0

زندگی نامه شهدای شاخص

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار سر لشگر شهيد يوسف كلاهدوز

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

(( يوسف )) در اول دي ماه 1325 در شهر قوچان ديده به جهان گشود . پدر و مادر در تربيت فرزند از هيچ كوششي دريغ نكردند . يوسف از همان اوان كودكي ، از هوش و حافظهء سرشار و قوي برخوردار بود . هوشمندي او در دوران تحصيل ، همواره توجه معلمان را جلب مي كرد و توانست با استفاده از اين نعمت خدا دادي ،جوايز و تقدير نامه هاي زيادي از معلمان و مربيان خود را دريافت دارد .
دوران ابتدايي و متوسط را با موفقيت تمام پشت سر مي گذارد . مقطع دبيرستان را مي توان نقطهء عطفي در زندگي به حساب آورد : چرا كه وي در اين دوران ، به آگاهيهاي علمي و مطالعات ديني وسعت مي بخشد و در واقع توجه خود را به جامعه معطوف مي كند . يوسف همواره دل مشغولي همسالان را داشت . از اين رو ، به همت جمعي از دوستان كتابخانه اي در دبيرستان راه مي اندازد . همچنين پيشنهاد برگزاري نماز جماعت وي در دبيرستان با استفاده خوب ديگران رو به رو مي شود .

فعاليتهاي شهيد پيش از انقلاب اسلامي
پس از دريافت ديپلم ، وارد دانشكده افسري مي شود و اين چيزي بود كه نزديكانش انتظار آنرا نداشتند : اما او به دنبال هدفي بود كه از اين زودتر مي توانست به آن برسد . در واقع او مي خواست بدين طريق به مبارزاتش عليه رژيم شاه وسعت بخشد . يوسف در دانشكده ، بيشترين تلاش خود را مصروف جذب نيروهاي مذهبي و مستعد ارتش مي كرد ، كارهاي او كم كم ثمرميداد . هر روز دوستاني جديد ، جذب و شيفته اخلاق و منش او مي شدند .
يوسف درد را حس مي كرد و درمان را هم مي شناخت . مي دانست كه رژيم به ارتش متكي است و هر گاه اين پايه فرو بريزد ، آن روز ، روز مرگ اوست . او همواره تلاش مي كرد تا روحي تازه كه نشأت گرفته از اسلام بود ، در پيكره ارتش بدمد . از اين رو ، مخفيانه با تعدادي از علما و روحانيون ارتباط برقرار مي كند . وي مدت هفت سال در لشگر شيراز ، فعاليت مذهبي و سياسي خود به طور مخفيانه ادامه مي دهد . توجه او به قران و مسائل مذهبي ، نظر و حساسيت ركن دوم ضد اطلاعات ارتش را بر مي انگيزد : به طوري كه به تعقيب و مراقبت او مي پردازند : اما تيز هوشي و زيركي يوسف موجب رفع سوء ظن ضد اطلاعات مي شود و او به گارد شاهنشاهي منتقل مي شود .
يوسف كلاهدوز با چند واسطه با حضرت امام خميني (ره) ارتباط برقرار مي كند و از رهنمودهاي معظم له برخوردار مي شود . يك بار يكي از دوستان كه از او مي پرسد : (( با موقعيتي كه داري ، چرا شاه را نمي كشي ؟ )) مي گويد : (( نبايد خود سرانه عمل كرد و بي گدار به آب زد ، چون من از آقا (امام خميني ) دستور مي گيرم .))
با شروع انقلاب اسلامي مسئووليت كلاهدوز حساستر و بيشتر مي شود .براي در هم شكستن روحيهء ارتشيان وابسته، به كمك چند نفر از نيروهاي تحت امرش واقعهء سرنوشت ساز (( لويزان )) را طراحي و اجرا مي كند كه در اين حادثهء مهم ، دهها نفر از افراد عالي رتبهء گارد را با رگبار مسلسل از پاي در مي آيند و بدين ترتيب ، رعب و وحشتي در دل رژيم مي افتد .
در شب 21 بهمن ماه 1357 ، طراحان نظامي شاه ، توطئه اي شوم را براي كشتار مردم طراحي مي كنند . براي اين منظور ، تعدادي تانك را براي استقرار در خيابانها و چند نقطه حساس ، از جمله مقر حضرت امام (ره) آماده مي كنند . كلاهدوز كه از اين نقشه رژيم با خبر بود ، سريع دست بكار مي شود و با كمك همفكران خود ، تانكها را از كار مي اندازد و عملاً رژيم را خلع سلاح ميكند .

فعاليتهاي شهيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي
كلاهدوز پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، همراه شهيدان (( محمد منتظري )) و ((موسي نامجو )) و ((اقارب پرست )) در اقامتگاه حضرت امام خميني (ره)در مدرسهء (( علوي )) كميته نظامي تشكيل مي دهند.
پس از فرمان حضرت امام خميني (ره) مبني بر تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، كلاهدوز ، به اتفاق چند تن از همفكران خود ،در خدمت ((حضرت آيت الله خامنه اي )) مأمور تشكيل اين نهاد مقدس و انقلابي مي شوند . وي از همان ابتدا ، در راه اندازي واحدهاي آموزشي و توسعه آن ، اهتمام جدي مصروف ميدارد و معتقد بود كه انضباط را بايد از طريق آموزش ، به پيكرهء سپاه تزريق كرد .
كلاهدوز دركنار تجهيزات نظامي ، نسبت به ارتقاي معنويات ، توجه ويژه مبذول ميدارد و به نقش مؤثر تبليقات آگاه بود و همواره به اهميت آن تأكيد ميكند .همچنين ايشان در تدوين (( اساسنامه سپاه )) نقش اساسي ايفا ميكند و تلاش مينمايد تا اين تشكيلات نو پاي انقلاب تحت فرمان (( ولايت فقيه )) انجام وظيفه كند .
در دوران خدمتش در سپاه در مسئوليتهاي حساس ، همچون مسئوليت اطلاعات ، رياست ستاد مركزي انجام وظيفه ميكند كه آخرين مسئوليتش (( قائم مقامي فرماندهي سپاه )) بود . در كنار اين وظيفه حساس ، در شوراي عالي دفاع نيز نقش موثري را ايفا مي كرد وي لحظه اي را از كوتاه كردن دست ضد انقلاب غفلت نمي ورزيد .

فعاليتهاي شهيد در دوران دفاع مقدس
كلاهدوز با شروع جنگ تحميلي ، همت و تلاش خود را مصروف سازماندهي و سامان دهي رزمندگان اسلام ميكند . وي در طراحي عمليات نظامي ، از ذهني خلاق و انديشه اي مبتكر برخوردار بود . وي در نخستين عمليات فراگير ، بعثي شكست حصر آبادان نقش اساسي ايفا ميكند. از همان ابتدا سعي مينمايد وحدت و هماهنگي ميان ارتش و سپاه را بيش از پيش محقق سازد .
از زماني كه حضرت امام (ره ) فرمان شكست حصر آبادان را صادر ميكند، شب و روزش را به هم ميدوزد و در سطح وسيع تلاش ميكند تا فرمان مراد خود را عملي سازد و در برخورد با كساني كه در انجام اين مهم ترديد داشتند ، ميگويد: (( اكنون كه حضرت امام فرمودند حصر آبادان بايد شكسته شود ، مكلف هستيم كه فرمان او را اجرا كنيم و حصر آبادان را بشكنيم . طلسم صدام بايد شكسته شود ولو همه ما هم شهيد بشويم . شما بايد توكل به خدا كنيد . شما بايد پيوند قلبي خودتان را با خدا محكم كنيد. )) او آنچنان مصمم و جدي طرح عمليات (( ثامن الائمه )) را پيش نيبرد كه سرانجام عمليات با هماهنگي و وحدت ارتش و سپاه به اجرا در مي آيد و نتايج درخشاني را براي نخستين تجربه حمله فراگير ، نصيب مردم و رزمندگان اسلام ميكند ودر پايان نيز لبخند رضايت و يپروزي بر لبان كلاهدوز نقش ميبنددكه اجراي فرمان حضرت امام (ره ) موفق بوده است .


چگونگي شهادت
شهيد كلاهدوز روز هفتم مهم ماه 1360 هنگامي كه با ديگر همرزمانش ، با هواپيما از جبهه هاي جنوب باز ميگشت ، بر اثر سانحه غم بار هوائي به درجه رفيع شهادت نايل شد . حضرت امام (ره ) در بخشي از پيامشان به مناسبت شهادت جمعي از فرماندگان سپاه و ارتش در اين حادثه فرمودند : (( اينان خدمتگزاران رشيد و متعهدي بودند كه در انقلاب و پس از انقلاب ، با سرافرازي و شجاعت در راه هدف و در حال خدمت به ميهن اسلامي ، به جوار رحمت حق تعالي شتافتند.))
 

 


شنبه 25 دی 1389  1:03 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : آيت الله شهيدعطاءالله اشرفي اصفهاني

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

عالم زاهد و متقي ، مجاهد عالي قدر ، چهارمين شهيد محراب حضرت ايت ا… اشرفي اصفهاني نماينده امام و امام جمعه باختران در مهرماه 1979 شمسي در يك خانواده روحاني بزرگ در خميني شهر اصفهان متولد شد دوران كودكي را در خمين شهر سپري و پس از آموختن ادبيات فارسي رهسپار شهر اصفهان گرديد و مدت ده سال در حوزه علميه اصفهان نزد اساتيد معروف مرحوم آيت ا… فشاركي و آيت ا… حاج سيد مهدي كسب علم و دانش فراوان نمود و سپس در سن 20 سالگي رهسپار حوزه علميه قم گرديد و مدت 23 سال نزد مراجع بزرگ تقليد مرحوم آيت ا… حائري و مرحوم آيت ا… بروجردي و علماء ثلاث مرحوم آيات حجت ، خونساري و صدر كسب علم و فقه و اصول نمود ودر سن 40 سالگي بدرجه اجتهاد رسيدند .
شهيد محراب در سال 1335 جهت اداره حوزه علميه باختران و تدريس در آنجا از سوي مرحوم آيت ا… بروجردي رهسپار آن منطقه گرديد و در مدت 26 سال اقامت در اين شهر ضمن اداره و تدريس علوم فقه و اصول مشغول ارشاد وتبليغ مردم اين منطقه شدند و از قيام 15 خرداد 42 تا پيروزي انقلاب به مبارزه عليه رژيم پهلوي و طاغوت بوسيله اعلاميه و سخراني پرداخت و مكرر مورد تعرض دستگاه قرار گرفت .در اوج انقلاب در سال 57 قبل از پيروزي انقلاب بوسيله ايادي و مزدوران رژيم شاه شبانه دستگير و به زندان كميته شهرباني تهران روانه گرديد .
شهيد اشرفي پس از پيروزي انقلاب از سوي رهبر انقلاب اسلامي بسمت امام جمعه باختران منسوب گرديد و قريب سه سال در اين سنگر عظيم انقلاب انجام وظيفه فرمودند و با استكبار جهاني و ضد انقلاب و منافقين به مبارزه بر خاست كه در اين رابطه يك مرتبه در روز 20 ماه رمضان 1360 مورد سوء قصد منافقين قرار گرفت كه ايشان جان سالم بدر بردند و منافق مزدور ناكام شد . شهيد محراب در روز جمعه 23 مهر ماه 61 قبل از ايراد خطبتين در مسجد جامع مورد سوءقصد منافقين قرار گرفت كه در نتيجه انفجار نارنجك حضرت آيه ا… اشرفي اصفحاني در سن 82 سالگي شربت شهادت نوشيد و به لقاءا… پيوست .


