفت . چندين بار ساواك نوشهر احضار شد و پس از دو روز باز جوئي آزاد گرديد و بــــــر فعاليت خود عليه رژيم ساواك افزود . بدليل شركت نكردن در مجالس دعاي شاه ‚ بارها مورد آزار و هتك و شتــم و نيز نحت تعقيب ساواك قرار گرفت كه به اجبار شبانه منطقه را ترك مي نمود .


پس از پيروزي انقلاب و از هنگامي كه مسئله انتخابات مجلس شوراي اسلامي مطرح شد ‚‌به اصرار مردم با توجـــه و آگاهي كامل به مسئوليت بزرگ نمايندگي ‚ خود را كانديد كرد و در جريان انتخابات به كساني كه براي ايشــــان فعاليت تبليغاتي مي كردند ‚ متذكر ميشد كه پس فردا نكند بگويند بايد خواستة‌ تك تك ما بر آورده شود ‚‌بايد خدمت به همه بشود و سر انجام ايشان با رأي مردم به مجلس راه يافت .


اينك كه يكسال از تشكيل مجلس مي گذرد ‚ فعاليتهاي ايشان و كارهايي كه براي منطقه انجام داده است ‚ گوياي تلاش صادقانه اين روحاني وارسته مي باشد .
و سر انجام در روز 7 تير ماه 1360 به دست مزدوران امريكايي منافق ‚ به آرزوي خود كه همان شهادت بود ‚ ‌نائـل آمد و در شهرستان قم ‚ قبرستان شيخان بخاك سپرده شد . روحش شاد و يادش گرامي باد .


شنبه 25 دی 1389  1:17 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها