عنوان : سردار شهيد احمد بني اسدپور
تاريخ
:
1389/04/10
<>
بعد از دوازده سال فراق ، پيرهن پاره هاي مردي بر دستهاي رنج آشناي مردم داراب تشييع و در گلستان شهداي اين شهر به خاك سپرده شد چشمهاي گرياني كه دوازده سال پر اندوه را در فراق آن همه يوسف گريسته بودند آن روز ، با مردي بدرود گفتند كه آفتابي ترين روزهاي زندگي خود را در همسايگي آنها گذرانده بود ؛ مردي كه گوشه گوشة خاك جنوب و غرب ، مويه كنان نام اوست .
سردار شهيد احمد بني اسدپور در عطرافشان يكي از روزهاي نارنجي داراب ، چشم بر اين سپنج ويران گشود و روزهاي پر طراوات كودكي را در آغوش مهربان پدر و مادري رنجديده و با ايمان ، سپري نمود . به دليل توجهات و تلاشي كه خانواده در راه اعتلاي او داشتند و همچنين به سبب دارا بودن هوش و استعدادي خداداد ، كلية مراحل تحصيل را با موفقيت پشت سر گذاشت و تحصيلات خود را تا مقطع ديپلم تجربي ادامه داد .
وي از ابتداي نوجواني فعاليتهاي گسترده اي را عليه رژيم ستمشاهي آغاز كرد و با سازماندهي تظاهرات و راهپيمائي ها و شركت در فعاليتهاي مبارزاتي ، انزجار خود را از رژيم ستمشاهي اعلام داشت . به همان ميزان كه انديشه هاي سياسي و فرهنگي وي اعتلا مي يافت ، خصوصيات برجستة اخلاقي نيز در وجود مبارك او پديدار مي گشت چنان كه در دوران جواني و بالندگي ، حجب و حيا و تواضع از برترين خصوصيات اخلاقي وي بود .
سردار شهيد بني اسدپور مردي سختكوش ، پر تلاش و كارآمد بود و در طول دوران جنگ ، با پذيرفتن مسئووليتهاي مختلفي از جمله فرماندهي گروهان و گردان ، شايستگي هاي خود را به منصة ظهور رساند . او كه چندين سال به عنوان مسئوول محور ، تلاش ، تجربه و درايت را با هم آميخته و به حسن انجام وظيفه شهرت يافته بود ، در مقام يك فرماندة لايق و دلسوز عملياتهاي مختلفي از جمله شكست حصر آبادان ، بيت المقدس ، بدر و والفجر 8 را عرصة رشادتها و دلاورمرديهاي خود ساخته و برگهايي زرين ، از عشق و شور و حماسه را به نام خود در دفتر هشت سال دفاع مقدس به ثبت رساند .
در مرحله دوم عمليات والفجر 8 و در تاريخ 28 بهمن ماه 1364 پيكر نازنين اين پاسدار شهيد آماج گلوله هاي آتشين دشمن بعثي قرار گرفت و با سينه اي چاك چاك از اسب حماسه بر زمين فرو افتاد . او كه دلي مالامال از شور و اشتياق داشت ، لحظاتي بعد ، در كل زنان شوق بر حنابندان دستهاي ‹‹ فاو ›› جان داد و بدين ترتيب در آغوش مهربان ‹‹ ام القصر ›› غربت چند ساله اش را آغاز كرد . سرانجام پس از دوازده سال فراق ، پيرهن پاره اي او را خاك غم آلود ‹‹ پير مراد ›› بر ديدگان غمبار خود نهاد و در هلهلة اشك و شوق با اين سردار شهيد بدرود گفت .