شنبه 25 دی 1389  1:03 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد حجت الاسلام سيد حسن بهشتي نژاد

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

 

سمه تعالي
شهيد حجت الاسلام سيد حسن بهشتي نژاد در سال 1324 در يك خانواده روحاني در اصفهان بدنيا آمد . پدر او مرحوم حجت الاسلام سيد مصطفي از اساتيد حوزه علميه اصفهان و در تقوا و زهد معروف و زبان زد بود.


مادرش نيز در يك خانواده روحاني از كودكي تحت مراقبت شديد تربيتي پدر بود ، دوران دبيرستان را گذراند و سپس به پيشنهاد پدر وارد علوم اسلامي و طلبگي شد ، دروس ابتدائي و صرف را تا شرح الغه را نزد پدر و بعضي از اساتيد اصفهان خواند بعد وارد قم شد و بيش از 12 سال در قم اشتغال به تحصيل و تدريس ، بعضي از اساتيد او در قم عبارتند از آيت الله منتظري و آيت الله حائري يزدي و اما بخشي از خصوصيات روحي و اخلاقي ايشان انساني سخت كوش در تحصيل و اهل تحقيق در مباحث فقه و اصول از نظر تقوا و پايبند بودن به مقررات اسلامي شديداً به ضوابط اسلام پايبند و همانند پدر در تقوا و اخلاق معروف بود و گاهي امور اخلاقي بعضي از قسمتها را به عهده داشت در ارشاد و تبليغات قدرت نيرومند و موثري داشت اما در ارتباط با مسائل انقلاب بيشترين و تدريس داشت ، بعضي از فعاليت او قبل از پيروزي در سخنرانيها بود نمونه اش بعضي از سخنراني‌هاي پر حرارتش در اصفهان در سالهاي 56-57 است و بعد از پيروزي در ستاد تبليغ و منبر شديداً در مقابل خطهاي انحرافي فكري و سياسي نفاق و ليبراليسم مي ايستاد و روشنگري مي كرد و بالاخره با اصرار بعضي از علما و دوستانش وارد قضاوت در شيراز شد و در مدت كوتاهي وضع نابسامان دادگاه شيراز را همراه بعضي از دوستان قدرت داد و در اين مدت قاطعانه در مقابل مظاهر فساد و فحشاء و نفاق ايستاد و به طوريكه حركت قاطعانه او مورد توجه شديد مردم و شهيد مرحوم آيت الله دكتر بهشتي واقع شد و بالاخره با اصرا ر بعضي از دوستان و مشورتي كه با مرحوم شهيد مظلوم كردند كانديداي نمايندگي مردم اصفهان شدند و انتظار ميرفت كه بتوانند در مجلس مدافع سرسخت از اسلام و انقلاب و خدمتگزاري صديق براي اسلام و مسلمين باشد كه دست جنايتكار منافقين اين فرزند برومند اسلام را گرفت اما ديديم همانند ساير شهادتها چگونه اسلام را تقويت و خط انقلاب را خالص تر و ملت را منسجم‌تر و جبهه‌ها را پرحماسه‌تر و بالاخره نفاق را رسواتر نمود و اين فلسفه شهادت و نمونه از نصرت الهي و پيروزي حق بر باطل است .


شنبه 25 دی 1389  1:03 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد حسام اسماعليي فرد

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

سردار شهيد حسام اسماعيلي فرد در شكوفه باران بهار 1347 درشيراز چشم به جهان گشود وايام پر شكوه زندگي رادرآغوش پدرومادري مهربان آغاز كرد .
وي باشور وحالي كودكانه ايام راسپري كرد ودرششمين بهار زندگي دريكي از دبستانهاي شيراز مشغو ل به تحصيل گرديد تحصيلات وي كه تادوران دبيرستان ادامه يافت درسال 1357وهمزمان باحركات توفنده مردمي با وقفه اي كوتاه همراه بود وشهيد اسماعيلي فرد لحظات خون وقيام راباتمام وجود خويش احساس كرد.
اين شهيد بزرگوار پس از پيروزي انقلاب واندك زماني بعد ازشروع جنگ درحالي كه دوازده سال بيشتر نداشت دوره هاي آموزشي راپشت سر گذاشته وخودرا آماده دفاع از اسلام وميهن اسلامي نمود وي درسال 1360 براي اولين بار به همراه جمعي از رزمندگان هميشه پيروز راهي جبهه هاي نبرد اسلام وكفر گرديد وباپذيرفتن مسؤوليتهاي مختلف چندين ماه از زندگي پربارخودرا در جهاد ومبارزه گذراند شهيد اسماعيلي فرد از اعضاءفعال پايگاه مقاومت فجر مسجد الرجاء به شمار ميرفت ودرايامي كه نمي توانست در جبهه ها حضور داشته باشد اين مكان مقدس مركز فعاليتهاي اوبود . در سالي 1361 براي وي روزهاي اندوهباري رادرپي داشت چراكه اودراين ديرسال زرد در سوگ پدر مهرباني نشست كه سايه سار دستانش پناه آسايش اووخانواده بود.
اندك زماني بعد برادرش محسن نيز راهي ميعادگاه خون گرديد وتلاشهاي پيگير حسام براي يافتن اين يوسف شهيد بي نتيجه ماند.بامرگ جانسوز اين دوعزيز مسؤوليت مادر ودوبرادر كوچكترش عبد الصمد ومحمد مهدي برعهده وي افتاد واوكه دلش رادرپاي نخلهاي سربه فلك كشيده خوزستان جا گذاشته بود ناچار ماهها از حضور مجدد در جبهه محروم ماند امام بااصرار وجلب رضايت مادر بار ديگر لباس رزم پوشيد و عاشقانه به جمع دريادلان خطه نور پيوست .
سردار شهيد اسماعيلي فرد باگذراندن دوره هاي مختلف آموزش غواصي دل به تلاطم امواج ايثار سپرد وسالها با عنوان فرمانده گروهان غواصي انجام وظيفه كر د.
زمستانهاي سوزناك وآبهاي سرد پيكر نوراني اورا كبود وتيره كرده بود اما هرگز ازادامه حركت باز نماند وباتحمل سختيها ومشقات بسيار همچنان سخت كوش واستوار به فعالييتهاي خود ادامه داد.
سردار شهيد اسماعيلي فر د درعملياتهاي مختلف رشادتهاي وقهرمانيهاي خودرابه نمايش گذاشت تا آنكه سرانجام درجريان عمليات كربلاي 5 به تاريخ 19/10/65 درحين گشودن معبري در آب از ناحيه پهلو مورد اصابت تركش دشمن قرار گرفت وباپيكري زخمي وپاره پاره به وسيله قايق به پشت خط مقدم انتقال يافت درانتهاي مسير قايق مورد اصابت خمپاره قرار گرفت وحسام درشبيه خواني آب وآتش سه بار نام مقدس اباعبدالله (ع)راتكرار كرد ودر خونچكان اشك باشبهاي مغموم شلمچه بدرود گفت .
 


شنبه 25 دی 1389  1:03 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد سيد حسن مدرس

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

شهيد سيد حسن مدرس بسال 1287 هجري قمري در خانواده اي مؤمن ، متدين و تنگدست بدنيا آمد . در سن 6 سالگي به قمشه ( شهرضا ) كوچ كرد تا در محضر جدش ( مير عبدالباقي ) كه از زهاد زمانه محسوب مي شد و در قمشه به تدريس مشغول بود ، مراتب زهد و پاكدامني و تقوي را فرا گيرد تا سن 14 سالگي مقدمات عربي ـ فارسي را فرا گرفت .
مدرس در سن 16 سالگي طبق وصيت جدش به اصفهان رفته و در 5 سال با جديت و پشتكار ، صرف و نحو و منطق و بيان را نزد اساتيد آنجا فرا گرفت و پس از پايان تحصيلات مقدماتي در اصفهان به نجف اشرف روانه گرديد تا به كسب علوم عاليه بپردازد در اين ايام چون شهيد به طب قديم وارد بود به معالجه بيماران مي پرداخت و از اجرت آن براي امرار معاش ، سود مي جست و روزهاي پنج شنبه و جمعه هر هفته نيز به كارگري مي پرداخت و بدين ترتيب 7 سال را در نجف گذراند و تحصيلات خود را نزد علماي بزرگي چون آيت الله خراساني و آيت الله يزدي به پايان رساند و به وطن بازگشت .

مدرس و انقلاب مشروطه
پس از انقلاب مشروطه ‹‹ انجمن ولايتي ›› به رياست ‹‹ صمصام السلطنه بختياري ›› تشكيل مي گرددو مدرس كه در انقلاب شخصيت والاي خويش را به همگان شناسانده بود در انجمن نيابت رياست مي يابد . اما كم كم پس از فروكش احساسات دورة انقلاب با نورسيدگاني كه براي ارضاي طمعهاي شيطاني خويش آمده بودند اختلاف پيدا مي كند و ايثار مدرس در روبروي مان سابق خود مي ايستد .
صمصام السلطنه حاكم مشروطه بابت مبارزاتش با مستبدين از مردم اصفهان غرامت مي خواست و مسلم بود كه مدرس نمي توانست ببيند كه زير نام مشروطه و حكومت عدل بسر مردم آن مي آورند كه گذشتگان آوردند پس ، از انجمن كناره گيري كرده و بر عليه آن موضع مي گيرد . مخالفين كه از كارهاي او به وحشت افتاده بودند توطئه قتل او را مي چينند بدين جهت عده اي از طلبه نماها را مسلح كرده تا در روز مناسب مدرس را تيرباران كنند ولي در اثر خونسردي و چابكي مدرس موفق نمي گردند .


مبارزه با استعمار در مجلس :
مدرس از سوي علماي نجف براي شركت در دومين دورة مجلس شوراي ملي انتخاب مي شود و به تهران مي آيد .او در دورة سوم مجلس نيز از سوي مردم تهران به نمايندگي برگزيده مي شود . مدرس از نادر كساني بود كه در آن زمان نماينده واقعي مردم در مجلس بود او از توده مردم برخاسته بود و در برابر هر حركتي كه به ضرر مردم بود سرسختانه مقاومت مي كرد . از ويژگيهاي شهيد : اينكه با وجود توانائي هيچگاه فريفته قدرت نشد و همواره با استعمار به جدال پرداخت بطوريكه امام بزرگوار خميني كبير را به تحسين واداشته كه مي گويد :
‹‹ در مجلس از مجالس سابق ( دوره سوم ) كه مرحوم سيد حسن مدرس وكيل بود دولت روسيه التيماتومي به ايران داد كه اگر طرح ما را در قضيه اي كه الان بياد ندارم ( اخراج شوستر آمريكائي ) نپذيرد از راه قزوين حمله كرده تهران را مي گيريم دولت وقت به مجلس فشار آورد كه اين طرح را تصويب كند يكي از مورخين آمريكايي مي نويسد ‹‹ يك روحاني دست به عصا ( مرحوم مدرس ) آمد پشت تريبون ايستاد و اظهار كرد اكنون كه بنا است از بين برويم چرا سند نابودي خود را شخصاً امضاء كنيم ›› مجلس به واسطة مخالفت او جرأت پيدا كرد و طرح را رد كرد ، روحاني اينچنين است .يك روحاني لاغر ضعيف و يك مشت استخوان ، اولتيماتوم و پيشنهاد دولت مقتدر روسيه را رد كرد . امروز هم اگر يك روحاني در مجلس ( منظور مجلس زمان شاه است ) بود نمي گذاشت اين كار انجام بشود ( مسئله كاپيتولاسيون ) . براي همين است كه مي خواهند نفوذ روحانيت را قطع كنند تا به آمال و آرزوهايشان برسند ››

دولت موقت :
درگيرودار جنگ جهاني اول كشور به اشغال نيروهاي بيگانه در مي آيد مدرس باتفاق همرزمانش ابتدا به قم و سپس به كرمانشاه مي رود و در آنجا حكومت مستقل موقتي تشكيل مي دهند و مدرس وزير عدليه دولت مي شود . پس از شديدتر شدن جنگ ، مبارزين همراه قواي عثماني عقب نشيني كرده به اسلامبول مي روند در پايتخت عثماني با اينكه اعضاي دولت را به عنوان يك دولت رسمي پذيرايي مي كردند ، مدرس در كاخ دولتي منزل نمي كند و بر سر سفره رنگين حكومت عثماني نمي نشيند بلكه به مدرسه رفته و از راه تدريس امرار معاش مي نمايد .


كودتاي رضاخان :
رضاخان براي استحكام نفوذ استعمار انگليس پا به عرصة سياست مي گذارد و در سال 1299 با كودتا قدرت را در دست مي گيرد و در پي تثبيت قدرت وي ، افرادي از جمله شهيد مدرس به زندان مي افتند . مدرس تا پايان كار كابينه سياه سيد ضياء در زندان مي ماند و پس از سقوط كابينه سياه از زندان آزاد مي شود .
بار ديگر مجلس تشكيل مي شود و مدرس به نيابت اول رئيس مجلس انتخاب مي شود . مدرس در تمام شرايط سعي داشت با تكيه بر اسلام از حقوق مردم در برابر استعمار گران دفاع كند و در اين راه حتي از رضا خان قلدر نيز نمي هراسيد و چندين بار به خاطر صراحت و سازش ناپذيريش سيلي خورد . آري يك پيرمرد لرزه بر اندام قدرتهاي استعماري انداخته و وحشت را در وجود مستبدين داخلي نشانده بود و به قول رهبر انقلاب اسلامي :
‹‹ رضاخان از مدرس مي ترسيد ، انگلستان از مدرس مي ترسيد ،استعمار از مدرس مي ترسيد ›› .

دومين ترور ناموفق شهيد مدرس :
بالاخره كاسة صبر استعمار و استبداد از مقاومت و سازش ناپذيري مدرس لبريز شد و نقشة قتل او را كشيدند .
يك روز صبح موقعيكه مدرس به سوي مسجد سپهسالار ( شهيد مطهري ) در حركت بود چند نفر به او حمله مي كنند مدرس وسيله اي براي دفاع از خود نداشت يك پيرمرد لاغر اندام ، با يك پيراهن كرباسي و يك عبا و يك عصا در يك سو و در طرف مقابل مردان مسلحي كه مصصم به قتل او بودند . او بدون و با خونسردي فوراً رو به ديوار كرد و دستها را در عبا كرد و بالا گرفت و نشست و مزدوران به جاي سر و قلب او عبا و دستهاي او را نشانه گرفتند و در نتيجه او آسيب عمده اي نديد و بلافاصله پس از ترور به بيمارستان انتقال يافت .
در بيمارستان نظاميه اولين حرفي كه مدرس به مردم گفت اين بود كه :
‹‹ مطمئن باشيد من از اين تير نخواهم مرد زيرا موتم هنوز نرسيده ››
و بجاي اينكه ديگران به او قوت قلب بدهند او با بدن سوراخ سوراخش بديگران قوت قلب مي داد و وقتي براي در آوردن گلوله ها از بدن وي بر روي تخت عمل قرار گرفت :
‹‹ انگليسيها اشتباه مي كنند آنان نمي دانند كه جنايت سبب فتح و موفقيت نمي شود ›› . رضا خان كه نقش خود را بر آب ديده بود پيامي براي مدرس فرستاد و مدرس هم در جواب نوشت :
در مجلس ششم :
در مجلس ششم بدستور رضا شاه وكلاي فرمايشي تمام سعي خود را بكار بردند تا از سخنرانيهاي پرشور و مستدل مدرس جلوگيري نمايند ولي او در هر جا كه فرصتي بدست مي آورد با لوايح دولتي و استبداد حاكم به مخالفت مي پرداخت و بدون ترس حقايق را بر ملا مي كرد و بدينوسيله سد عظيمي در مقابل گسترش خود كامگي و قلدري رضاخان گشت ـ پس از پايان مجلس ششم رضاخان تصميم گرفت به هر ترتيبي كه شده اجازه ندهد مدرس در مجلس دوره هفتم شركت كند و بدينوسيله مصونيت پارلماني را از او سلب نمايد .
هنگام انتخابات مجلس دوره هفتم تقريباً تمامي ياران و طرفداران مدرس در زندان بسر مي بردند و هنگام راي دادن مردم شديداً تحت كنترل و فشار ماموران سلطنتي بودند و اگر مي فهميدند كسي به مدرس راي داده او را سخت مجازات مي كردند بعد از شمارش آرا حتي يك راي هم براي مدرس از صندوقها بيرون نيامد ، خود شهيد در اين مورد با لحن طنز آميزي گفت : ‹‹پس آن يك راي كه خودم به خودم دادم چه شده ؟ ››

تبعيد و شهادت شهيد مدرس :
مستبدين پس از اينكه با خدعه و نيرنگ نتوانستند مدرس را از سياست كنار گذارند بزور متوسل شدند . لذا دستور بازداشت و تبعيد وي را صادر كردند و مدرس بخواف تبعيد شد . وي مدت 9 سال را در خواف گذراند و در اين مدت فقط شبهاي جمعه مي توانست به همراه مأمورين به قبرستان رود در ضمن خواندن فاتحه علامات مرموزي را روي خاكهاي اطراف قبر ترسيم مي كرد و اين تنها تماسي بود كه در اين مدت 9 سال با عالم خارج داشت .
پس از آن مدرس را روانة كاشمر مي كنند و گويا دشمن بيش از بيش از اين اندام نحيف به وحشت افتاده بود و بناچار كمر به قتل او بست تا اينكه شب 27 ماه رمضان آمدند و پس از خوردن چاي به ميزبان كه روزه بود تكليف مي كنند كه او هم بايد بخورد مدرس گفت :
‹‹ من روزه هستم و در موقع افطار خواهم آمد ››
اما ددمنشان مقداري سم در چاي او ريخته و او را مجبور به خوردن آن مي كنند مدرس اجازه نماز و مناجات خواست و پس از خواندن نماز جلادان چاي مسموم را در حلقومش ريختند و به انتظار مرگ مردي بزرگ از تبار پيامبران نشستند ، ولي مرگ او فرا نرسيد و اثري از مرگ در چهره اش نيافتند . پس عجولانه عمامه را از سرش برداشته و دور گردن او مي اندازند و او را خفه مي كنند .
بدين ترتيب سيد شهيد پس از 80 سال مبارزه و درد و رنج و زندان و تبعيد به فيض شهادت نايل مي آيد و به اجداد طاهرينش مي پيوندد . اكنون كه 44 سال از شهادت آن مبارز مي گذرد ، نام او نامي آشنا در اذهان و شرح مبارزات او كلامي روان در زبانهاست چه اماممان فرمود :
‹‹ مدرس زنده است تا تاريخ زنده است .››
اميد است كه راه و هدف او را باز شناسيم و رهرو راه او باشيم و سخن ايشان در نظرمان باشد كه فرمودند :
‹‹اگر من نسبت به بسياري از اسرار ، آزادانه اظهار عقيده مي كنم و هر حرف حقي را بي پروا مي زنم براي آن است كه چيزي ندارم و از كسي هم نمي خواهم ، اگر شما هم بار خود را سبك كنيد و توقع را كم نمائيد آزاد مي شويد بايد جان انسان از هر گونه قيد و بندي آزاد باشد تا مراتب انسانيت و آزادي خويش را حفظ نمايد .››


شنبه 25 دی 1389  1:03 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شيهد محمود احمدي

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

سردار شهيد محمود احمدي ، شقايقي ديگر از بوستان سرخ شهادت در سال 1334 در فراشبند و در خانواده اي منور به نور ايمان تولد يافت . از اوان كودكي قدم در راه علم و معرفت گذاشت و در مكتبخانة عشق ، كلام نوراني الهي را تلاوت كرد و روح تعالي خويش را در اين زلال سبز تطهير ساخت . وي دوران ابتدائي و راهنمائي را در فراشبند پشت سر گذاشت ، سپس راهي كازرون گرديد و دورة متوسطه را نيز با دريافت مدرك ديپلم به پايان رساند .

 سالهاي پر از التهاب خون و قيام با آخرين روزهاي تحصيل وي همراه بود و او دلي مالامال از عشق و شور و ايمان داشت با مشتهاي گره كرده و فريادهاي كوبنده به امواج خروشان قيام پيوست و استقلال ، آزادي و جمهوري اسلامي را فرياد كرد . زبان شهيد ، زبان گوياي انقلاب بود و او در هر موقعيتي كه ايجاب مي كرد با كلام كوبنده و دلنشين خود به روشنگري امت اسلامي و افشاي ماهيت پليد رژيم مي پرداخت . وي در مهر ماه 1359 و همزمان با جنگ تحميلي در هيأت اولين گروه اعزامي ، راهي جبهه هاي حق عليه باطل گرديد و تا واپسين روزهاي سال 1362 به طور مداوم در جبهه حضور يافت . هر چند مجروحيت شديد وي در عمليات فتح المبين به بستري شدن او انجاميد و او به مدت شش ماه از حضور مجدد در جبهه بازماند . وي همچنين در عملياتهاي ديگري از جمله محرم و والفجر( 1 ) شركت كرد و به عنوان فرماندة گروهان به مصاف دشمن بعثي رفت .
شبهاي مغموم جبهه ، خلوتگاه او و صدها عاشق دلسوخته اي بود كه در آن حزن معصوم و در راز نيازهاي بي تكلف خود ، شوق ديدار دوست را در نورافشان اشك مويه كردند . شهيد احمدي انس و الفتي خاص به نماز شب داشت و همواره ديگران را به انجام نوافل و برگزاري ادعيه خصوصاً دعاي كميل توصيه مي كرد .
منطقة جفير پس از بمباران هوايي دشمن در سوم اسفند ماه 1362 شقايقزار خون شهيد محمود احمدي و تعدادي ديگر از شقايق پيشگان مكتب ولايت بود . با مرگ خونين او ، سرو قامتي ديگر بر خاك تفتيدة جنوب فرو افتاد و سرداري از بلنداي دار عشق ، ابالحق گويان به مردان سرانجام پيوست .
 

 
 


شنبه 25 دی 1389  1:03 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد حسين اسكندر لو

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

حسين در روز 12 ارديبهشت ماه سال 1341 در خانواده اي محروم ازتمتعات مادي ، اما پارسا و ديندار ، در جنوب تهران ديده به جهان گشود ، پدرش كارگري ساده بيش نبود . حسين در چنين خانواده اي كه مهر و عطوفت در آن سرشار بود رشد كردو تربيت يافت . او دورة ابتدايي تحصيل را در مدرسة (( دلگشا )) به پايان رساند و پس از آن ، براي ادامة تحصيل ، وارد مدرسة (( شيوا )) شد و با موفقيّت كامل ، مقطع راهنمايي را پشت سر گذاشت . او از استعداد و هوش خوبي برخوردار بود ، به طوري كه در تمام دوران تحصيل ، شاگردي موفّق و بر حسن اخلاق شهره بود . در حين تحصيل ، هيچ گاه از شركت در مراسم مذهبي غفلت نكرد و همواره در كسب معارف و تقويت بنية معنوي ، تلاش وافرا داشت . شركت در مراسم مذهبي و محافل ديني را بر خود فرض ميدانست . حسين در حين تحصيل در دبيرستان ، سه ماه تعطيل تابستان را كار مي كرد و خرج تحصيل خود را در مي آورد
حسين ، هنگام شروع انقلاب كه نوجواني بيش نبود ، با شور اشتياق زايدالوصفي ، وارد صحنه هاي انقلاب مي شود و به طور جدّي با درو نماية غني اعتقادي ، در صفوف انقلابيون ، در عرصه هاي گوناگون انقلاب حضور مي يابد . او مسجد را به عنوان پايگاهي مستحكم انتخاب مي كند و همراه دوستان همدل ، فعاليتهاي انقلابي را در مسجد سامان مي دهد . او به طور شبانه روز ، وقت خود را تحقّق انقلاب مي كند . به عنوان عنصري پر تلاش ، نوجوانان و جوانان محل را به مبارزه عليه رژيم ترغيب مي كند . در پخش اعلاميه هاي حضرت امام خميني (ره) تلاشي مستمر و بي وقفه مي دارد . تظاهرات و راهپيماييها را در محل ساماندهي كرده و خود نيز فعّالانه شركت مي جويد .
او ، هنگام ورود حضرت امام خميني (ره) به ميهن اسلامي ، به عنوان عضو فعال (( كميتة حفاظت )) فعاليت مي كند . در روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي ، با تلاش شبانه روزي . مستمر ، در پيروزي هر چه سريعتر انقلاب مي كوشد . روز 22 بهمن نخستين كس بود كه در خيابان ((پيروزي )) وارد پادگان تسليحاتي مي شود و يك تير بار را از آن جا بيرون مي آورد و عليه عوامل رژيم استفاده مي كند .
حسين اسكندر لو پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ، براي حراست از آرمانهاي آن وارد (( مكيتة انقلاب اسلامي )) مي شود و مدّتي در اين نهاد انقلابي ، به فعاليت مي پردازد . همزمان با خدمات انقلابي ، به تحصيل نيز ادامه مي دهد و در خرداد 59 موفق مي شود مدرك ديپلم را دريافت كند . در 15 خرداد ماه 1359 به عضويت رسمي (( سپاه پاسداران انقلاب اسلامي )) در مي آيدو در گردان 7 پادگان امام حسين (ع) به فراگيري علوم و فنون نظامي و عقيدتي مي پردازد . پس از پايان دورة آموزش ، ابتدا مدتي در خود پادگان خدمت مي كند . سپس مدتي در ((كميتة حفاظت )) از مجلس شوراي اسلامي فعاليت مي نمايد .
حسين ، براي دومين بار ، با گردان به جبهة (( سرپا ذهاب )) مأموريت مي يابد معاونت گردان (( حنين )) را به عهده مي گيرد و با رشادت تمام به هدايت نيروها مي پردازد . با شجاعت و توان نظامي اي كه از خود نشان مي دهد ، بزودي به عنوان (( كادر شوراي سر پل ذهاب و سپاه غرب )) برگزيده مي شود و مدتي نيز در مسئووليت بسيج سپاه غرب، خدمات ارزنده اي را انجام مي دهد و با وجود داشتن مسئووليتهاي سنگين ، خستگي ناپذير به فعاليت مي پردازد .
وي پس از مدتي به جبهه هاي جنوب مي رود و تجربه هاي ارزشمند خود را در لشگر 27 محمد رسول الله ( ص) به كار مي گيرد و به عنوان فرمانده (( گردان سلمان )) در عمليات (( والفجر مقدماتي )) شركت مي جويد . او در اين عمليات مجروح مي شود . بار ديگر در عمليّات (( والفجر 1 )) به عنوان فرماندة لايق گردان ، رشادتهاي بالايي از خود نشان مي دهد . از آن پس ، نام حاج حسين در جبهه ها بر سر زبانها مي افتد و هر جا عمليّاتي در جنوب انجام مي گيرد ، او به عنوان عنصري فعّال در آن عملّيات حضور مي يابد .
حاج حسين ، در ((عملّيات والفجر 4 )) شركت ميكند . گردانش به كمين دشمن بر مي خورد و او از ناحية پا زخمي شده و به پشت جبهه نتقل مي شود و اما به محض بدست آوردن بهبود نسبي ، دوباره به جبهه مي شتابد . اين بار به فرماندهي گردان زهير از تيپ مستقل سيداالشهداء (ع) برگزيده مي شود و با اين وسئووليت ، در عمليات پيروزمند (( خيبر)) وارد عمل مي گردد و به عنوان فرماندهي لايق و توانمند ضربة مهلكي بر دشمن وارد مي آورد . دشمن زبون در اين عمليّات ، در اثر استيصال ، اقدام به بمباران شيميايي مي كند كه حاج حسين شيميايي مي شود و براي مداوا به پشت جبهه منتقل مي گردد . هنوز بهبودي كامل نياقته خود را به جبهه مي رساند . اين بار به عنوان (( فرماندة گردان علي اصغر )) انتخاب مي شود .
حاج حسين گردان را براي شركت در عمليّات (( والفجر 8 )) آماده مي كند . گردان او در عمليّات ايذايي والفجر 8 ، در جزيرة ((ام الرصاص )) رشادت و پايمردي ويژه اي نشان ميدهد و دشمن را با تاكتيك و ترفند خاصي ، وادار به عفب نشيني مي كند . پس از پايان مأموريت در جزيره ، نيروهايش را به منطقةفاو مببرد و در آنجانيز چندين گره از مراحل مختلف عمايات والفجر 8 را به سرانگشت تدبير نظمي مي گشايد. او ماموريت مي يابد گردان زهير را باز سازي كند.
از سوي لشگر به او مأموريت داده مي شود به همراه سه گردان در عمليّات (( سيدالشهد )) در منطقة عمومي (( فكه )) شركت جويد . از آن جا كه به حسين تكليف مي شود او تبعيت كرده و وارد منطقه مي گردد.
شهيد حاج حسين اسكندر لو ، پس از عمري مجاهدت و جانفشاني در جبهه هاي نور ، از آن جا كه دلتنگ و آرزومند شهادت بود ، كاسة صبرش لبريز شد و در يك صبح روشن ، در نيايشي زلال ، دعايش به اجانت رسيد و او را به خيل مشتاقان و دلشدگان رساند . او سر انجام در 12 ارديبهشت ماه 1365 در عمليات سيدالشهدا (ع) در منطقة (( فكه )) به فيض علماي شهادت نايل آمد . جنازهاش پس از 21 روز در منطقه ، پيدا و به پشت جبهه منتقل شد .
 


شنبه 25 دی 1389  1:04 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد يوسف مرحبا

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

بسمه تعالي
شهيد يوسف مرحبا در سال 1329 در خانواده اي مستضعف وبي بضاعت و كشاورز ومذهبي پاي به عرصه وجودنهاد به جهت فقر مالي خانوادگي شهيد با مشكلات وافري توانست به تحصيلات خود تا حد ليسانس در رشته فقه و مباني حقوق اسلامي(الهيات) در دانشگاه مشهد ادامه دهد اعتقادات مذهبي وي از همان سنين كودكي ضمن اشتغال به تحصيل وشغل كشاورزي به انجام فرائض ديني خود همت گمارد پس از ورود به دانشگاه فردوسي مشهد آشنائي بيشتر با چهره شوم رژيم منحوس پهلوي وي را به تبليغ عليه اين جرثومه فساد در سطح شهرستان آستارا وارد نمود بدنبال پيروزي انقلاب اسلامي به جهت حراست از دست آوردهاي انقلاب به فعاليت دركميته انقلاب اسلامي پرداخته وسپس به محض تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به لشگر صاحب الزمان پيوسته و در سمتهاي فرماندهي عمليات و قائم مقامي سپاه آستارا مشغول به ادلي دين گرديدندتبليغ مكتب اسلام وسركوبي منافقين ومشركين را تنها طريق صحيح در تحقق آرمان انقلاب ميدانستند دراين راستا به نگارش آثاري منجمله (1) كتاب قرآن در اسلام (2) اصول اعتقادات (3) ترجمه تاريخ ادب و ادباً ازجرج زيدان (4) لغت نامه و تشكيل كلاسهاي عقيدتي وسخنراني ها اقدام نمودند سپس جهت تداوم مسير خويش از آموزش و پرورش بعنوان دادستان دادگاه انقلاب اسلام آستارا مأموريت يافت وسرانجام بعد از ترور در تاريخ 1/6/60 در آستارا در جلوي دادگاه انقلاب اسلامي آستارا بر سر عهد خويش جان باخت و به دست كوردلان منافق بدرجه رفيع شهادت و به ملكوت اعلي پيوست از شهيد دو فرزند پسر ودو فرزند دختر بيادگار مانده است .
 
 


شنبه 25 دی 1389  1:04 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد بابا محمد رستمي

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

شهيد بابا محمد رستمي دهورد در سال 1325 در شهر شهادت مشهد چشم به جهان گشود . در پي زندگي پر بارش به مدرسه قدم گذاشت و شروع به تحصيل كرد و تا پايان دورة ابتدائي ادامة تحصيل داد . شهيد در دوران تحصيل فردي بسيار خوب و آرام بود ولي بعلت اينكه در روستا زندگي مي كرد و روستا امكاناتي نداشت كه او ادامة تحصيل دهد ترك تحصيل كرد . شهيد بابا محمد رستمي دهورد فردي مؤمن و با خدا بود . او از كوچكي نماز و روزه را شروع كرد و وقتي نماز مي خواند با يك خضوع و خشوع و روحانيت خاصي در پيشگاه خدا مي ايستاد و قرآن مجيد را بسيار خوب مي خواند و در جلسات مذهبي و سخنرانيها شركت داشت .

در دوران انقلاب او شركت فعال داشت شهيد و يازده نفر از دوستانش 12 پرچم بنام 12 امام بلند كردند و شروع به تظاهرات كردند. همان شب مأمورين رژيم سفاك پهلوي به آنها حمله كرد و همه فرار كردند بجز شهيد كه مأمورين او را گرفتند و كتك خيلي بدي زدند كه توسط آقاي شيرازي آزاد شد . در مسجد ديدگاه لشكر هم يكي از برادرها سخنراني مي كرده و مأمورين به آنجا حمله كردند و شهيد را هم كه در آنجا حضور داشت گرفتند و باز هم به ددمنشيهاي خودشان ادامه دادند و او را كتك زدند و يك شب هم او را در منزل گرفتند . در يكشنبه خونين در حاليكه يك ماشين ارتشي به او نزديك شده بود و شروع به تيراندازي كرد شهيد كه يك كلاه سرش گذاشته بود فقط 2 چشمان او مشخص بوده فوري نرده هاي بيمارستان امام رضا را از جا مي كند و بسوي مأمورين رژيم ساواك پرتاب مي كند .

 شهيد پيش از پيروزي انقلاب كارمند اداره اصلاحات ارضي بود ولي پس از پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام امت خميني بت شكن به سپاه رفت و فعاليت بسيار كرد بطوري كه فرمانده عمليات در سپاه پاسداران شد و اكثر اوقات به جبهة نبرد حق عليه باطل مي رفت . شهيد با هوش و ذكاوتي كه داشت اكثر مشكلات اقوامش را حل مي كرد و هرگز دلش نمي خواست كسي ناراحتي داشته باشد آنقدر شهيد مؤمن و متقي بود و كلامش نفوذ خاصي داشت كه اگر با كسي صحبت مي كرد كه ضد انقلاب بود فوري روي او اثرمي گذاشت و قانعش مي كرد .

 او تمام وجودش در امام امت خلاصه مي شد و مي گفت حاضرم خودم و 3 فرزندم فداي يك لحظة زندگي و عمر امام بشويم . وقتي امام سخنراني مي كردند كسي جرأت حرف زدن را نداشت و هميشه در مورد اطاعت از اوامر امام به همه سفارش مي كرد . او با شروع جنگ در كردستان 2 سال در سنندج ـ سقز با ضد انقلابيون به مبارزه پرداخت و هدفش پيروزي نيروهاي حق بر كفار و دشمنان اسلام بود . شهيد به همسرش مي گفت : اگر خدا توفيق شهادت به من داد از تو راضي نيستم اگر اشكي بريزي بايد شيريني پخش كنيد و همچنين مي گفت : پسرم بايد اسلحه مرا بردارد و راهم را ادامه بدهد و شما هم راه مرا ادامه دهيد و راضي نيستم اگر كسي به تو تسليت بگويد بايد همه به تو تبيريك بگويند . شهيد مدت 2 سال در جبهة كردستان بود .

 5 / 3 سال در اهواز جنگ كرد و مدتي در سوسنگرد كه در آنجا 60 پاسدار سوسنگرد را آزاد كرد و 25 روز در گنبد با ضد انقلابيون جنگ كرد در راه رفتن به اهواز شهيد به همراه برادر ديگري در 40 كيلومتري سبزوار بر اثر تصادف و چپ شدن ماشين آنها به درجه شهادت رسيده و به لقاء ا… پيوست .
 


شنبه 25 دی 1389  1:04 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد علي اكبر دهقان

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>

نماينده مردم تربت جام
‹‹ ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون ››
شهيد علي اكبر دهقان در سال 1327 در شهر تربت جام و در يك خانواده متوسط كارگري كه از وطن اصلي خود ‹‹ يزد ›› به اين شهر مهاجرت كرده بود ، متولد گرديد .
در سال 1349 از دبيرستان ابن سيناي اين شهرستان موفق به اخذ ديپلم شد و در دوره دوازدهم آموزش و پرورش در آمد و مأمور انجام وظيفه در يكي از روستاهاي مجاور اين شهر گرديد كه به عنوان مدير و آموزگار مشغول به كار شد و در تابستان 1351 موفق به شركت در اولين دوره كلاسهاي تابستاني راهنمائي تحصيلي گرديد و پس از آن به تدريس در مدارس راهنمائي شهر پرداخت .
شهيد دهقان در رشته علوم تجربي و رياضي ، فوق ديپلم گرفت و علاقه او به مطالعه در مسائل اسلامي مانع ادامه تحصيل او گرديد و از اين پس به تدريس درس ديني و تشكيل جلسات و انجمنهاي مذهبي مشغول شد . او براي همه مردم شهرش يك چهره مشخص مذهبي و پايبند به مكتب بود و در تمام ساعات روز با انبوهي از مشتاقان كه بدور او جمع بودند به اشاعه شريعت حقه اسلام اشتغال داشت .
شهيد علي اكبر دهقان در حدود سالهاي 45 در جلساتي كه تحت عنوان مبارزه با بهائيت تشكيل مي شد ، شركت مي كرد و خود يكي از پايه گذاران اين انجمن در اين شهرستان بود .
او همزمان با اين فعاليتها دست به تشكيل صندوق قرض الحسنه زد و با اعتمادي كه به او داشتند كليه كارهاي ادارة آنرا به عهده گرفت و خانه محقرش همراه با يك دفتر حسان ساده و مقداري موجودي كه در ان دوران سياه آريامهري به سختي مي توانست به دست آيد ، محل شكل گرفتن اين سنت پسنديدة اسلامي شد و همان قدمهاي اوليه او كه حقاً شايستگي برداشتن ان را داشت ، امروز به صورت صندوق قرض الحسنه المهدي سرمايه قابل توجه و محلي بسيار آبرومند ، در تربت جام با همكاري ياران و شاگردان صميمي اش اداره مي شود .
شهيد دهقان در كنار اين دست به تشكيل صندوق خيريه زد كه از اين راه قدمهاي مؤثري برداشت و كتابخانه المهدي نيز از جمله نعماتي است كه با يك سري اقدامات مجدانه او ، امروز در اين شهر براي نسل جوان بيادگار مانده است .
او در اين شهر يك محور مشخص اسلامي بود كه به همين دليل هميشه مورد تعقيب مقامات امنيتي بود و در حدود سالهاي 55 خانه اش مورد هجوم مأمورين امنيتي قرار گرفت و او را تحت الحفظ به ساواك تايباد بردند كه به علت نداشتن مدارك كافي آزاد شد ، اما وي يك دم دست از مبارزه بر نداشت تا اينكه در اوج مبارزات انقلابي، او توانست رسالت خود را به خوبي انجام دهد و در آن زمان تمام مسائل مربوط به مبارزات از خانه او شروع مي شد . او يك رهبر انقلابي براي جامعه ، مخصوصاً فرهنگيان و روشنفكران بود كه بدون اغراق وجود او محركي بسيار قوي براي حركت به شمار مي رفت و او در اين راه سختي هاي فراواني تحمل كرد .
كميته انقلاب با فرامين امام حول اين محور شكل گرفت و عاشقانه شب و روزش را صرف نهاد نوپاي اسلام كرد و مرجعي مورد اطمينان براي رفع مشكلات مردم شد .
نوع برخود با اين مسائل انتخاباتي و شيوه تبليغات ستادي كه از دوستان او شده بود بر اساس تذكرات بيش از حدش يك قدم خارج از مسائل اسلامي نشد و او با وسواس همه آنها را در چارچوب مسائل اسلامي محدود كرد ، در حاليكه رقباي او با اتخاذ شيوه هاي تبليغاتي تجارتي و خاصه دست به خرجهاي هنگفت زده بودند ، حاضر به تن دادن به اين مسائل نشد و شديداً از اين شيوه ها ابراز تنفر مي كرد و بالاخره با شروع انتخابات براي تشكيل مجلس شوراي اسلامي همه قشرهاي متعهد در خط امام يك صدا به سوي او آمدند و به عنوان وظيفه شرعي او را براي نامزدي اين كار دعوت كردند و او كه واقعاً ميل باطني به اين امر خطير اسلامي نداشت بر اساس آنچه وظيفه اسلامي اش حكم مي كرد ، كانديد شد و طبيعي بود كه شايستگي اين كار را داشت و به نمايندگي انتخاب شد .
با توكل به خدا و با تكيه بر توده هاي مستضعف در خط امام راهي مجلس شد و با تصويب اعتبارنامه اش در تاريخ 17/ 3 / 59 رسماً در سنگر مبارزه مجلس قرار گرفت و همانطور كه زيبنده اش بود ، در اين سنگر يكي از ياوران امام و نگهبانان وفادار و مبارز انقلاب بود و در سايه تلاش و خداجوئي در شامگاه خونين 7 تير 1360 در سنگري كه به آن عشق داشت و در كنار مرداني چون شهيد مطلوم بهشتي كه سخت به او ارادت مي ورزد به فيض شهادت رسيد و به آنچه آرزويش بود نايل آمد كه گوارايش باد اين پيروزي .


شنبه 25 دی 1389  1:09 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد علي ناز مير شكاري سليماني

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>

بسم الله الرحمن الرحيم
در سال 1330 در خانوادة مذهبي از ايل سليماني ـ طايفه حسيني ، تيره مير شكاري سليماني چشم به جهان گشود . تا پايان دورة ابتدايي در آغوش گرم خانواده و همگام ايل و طايفة خود در مدرسة عشايري به تحصيل مشغول بود . دورة دبيرستان را در شهر كرمان با همة مصائب و مشكلات و دوري از خانواده ، نبود امكانات و غيره بپايان رسانده و در سال 1352 موفق به اخذ ديپلم طبيعي از دبيرستان امام خميني ( پهلوي سابق ) گرديد .
سال بعد وارد دانشسراي مقدماتي شده و پس از اتمام اين دوره در شهرستان كهنوج با عشق و علاقة خاصي به تعليم و تربيت فرزندان مردم ومحروم اين منطقه پرداخت . در تشويق و ايجاد تسهيلات براي بچه هاي ايل جهت ادامه تحصيل از هيچ كوششي فرو گذار ننمود و مانند برادران مهربان آنها را درس تقوي و دينداري مي آموخت .
بسياري از بچه هاي ايل و نيز بچه هاي شهرستان كهنوج كه امروزه در حوزه هاي علميه و دانشسراها و دانشگاهها ادامة تحصيل مي دهند ، نمونه اي از ثمره زحمات بيدريغ اوست .
از اين زمان بود كه مخالف با رژيم منحوس پهلوي را به صورت علني آغاز كرده و در پخش اعلاميه و عكس هاي امام و نيز آگاه كردن عشاير ، دانش آموزان و معلمان و ساير اقشار مردم ستمديده اين شهرستان محروم نقش ارزنده اي را ايفا نمود و بارها از طرف عمال رژيم شاه مورد تهديد قرار گرفت .
با توجه به ايمان قوي ، ارادة پولادين و اعتماد قلبي به اسلام و آرمانهاي انسان ساز آن ، اين تهديدها هيچ خللي در ادامة راهش ايجاد ننمود . او كه راه را شناخته بود ، سختي هاي راه سد راهش نگشته و كوه و صحرا پيش سيل بي قرارش يكي شده و از هيچ چيز نمي هراسيد .
در سالهاي 56 و 57 كه انقلاب به اوج خود رسيد ، با به تعطيل كشاندن مدارس كهنوج همگام با ديگر فرهنگيان مبارز در تحصن معلمين و راهپيمائيهاي مردم مقاوم كهنوج كرمان كه پرچمداري آنرا روحانيت مبارز و هميشه در صحنه عهده دار بود ، شركت فعال داشت و پيام رهايي از زير يوغ استعمار و خفقان رژيم ستمشاهي را به گوش همة مردم اين استان و عشاير سلحشور رساند .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي همگام با ديگر امت حزب الله بالاخص برادران انجمن اسلامي فرهنگيان ، گوش به فرمان امام و با هوشياري تمام به مقابله با گروهكهاي منحرف و التقاطي كه قصد سوء استفاده از موقعيت را داشته و سعي در انحراف افكار مردم محروم اين منطقه از صراط مستقيم انقلاب اسلامي را داشتند ، پرداخت و در زمرة كساني بود كه از همان ابتدا شخصيت والاي شهيد بهشتي را درك كرده و چهرة نفاق بني صدر و دار و دسته اش را خوب شناخته بود .
از جمله اقدامات جالب توجه شهيد ( با همكاري ساير برادران متعهد ) تأسيس و راه اندازي اولين دبيرستان در اين شهرستان است كه خود ايشان تا هنگام شهادت رياست آن را عهده دار بود . پس از شروع جنگ تحميلي همكاري فعالي با بسيج سپاه داشته و در ترغيب و تشويق نيروهاي بسيجي اعم از روستايي ، شهري و عشايري جهت اعزام به جبهه از هر فرصتي استفاده مي كرد.
پيامهاي روحبخش امام در ارتباط با بسيج عمومي چنان در روح والاي او اثر مي گذاشت كه چندين بار به همراه دانش آموزان راه جبهه را پيش گرفته و به خيل سنگرنشينان مي پيوست .
وي در چند عمليات مهم شركت فعال داشته و در عمليات والفجر 8 نيز كه منجر به آزاد سازي شهر استراتژيك فاو گرديد ، مجروح شيميايي شد .
.... و بالاخره در عمليات كربلاي 4 ، ( 4/10/1365 در جزيره ام الرصاص ) ، خداوند دعاي هميشگي اش ‹‹ اللهم الرزقني توفيق الشهاده في سبيلك ›› را كه در شبهاي سرد زمستاني و در دل سنگرها و در بيابانهاي خوزستان با گريه و ناله عاشقانه سر مي داد ، پذيرا گشته و خلعت زيباي شهادت را بر قامت رعنايش پوشاند. تقوي ، فروتني ، اهميت دادن به واجبات و مستحبات شهيد زبانزد فرماندهان و رزمندگان گردان 415 و ديگر بسيجيان لشكر پيروز ثارا... و دانش آموزان وهمكاران و ساير اقشار مردم كهنوج و نيز عشاير منطقه بوده و هست .
آري ، اين شهيد دلسوز و پر تلاش از جمع دوستان فرهنگي و دانش آموزان و مردم كهنوج و عشاير ايل سليماني و رزمندگان پيروز لشكر ثارا... به سوي معبودش پرواز كرده و در جوار حق تعالي سكني گزيد . ليكن دوستان و همرزمان و طايفه و اقوامش نخواهند گذاشت راه خونينش بي رهرو باشد و با حضور فعال در جبهه ها و برداشتن اسلحة به زمين افتادة شهدا قلب صاحب اصلي انقلاب حضرت حجت ابن الحسن (ع) و نائب بر حقش امام امت را شاد نموده و تا اهتزاز پرچم پر افتخار اسلام بر سراسر گيتي از پاي نخواهند نشست .
 
 


شنبه 25 دی 1389  1:09 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد منتظر قائم

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>

شهيد منتظر قائم در اسفند ماه سال 1327 ه.ش در گوشه اي از كوير خشك يزد (فردوس ) نام افتخار آفرين خويش را با تبسمي در دفتر روزگار به ثبت رساند . پدرش مرحوم حاج شيخ علي اكبر منتظر قائم مجاهدي پارسا و از مشاهيري است كه از سال 1314 ه.ش در يوم اله خونين مسجد گوهر شاد مشهد در كارنامه زندگي سراسر مجاهدت خويش به ثبت رسانده است .
عشق و علاقه محمد به فراگيري نماز و قرائت قرآن و توجه او به مسايل معنوي هنوز در خاطر اقوام و نزديكان به ياد مانده است و اين همه از سرچشمه زلال ايمان و تقواي پدر نشات مي گرفت تا اينكه پدر ش محمد را در دبستان تعليمات اسلامي ثبت نام نمود او در دوره دبستان و راهنمايي را به موفقيت سپري كرد . حال محمد 15 ساله است و در هنرستان با جديت شروع به تحصيل نموده كه در يلدايي ترين شب ديجورستم ، خروش ظلمت شكن خميني كبير ، سكوت شب را ميشكند و محمد را در حالي كه شبنم هاي عشق به ولايت بر گلبرگهاي معطر وجودش نشسته به ميدان پر مخاطره جهاد و شهادت فرا مي خواند كه با حضور فعالان در جلسات مذهبي و سياسي ، بر آگاهي فكري خودش مي افزايد و به توزيع و تكثير تصاوير و اعلاميه هاي ححضرت امام مي پردازد .
محمد در سال 1347 به خدمت سربازي اعزام و پس از پايان خدمت سربازي در شركت برق توانير ، مشغول به كار شد .در سال 1351 محمد با اعضاي گروهي كه خود تشكيل داده بود با يك برنامه ريزي منسجمم ، تعداد زيادي از اعلاميه حضرت امام (ره) را در مناطق مختلف توزيع مي نمايد ، تا اينكه در اسفند ماه 1351 دستگير و به زندان اوين در تهران منتقل مي گردد .
وي پس از رهايي از زندان نه تنها دست از مبارزه بر نداشت بلكه با تجربه و سابقه خوبي كه در گرههاي مسلحانه ضد رژيمي داشت ، جوانان مبارز يزدي را سازمان دهي نمود و در عمليات انفجاري قرار مي گيرد .
با طلوع فجر انقلاب اسلامي محمد با عضويت در كميته انقلاب به حراست و پاسداري از دستاورد هاي انقلاب پرداخت پس از مدتي او به عنوان بنيانگذار و نخستين فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي سپاه يزد انتخاب و مسئوول تصفيه كمتيه انقلاب گرديد . محمد در جهاد با ضد انقلاب طي عمليات هاي مختلف موفق مي شود بسياري از مناطق اشغالي را از تصرف اشرار و ضد انقلاب آزاد نمايد و به علت لياقت و شجاعت به سمت فرماندهي سپاه سقز انتخاب گرديد .
سرانجام محمد در شامگاه پنجم ارديبهشت ماه سال 1359 در حاليكه براي جمع آوري اسناد و برسي جريان تجاوز نظامي آمريكا به منطقه طبس رفته بود ، توسط خائنين به كشور و ايادي استكبار جهاني با بمباران هوايي منطقه به شهادت رسيد و در سفري سرخ اوج آفرين شهر عشق گشت .
 
 


شنبه 25 دی 1389  1:09 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد سيد مرتضي آويني

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>


- مجموعه كتابهاي شهيد آويني
- توسعه و مباني تمدن غرب
- حلزون هاي خانه به دوش
- آينه جادو
- آغازي بر يك پايان
- رستاخيزجان
- فردايي ديگر
- فتح خون
- انفطار صورت
- گنجينه ي آسماني
- نسيم حيات
- يك تجربه ماندگار
- امام و حيات باطني انسان
- مركز آسمان
- با من سخن بگو دو كوهه


( شهيد سيد مرتضي آويني در شهريور سال 1326 در شهر ري متولد شد . تحصيلات ابتدايي و متوسطه ي خود را در شهرهاي زنجان ، كرمان و تهران به پايان رساند و سپس به عنوان دانشجوي معماري وارد دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران شد . او از كودكي با هنر انس داشت : شعر مي سرود ، داستان و مقاله مي نوشت و نقاشي مي كرد . تحصيلات دانشگاهي اش را نيز در رشته اي به انجام رساند كه با طبع هنري او سازگاربود ، ولي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي معماري را كنار گذاشت و به اقتضاي ضروت هاي انقلاب به فيلمسازي پرداخت:
حقير داراي فوق ليسانس معماري ازدانشكده ي هنرهاي زيبا هستم اما كاري را كه اكنون انجام مي دهم نبايد با تحصيلاتم مربوط دانست . حقير هر چه آموخته ام از خارج دانشگاه است . بنده با يقين كامل مي گويم كه تخصص حقيقي در سايه تعهد اسلامي به دست مي آيد و لا غير . قبل از انقلاب بنده فيلم نمي ساخته ام . اگر چه با سينما آشنايي داشته ام . اشتغال اساسي حقير قبل از انقلاب در ادبيات بوده است … با شروع انقلاب تمام نوشته خويش را – اعم از تراوشات فلسفي ،داستان هاي كوتاه ، اشعار و … - در چند گوني ريختم و سوزاندم و تصميم كه ديگر چيزي كه « حديث نفس» باشد ننويسم و ديگر از«خودم» سخني به ميان نياورم … سعي كردم كه «خودم» را از ميان بردارم تا هر چه هست خدا باشد . و خدا را شكر بر اين تصميم و فادار مانده ام . البته آنچه كه انسان مي نويسد هميشه تراوشات دروني خود اوست . اما اگر انسان خود را در خدا فاني كند ، آنگاه اين خداست كه در آثار او جلوه گر مي شود . حقير اينچنين ادعايي ندارم ولي سعيم بر اين بوده است .
شهيد آويني فيلمسازي را در اوايل پيروزي انقلاب با ساختن چند مجوعه در باره ي غائله گنبد ( مجموعه شش روز در تركمن صحرا) سيل خوزستان و ظلم خوانين ( مجوعه مستند خان گزيده ها ) آغاز كرد :
با شروع كار جهاد سازندگي در سال 58 به روستاها رفتيم كه براي خدا بيل بزنيم . بعد ها ضرورت موجود رفته رفته ما را براي انقلاب اسلامي و نظام پيش مي آيد عكس العمل نشان بدهيم . مثلاً سيل خوزستان كه در واقع جزو اولين كارهاي مان در گروه جهاد بود . بعد ، غائله خسرو و ناصر قشقائي پيش آمد و ما به فيروز آباد ، آباده و مناطق در گيري رفتيم… وقتي فيروزآباد در محاصره بود ، ما با مشكلات زيادي از خط محاصره گذشتيم و خودمان را به فيروزآباد رسانديم . در واقع اولين صحنه هاي جنگ را ما آنجا ، در جنگ با خوانين گرفتيم .
گروه جهاد اولين گروهي بود كه بلافاصه بعد از شروع جنگ به جبهه رفت . دو تن از اعضاي گروه در همان روزهاي اول جنگ در قصر شيرين اسير شدند و نفر سوم ، در حالي كه تير به شانه اش خورده بود از حلقه ي محاصره گريخت ، گروه بار ديگر تشكل يافت و در روزهاي محاصره خرمشهر براي تهيه فيلم وارد اين شهر شد :
وقتي به خرمشهر رسيديم هنوز خونين شهر بود .شهر هنوز سر پا بود ، اگر چه احساس نمي شد كه در اين حالت زياد پر دوام باشد و زياد هم دوام نياورد . ما به تهران باز گشتيم و شبانه روز پاي ميز موويلا كار كرديم تا اولين فيلم مستند جنگي در باره ي خرمشهر از تلوزيون پخش شد ؛ فتح خون .
مجموعه يازده قسمتي «حقيقت» كار بعدي گروه محسوب مي شد كه يكي از اهداف آن ترسيم علل سقوط خرمشهر بود :
يك هفته نگذشته بود كه خرمشهر سقوط كرد و ما در جستجو «حقيقت» ماجرا به آبادان رفتيم كه سخت در محاصره بود . توليد مجموعه حقيقت اين گونه آغاز شد .
كار گروه جهاد در جبهه ها ادامه يافت و با شروع عمليات والفجر هشت ، شكل كاملا منسجم و به هم پيوسته اي پيدا كرد . آغاز تهيه ي مجموعه زيبا و ماندگار روايت فتح كه بعد از اين عمليات تا پايان جنگ به طور منظم از تلويزيون پخش شد به همين ايام باز مي گردد. شهيد آويني در باره ي انگيزه ي گروه جهاد در ساختن اين مجموعه كه شامل بيش از هفتاد برنامه است چنين مي گويد :
انگيزش دروني هنرمنداني كه در واحد تلويزيوني جهاد سازندگي جمع آمده بودند آنها را به جبهه هاي دفاع مقدس مي كشاند نه وظايف و تعهدات اداري ، روح كارمند نمي توانست در اين عرصه منشا فعل و اثر باشد . گروه هاي فيلمبرداري ما با همان انگيزه هايي كه رزم آوران را به جبهه كشانده بود كار مي كردند ، داوطلبانه و بدون چشمداشت مالي ، در كمال قتاعت وشجاعت و آماده براي شهادت ، اينجا عرصه اي نبودكه فقط پاي تكنيك و يا هنر در ميان باشد… بچه هاي ما تا سال 1367 كه بناگزير تسليم سيستمهاي برآورد مالي و فني تلويزيون شديم جز حقوق ماهيانه جهاد سازندگي و يا سپاه پاسداران كه از هفت هزار تومان بالاتر نمي كشيد ، چيزي دريافت نمي كردند .نمي دانم چطور شده بود كه اين اواخر ، يعني سال 1366 ،بنياد فارابي به ياد ما افتاده بود و نود هزار تومان به واحد تلويزيون جهاد سازندگي هديه كرده بود.همين مختصر رانيز بچه ها غالباً به خانواده ي شهيدايمان هديه كردند .
اولين شهيدي كه داديم علي طالبي بود كه در عمليات طريق القدس به شهادت رسيد و آخرينشان مهدي فلاحت پور است كه در لبنان شهيد شد… و خوب ، ديگر چيزي براي گفتن نمانده است ، جز اينكه ما خسته نشده ايم و اگر باز هم جنگي پيش بيايد كه پاي انقلاب اسلامي در ميان باشد ما حاظريم . مي دانيد ! زنده ترين روزهاي زندگي يك «مرد» آن روزها يي است كه در مبارزه ميگذراند و زندگي در تقابل با مرگ است كه خودش را نشان مي دهد .
(اواخر سال 1370 «موسسه ي فرهنگي روايت فتح » به فرمان مقام معظم رهبري تاسيس شد تا به كار فيلمسازي مستند و سينمايي در باره دفاع مقدس بپردازد و تهيه ي مجوعه روايت فتح را كه بعد از پذيرش قطعنامه رها شده بود ادامه دهد . شهيد آويني و گروه فيلمبرداران روايت فتح سفر به مناطق جنگي را از سر گرفتند و طي مدتي كمتر از يك سال كار تهيه شش برنامه از مجموعه ده قسمتي شهري در آسمان را به پايان رساندند و مقدمات تهيه ي مجموعه هاي ديگري را درباره ي آبادان ، سوسنگر ، هويزه و فكه تدارك ديدند . شهري در آسمان كه به واقعه محاصره ، سقوط و باز پس گيري خرمشهر مي پرداخت در ماه هاي آخر حيات زميني شهيد آويني از تلويزيون پخش شد . اما برنامه وي براي تكميل اين مجموعه و ساختن مجموعه ديگر با شهادتش در روز جمعه بيستم فروردين 1372 در قتلگاه فكه نا تمام ماند )
 
 


شنبه 25 دی 1389  1:09 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد دكتر حسن عضدي

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>

 

معاون وزارت فرهنگ و آموزش عالي
شهيد دكتر حسن عضدي درسال 1325 در يك خانواده متدين از طبقه متوسط و معمولي در شهر رشت متولد گرديد و تحصيلات ابتدائي و متوسطه رادر همان شهرستان بپايان رساند . درضمن از شاگردان ممتاز دوران تحصيلي بود . او از همان اوان كودكي به اسلام عشق مي ورزيد و در مساجد بگفتن اذان مي پرداخت و از عنفوان جواني براي اعتلاي دانش خود در زمينه معارف اسلامي با وجود مشكلات با تلاش زياد كليه كتابها و متون سخنراني معلم شهيد دكتر علي شريعتي و همچنين شهيد استاد مطهري را بدست مياورده و مورد مطالعه قرارميداده است . نامبرده پس از اخذ ديپلم داوطلبانه ، براي آشنائي هر چه بيشتر و نزديكتر با زندگي طبقه مستضعف جامعه خود ، تحت پوشش سپاهي دانش به محرومترين و دورترين و دورترين و دور ترين روستاهاي كشور مسافرت نمود ، ضمن باور نمودن معلومات اجتماعي خود نسبت بارشاد آنها درباره واقعيتهاي نظام طاغوتي ، خدمت سربازي را بپايان رسانيد .

سپس براي ادامه تحصيلات عازم تهران شد و در دانشكده علوم ارتباطات اجتماعي ، بتحصيلات ادامه داد و موفق باخذ ليسانس در دو رشته روزنامه تگاري و روابط عمومي و تبليغات گرديد. پس از آن بعلت علاقه بمسائل سياسي وارد دانشكده علوم سياسي شده و بتحصيلات در سطح فوق ليسانس ادامه داد . سپس راهي آمريكا گرديد و در رشته مديريت بازرگاني با تخصص مديريت بين اللملي از دانشگاه دالاس موفق باخذ درجه فوق ليسانس گرديد و بدليل بدست آوردن درجه ممتاز بعضويت افتخاري انجمن مديران درآمد و بعد از آن تحصيلات عاليه خود را تا مرحله اخذ دكترا در رشته اقتصادي سياسي در دانشكده تگزاس دردالاس ادامه داد و همزمان در انجمهاي اسلامي دانشجويان امريكا و كانادا فعاليت سياسي رادنبال نمود . با آغاز انقلاب اسلامي ايران نامبرده بوطن مراجعت نموده و برغم خود چون قطره اي بدريا پيوست و فعاليتهاي سياسي خود را همچنان تحت رهبري امام خميني كبير در ايران ادامه داد و براي نشر عقايد اسلامي بتدريس عقايد اسلامي بتدريس در دانشگاه گيلان پرداخت .

پس از پيروزي انقلاب بعنوان يكي از نمايندگان استان گيلان در مجلس خبرگان انتخاب شد ودر آن مجلس نيز بعضويت هيئت رئيسه برگزيده گرديد . با آغاز فعاليتهاي حزب جمهوري اسلامي ايران بعنوان يكي از ياران نزديك بنيانگذاران حزب در آمد و باتلاش پي گير شاخه حزب جمهوري اسلامي رادر گيلان پايه گذاري نمود و همچنين بعضويت ستاد انقلاب اسلامي استان گيلان درآمد. دكتر جسن عضدي سپس به تقاضاي دانشجويان مدرسه عالي ترجمه سرپرستي آن مدرسه عالي را بعهده گرفت و هم زمان در دانشكده انقلاب اسلامي دانشگاه ملي بطور رايگان بتدريس پرداخت . شهيد دكتر عضدي پس از اجراي طرح ادغام دانشگاهها بسرپرستي مجتمع دانشگاهي ادبيات و علوم انساني منصوب شد و فعاليت مستمر خود رادركميته هاي مختلف ستاد انقلاب فرهنگي آغاز نمود و يكي از اعضاي كميته 5 نفري ادغام دانشگاهي ومؤسسات عالي بود .

او يكي از بنيانگذاران جامعه دانشگاهيان ايران بوده و يكي از اعضاي فعال شوراي وحدت حوزه و دانشگاه بوده است . آخرين سمت شهيد دكتر حسن عضدي علاوه برمسئوليتهاي فوق ، معونت وزارت فرهنگ و آموزش عالي و رئيس سازمان امور دانشجويان و سازمان سنجش آموزش كشوربود. نامبرده در اجراي اهداف خونبار اسلامي ايران روزانه حداقل 16 ساعت بكار ساعت و تلاش ميپرداخته و در اين راه از هر چيز حتي عزيزان خود نيز منفك بوده است و هميشه خود راپدرفرزندان محروم جامعه مي دانسته و در قبال كليه اين فعاليتها سعي مي نموده حداقل دريافتي رااز بيت المال داشته باشد و آنرا نيز صرف مخارج ضروري افراد تحت تكفل خود يعني زن و دو فرزند خردسال و خواهران خود و ساير نيازمندان بناميد . شهيد دكتر عضدي دردوران جواني مادر و سپس پدر خود راازدست داده و در نتيجه مسئوليت و تكفل برادران و خواهران او نيز بردوشش استوار شد . او نه تنها از زير بار اين مسئوليت شاخه خالي نكرد ، بلكه علاوه برآن همان نقش رادر اجتماع خود نيز بعهده گرفت بطوريكه پس از شهادت ما ترك او از مال دنيا فقط مقاديري قابل توجه كتاب درزمينه معارف اسلامي و كتابهاي علمي مي باشد . بازماندگان اين شهيد يك زن و دو نفر . شهيد در هفتم تير ماه 1360 به آرزوي ديرينه خود كه همانا شهادت بود دست يافته و به لقا حق مي پيوندد.


شنبه 25 دی 1389  1:09 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد دكتر سيد شمس الدين حسيني نائيني

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>

نماينده مردم نائين
شهيد دكتر سيد شمس الدين حسيني نائيني در سال 1312 در ‹‹ سلطان نصير نائين ›› در يك خانواده مذهبي بدنيا آمد . در سن چهار سالگي از داشتن نعمت پدر محروم گرديد و نزد مادر بزرگش با يك خواهر كوچكتر بزرگ شد . وي از كودكي طعم رنج را چشيد و در ميان مردم محروم مي زيست و از نزديك با دردهاي مردم محروم و مستضعف آشنا بود . وي مدتي از دوران تحصيل در اصفهان بود و نيز در اين شهر دوران متوسطه را گذرانيد و در مدرسة صدر به كسب معارف اسلامي پرداخت . ادبيات را نزد حاج احمد آقا يكي از فضلاي حوزه آموخت و در محضر درس مرحوم حاج شيخ محمد حسين عالم نجف آبادي و آيت ا.... زنجاني حاضر شدو درس تفسير و نهج البلاغه را از محضر زاهد بزرگ حاج ميرزا علي شيرازي آموخت و پس از پايان دوره مقدمات و سطوح ، براي تكميل معلومات ابتدا به قم و سپس به تهران رفت و در مدرسة عالي استاد شهيد مطهري ( سپهسالار سابق ) درس تفسير قرآن و اصول عقايد اسلامي را در محضر آيت ا.... طالقاني و فلسفه را از مرحوم راشد و استاد شهيد مطهري و آيت ا.. حائري آموخت و از دانشكده الهيات و معارف اسلامي موفق به اخذ درجه ليسانس شد و سپس در همان دانشكده فوق ليسانس گرفت و پايان نامه تحصيلي خود را تحت عنوان ‹‹ جهاد در راه اسلام ›› نگاشت و براي تكميل معلومات خود بار سفر بست و در كشور هندوستان در دانشگاه اسلامي ‹‹ عليگره ›› كه از بزرگترين دانشگاههاي اسلامي جهان است ، تحت نظر فيلسوف محقق استاد ‹‹ كلب عابد ›› رسالة دكتراي خودش را تحت عنوان ‹‹ فلسفة دعا و مقايسة دعاي اسلام با ساير اديان ›› نگاشت .
شهيد حسيني در همان هنگام كه مشغول تحقيق بود ، به تدريس مي پرداخت . مدتها در دبيرستانهاي مختلف تعليمات ديني و علوم اجتماعي تدريس كرد . در دبيرستان قدس با آقاي محمد علي رجائي و استاد جلال الدين فارسي همكار بودند و سپس اين دوستي و همكاري با آقاي رجائي براي چندين سال در دبيرستان ميرداماد ادامه يافت .
از جمله فعاليتهاي اجتماعي شهيد ، همكاري با مؤسسة فرهنگي ( اولين محل اقامت امام پس از بازگشت به وطن ) بود و ديگر اينكه با شهيد مظلوم دكتر بهشتي و آقاي دكتر باهنر در سازمان تحقيقات و برنامه ريزي وزارت آموزش و پرورش همكاري و همفكري داشت . برادر شهيد حسيني مدتي نيز به تدريس علوم اسلامي در سطح دانشگاه پرداخت . از ديگر فعاليتهاي اجتماعي شهيد تشكيل جلسات مذهبي بود كه در كنار سخنرانيها و ديگر فعاليتهايش ارزش خاصي براي آن قائل بود و مدت 8 سال در يكي از اين جلسات ، تفسير قرآن را بعهده داشت . شهيد حسيني در طي اين سالها با مؤسسة خيرية ولي عصر ، كه سرپرستي خانواده هاي محروم و مستضعف را به عهده داشت و همچنين صندوق ذخيره جاويد كه از نهادهاي انقلابي و اسلامي بود از نزديك همكاري داشت ودر راه به تحقق رسيدن انقلاب اسلامي و آرمانهاي مكتبي اش سالها در دوران سياه خفقان آريامهري فعاليت بي امان و خستگي ناپذير داشت و همواره در افشاي جنايات رژيم شاهنشاهي و ترغيب مردم به نظام جمهوري به وسيلة شعر ، مقاله و سخنراني مي كوشيد . پس از به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني ، شهيد حسيني به همكاري با ادارة كل امور تربيتي وزارت آموزش و پرورش به عنوان كارشناس مسئول امور ديني و امور تربيتي بكار پرداخت و پس از آن از طرف حزب جمهوري اسلامي به نمايندگي اولين دورة مجلس شوراي اسلامي از شهرستان نائين كانديد و انتخاب شد . همواره از مجلس به عنوان سنگري براي دفاع از اسلام و خط امام و ولايت فقيه ياد مي كرد و تمامي كوشش خويش را مبذول اين راه مي نمود . وي شهادت را به عنوان گرانبهاترين پشتوانة انقلاب اسلامي مي دانست و از صميم قلب آرزوي شهادت داشت و اين آرزو را بارها به زبان مي آورد و از دوستان به عنوان دعاي خير مي خواست كه برايش آرزوي شهادت كنند . به مصداق آية شريفه ‹‹ ادعوني استجب لكم ›› خداوند دعايش را چه نيكو استجابت كرد و او را به همراهي ديگر همرزمانش به جوار رحمت خويش خواند .
 
 


شنبه 25 دی 1389  1:10 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها