0

زندگی نامه شهدای شاخص

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد احمد آجرلو

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

به سال 1337 درماه مبارك رمضان ، در خانواده اي متدين و مذهبي در حوالي شهرستان كرج كودكي زاده شد كه نام او را احمد گذاشتند احمد از بدو تولد ، كودكي باهوش و خوشرو بود . دوره ابتدائي را در مدرسة بهرام با موفقيت به پايان رساند و در طول تحصيل در اين مقطع بارها كارت افتخاري از سوي معلمان دريافت كرد .احمد در حين تحصيل در كارهاي دامداري به پدرش كمك ميكرد . پس از آن وارد دبيرستان شد و با نمره هاي عالي تا دريافت مدرك پنجم متوسطه پيش رفت ، اما براي اينكه به سربازي اعزام نشود ، مدرك ديپلم را دريافت نكرد .

فعاليتهاي شهيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي
احمد ـ كه فطرتي پاك و بي آلايش داشت ـ از همان نوجواني به مسائل مذهبي گرايش پيدا ميكند و در مجالس ديني و محافل قرآني شركت مي جويد . همچون نهالي نو رسته ، هر جا مي يابد به خود جذب ميكند . او از اين مجالس و محافل ، نم ايمان و اعتقاد ميگيرد و ذهن و قلب خود را از معرفت و ايمان مشحون مي سازد . در اين محافل با الفباي سياست آشنا مي گردد . جذب كتابهاي سياسي و مذهبي شده و به مطالعه كتابهاي شهيد مطهري مي پردازد . او هنگام تحصيل در دبيرستان ، به مبارزه منفي عليه رژيم مي پردازد . سال آخر دبيرستان عمداً مردود ميشود تا به سربازي اعزام نشود ، چرا كه رژيم شاه را رژيمي ظالم و عدالت ستيز مي شناسد . زمزمه هاي انقلاب اسلامي كه شروع ميشود ،احمد مشتاقانه خود را در مسير جريان نسيم خوشبوي آن قرار مي دهد و با شور انقلابي كه مي يابد ، خود را وقف آرمانهاي انقلاب و رهبري آن مينمايد . تا پاسي از شب ،بيرون از خانه ، وقت خود را براي آگاهي مردم و افشاگري رژيم ستمشاهي سپري مي كند . او همراه دوستان انقلابي خود ، به پخش اعلاميه هاي حضرت امام خميني (ره ) اقدام ميكند .
احمد ، در دوران انقلاب ، در شهرستان كرج همواره به عنوان جلودار در تظاهرات و راهپيماييها شركت ميجويد و مردم را عليه رژيم تهيييج و تشنج مينمايد .
او شب روز خود را مصروف تحقق انقلاب مي كند و با فعاليتهاي انقلاب خود ، ديگران را به صحنه هي مبارزه با رژيم مي كشاند . به طوري كه ديگران را به نوعي اطاعت پذيري و حرف شنوي وامي دارد .
در ، محل تشكلهاي مختلف را راه اندازي مي كند . با شور و اميد بيشتر در تصرف مراكز نظامي و انتظامي شركت مي جويد و نقش محوري در اين زمينه ايفا مي نمايد .

فعاليتهاي شهيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي
احمد آجرلو ، پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ، براي حراست از دستاوردهاي آن ، جذب كميتة انقلاب اسلامي شده و به فعاليتهاي انقلابي خود در اين نهاد نو پا ادامه مي دهد . او به عنوان فردي آگاه و دلسوز ، در كميته مسئووليت مي پذيرد و خدمات ارزنده اي را انجام مي دهد . ومدت يك سال در اين نهاد انقلابي به خدمت مشغول مي شود . در طول اين مدّت ، در مسجد (( صاحب الزمان )) برنامه هاي فرهنگي و نظامي منظّمي را براي جوانان محل ترتيب مي دهد .
احمد به دنبال تحركات ضّد انقلاب در كردستان ، براي مقابلة آنان به اين استان اعزام مي شود و در كنار ديگر رزمندگان به فعاليّت مي پردازد و تا شروع جنگ تحميلي در كردستان مي جنگد .

فعاليتهاي شهيد در دوران دفاع مقدس
احمد آجرلو ، پس از شروع جنگ تحميلي ، به عضويت سپاه پاسداران در مي آيد و در دفتر هماهنگي ستاد مركز سپاه به خدمت مي پردازد . مدتي نيز به عنوان مسئوول دفتر تحقيق و بازرسي سپاه انجام وظيفه مي كند و در اين مسئووليت و مسئووليت قبلي ، همواره در حال مأموريت به شهرها و استانهاي مختلف به سر مي برد و با تلاش شبانه روزي ، به هماهنگي و انتظام امور مي پردازد .
او هنگام گذرانيدن دورة آموزش در پادگان ، كارآيي و شايستگي خود را بروز مي دهد و خيلي زود به عنوان فرماندة گردان در پادگان معرفي مي شود . او از آن جا كه سپاه به وجود او در جاي ديگر نياز داشت ، اورا به مأموريت به شهرستان (( مشگين شهرو مراغه )) اعزام مي كند . آجرلو در اين شهرها ، منشأ خدمات شايسته اي مي شود و به خاطر ابراز لياقت ، به فرماندهي منطقة سپاه در آذربايجان شرقي منصوب مي گردد . پيش از عزيمت به تبريز ، در مراغه ، با دختري پارسا و پاكدامن ازدواج مي كند و براي تيمّن و تبرّك ، مراسم عقدشان در محضر امام (ره) انجام مي شود و ايشان خطبة عقدشان را جاري مي كند .
احمد در تبريز خدمات زيادي را در انتظام و ساماندهي امور سپاه و بسيج انجام مي دهد . زماني كه هيأتي از سوي حضرت امام در ارتباط با فرمان هشت ماده اي معظم له به اين منطقه مي رود كوچكترين اشكال و لغزش در كارهاي او نمي يابد.
وي در بهمن 1363 به عنوان فرماندة سپاه پاسداران ناحية كرج برگزيده مي شود و تا لحظة شهادت در اين مسئووليت خطير كرها و فعاليتهاي عظيم و پر دامنه اي را انجا مي دهد . در اين مدت براي انجام مأموريت دوباره به لبنان اعزام مي شود .
احمد آجرلو ، از بدو مسئووليت خطيرش در سپاه كرج ، با اقتدار و اخلاق حسنه به ساماندهي و اصلاح امور مي پردازد . با تلاش پيگير ، پايگاههاي مقاومت بسيج را در ناحية كرج راه مي اندازد. بيشتر و فعاليتش را مصروف جبهه و جنگ مي كند . مهمّترين محور فعّاليتش ، به اعزام نيرو به مناطق كردستان و غرب كشور و نيز پشتيباني لشگر 10 سيدالشهدا (ع) اختصاص مي يابد . او براي پشتيباني لشگر ، تمام همّت خود را معطوف به جذب نيرو و كمكهاي مردمي به اين امر خطير مي دارد . با حضوري پر رنگ و با اقتدار در محافل و مجالس مختلف در كرج ، مسئوولان ، متنفذان و بازاريان را به امر مهّم تداركات و پشتيباني جلب مي كند . او در اين مدت با كمكها و حمايتهاي مردمي ، ساختمانهاي متعدّدي را براي سپاه و بسيج كرج احداث مي نمايد و اردوگاه حصارك را از اين طريق راه مي اندازد . براي لشگر 10 سيّدالشهدا (ع) پادگاني را در دو كوهه احداث مي كند و براي اين كار مهم ، حتي به (( حجّت الاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني )) و فرماندهي كّل سپاه متوسّل مي شود و با حمايت آنان و پشتيباني مالي مردم كرج ، پادگان عظيمي براي لشگر فراهم مي آورد .
آجرلو با تمام اين تلاشهايي كه در پشتيباني لشگر 10 سيّدالشهدا (ع) و ديگر يگانها صورت مي دهد ، هنگام عمليّات شركت مي كند . بدين طريق روح تشنه و جستجوگر خود را از باورهاي جاري در جبهه ها سيراب مي مايد . حتي به خاطر حضور در جبهه ، يك روز از مسئووليت خود را از فرماندهي سپاه كرج استعفا مي دهد ، ولي پذيرفته نمي شود .
او پس از شهادت جانشين لشگر 10 سيّدالشهدا (ع) به عنوان جانشين لشگر پذيرفته مي شود و مدت يك ماه در اين مسئووليت انجام وظيفه مي كند ، اما از آنجا كه خلاء وجود او در سپاه ناحية كرج مشهود بود ، جانشيني لشگر به ديگري واگذار مي شود . در ظاهر ، تنها بهانة او براي حضور در جبهه و جنگ از او سلب مي شود و او مي ماند و كوله باري از درد دوري از جبهه و بار سنگين مسئووليت و امانت .
در طول خدمات درخشان خود در سپاه ناحية كرج ، از فعاليتهاي فرهنگي نيز غفلت نمي كند . او دو ماه پيش از شهادت ، مدرسة شاهدكرج را راه اندازي كرده و از نزديك با مسئوولان مدرسه همكاري مي كند .

 


شنبه 25 دی 1389  12:53 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد احمد حجتي

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

شهيد احمد حجتي در سال 1331 در نجف آباد ميان خانواده اي كاملاً مذهبي و مستضعف متولد شد . از همان طفوليت به كشاورزي پرداخت و فقر مالي خانواده به او اجازه درس خواندن نداد در هفت سالگي به يك كارگاه صنعتي رفت و ظرف دو سال با هوش و استعداد خود توانست استاد كار شود .
در 11 سالگي كمي وضع ماليش بهتر شد و به فكر تحصيل افتاد . يك ساله تمام دروس دبستان را خواند و موفق به اخذ گواهينامه ششم ابتدايي شد پس از آن وارد دبيرستان شده و در رشته رياضي ديپلم گرفت .
احمد كه فردي شجاع ، با ايمان ورزشكار و متقي بود به خدمت سربازي رفت و وارد سپاه دانش شد . با اينكه محل خدمت او را آباده تعيين كرده بودند ملي به ميل خود دورترين نقطه فارس يعني لامرد لارستان را برگزيد و در كنار معلم شهيد نصيري لاري نماينده مجلس شوراي اسلامي به افشا و بيداري جوانان منطقه پرداخت .
حجتي بعد از ترخيص از خدمت در كنكور شركت كرد و در رشته مهندسي راه و ساختمان و هواشناسي دانشگاه علم و صنعت پذيرفته شد ولي گرفتاري خانواده او مانع از دانشجو شدن او شد لذا وارد اداره آموزش و پرورش شد و در فريدن و نجف آباد به تدريس پرداخت . در اين كار نيز او معلمي نمونه بود .
در سال 1356 مجدداً در كنكور شركت كرد و در رشته فيزيك پذيرفته و وارد دانشگاه شد . در دانشگاه بنيانگذار انجمن اسلامي بود تا دانشجويان مسلمان و متعهد را در يك تشكل جمع نموده به مبارزات آنان جهت و هماهنگي بدهد . او دانشجويان را به اعتصاب و تظاهرات دعوت مي كرد و ترس مردم را ريخت .
در دوران انقلاب يك روز كه مردم نجف آباد جهت اقامه نماز به خارج از شهر رفته بودند با عده اي از مردم ابراهيم وار به جنگ بتها رفتند و مجسمه شاه را به زير كشيدند . روزهاي 11 و 12 محرم سال 57 كه نجف آباد در آتش فتنه چماقداران رژيم پهلوي مي سوخت او با اينكه به شدت مجروح شده بود به ياري مردم ستمديده رفت .
شهيد حجتي از بنيانگذاران جهاد سازندگي نجف آباد بود و وقت خود را صرف خدمت به محرومان نمود . در عين خدمت از افشاگري نيز غافل نبود و در جريانات مخالفت بني صدر با امام ، احمد كه بي پروا به حمايت از ولايت فقيه بر خواسته بود بارها مورد تهديد به قتل مزدوران گروهكها قرار گرفت .
در اولين روزهاي جنگ ، احمد حجتي سلاح به دست گرفته مدت 40 روز در خرمشهر دفاع كرد و پس از سقوط خرمشهر ، جهاد سازندگي نجف آباد و اصفهان را در جنگ شركت داد و در آبادان تشكيلاتي براي آنان ايجاد كرد و ياران با وفا و صميمي خود را در طول اين مدت در جنگ از دست داد .
سردار شهيد حجتي در سال 1360 وارد سپاه شد و مسئول تداركات سپاه منطقه 2 كشور گرديد . او با عشق و علاقه شروع به تجهيز سپاه منطقه كرد . تيپهاي نجف اشرف ، كربلا و امام حسين را كه در پيروزي هاي اسلام نقش عمده داشتند مجهز به سلاحهاي سنگين كرد تا در عمليات آينده با قدرت بيشتري بر خصم بتازند .
در عمليات ثامن الائمه حضور فعالانه داشت و با استفاده از غنائم به دست آمده ، تيپ زرهي كربلا را تشكيل داد . در عمليات طريق المقدس در ستاد فرماندهي مشغول فراهم كردن نيرو و تجهيز رزمنگان بود كه برادر كوچكترش محمد علي فرمانده تيپ زرهي كربلا ازاو سبقت گرفته به جمع شهيدان پيوست .
در ارديبهشت سال 1361 از اهواز پس از سميناري كه راجع به عمليات بيت المقدس بود عجولانه به نجف آباد آمد و مدت دو روز كه آنجا بود با همه خداحافظي نمود ، وصيت نامه اش را نوشت و همه را توصيه به پيروي از ولايت فقيه و حمايت از رهبري كرد و با شتاب به جبهه شتافت تا به ميقات يار برود .
او براي اولين بار مي دانست باز نمي گردد چون از خدا خواسته بود . ضمناً برادرش محمد علي و دوستش شهيد پارسا در خواب به او نويد مسرت بخش شهادت را داده بودند و او با رضايت از خانواده خداحافظي كرد .
در مرحله اول عمليات بيت المقدس شركت كرد و مشاهده نمود نبودن راه مواصلاتي به پشت جبهه كار انتقال نيرو را مشكل مي سازد و بعضاً در راه به شهادت مي رسند لذا با همفكري برادران همرزمش احمد معين و عبدالحسين رجائي جاده اي يافته به بازسازي و رفع نواقص آن پرداختند ، تا در مرحله دوم عمليات مجروحان با سرعت بيشتر به پشت جبهه تخليه شوند .
بامداد روز 12/ 2/ 61 به وسيله ماشين همراه دو دوستش جهت بررسي آخرين وضعيت جاده رفت ولي ديگر بازنگشت . چون جاده به دست دشمن افتاده بود همه تصور مي كردند كه به اسارت دشمن در آمده اند . ولي آنان كساني نبودند كه به راحتي تن به اسارت و مذلت دشمن بدهند و مقاومت كردند .
پس از آزادي خرمشهر يك حلقه فيلم از سنگرهاي مزدوران به دست آمد و پس از ظهور و چاپ مشخص شد كه آنها از اولين لحظه تير اندازي به ماشين سردار شهيد حجتي و همراهانش تا هنگام شهادت و نيز چهره هاي آنان پس از شهادت عكس برداري كرده بودند و به خواست خدا راز شهادت آنان فاش شد ولي اثري از پيكرشان بدست نيامد و جاويد الاثر جبهه شدند .
 

 
 


شنبه 25 دی 1389  12:53 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد احمد محمدي

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

زبان قاصر از بيان و قلم ناتوان از نگارش و دست عاجز از نوشتن و صفحه كوچكتر از آنكه بتوان تلاطم بحر بي انتهايي را بر آن نگاشت ، صحبت از سردار دلاور اسلام شهيد احمد محمدي است ، روستا زاده پاكي كه هميشه چند قدم جلوتر از مكان و محيط و ديگر دوستان خود قدم برمي داشت .
گرچه او در روستاي صالح آباد از توابع نجف آباد نشو و نما يافت و به دليل محروميت از پدر در خردسالي از يك سو و فقر مالي از ديگر سو و نبودن مقطع دبيرستان در روستا از ادامه تحصيل باز ماند ولي اين دليل نمي شد كه از حوادث اجتماعي و وقايعي كه در ايران و جهان اتفاق مي افتد بركنار و بي خبر بماند ، بخصوص كسي چون او كه به زلال قرآن آشنايي داشت .
احمد كه به دنبال كار مي گشت سرانجام در 15 سالگي به اشتغال در كارخانه بافندگي نجف آباد موفق شد و چند سال بعد به خدمت وظيفه رفت . محيط نيروي هوايي جايگاه مناسبي براي رشد احمد بود به خصوص اينكه محل خدمت او در پايگاه مهرآباد تهران بود .
از سال 55 كه به استخدام ذوب آهن درآمد مبارزه عليه رژيم شاه را به طور جدي دنبال كرد . با اينكه چند مرتبه دستگير ، شكنجه و زنداني شده بود ، از هدف مقدس خويش دست بردار نبود . در 12 بهمن 57 در بهشت زهرا به زيارت مولايش خميني نايل شد و همانجا با خود عهد بست كه به هيچ عنوان حسين زمان را تنها نگذارد و به پيمان خود عمل كرد .
ابتدا به كردستان و از آنجا به جبهه هاي جنوب رفت و در سمت مسئوول مهندسي لشكر 8 نجف اشرف به انجام خدمت مشغول گشت . بهشت جبهه آنچنان سردار محمدي را به خود جلب كرده بود كه كمتر حاضر به مرخصي مي شد و اگر هم به مرخصي مي آمد به كارگشايي و گره گشايي از كار مردم مي پرداخت و به افراد كم بضاعت و مستمند كمك مي كرد .


هر وقت به مرخصي مي آمد به زيارت قبور همرزمان و تجديد عهد و ميثاق با آنها مي رفت ، در آخرين مرخصي حتي جاي دفن خود را مشخص كرد و با تمامي دوستان و آشنايان خداحافظي نمود . ختام عمر 30 ساله اين سرباز گمنام امام زمان (عج) در تاريخ 11 / 8 / 61 در عمليات محرم در منطقه دهلران به وسيله شهد شهادت بود .
 

 
 


شنبه 25 دی 1389  12:54 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد احمد بني اسدپور

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

بعد از دوازده سال فراق ، پيرهن پاره هاي مردي بر دستهاي رنج آشناي مردم داراب تشييع و در گلستان شهداي اين شهر به خاك سپرده شد چشمهاي گرياني كه دوازده سال پر اندوه را در فراق آن همه يوسف گريسته بودند آن روز ، با مردي بدرود گفتند كه آفتابي ترين روزهاي زندگي خود را در همسايگي آنها گذرانده بود ؛ مردي كه گوشه گوشة خاك جنوب و غرب ، مويه كنان نام اوست .
سردار شهيد احمد بني اسدپور در عطرافشان يكي از روزهاي نارنجي داراب ، چشم بر اين سپنج ويران گشود و روزهاي پر طراوات كودكي را در آغوش مهربان پدر و مادري رنجديده و با ايمان ، سپري نمود . به دليل توجهات و تلاشي كه خانواده در راه اعتلاي او داشتند و همچنين به سبب دارا بودن هوش و استعدادي خداداد ، كلية مراحل تحصيل را با موفقيت پشت سر گذاشت و تحصيلات خود را تا مقطع ديپلم تجربي ادامه داد .
وي از ابتداي نوجواني فعاليتهاي گسترده اي را عليه رژيم ستمشاهي آغاز كرد و با سازماندهي تظاهرات و راهپيمائي ها و شركت در فعاليتهاي مبارزاتي ، انزجار خود را از رژيم ستمشاهي اعلام داشت . به همان ميزان كه انديشه هاي سياسي و فرهنگي وي اعتلا مي يافت ، خصوصيات برجستة اخلاقي نيز در وجود مبارك او پديدار مي گشت چنان كه در دوران جواني و بالندگي ، حجب و حيا و تواضع از برترين خصوصيات اخلاقي وي بود .
سردار شهيد بني اسدپور مردي سختكوش ، پر تلاش و كارآمد بود و در طول دوران جنگ ، با پذيرفتن مسئووليتهاي مختلفي از جمله فرماندهي گروهان و گردان ، شايستگي هاي خود را به منصة ظهور رساند . او كه چندين سال به عنوان مسئوول محور ، تلاش ، تجربه و درايت را با هم آميخته و به حسن انجام وظيفه شهرت يافته بود ، در مقام يك فرماندة لايق و دلسوز عملياتهاي مختلفي از جمله شكست حصر آبادان ، بيت المقدس ، بدر و والفجر 8 را عرصة رشادتها و دلاورمرديهاي خود ساخته و برگهايي زرين ، از عشق و شور و حماسه را به نام خود در دفتر هشت سال دفاع مقدس به ثبت رساند .


در مرحله دوم عمليات والفجر 8 و در تاريخ 28 بهمن ماه 1364 پيكر نازنين اين پاسدار شهيد آماج گلوله هاي آتشين دشمن بعثي قرار گرفت و با سينه اي چاك چاك از اسب حماسه بر زمين فرو افتاد . او كه دلي مالامال از شور و اشتياق داشت ، لحظاتي بعد ، در كل زنان شوق بر حنابندان دستهاي ‹‹ فاو ›› جان داد و بدين ترتيب در آغوش مهربان ‹‹ ام القصر ›› غربت چند ساله اش را آغاز كرد . سرانجام پس از دوازده سال فراق ، پيرهن پاره اي او را خاك غم آلود ‹‹ پير مراد ›› بر ديدگان غمبار خود نهاد و در هلهلة اشك و شوق با اين سردار شهيد بدرود گفت .
 


شنبه 25 دی 1389  12:54 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد سيد عباس موسوي قوچاني

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

 

در يك خانواده متدين در شهرستان قوچان متولد شد . او كه طعم گرسنگي و محروميت را چشيده بود هرگز از حمايت اين قشر مظلوم تا پايان عمر شريفش غافل نماند . وي از همان كودكي سري پر شور و روحي تسليم ناپذير داشت در سنين نوجواني به كسب علوم اسلامي پرداخت و در اين سير تحصيلي كه با مبارزات سخت با رژيم طاغوت همراه بود از بزرگان سه حوزة مقدسة مشهد ، قم ، نجف ، همچون حضرت امام بهره جست سپس به شهر مقدس مشهد بازگشت و به جمع روحانيت مبارز مشهد پيوست و از درسهاي عمومي و خصوصي حضرت آيت الله خامنه اي دامه بركاته بهره جست . در اين مبارزات او مكرر توسط ساواك دستگير مي شد و سالها در زندان بسر برد و بقول رهبر عزيزمان سخت ترين شكنجه ها را به شهيد موسوي مي دادند و در اين شكنجه ها به گفتة دوست و دشمن حسرت گفتن يك آخ را بر دل جلادان ساواك گذاشت .

ياران همرزمش هنوز صداي گرم و گيراي وي را در سلولهاي زندان به ياد دارند كه پيوسته اين آيه را از قران كريم تلاوت مي نمود : ام حسبتم ان تدخلوا الجنته... گمان كرديد كه به بهشت داخل مي شويد بدون امتحاناتي كه پيش از شما بر گذشتگان آمد ؟ ( بقره 214 )  مبارزات او در مسجد امام حسن مجتبي (ع) و كرامت در كنار رهبر عزيز و روحانيون مبارز ادامه داشت و به فعاليت و روشنگري مي پرداخت . با رهنمودهاي رهبر انقلاب و هم رزمانش دفتري را كه توسط دولت طاغوت در مدرسه نواب ايجاد شده بود را به آتش كشيد .

 سپس با استفاده از تعليمات استاد بزرگوارش ، رهبر عزيز انقلاب ، حضرت آيت الله خامنه اي دست به تعليف كتاب مهم و ارزشمند شيوه امامان با نام مستعار سادات حسين ، زد و در آن به صورت مناظرگونه اي چهره روحانيت مرتجع را بر ملا ساخت .

او كه در زندان از نزديك با افكار ماترياليستي و الحادي سران موافقين آشنا شده بود و در همان زندان رو در رو ، افكار آنها را نقد كرده بود بعد از پيروزي انقلاب سرپرستي بخش اطلاعات و تحقيقات كميته مركزي انقلاب اسلامي را به عهده گرفت و با فعاليتهاي شبانه روزي خود توطئه هاي آنان را خنثي و خانه هاي تيمي آنها را يكي پس از ديگري كشف و سران منافقين را دستگير و تحويل زندان و دادسراي انقلاب اسلامي مي داد و مانع فعاليتهاي مهم آنان از جمله ممانعت از تشكيل سپاه به دست آنان شد و ضربات او به تشكيلات منافقين آنقدر محلك بود كه باعث خشم شديد منافقين شده و بارها طرح ترور وي را ريختند و او را به اعدام انقلابيون محكوم كردند وي به خواست خداوند متعال توطئه هاي آنان يكي پس از ديگري عقيم ماند.

 در آغاز انتخابات مجلس شورا از طرف دوستانش به كانديدا شدن توصيه شد ولي به نفع يكي ديگر از برادران كنار رفت و به سوي جبهه هاي حق عليه باطل شتافت و اظهار مي داشت : وقتي كه صف اسلام با كفر در آميزد ـ خفتن به شبستانها كافر صفتي باشد و سرانجام شهيد سيد عباس موسوي پس از مبارزات و مجاهدت فراوان با ضد انقلابيون داخلي و عمام خارجي و دوست نمايان ضعيف در سحرگاه 6/1/61 در حملة فتح المبين در حماسه اي خارق العاده كه خود شرح مفصلي دارد به آرزوي ديرينه اش ، به فيض شهادت نائل گرديد و به خدمت مادر بزرگوارش فاطمه سلام الله عليها شتافت .

 
 


شنبه 25 دی 1389  1:01 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد محمود قلي پور

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>

سوداي بهشت است كه جان مي بازيم
آن را به بهاي خون وجان مي سازيم
مديون خدا نيم و شهادت هامان
قسطي است كه لحظه لحظه مي پردازيم
دلاور بي باك تنگناهاي نبرد حق عليه باطل ، در سال 1333 پاي به عرصه زندگي سراسر مبارزه اش نهاد . دوران كودكي و نوجواني اش را در دامن خانواده اي مهربان و مذهبي طي كرد . از آنجا كه شور آزاديخواهي و مبارزه با بيداد در وجودش شعله مي كشيد ، به صف طرفداران حكومت اسلامي و مبارزين بر عليه نظام جور پهلوي ملحق شد . با پيروزي نيروهاي حق بر باطل ، گلهاي وجودش شكفت و با پيوستن به خيل سپاهيان اسلام ، بياري دين خدا برخاست . ابتدا فعاليتش را در كميته آغاز نمود و آنگاه بعنوان يكي از مؤسسين سپاه پاسداران انقلاب اسلامي رشت ، در تشكيل اين نهاد انقلابي شركت جسته ودر كسوت مربي آموزش نظامي و فرماندهي واحد عمليات نقش عظيمي را در آشنا ساختن برادران سپاه به انواع تاكتيك ها و شيوه هاي رزمي و نيز مقابله با منافقين كور دل ايفاء نمود . او براي مدتي مسئوليت پادگان المهدي چالوس را پذيرا شد و در سر وسامان بخشيدن به اوضاع آن رنج فراوان برد . در دوران شرارت ها ي منافقين و ديگر گروهكهاي آمريكايي و روسي با تجربيات نظامي كه از قبل وبعد از انقلاب آموخته بود، به اتفاق ساير يارانش به مبارزه با آنها برخاست و موج وار خود را به هرسنگ و خاشاك از مخالف و منافق مي كوفت و به همين خاطر جهت حفظ و حراست از اسلام و خون آن عزيزاني كه نهال نوپاي جمهوري اسلامي را آبياري كرده بودند ، بفرمان رهبر عزيزش كه فرمود:
(( پاوه بايد آزاد گردد )) به جمع رزمندگان شهيد بزرگوار دكتر چمران پيوست و در آزادسازي اين شهر نقش اساسي داشت . با شروع جنگ تحميلي روبسوي جبهه هاي نبرد نهاد ، در منطقه سر پل ذهاب مسئوليت حفاظت پادگان ابوذر به ايشان واگذار شد و توانست از سقوط حتمي پادگان جلوگيري نمايند .
شهيد حاج محمود قليپور از قدرت برنامه ريزي و طراحي كم نظيري برخوردار بود لذا در پست هاي حساس و پر مسئوليت گروه ضربت عمليات جنگل ، فرماندهي عمليات جنگلهاي گيلان جهت سر كوبي منافقين در جنگلهاي، فرماندهي گردان ، معاونت طرح و عمليات تيپ قدس ، قائم مقام ستاد لشكر قدس و رياست ستاد لشكر قدس ، شجاعت و ايثارها از خود هويدا ساخت . او وقتي تصميمي مي گرفت و يا كاري انجام مي داد نور صداقت و خلوص و پاكي و بي آلايش در همه موج ميزد . تواضع و فروتني بيش از حد و خويشتنداري و اعتماد به نفس توأم با خونسرديش كه در اوج انبوه مشكلات زيادتر نمودار مي شد شاهد و مثال تمامي همرزمانش شده بود . او در ميان مردم گيلان از ابهت و وقار و متانت خاصي برخوردار بوده و همه دوستش مي داشتند و سر انجام همچون ديگر يارانش آهنگ هجرت نمود ودر سحرگاهي سرد و زيبا ، سبك روح و عاشق برفراز ، قله هاي رفيع كدو در حاجي عمران (عمليات حماسه ساز كربلاي 2 ).
بر اثر تركش گلوله توپ ، دعوت حق را لبيك گفت و در ديارجانان رحل اقامت افكند در حالي كه از او دو دختر به يادگار مانده است كه مي بايست تداوم بخش راه تابناكش در جولانگاه هستي باشند.
 
 


شنبه 25 دی 1389  1:01 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد رجب علي علمي نيك

تاريخ

 :

 1389/04/09

<>

شهيد رجب علي علمي نيك در سال 1325 در خانواده‌ كشاورزي بدنيا از روستاي تابيه (سولدوز) در حومه شهرستان نقده به دنيا آمد او در هواي آزاد و خرم آنجا پرورش يافت . پدرش با وجود اينكه از مشكلات و سختيهاي دوري راه مدرسه آگاه بود، تصميم گرفت تا آماده‌تر شدن علي از جهت آمادگي جسماني او را در 8 سالگي به مدرسه بفرستد تا بتواند فاصله سه روستا را طي كند و از راههاي پر پيچ و خم و مواضع طبيعي عبور كند و در كلاس درس حاضر شود .
او سه سال تحصيلات ابتدائي خود را با موفقيت در روستا به اتمام رساند و سپس براي ادامه تحصيل مجبور به رفتن به مدرسه‌اي ديگر كه در روستاي دورتر بود شد. و سه سال ديگر را با وجود مسافت طولاني و زمستانهاي سرد و پربرف و وجود حيوانات وحشي و درنده ، با همراهي پدر و پشتكار و علاقة خويش پشت سر گذاشت.
در چهارده سالگي همراه دو تن از همسالانش در نقده اتاقي اجاره كرد و كلاس هفتم را به اين ترتيب به پايان رسانيد. ولي آشنايي او با روحاني‌ايي كه در روستاي مجاورشان سكونت داشت، باعث گرديد كه شور عشق تحصيل علوم ديني در جان علي بنشيند. او عازم پايگاه عالم تشيع، در شهر مقدس قم شد و در مدرسه حجتيه مشغول تحصيل در علوم مذهبي شد و در كنار اين امر از ادامه تحصيل علوم دبيرستاني فارغ نبود . در سال 1347 با خانواده‌اي روحاني از شهر اروميه وصلت كرد و پس از دو سال خداوند دختري كوچك به جمع آنها افزود.
در سال 1350 در كنكور سراسري پذيرفته و در رشته ادبيات و علوم انساني وارد دانشگاه تهران شد و در اين دوره بود كه با آگاهي از ظلمها و جنايات رژيم پهلوي مبارزات مخفيانه خود را بر عليه رژيم طاغوت آغاز كرد و با عضويت در كتابخانه عمومي دانشگاه سعي داشت تا هر چه بيشتر كتابهاي عقيدتي اسلامي را در دسترس دانشجويان علاقه‌مند قرار دهد و نيز در افزايش سطح معلومات خود مي‌كوشيد .
در انجمن اسلامي دانشگاه نيز عضو بود. خانواده از اغلب فعاليتهاي او بي‌‌اطلاع بودند ولي از اين موضوع كه شهيد از ناراضيان و شورشيان دانشگاه محسوب مي‌شد با اطلاع بودند.
در 1353 فارغ‌التحصيل شد و عازم خدمت اجباري نظام وظيفه شد، محل خدمت او در مهاباد (يكي از شهرهاي كردنشين آذربايجان غربي ) بود. وي در آنجا با درجه افسري شروع به خدمت كرد . اكثر ساكنين شهر مهاباد را كردها تشكيل مي‌دهند. در پادگان شهر ارتشي‌هاي زيادي خدمت مي‌كردند كه شيعه بودند و براي همه فقط يك مسجد وجود داشت.
شهيد علمي هيچ وقت حاضر نبود كه مسجد خالي بماند و به همين جهت بيشتر اوقات با همفكري چند روحاني شيعه كه از شهرهاغي اصفهان و نجف‌آباد تبعيد شده بودند برنامه‌اي براي تبليغ و پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي طرح ريزي مي‌كرد.
نماز جماعت هميشه برپا بود و شبهاي جمعه دعاي كميل و صبح جمعه دعاي ندبه برپا مي‌شد. در اين زمان دومين دختر وي به دنيا آمد و او كه از اهميت كار براي كودكات غافل نبود، برنامه سرود و درس قرآني براي كودكان و برنامه مخصوص براي نوجوانان در مسجد داير نموده بود. ايشان در تهران و قم كتابهاي مهم بسياري مي‌خريد و به كتابخانه‌اي كه خود در مسجد تاسيس كرده بود هديه مي‌كرد و جوانان زيادي در كتابخانه ايشان عضويت داشتند.
يكي از كارهاي شهيد كه باعث تعجب كردها شده بود اين بود كه ايشان نام پنج‌تن ( محمد، علي، فاطمه، حسن و حسين ) را با خطي زيبا نوشته و در اتاق كار خود در بالاي سرش به ديوار نصب كرده بود كه باعث تعجب همه مراجعين كرد مي‌شد. واقعا براي همه اين موضوع كه يك افسر ارتش شاه چنين عقيده و طرز فكري داشته باشد، جاي تعجب داشت . ولكن خود نشان دهنده حب و دوستي اهل بيت و اولياء الله بود و تكيه و توكل بر ذات احديت كه او را در كانون خطر به پيروي و متابعت از فرامين الهي و دفاع از حق وا مي‌داشت .
سومين دختر شهيد نيز قدم به عرصة هستي گذاشت با پايان دوران سربازي، شهيد رجبعلي علمي نيك به اتفاق خانواده به زادگاه خويش بازگشت و در دانشگاه شهر نقده مشغول تدريس شد. در اين دوران نيز دست از فعاليت و مبارزه نكشيد و با چاپ و تكثير اعلاميه‌هاي امام و روحانيت مبارز محيط تحصيل را با اوضاع و تحولات سياسي كشور آشنا مي‌كرد .
رابطه او با شاگردانش رابطه‌اي فوق روابط معلم و شاگرد بود، او نقش يك دوست صميمي و دلسوز را بر عهده داشت و خود را از مشكلات و سختيهاي دانش‌‌آموزان جدا نمي‌ديد.
خانم نرگس رضوي همسر شهيد درباره اين دور از مبارزات ايشان مي‌گويند:
« ايشان چه در موقعي كه در ارتش بود و چه بعدها هميشه محاسنشان بلند بود و به خاطر درگيري‌هايي كه در دانشگاه پيش آمده بود و ايشان كتابهاي اسلامي پخش مي‌كرد ( و همچنين سرنوشت برادر من كه به علت فعاليت سياسي 4 سال زنداني بود)، ايشان را دستگير كرده و به ساواك بردند و انواع شكنجه‌ها را نسبت به ايشان انجام دادند و در مقام توهين و تهديد از هر ابزاري سود جستند اما ايشان حاضر نشد قدمي از عقايد خود كنار بنشيند و تسليم خواسته‌هاي آنها بشود.»
شهيد رجبعلي علمي نيك در تشويق و ترغيب مردم به تظاهرات سهم بسزايي داشت . با پيروزي انقلاب در بيست و دو بهمن 57 و با دستور امام مبني بر تشكيل سپاه پاسداران شهيد جزو اولين داوطلبان بود و پس از تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در نقده، شهيد از طرف سپاه پاسداران به فرماندهي سپاه منصوب شد.
پس از تشكيل سپاه، مردم با رشادت و شجاعت بيشتري حملات دشمن را دفع مي‌كردند، چنانكه بسياري از حملات دموكراتها به دهات اطراف همين جوانان سپاه پاسداران خنثي كرده بودند.
در مدت زمان كوتاهي شهيد علمي مسئول منياد شهيد مستضعفان و دفتر حزب جمهوري اسلامي نقده نيز شد.
فعاليتهاي بيش از حدي كه ايشان در خارج از خانه و در اجتماع انجام مي‌داد هرگز وي را از تربيت و پرورش فرزندان باز نداشت و او از هر فرصتي براي آموزش آداب اسلامي و اخلاق متعالي اسلامي استفاده مي‌كرد.
وي با اخلاق و رفتار پسنديده و اسلامي خود نمونه شخصيتي محبوب ومصمم را براي اطرافيانش به وجود آورده بود. او شبها به خانه‌هاي مستضعفين مي‌رفت و مايحتاج زندگي را برايشان مي‌برد و اغلب خودش اين كار را مي‌كرد و مقيد بود آبروي آن خانواده در محل محفوظ بماند .
حلم و بردباري و اخلاق كريمه انساني او تا جايي گسترش داشت كه دامنه آن خانواده افراد مقتول در حوادث و درگيريهاي احزاب محله را نيز شامل مي‌شد . كساني كه دشمن محسوب مي‌شدند و رودرو با سپاه و مردم مي‌جنگيدند، شهيد براي خانواده آنها مستمري قرار مي‌داد و سعي در دلجويي و محبت به آنان داشت . و سرانجام موعد عروج اين روح متعالي و پر جنب‌و‌جوش نيز فرا رسيد . چهارم تير ماه به همراهي پاسداران از ماموريت بازديد شهرك كردنشين اشنويه باز مي‌گشت كه به اتفاق 4 تن از پاسدارانش در حادثه برخورد با مين به شهادت رسيدند.
ياران شهيدش بخشعلي رجبي، شعبان مسافري، امير علي مرحومي، اكبر صابري نيز با او در سفر شهادت همراه شدند . شهادت آنان نقده را در سوگ نشاند و پس از گذشت مراسم شب هفت شهيد، چهارمين يادگار وي به دنيا آمد و اميدي ديگر به همسر شهيد بخشيد . اميد كه همسر و فرزندان اين شهيد زينب‌وار راه حسين (ع) را بپيمايند و پيام خون شهيد را به ثمر رسانند.


شنبه 25 دی 1389  1:01 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد سيف الله عبدالكريمي

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

نماينده مردم لنگرود
شهيد سيف الله عبدالكريمي در سال 1312 در يك خانواده كشاورز و روستائي در قريه كومله متولد شد و از ابتـداي زندگي با مشكلات روبرو شد . در سن هفت سالگي وارد دبستان محل زادگاهش شد و تا پايان دوره ابتدائي در آنجـا به تحصيل خويش ادامه داد . پس از پايان دوره دبستان به علت اشتياق كه نسبت به مسا ئل ديني داشت جهــــت كسب دانش و علوم اسلامي و فقهي رهسپار شهرستان قم شد.
علوم مقدماتي و ادبيات را نزد اساتيد عاليقدر حوزه علميه قم فرا گرفت . پس از آن جهت آموختن اصول فقه بـــــه محضر درس استاد آيت الله محمدي گيلاني حاضر شد و دانش فقهي (كتاب مكاسب شيخ مرتضي انصــــاري ) را از محضر درس استاد علامه و فقيه گرانمايه حضرت آيت الله حسينعلي منتظري آموخت و علوم عقلي و فلسفه اسلامي را از حضور آيت الله انصاري شيرازي آموخت ‚ ضمنا” نامبرده شبها نيز به تحصيلات متوسطه خود ادامه مي داد . سپس در سال 1342 جهت ادامه تحصيل در امتحانات ورودي دانشگاه شركت كرد و در دانشكده الهيات دانشگـــاه تهران پذيرفته شد و در همان ايام نيز ازدواج نمود .
شهيد عبدالكريمي ضمن خدمت سربازي در امتحانات ورودي دوره فوق ليسانس دانشكده الهيات تهران شركت نمود و از عهده امتحانات ورودي در رشته فلسفه بخوبي بر آمد و پس از خدمت سربازي مدتي هم جهت گرفتن فـــــوق ليسانس در تهران اقامت و بالاخره بعد از هفت سال تحصيل در رشته فلسفه و حكمت اسلامي در سال 1350 بــــا درجه فوق ليسانس به استخدام وزارت آموزش و پرورش در آمد و در آغاز وظيفه خطير ‚ تعليم و تربيـــــــت را در شهرستان لاهيجان بعهده گرفت .
شهيد عبدالكريمي در تمام مدت مذكور در فعاليتهاي سياسي و مذهبي شركت مينمود و پس از آن كه به لاهيـجان آمد ‚ ضمن تدريس بقيه اوقات خود را صرف تشكيل جلسات و انجمنهاي سياسي و مذهبي نمود كه نتيجه آن همه زحمات طاقت فرساي او در مدت كم باعث تشكيل انجمنهاو جلسات مخفي و نيمه مخفي در شهرهاي لاهيجـــان و لنگرود و رود سر و ساير شهرهاي مازندران بود و بارها اتفاق مي افتاد كه ميبايست پس از تعطيل كلاس درس جهت شركت در جلسات مذهبي و سياسي در شهرهاي مختلف حاضر باشد .
پس از تأسيس و افتتاح مدرسه عالي مديريت گيلان (لاهيجان ) بمدت 2 سال در كار علمي و آموزشي با آن واحد دانشگاهي همكاري داشت و درسهاي معارف اسلامي و تاريخ فرهنگ و تمدن ايران تدريس كرد .
در سال 1354 بدانشگاه مشهد انتقال يافت و در اين مدت كوتاه در بسياري از جلسات و انجمنها شركت مي كرد ‚ بهر حال پس از يكسال او را از دانشكده اخراج نمودند و وي روانه لاهيجان شد .
او چون علاقه شديدي بكار معلمي و تعليم و تربيت داشت ‚ هيچگاه مشكلات اجتماعي او را مأ يوس نكرده بلكه هـر با استوارتر و با اعتقاد بيشتر دنبال كارهايش را ميگرفت و در اوايل انقلاب و حدود يك سال قبل از انقلاب جهــــت رساندن پيام امام فعالانه كوشش كرد و تنظيم برنامه جهت راهپيمائيها و سخنرانيها و اعتصابات و تعطيل بازارهـــا و ادارات تا پيروزي انقلاب تقريبا” نقش رهبري را در سطح شهر لنگرود و در رابطه با چند شهر ديگر بعهده داشــت و هنگاميكه رژيم پهلوي سقوط كرد و وضع شهرباني و ژاندارمري و بعضي ادارات حساس ديگر بسيار آشفته بود و هــر آن احتمال داده مي شد سلاحها و تجهيزات از شهرباني لنگرود و ژاندارمري در شهر و بخشها توسط گروه هــــــاي مخالف به غارت برده شود .
شهيد عبدالكريمي با ابتكار خاصي توانست در كوتاهترين مدت با عده اي از افراد مؤمن و صديق تمام سلاحـــــها و وسائل را جمع آوري و در جاي امني بگذارند و پس از آنكه تقريبا” مسئولان مشخص شدند كليه سلاحها و تجهيزات را به مقامات مسئول تحويل دهند . بعد از پيروزي انقلاب ‚‌مسئول كميته انقلاب اسلامي شهرستان لنگرود بود . بعد از باز شدن دانشگاه و مدارس از طرف دانشگاه مشهد جهت تدريس در دانشكده الهيات به مشهد دعوت شـــــد و از آنجائيكه وي شيفته معلمي بود و با وجود يكه پستهائي را پس از انقلاب به وي پيشنهاد كردند ‚ وي هيچكــــدام را نپذيرفت و براي ادامه كار معلمي به دانشگاه مشهد رفت و در گروه مباني و تشيع و اديان مذاهب دانشكده الهيـات و معارف اسلامي دانشگاه مشهد بتدريس اشتغال ورزيد . تا اينكه در موقع انتخابات مجلس شوراي اسلامي گــــــروه كثيري از مردم از او خواستند كه خود را بعنوان كانديدا معرفي نمايد . خلاصه مردم او را به مجلس فرستادنــــد و مدت يكسال و اندي در مجلس بود و در اين مدت كم تمام اوقات فراغت خود را در حوزه انتخابي خود بود .
او كه بارها در سخنرانيهاي خويش عنوان نمود كه من احساس مي كنم كه روي خون 70 هزار شهيد نشسته ام ‚‌كه انتظار ندارم كه چهار سال دوره نمايندگي خود را در مجلس شوراي اسلامي تمام كرده و بر گردم .
من شهادت را احساس مي كنم و اميدوارم كه به اين آرزو برسم و سرانجام نيز در فاجعه جانگداز دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي ايران همراه با 72 تن ديگر از ياران صديق و با وفاي امام به درجه رفيع شهادت نايل آمد .


آثار علمي شهيد عبارتند از :
1- تحقيق و بررسي در باره اشكال چخارگانه قياس منطق نظري .
2- ترجمه بخشي (يك سوم ) از كتاب كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد .


شنبه 25 دی 1389  1:01 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد آيت الله سيد محمد علي قاضي طباطبائي

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

دومين شهيد محراب اسلام و اولين شهيد محراب انقلاب اسلامي
گذري بر زندگي خالصانه شهيد بزرگوار
عالم توانا آيت الله سيد محمد علي قاضي طباطبائي در سال 1383 قمري در تبريز متولد و تحصيلات مقدماتي علوم ديني را از والد ما جد خود و عم گراميش ميرزا اسدالله در مدرسه طالبيه تبريز اخذ نمود و در محضر درس آيات عظام ، سيد حجت ، مرحوم آيت الله العظمي بروجردي ، آيت الله العظمي گلپايگاني و حضرت امام شركت مي كرد واز آنان بهره مي جست . در سال 1327عازم حوزه علميه نجف اشرف گرديده و به كسب معارف پرداخته و از استاداني چون علامه كاشف الغطاء سيد محسن حكيم اجازه اجتهاد گرفت . لازم به تذكر است ايشان حدود 20 جلد كتاب تحقيقي و علمي از خود به جاي گذاشتند به علت نيازي كه به وجود ايشان در ايران و به خصوص در تبريز بود سه سال بعد يعني در سال 1330 به تبريز بازگشت و در جريان نهضت ملي شدن نفت و به دنبال مبارزات فعالانه اي كه برانگيختن مردم مسلمان آذربايجان عليه رژيم منحوس پهلوي داشت ، به اتفاق پدرشان به تهران تبعيد شدند و پس از چند ماه توقف در تهران و شهر ري دوباره به تبريز بازگشتند . در فاصله بين سالهاي 41 ـ 43 همچنان مقاوم و سازش ناپذير به افشاگري عليه رژيم و در بيداري مردم در سنگر مسجد كوشيد تااينكه در سال 1341 كه مبارزات مردم به رهبري حضرت امام اوج گرفت ، بعلت فعاليت بيش احدشان در سال 1341 بدست مأموران رژيم گرفتار و در زندان قزل قلعه زنداني شدند . بطوريكه امام در سخنراني پر شوري كه در سال 42 عليه كاپيتولاسيون در مدرسه فيضيه قم ايراد كردند به رژيم تاختند و فرمودند : بايد براي آشپز آمريكايي ، كارمندان آمريكايي و خانواده هايشان مصونيت باشد لكن آقاي قاضي در حبس باشند .... اين خدمتگزاران اسلام ، علماي اسلامي بايد در حبس باشند ... ›› بالاخره عناصر مزدور ساواك ايشان را بارها از زنداني به زندان ديگر روانه ميكردند و تحت شكنجه هاي وحشيانه خود قرار مي دادند يكبار به سبب فشارها و ضربات روحي و جسمي ، اجباراً در بيمارستان بستري شدند و بعد از خارج شدن از بيمارستان به عراق تبعيد گرديده و يكسال در آنجا بودند و پس از اتمام مدت ، دوباره به ايران منتقل شدند . در هنگام بازگشت به تبريز آنچنان مردم مسلمان آذربايجان از ايشان استقبال كردند كه مأموران رژيم به وحشت افتادند . ايشان كه از سال 42 تا زمان شهادت نماينده تام الاختيار حضرت امام در استان بودند ، نقش ويژه اي در رهبري استان داشتند ، شهيد بزرگوار در بزرگداشت چهلم شهداي قم در 29 بهمن سال 56 در تبريز نقش ويژه اي را ايفا نمودند . وي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي از طرف امام به عنوان نماينده امام و امام جمعه تبريز انتخاب شدند.

نماز عشق و خون
شهيد آيت الله قاضي طباطبائي در مدتي كه مسئوليت نمايندگي امام و امامت جمعه را بعهده داشتند ، بخوبي از عهدة همة جريانهاي ضد انقلابي در همه اشكالش برآمدند و شمعي بودند كه همه پروانه هاي انقلاب را به دور خود جمع مي كردند و به عوان محوري كه شيطان بزرگ از آن وحشت داشت ، در تبريز نمايان گشتند . شهيد قاضي در روز عيد قربان ‹‹ نماز شهادت ›› خواند و ‹‹ نماز عشق و خون ›› را ... و سپس به ديدار يكتا معشوق خويش رسيد . اين نماز به امامت ايشان و با شكوه و عظمت خاصي در مسجد شعبان برگزار شد و هنگاميكه اين مبارز نستوه و مجاهد في سيل الله در راه رفتن به منزل بودند تا پس از آن همه خستگي كار ، اندكي بياسايند منافق ملحد وابسته به فرقان با كلت كمري خود سه تير مداوم به مغز اين عالم رباني شليك كرد و گريخت .
گفته مي شود هنگاميكه اين منافق مسلح موتور سوار به كنار اتومبيل حامل ايشان مي رسد ابتدا سئوالي مذهبي و شرعي از ايشان مي كند كه وقتي ايشان با خوش رويي خود را آماده مي كنند تا به سئوال او جواب گويند اين كافر خدانشناس سه تير در مغز مبارك ايشان خالي مي كند و از اين روست كه ديوان سياه شب ، هميشه مغزهاي مردان بزرگ را نشانه مي گيرند ، ننگ و نفرت بر آنان باد ...
اما اين پست فطرتان فريب خورده نمي دانندكه شهادت براي مسلمين حقيقي فوزي عظيم است .
بالاخره آيت الله قاضي در شب 11 آبان 58 به آرزوي هميشگي خويش رسيد همان آرزويي كه بارها بعد از شهادت آيت الله مطهري ( به نقل از پسر شهيد قاضي ) مي گفت : ‹‹ اي كاش من هم مثل استاد مطهري روزي شربت شهادت بنوشم ›› .
و امام امت اين اسطورة شجاعت و تقوي در مجلس ياد بود ايشان فرمودند : ‹‹ آنچه بود گذشت و سعادت را آنها بردند كه تكليف خودشان را ادا كردند چه در حبس و چه در زير شكنجه و چه در بيرون از حبس ›› .
يازدهم آبان بيش از يك ميليون نفر در عزاي فقدان اين شهيد بزرگوار گريستند و استان آذربايجان غربي يكپارچه عزادار بود .
حضرت امام در پيام خود خطا به مردم مسلمان در شهادت آيت الله قاضي ميفرمايند :
‹‹ بفهمانيد به اينهايي كه اينطور كارهاي ناجوانمردانه مي كنند كه ديگر نمي توانند با يك چنين كارهايي آن مسائل سابق را اعاده بدهند . بلكه اين نحوة كشتن كه بطور ناگهاني و دزدكي مي كشند .اين دليل بر شكست آنهاست . اگر اينها قدرتي داشتند ، در ميدان مي آمدند و ... اين دغل بازيها دليل بر اين است كه اينها ديگر مأيوس هستند و شكست خورده اند .


شنبه 25 دی 1389  1:01 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار سرتيپ شهيد يدالله كلهر

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

يدالله به سال 1331 در روستاي (( بابا سليمان )) از توابع شهريار ، در خانواده اي متوسط مذهبي زاده شد . عشق به خاندان اهل بيت و ائمه اطهار (ع) از همان دوران كودكي با تمام وجودش عجين گشت و از او مردي با احساسات ناب مذهبي ساخت ، بطوريكه پيش از رسيدن به سن بلوغ شرعي و تكليف ، به نماز مي ايستاد و در مساجد و محافل ديني شركت مي كرد .
در سن هفت سالگي قدم در راه مدرسه و تحصيل مي گذارد و با بهره مندي از هوش و استعداد خوب ، دوره ابتدايي را با نمره هاي عالي و رتبة ممتاز در زادگاه خود به پايان مي رساند . وي براي ادامه تحصيل مجبور مي شود به شهريار برود چرا كه دورة متوسطه در روستا نبود . در يكي از دبيرستانهاي شهريار به تحصيل مي پردازد . او كه در جستجوي معرفت ديني بود ، همزمان با تحصيل ، به مطالعه كتب ديني رو مي آورد از اين رو ، با شهامت و توان فكري خوب ، با گروه (( ضاله بهائيت )) به بحث مي پردازد .
جثة درشت و قوي و انديشه سالم ، از او چهرهاي جذاب مي سازد و به خاطر جوانمردي و منش والايش ، زبانزد ميشود . يدالله كلهر اوقات فراغت خود را به مطالعه و يا ورزش و تفريحات سالم محلي مي پردازد . وي تحصيلات خود را تا سوم متوسطه ادامه مي دهد ، ولي بدليل دوري روستا از شهر و سختي رفت و آمد ، مجبور به ترك تحصيل مي شود . يدالله پس از ترك تحصيل ، در يك تانكر سازي مشغول كار مي شود . وي در سال 1351 همراه يكي از دوستانش ، در كار برق و سيم كشي ساختمان وارد مي شود . و در سال 1353 مدتي به جوشكاري مي پردازد و همان سال به سربازي اعزام مي شود . وي چندين بار از سربازي فرار مي كند و سرانجام دورة آموزش خود را در اروميه و بقية سربازي اش را در شاهپور مي گذراند .
از آنجا كه خانواده اش پيش از انقلاب اسلامي ، با شخصيت حضرت امام (ره) آشنا بوده و از معظم له تقليد مي كردند ، او هم رساله و برخي كتابهاي ايشان را مطالعه مي كند و با افكار و انديشه هايشان آشنا ميشود . در دورة سربازي به ماهيت رژيم شاه پي مي برد و خيلي زود وارد مسائل سياسي مي شود . وي دوستان سرباز خود را جمع كرده ، به روشنگري مي پردازد و ماهيت رژيم را براي آنان آشكار ميكند .
در سال 1355 سربازي را تمام مي كند و پس از بازگشت از سربازي ، دوباره به كارهاي برق و سيم كشي ساختمان مشغول مي شود . مدتي هم به آهنگري و جوشكاري مي پردازد .
يدالله با شروع جرقه هاي انقلاب اسلامي ، وارد عرضه سياسي مي شود . جوانان محل را جمع كرده ، دربارة حضرت امام (ره) و انقلاب براي آنان صحبت مي كند . وي نخستين كسي بود كه در مسجد (( بابا سليمان )) . (( تكبير )) و شعار ((مرگ بر شاه )) سر مي دهد و مردم را به مبارزه عليه شاه ترغيب مي نمايد . مدتي از سوي پاسگاه شهريار مورد تعقيب قرار مي گيرد . با هوشياري تمام ، فعاليتهايش را گسترش ميدهد و هر روز بچه هاي محل را جمع مي كند و با آنان شعارهاي تند انقلابي ، از جمله شعارهاي (( مرگ بر شاه )) را سر مي دهند . وي فعالانه در اغلب صحنه هاي انقلاب اسلامي حضور مي يابد و در روزهاي پيروزي انقلاب ، براي فعاليت بهتر و بيشتر ، راهي تهران مي شود . در راهپيماييها حضور جدي مي يابد . در 21 بهمن 1357 هنگام تصرف پادگان (( باغشاه )) از ناحية پا تير مي خورد و مجروح مي شود و چند روز در بيمارستان بستري مي شود .
پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ، فعالانه در مسائل انتظامي و امنيتي در كرج فعاليت مي كند . وي از جمله بنيانگذاران انقلاب اسلامي منطقة كرج به شمار مي رود . در فروردين ماه 1358 ، به دنبال تحركات ضد انقلاب در كردستان ، به سر پرستي يك گروه ، عازم آن جا مي شود و مدتي به نبرد عليه ضد انقلاب مي پردازد . او كه روحي فعال و جستجو گر داشت ، هرگز بر نمي تابد انقلابي كه در راه آن خونهاي پاك هديه شده و خون دلها خورده شده ، براحتي بازيچة دست عده اي ضد انقلاب و وابسته قرار گيرد . از اين روي ، از فرداي پيروزي انقلاب اسلامي خود را وقف تحقق آرمانهاي بلند آن مي كند و هر جا كه به وجودش نياز باشد ، از هيچ كوششي دريغ نمي كند .
پس از شروع جنگ تحميلي ، گروهي از پاسداران سپاه كرج را جمع كرده ، به فرماندهي خود ، راهي جبهه هاي (( سرپل ذهاب )) و ((گيلانغرب )) مي شوند و مدتي در آن جبهه عليه دشمن بعثي عراق به مقابله مي پردازند . وي در آزاد سازي گيلانغرب ، ايثار و شهامت بالايي از خود بروز مي دهد و توانمندي نظامي خود را به نمايش مي گذارد.
او پس از مدتي جنگيدن در جبهه هاي غرب و پس از آزادي گيلانغرب ، به جبهه هاي جنوب اعزام مي شود و با نيروهاي خود در جبهة آبادان مستقر مي گردد و در حساسترين شريط ، آبادان را همراه ديگر نيروهاي مردمي از سقوط و اشغال نجات مي دهد . فرماندهان خيلي زود به توانمندي نظامي و لياقت شهيد كلهر پي مي برند و از استعداد وي در مسئووليتهاي مختلف نظامي بهره مي گيرند . شهيد كلهر در تشكيل تيپ المهدي (ع) نقش اساسي ايفا مي كند و خود به عنوان جانشين فرماندهي آن برگزيده مي شود .
كلهر از زمانيكه وارد جنگ مي شود ، در اكثر عملياتها با مسئووليت بالا و هدايت نيرو و فرماندهي محور وارد عمل مي گردد و بارها در جبهه مجروح مي شود . در عمليات (( فتح المبين )) به عنوان خط شكن حماسه مي آفريند و در منطقه (( ام الرصاص )) سخت مجروح مي شود . كلهر در اكثر عملياتها به عنوان خط شكن عمل مي كند . از اين رو ، چندين بار بسختي مجروح مي شود : اما او كسي نبود كه از پا بيفتد و به بهانة جراحت پاي از جبهه بكشد . يك كليه اش را از دست مي دهد و يك دستش بر اثر تركش ، عملاً از كار مي افتد . جاي جاي بدنش تركش مي نشيند : ولي او كه عاشق جبهه و بسيجيان بود ، آنان را ترك نمي كند .
او در سال 1361 يك دورة فشردة تخريب و مربيگري را در پادگان امام حسين (ع) مي گذراند . در ارديبهشت ماه سال 1363 همراه گروهي به سوريه و لبنان اعزام مي شود و جبهه هاي مختلف لبنان ، از جمله بلنديهاي جولان را بازديد ميكند . پس از بازگشت از لبنان ، به جبهه هاي جنوب باز مي گردد .
كلهر در عمليات فتح المبين با مسئووليت (( معاونت تيپ )) وارد عمل مي شود و در محور ((فكه )) و ((تنگة رقابيه )) حماسه مي آفريند . پيش از تشكيل تيپ المهدي (ع) ، وي در طرح ، برنامه و هدايت عملياتها نقش مؤثر و بسزايي ايفا مي كند . پس از شركت فعال در عمليات (( رمضان )) ، در لشگر 21 محمد رسول الله ( ص) به عنوان جانشين لشگر منصوب شده و با اين مسئووليت ، در عمليات والفجر مقدماتي و (( والفجر 1 )) حضوري تعيين كننده مي يابد .
او در عمليات (( والفجر 8 )) وارد عمل مي شود و به عنوان فرمانده ، به هدايت نيروها مي پردازد . او در اين عمليات ، بسختي مجروح مي شود : بطوريكه بخاطر مداوا حدود يكسال در بيمارستان بستري مي گردد . هنوز بهبود نيافته ، به جبهه هاي نبرد مي شتابد و در عمليات (( كربلي 4 )) و (( كربلاي5 )) حضوري چشمگير و حماسي مي يابد .
شهيد كلهر كه چمداني پر از شكوفه هاي ياس تقوا همراه داشت و براي ملاقات و ضيافت با شكوه عشق ، لحظه شماري مي كرد ، عاقبت در ((شلمچه )) كارت سبز دعوت در ميهماني كروبيان را دريافت كرد .
وي در اول بهمن ماه در عمليات (( كربلاي 5 )) در منطقة شلمچه ، در حاليكه براي شركت در جلسه عازم پشت جبهه بود ، تذكرة عبور و معراج به عالم ملكوت را گرفت و از شركت در جلسة زمينيان باز ماند . وي بر اثر اصابت تركش به سرش به شهادت رسيد.
 


شنبه 25 دی 1389  1:02 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار سرتيپ شهيد ناصر كاظمي

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

(( ناصر )) در 12 خرداد ماه 1335 در خانواده اي معتقد و اهل تقوا در تهران ديده به جهان گشود . دوران كودكي را با احساسات پاك مذهبي سپري كرد و خيلي زود در ميان دوستان و همسالان ، با برجستگيهاي اخلاقي ممتاز شد . ناصر از همان ابتداي زندگي ، با قشر محروم جامعه ابراز همدردي مي كرد و به رغم سن و سال اندك خود ، ميگفت : (( من دوست ندارم لباس نو بپوشم : در حاليكه بچه هاي ديگر از داشتن لباس محرومند .))
ناصر با استعدادي خوب ، به دبستان مي رود و دورهء تحصيل ابتدايي را با نمره هاي خوب پشت سر مي گذارد و وارد دبيرستان مي شود . همزمان با تحصيل در دورهء متوسطه ، با شور و علاقه به مطالعات كتب ديني مي پردازد و بنياد اعتقادي و اخلاقي خود را منطبق با معارف اسلامي استوار مي دارد.
پس از پايان دورهء متوسطه تحصيلي و دريافت مدرك ديپلم ، براي اينكه به سربازي نرود ، در كنكور شركت مي كند كه در رشته هاي پيرا پزشكي و تربيت بدني پذيرفته مي شود . همزمان با تحصيل در دانشگاه ، از آنجا كه به كار فرهنگي علاقه داشت ، به كار معلمي و تدريس نيز روي مي آورد . او براي اين كار ، مدارس جنوب شهر تهرا ن را برمي گزيند تا بتواند بدين طريق ، بخشي از دين خود را نسبت به مردم محروم انجام دهد . درآمد حاصل از شغل معلمي را صرف تحصيل خود و خريد كتابهاي مذهبي و جزوه هاي ديني براي شاگردانش مي كند و از اين طريق ، احساسات پاك دانش آموزان را در مسير فطرت الهي هدايت مي نمايد . در اين كلاسها همچنين به مباحث ديني ، اجتماعي و سياسي مي پردازد . كاظمي در روند مطالعات و فعاليتهاي اجتماعي خود به ماهيت وابسته و فاسد رژيم شاه پي مي برد . از اين روي ، مبارزات وسيع سياسي خود را از سال 1356 ، بطور جدي شدت مي بخشد و در رديف فعالان سياسي قرار مي گيرد . در همين سال ، بخاطر فعاليتهاي سياسي در دانشگاه و به آتش كشيدن پرچم آمريكا زمان ورود ورزشكاران آمريكايي به مجموعه صد هزار نفري ـ از سوي ساواك شناسايي و دستگير مي شود . پس از بازجويي و شكنجه در ژاندارمري ، به دادگستري منتقل و از آن پس در (( زندان قصر )) محبوس مي گردد .
با اوج گيري انقلاب اسلامي و فشار ملت مسلمان بر رژيم ستمشاهي ، همراه جمعي از زندانيان سياسي ، از زندان آزاد مي شود . او منسجم تر از پيش و جديتر از گذشته ، وارد مبارزه عليه رژيم مي شود و تا پيروزي انقلاب اسلامي ، لحظه اي از پا نمي ايستد و در آخرين روزهاي آن درخششي ويژه از خود نشان مي دهد .
وي كه فردي خود ساخته ، متعهد و انقلابي بود ، براي حفظ و حراست از آرمانهاي انقلاب اسلامي ، در خردادماه 1358 به عضويت نهاد انقلابي سپاه پاسداران در مي آيد و تجربيات خود را در سپاه به كار مي بندد ، به طوريكه طرحهايش تحسين فرماندهان نظامي را برمي انگيزد .
پس از گذرانيدن دوره كوتاه نظامي ، براي خدمت به مردم محروم استان (( سيستان و بلوچستان )) راهي آن ديار مي شود و حدود چهار ماه در شهرستان (( زابل )) به فعاليت مي پردازد و تمام توانش را مصروف خدمت به مردم مستضعف آنجا مي كند .
به دنبال غائله جديد دشمنان انقلاب اسلامي در قالب (( خلق عرب )) در خوزستان ، به اين استان مي رود و با توطئهء (( تجزيهء خوزستان )) به مقابله بر مي خيزد و تا پايان غائله و شورش در خرمشهر مي ماند . كاظمي هنوز از اين توطئه نياسوده بود كه براي مبارزه با گروهكهاي ضد انقلاب در كردستان ، راهي اين خطه مي شود . به پيشنهاد (( شهيد بروجردي )) ـ فرماندهء وقت سپاه كردستان ـ همراه چند نفر در 17 دي ماه 1358 به (( پاوه )) مي رود . پاوه كه يكبار در شهريور ماه اين سال ، توسط شهيد (( دكتر چمران )) آزاد و پاكسازي شده بود ، ديگر بار به خاطر سازش و خيانت عوامل دولت موقت ، به دست ضد انقلاب افتاده بود . از اين رو ، رفت و آمد به اين شهر ، تنها از راه هوايي و هليكوپتر ميسر بود .
ناصر فعاليت خود را در پاوه ، با سمت (( فرماندار )) و نيز (( روابط عمومي سپاه )) آغاز مي كند و برنامه هايش را با توكل به خدا و عزمي راسخ و با فعاليت شبانه روزي عملي مي كند . در اين مسئووليتها ، شايستگي ، لياقت و كارداني خوبي از خود نشان مي دهد كه علاوه بر مسئووليت فرمانداري ، به فرماندهي سپاه پاوه نيز منصوب مي شود . ناصر بيشتر جلسات خود را با مسئوولان شهر ، از هيچ كوششي دريغ نمي كند . با اشتياق وافر ، كمر خدمت به مردم محروم كرد مي بندد . از اين كه اين استان عرصهء تاخت و تاز عوامل ضد انقلاب بود ، رنج روحي مي كشيد . ناصر از راه ايجاد وحدت بين ارتش و سپاه و به كارگيري نيروهاي مردمي و طراحي چند عمليات ، موفق مي شوند تما م مناطق تحت اشغال را از چنگ ضد انقلاب خارج كند . او معتقد بود كه مناطق كرد نشين بايد توسط خود مردم كرد منطقه آزاد و پاكسازي شود . از اين روي ، در بسياري از عمليات پاكسازي ، از مردم بومي استفاده مي كند كه موفق مي شود كه راه پاوه و منطقه (( نوريان )) و ((قشلاق )) پاكسازي كند و اين پيروزيها مثل توپ در منطقه مي تركد و رعب و وحشتي در دل ضد انقلاب مي افكند .
كاظمي در بهار 1359 با يك حملة متهورانه و با همكاري مردم بومي ، (( باينگان )) را از لوث ضد انقلاب پاكسازي مي كند و به دنبال آن ، طي اطلاعيه اي ، از مردم منطقه براي پاكسازي ديگر مناطق ، درخواست كمك مي كند كه مردم پاسخ مثبت به او مي دهند . او پس از سازماندهي نيروها ، عمليات موفقي را براي آزاد سازي مناطق تحت اشغال به اجرا در مي آورد . در بازگشت از منطقة عملياتي تير مي خورد و مجروح مي شود و پس از بهبود يافتن ، جديتر از گذشته ، به پاكسازي مناطق (( نودشه )) ، (( نيسانه)) ، (( نروي )) ، (( نوسود )) ، (( كله چنار)) و (( شمسي )) اقدام مي كند .
پس از يك سال و نيم فعاليت و خدمات ارزشمند در پاوه ، به سنندج مي رود و به عنوان (( مسئوول سپاه پاسداران كردستان )) منصوب مي شود . در اين مسئووليت خطير نيز منشاء خدمات پر ارج و گرانقدر مي گردد . پاكسازي مناطق حساس همچون جادة بانه ـ سردشت ، كامياران ، مريوان تكاب ، صائين دژ ، بوكان و سد بوكان از جمله اقدامهاي او بشمار مي رود .
عشق و جاذبة شهيد كاظمي به محبوب و معبودش ، فراتر از ميل و ارادت مردم كردستان به او بود . از اين روي ، در حوزة كششني رازناك افتاده بود و جاذبة عشق او را تا (( سدره المنتهي )) مي كشاند و سرانجام مجذوب شد . اين جذبه در روز 6 شهريور 1361 در حين پاكسازي محور (( پيراشهر ـ سردشت )) در يكي از روستاها به فوز شهادت نايل شد و كردستان را در سوگ خود نشاند .


شنبه 25 دی 1389  1:02 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد مجيد رشيدي

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

خرداد ماه 1338 سياه چادرهاي ايل در اسپند سوز تولد غيرتمند ـ مرد ديگري عطرافشان بود . در نسيم رهاي دشت بوي ميلاد مجيد با بوي كندر عود در هم آميخته و ايل يكپارچه هلهله و شور شد . زنان اسپند بر آتش ريختند و مردان قرباني كردند چرا كه يك شهيد ايلياتي ديگر متولد شده بود . مجيد هنوز راه رفتن را نياموخته بود كه خود را بر گردة اسبي رهوار يافت و هنوز انگشتانش گيسوان مادر را مشت مي كرد كه ماشة برنو را زير انگشتش حس كرد .
شهيد مجيد رشيدي در چنين حال و هوايي پرورش يافت و پس از گذراندن دوران كودكي راهي مدرسه شد . وي تحصيلات خويش را با موفقيت پشت سر گذاشت و از آنجا كه بر اثر فقر مالي قادر به ادامة تحصيل در مقطع راهنمايي نبود به ناچار روزها به كارمشغول شد و شبها در مشقهاي شبانه ، قلم را با دستهاي پر پينه اش آشنا كرد .


سال 1360 با پيچيدن صداي ساز و دهل در كوهستان ، خبر عيش مجيد همه جا را پر كرد ؛ چه شب با شكوهي ! ميراث اين پيوند جاودان دو پسر است كه مردانگي را از پدر ارث برده اند و اينك سلاح فرو افتادة او را در كف دارند .
جنگ تحميلي آغاز دلتنگيهاي مردي بود كه ساليان عزيزي از عمر خود را در جهاد مبارزه گذرانده بود . مجيد با شور و حالي وصف ناپذير به يادمان ديروزهاي شال و آرخلق ، لباس رزم پوشيد و راهي سرزمينهاي اشراق گرديد . سهم او را از آن همه جنوب ، شبهاي شرجي عملياتهاي ثامن الائمه ، طريق القدس ، فتح المبين ، بيت المقدس ، رمضان ، محرم ، خيبر ، والفجر 2 و بدر بود .
حالا ديگر خيلي ها او را به عنوان معاون گردان مي شناختند . معاون گردان حضرت قاسم ( ع ) و همنشين او در اين همه حماسه ، زخمهاي شروه اندوهي بود كه گلوله هاي دشمن بر پيكر مطهر او وارد ساختند . شش بار مجروحيت از نواحي مختلف بدن ، كارنامة روشني از جانبازي اوست . و سرانجام لحظة بدرود فرا رسيد . اين ايلياتي صبور پس از عمري مشتاقي و مهجوري در تاريخ 19 تير ماه 1364 در تپه هاي ميمك در غرب ‹‹ دهلران ›› به خيل سرو قامتان هميشة تاريخ پيوست و با فرو افتادن اين شكوه سبز از زين حماسه ، غربت پنج سالة او آغاز گرديد .
پيكر مطهر شهيد مجيد رشيدي سالها در ديار غربت و در زير آفتاب و خاكهاي خون آلود جبهه باقي ماند تا اينكه پس از پنج سال هجران و انتظار در تيرماه 1369 به زادگاهش انتقال يافته و بر دوش امت شهيد پرور مرودشت تشييع و در گلزار شهداي اين شهر در كنار ديگر همسنگران و برادر به خون خفته اش ـ شهيد كريم رشيدي ـ به خاك سپرده شد .

 
 


شنبه 25 دی 1389  1:02 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار سر لشگر شهيد محمد بروجردي

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

به سال 1332 در روستاي(( دره گرگ )) از توابع شهرستان بروجرد كودكي پا به عرصه وجود مي نهد كه محمد ناميده مي شود . پدر و مادر به رغم كمبود مادي ، از عشق به معصومين ، هر آنچه در دل داشتند ،به فرزند مي آموزند و از اين رهگذر ، محمد از فقر به غنا مي رسد .
محمد در شش سالگي پدر زحمتكش و فداكار خود را از دست مي دهد : اما مادر با همه مشكلات و سختيها مبارزه مي كند و همهء هم و غم خود را مصروف تربيت صحيح فرزندش مي كند . مادر پس از فوت همسرش ، به تهران مهاجرت مي كند .اوبراي فرزندش هم مادري مي كند و هم حق پدري را به جا مي آورد .
محمد از هفت سالگي بنا به شرايط مادي خانواده تحصيل را با كار توأمان تجربه مي كند . روزها كار و شبها به تحصيل مي پردازد . اصطحكاك وي با زندگي ، از ، كودكي ، از او فردي مجرب و آبديده مي سازد و او به بلوغ فكري زودرس مي رسد . محمد در هفده سالگي با دختري با تقوا و پاكدامن ازدواج مي كند .
چندي از ازدواج نگذشته بود كه به سربازي فرا خوانده مي شود . او كه سربازي براي رژيم ستمشاهي را ناصواب مي دانست ، از سربازي گريخته و براي ديدار حضرت امام خميني (ره) راهي عراق مي شود : اما در مرز دستگير و به مدت شش ماه زنداني و دستگير مي شود . اين زندان در شاكله و شخصيت محمد تاثير شگرف بر جاي مي گذارد و او را در راهي كه انتخاب كرده بود ، جديتر مي نمايد . پس از گذرانيدن شش ماه زندان ، او را در تهران به اجبار به سربازي وا مي دارند .
محمد در طول سربازي ، دست از فعاليت سياسي برنمي دارد و در جهت روشنگري سربازان تلاش مي كند . پس از پايان سربازي ،به مبارزات خود وسعت مي بخشد و با ياران امام در ايران تماس برقرار مي كند و مدتي هم در كنار شهيد (( حاج مهدي عراقي )) به فعاليت مي پردازد و كارهاي مربوط به تكثير و توزيع اعلاميه ها و نوارهاي حضرت امام (ره) انجام مي دهد . او كه جواني پر شور بود ، اين گونه كارها راضي اش نمي كند . از آن پس ، عليه عوامل رژيم، نبرد مسلحانه مي كند و مرحله جديدي از مبارزاتش را آغاز مي نمايد و اقدامهاي موثري را در اين زمينه انجام مي دهد . او همواره در مبارزات خود ، از وجود روحانيون مبارزي چون (( حجت الاسلام صادقي اردستاني )) بهره مند مي شود . وي در كنار همكاري با سازمان(( فجر اسلام )) براي سر نگوني رژيم شاه ،به كارهاي نظامي و عمليات مسلحانه اقدام مي كند و البته براي دريافت مجوز لازم و حكم شرعي براي اين كار ، قصد عزيمت به عراق و دريافت حكم لازم از حضرت امام (ره) مي نمايد .
محمد الفباي مبارزه را با نام امام خميني (ره) مي آموزد و از همان ابتدا ، عشق سوزان او را مجذوب معظم له مي كند كه تا پايان عمر ، بر اين عشق و ارادت مبادرت مي كند .
بروجردي سال 1355 به همراه چند نفر از مبارزان به سوريه مي رود . در آن جا با شخصيت و روحاني برجسته لبنان ، يعني ((امام موسي صدر)) از نزديك آشنا مي شود و از وجود وي كسب فيض مي كند . همچنين با ((دكتر چمران )) و(( محمد منتظري )) آشنا شده و از آنان آموزش نظامي و چايكي را فرا مي گيرد . در كنار آموزش نظامي ، به تقويت روحي و معنوي خود در كنار دكتر چمران و امام موسي صدر مي پردازد و در مسير مبارزات مردم مظلوم و مسلمان لبنان و فلسطين ، همراه دكتر چمران ، اقدامهاي ارزشمندي انجام مي دهد .
محمد پس از دو ماه ، به ايران مراجعت مي كند و درباره علت بازگشت خود مي گويد : (( براي اينكه در خط سياست بازي و تزهاي شبه ماركسيسم گرفتار نشوم ، به ايران باز گشتم .))
بروجردي در سال 1356 ، با همكاري دوستان يكدل ، به اقدامهاي نظامي مي پردازد و مراكز نظامي و امنيتي رژيم شاه را مورد حمله قرار مي دهد . او در اكثر اين عملياتها و حركتهاي انقلابي ، مسئووليت شناسايي ، جمع آوري اطلاعات و طرحي عمليات را به عهده مي گيرد . يكبار هم در يكي از اين عملياتها مجروح مي شود .
تمام اين اقدامها محمد را در قالب سازمان و گروهي به نام (( گروه توحيدي صف )) كه به همين منظور تشكيل داده بود ، به اجرا در مي آورد . از جمله اقدامهاي نظامي او مي توان به خلع سلاح (( قرارگاه پليس )) انفجار (( نيروگاه برق كاخ جوانان )) منطقه شوش ، به آتش كشيدن مراكز فساد و ديگر كانونهاي وابسته به رژيم شاه به شمار مي رفت . علاوه بر اينها ، بروجردي با شناختي كه از جريانهاي فكري و سياسي روز داشت ، به افشاگري و مبارزه عليه گروهكهاي چون ((سازمان منافقين ))و ماهيت نفاق آنان را آشكار مي نمايد .
هنگام بازگشت حضرت امام خميني (ره) به ميهن اسلامي ، بروجردي از سوي (( شهيد بهشتي )) ، به عنوان مسئوول حفاظت كميته استقبال انتخاب مي شود و با شوق و اميد ، انجام وظيفه مي كند و از فرودگاه تا مدرسه علوي از معظم له محافظت بعمل مي آورد .در روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي ، با احساس تكليف بيشتر در آزادي پادگان (( جمشيديه )) ، آزادي سازي راديو و تلويزيون و خلع سلاح كلانتري 14 با جانفشاني شركت مي جويد .

فعاليتهاي شهيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي
بروجردي پس از پيروزي انقلاب ، مدتي مسئووليت سرپرستي زندان ((اوين )) را به عهده مي گيرد و در پي آن ، در شكل گيري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نقش فعالي را ايفا مي كند . وي با تلاش شبانه روزي ، به سازمان دهي و سازمان بخشيدن به سپاه پاسداران مي پردازد و به رغم مشكلات و نارساييها ، دلسوزانه و بي ادعا انجام وظيفه مي كند . وقتي به مسئووليت (( فرماندهي سپاه پاسداران )) پيشنهاد مي شود ، نمي پذيرد و مي گويد از من لايقتر براي اين مسئووليت هست .
پس از شروع ((غائله كردستان )) و فتنه و آشوب ضد انقلاب در اين منطقه و به دنبال فرمان امام (ره) شهيد بروجردي راهي كردستان مي شود و در مقابله با گروهكهاي ضد انقلاب در (( پاوه )) و ديگر نقاط كردستان ، اقدامها و كارهاي ماندگار انجام مي دهد و منشاء بركات زيادي مي شود .
از همان ابتداي ورود او به كردستان ، ضد انقلاب به توانمندي و صلابت وي پي مي برد . در هر منطقه اي كه حضور مي يابد ، ضد انقلاب عرصه را خالي مي كند . بروجردي تا پاي جان در كردستان مي ماند و در سر كوبي و پاكسازي منطقه از ضد انقلاب ، پايداري و استقامتي حماسي از خود نشان مي دهد . بروجردي به عنوان فرمانده عمليات ، تمام تحركات ضد انقلاب را با تيزبيني زير نظر مي گيرد و همواره در عمليات گوناگون ، پيشاپيش نيروها حركت مي كند . بارها در محاصرة ضد انقلاب مي افتد : اما هر بار با اقدامي بي نظير ، محاصره دشمن را مي شكند . وي در طول حضور پر بركتش در كردستان ، موفق مي شود اكثر مناطق كردستان را از وجود ضد انقلاب پاكسازي كند .
بروجردي در طول فعاليتهايش پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، گمنام و بي ادعا مسئووليتهاي مختلفي چون (( فرماندهي سپاه پاسداران منطقه هفت )) ، ((قائم مقامي قرارگاه حمزه )) و (( فرماندهي تيپ ويژهء شهدا)) ـ كه خود بنيانگذار آن بود ـ خدمات شايسته و ارزشمندي ارائه نمود .

چگونگي شهادت
شهيد بروجردي ، اول خرداد ماه 1362 براي پاكسازي (( مهاباد )) راهي آنجا مي شود : اما ساعت دوازده ظهر ، جاده مهاباد ـ نقده شاهد انفجار ميني بود كه به آرزوها و رازهاي نهفته شهيد پايان مي دهد : در حاليكه (( فزت و رب الكعبه )) را زير لب زمزمه مي كرد .
 
 
 


شنبه 25 دی 1389  1:02 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار جهادگر شهيد مهندس محمد تقي رضوي

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

(( اربعين شهادت مجاهد خستگي ناپذير و سردار رشيد اسلام ، معاونت فرماندهي مهندسي ـ رزمي قرارگاه خاتم الانبياء ( ص ) ، شهيد بزرگوار محمد تقي رضوي را كه پس از تلاشهاي بزرگ و مخلصانه چندين ساله و تحمل شدايد فراوان به لقاء الله پيوست ، گرامي مي داريم .
شهادت دلير مردان و آبديدگان ميدانهاي الهي ، قلة كمالي براي مجاهدتها ، مقاومتها و فداكاريهاي آنان است و مهر تاييد و قبول از جانب پروردگار بزرگ مي باشد تا در زمرة نخبگان و برگزيدگان حضرتش در آيند و خلعت وصال پوشند و جاويدان نزد پروردگارشان مرزوق و متنعم شوند .
اينجانب شهادت اين سلالة رسول خدا(ص) و حضرت علي بن موسي الرضا (ع) را در آستان مقدس و مبارك آن حضرت غنوده است ، به خانوادة محترم ، همشهريان عزيز و عموم مردم شريف خراسان تبريك و تسليت عرض مي كنم و علو درجات و رضوان الهي را براي اين شهيد عزيز و اجر صابران را براي خانوادة محترم ايشان از حضرت حق استدعا دارم .
متن پيام مقام معظم رهبري
محمد تقي به سال 1334 در خانواده اي اهل تقوا و ديانت در شهر مقدس مشهد چشم به جهان گشود از همان دوران كودكي مورد توجه اطرافيانش قرار گرفت . او با احساسات پاك ديني رشد كرد و در سن هفت سالگي راهي مدرسه شد در دورة تحصيل در دبستان دانش آموزي كوشا و مؤدب بود و معلمان و مدير مدرس از او رضايت كامل داشتند پس از گذرانيدن دورة ابتدايي وارد دبيرستان مي شود . عشق و علاقه به علوم ديني توجه او را به مباحث ديني مي كشاند . وي همزمان با تحصيل ، به مطالعة كتب مذهبي رو مي آورد . پس از پايان دورة متوسطه در كنكور دانشگاه شركت كرده و در رشتة راه و ساختمان پذيرفته مي شود . از اين رو وارد انستيتوي مشهد مي گردد . علاقه و اشتياق او به تحصيل پدرش را وا مي دارد كه ادامة تحصيل در خارج از كشور را به فرزند پيشنهاد كند : اما وي كه به كشور خودش علاقه مند بود از پذيرفتن اين پيشنهاد پدر ، سر باز مي زند و مي گويد : ما خارجي نيستيم . هر چه بخواهيم بشوييم همين جا مي شوييم .
محمد تقي پس از فارغ التحصيل شدن از انستيتوي مشهد به سربازي اعزام مي گردد . سربازي وي ، با اوج گيري انقلاب مصادف مي شود كه به روشنگري ديگر سربازان در پادگان مي پردازد . به دنبال فرمان حصرت امام ( ره) مبني بر ترك پادگاتها توسط سربازان ، نيز از پادگان مي گريزد .
وي فعالانه وارد مبارزة عليه رژيم مي شود و لحظه اي از فعاليت باز نمي ايستد . هنگام ورود حضرت امام ( ره ) به كشور ، مشتاقانه رهسپار تهران شده و خود را براي استقبال از معظم له آماده مي كند . عشق و علاقه اش به حضرت (ره ) به حدي بود كه همواره با ديدن عكس ايشان به وجد مي آمد و نيرو مي گرفت .
پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ، محمد تقي با شور و اميد ، خود را وقف انقلاب و آرمانهاي آن ميكند و در هر جا كه احساس مي كند مؤثر است ، به خدمت خالصانه مي پردازد . به دنبال پيام حضرت امام (ره) در 27 خرداد ماه 1358 مبني بر تشكيل (( جهاد سازندگي )) به نداي رهبر لبيك مي گويد و به عضويت جهاد سازندگي در مي آيد . پس از ورود به جهاد محور فعاليتهاي خود را خدمت به محرومان و مستضعفان جامعه قرار مي دهد و شب و روز در روستاهاي استان خراسان به سازندگي و عمران مي پردازد .
در خرداد ماه 1359 با دختري با تقوا و پاكدامن ازدواج مي كند و فرداي ازدواج ، به اتفاق همسرش راهي (( تربت حيدريه )) مي شود تا از فعاليتهايش در آن منطقه باز نماند .
رضوي با شروع جنگ تحميلي ، به جبهه هاي جنگ مي شتابد و نقطة عطفي در زندگي اش آغاز مي گردد . وي از روزهاي نخستين جنگ خود را به جبهه ها مي رساند و با عضويت در ستاد جنگهاي نامنظم شهيد چمران به دفاع از انقلاب و اسلام مي پردازد . وي در طرح كانال كشي اطراف اهواز ايفاي نقش مي نمايد . پس از مدتي به جهاد خراسان مي پيوندد و فعاليتهاي خود را در سنگري ديگر ادامه مي دهد . وي ابتدا به عنوان (( مسئوول ستاد پشتيباني جنگ جهاد خراسان )) مشغول انجام وظيفه مي شود و نقش بسزايي در سازماندهي و گسترش ستاد پشتيباني ايفا مي كند كه با تلاش و پيگيري او ستادهاي پراكنده جهاد استانهاي مستقر در جنوب ، متمركز شده و ستاد مركزي پشتيباني جنگ در جنوب شكل مي گيرد . او با جمع آوري تعدادي لودر و بولدوزر و غلتك ، بناي كار مهندسي ـ رزمي را مي گذارد و براي اولين تجربه ، جاده نظامي (( انديمشك ـ حميد را )) مي كشد.
شهيد رضوي در جبهه هاي نبرد ،از خود توانمنديها و رشادتهاي بالايي نشان مي دهد و هرگز از تلاش و كوشش باز نمي ايستد . با ارائة طرحهاي مهندسي بديع و نو ، بارها و بارها در عمليات متعدد ، راهگشاي فرماندهان و رزمندگان اسلام مي شود . مهندس جعفري يكي از همرزمان وي مي گويد : (( در عمليات خيبر وقتي با مشكلات پيچيده اي مواجه شديم ، ايشان راهي منطقه شد و در ارتباط با مسائل مهندسي آن جا ، عيناً منطقه را بررسي كرد و بعد طرحي ارائه نمود كه باعث حفظ و تثبيت جزاير توسط رزمندگان شد .))
رضوي به رغم داشتن مسئووليت بالا ، هر جا كه احساس نياز مي كند فوراً وارد عمل مي شود : از زدن خاكريز با لودر و بولدزر تا ايجاد جاده و پل . به عنوان اولين تجربه در تمر مهندسي و رزمي ، در عمليات (( طريق القدس )) جاده اي ابتكاري از پشت تپه هاي (( الله اكبر )) احداث مي كند كه نيروهاي رزمنده با استفاده از آن جاده ، دشمن را دور زده و با تصرف توپخانة دشمن ، به پيروزي عظيمي دست مي يابند . او در عمليات (( فتح المبين )) مناسبترين طرحهاي مهندسي جنگ را بكار مي بندد و در پيروزي رزمندگان سهم عمده اي ايفا مي كند . رضوي از كار نمي هراسد و كارهايي كه دوستان و همرزمانش را به حيرت مي افكند . به برخورداري از روحيه اي خستگي ناپذير ، هر كاري كه زمين مي ماند انجامش مي دهد . ايشان در عمليات (( والفجر مقدماتي )) ، (( والفجر 2، 3 و4 )) ، بن بست و مشكل آب را كه عمده ترين دغدغة فرماندهان بود ، با توانمندي و تدبير هوشمندانه مرتفع مي كند و نيروها را در هر يك از اين عمليات ، بازدن پلهاي شناور از آب عبور مي دهد .
شهيد رضوي با پشتكار و ابتكار فراواني كه در عمليتهاي گوناگون از خود نشان مي دهد ، توجه مسئوولان و فرماندهان جنگ را جلب مي نمايد . وي پس از ماهها خدمت در مسئووليت فرماندهي مهندس جهاد سازندگي ، به عنوان (( مسئول ستاد كربلا )) و (( فرماندهي مهندسي جنگ جهاد سازندگي )) و نيز (( معاونت فرماندهي قرارگاه مهندسي رزمي قرارگاه خاتم الانبياء (ص) منصوب شده و به هدايت مهندسي ـ رزمي جنگ مي پردازد . او تا لحظة شهادت در اين مسئووليت خطير به انجام طرحها و فعاليتهاي ماندگار و ارزشمند همت مي گمارد .
شهيد رضوي براي خدمت به جنگ، ديگر اعضاي خانواده ، از جمله پدرش را نيز به منطقه مي آورد و در خدمت جنگ و دفاع قرار مي دهد . وي حدود هشتاد ماه از عمر خود را وقف جنگ مي كند و در اين مدت پر بركت ، منشأ آثار و خيرات كثيري مي شود .
نقطة رهايي شهيد رضوي ،هنگام شناسايي منطقه عملياتي كربلاي 10 ، در كوههاي غرب كشور تعيين شده بود . او را به ضيافت كروبيان فرا خوانده بودند : چرا كه در ميان اهل آسمان ، شناخته شده تر بود تا ميان خاك نشينان .
 
 


شنبه 25 دی 1389  1:02 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار سرلشگر ، جاويد الاثر حاج احمد متوسّليان

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

(( احمد )) در سال 1332 در جنوب تهران چشم به جهان گشود . پدر و مادرش اهل تقوا و ديانت بودند و بر اين نسخ ، احمد را تربيت كردند . دورهء ابتدايي را در دبستان اسلامي (( مصطفوي )) تمام كرد . ضمن تحصيل ، در بازار به پدرش كمك مي كرد . احمد از همان سالهاي نوجواني ، شوق و رغبت خاصي به شركت در كلاسهاي مذهبي و قرآن از خود نشان مي داد . در آن كلاسها با مظالم و جنايتهاي رژيم شاه آشنا شد و از همان نوجواني ، وارد ميدان مبارزه با عوامل رژيم ستمشاهي شد . او پس از پايان دورهء ابتدايي ، در هنرستان صنعتي شبانه ، به تحصيل ادامه داد و در سال 1351 با موفقيت مدرك ديپلم را دريافت كرد .

فعاليتهاي شهيد پيش از پيروزي انقلاب اسلامي
احمد كه انساني وارسته و مؤمن تربيت يافته بود همواره با رژيم شاه در حال مبارزه بود . حتي وقتي به سربازي اعزام مي شود در ارتش به روشنگري سربازان و افشاگري مفاسد مي پردازد . پس از پايان سربازي از سوي يك شركت خصوصي براي انجام مأموريتي به (( خرم آباد )) مي رود . روز به روز در مبارزاتش عليه شاه جايتر عمل مي كند تا اينكه از سوي ساواك تحت تعقيب قرار مي گيرد و در سال 1354 ، كميته مشترك به اصطلاح (( ضد خرابكاري ساواك)) او را دستگير و مورد شكنجه قرار مي دهد . مدت پنج ماه در زندان (( فلك الافلاك)) خرم آباد ، در سلول انفرادي به سر مي برد . اين زندانها و شكنجه ها ، از احمد فردي مجرب و خود ساخته بار مي آورد و او را در راهي كه انتخاب كرده بود ، راسختر و پر صلابت تر مي كند .
احمد پس از فلك الافلاك حدود نه ماه در بند عمومي زنداني مي گردد . با اوج گرفتن موج انقلاب اسلامي از زندان آزاد مي شود : اما آرام نمي گيرد و نقش رابط و هماهنگ كنندهء تظاهرات و راهپيماييها را در جنوب تهران به عهده مي گيرد . بارها در مبارزهء با رژيم ستمشاهي ، تا پاي شهادت پيش مي رود و در روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي ، بويژه 21 و 22 بهمن 1357 از خود درخشش و توانمندي خاصي بروز مي دهد .

فعاليتهاي شهيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي
احمد پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، كميتهء انقلاب اسلامي محل خود را تشكيل مي دهد . پس از شكل گيري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، به اين ارگان ملحق مي شود . در اسفند سال 1357 همراه 66 نفر از هم رزمانش داوطلبانه عازم (( بوكان )) مي شوند تا منطقه را ازلوث وجود ضد انقلاب پاكسازي كنند كه با بهره گيري از ابتكار عمل و فرماندهي قاطع او ، به اهداف از پيش تعيين شده نايل مي شوند . در يك ضد مين موفق ، خسارات و تلفات سنگيني را به ضد انقلاب تحميل مي كند و حدود چهار صد اسير و دويست كشته از آنان بر جاي مي گذارد . از آن پس ، احمد به عنوان چهره اي مبارز و انقلابي وفادار در كردستان شناخته مي شود .
پس از آن ، براي پاكسازي سنندج ، راهي اين شهر مي شود . همراه محمد بروجردي ، (( اصغر وصالي )) و ديگر همرزمانش موفق مي شوند شهر را از محاصرهء ضد انقلاب خارج كنند و بدين ترتيب ، شوكران شكست را با قدرتمندي تمام ، بر كام ضد انقلاب تجزيه طلب فرو ريزند .
زمستان سال 1358 ماموريت مي يابد تا جادهء (( پاوه ـ كرمانشاه )) را كه در تصرف ضد انقلاب بود آزاد كند . متوسليان ، عمليات را با تدبير و كارداني تمام فرماندهي مي كند و با موفقيت وارد شهر پاوه مي شود .پس از آن ، با حكم شهيد بروجردي به فرماندهي سپاه پاوه منصوب مي شود . با لياقت و شايستگي كه احمد از خود نشان مي دهد ، خرداد ماه 1359 ، ماموريت آزاد سازي شهرستان (( مريوان )) به او سپرده مي شود . ايشان پس از ورود به شهر و سازماندهي نيروها با يورشي برق آسا ، مريوان و مناطق اطراف آن را از لوث وجود گروهكها پاك مي كند و در اين شهر مستقر مي شود . از اين پس ، (( فرماندهي سپاه مريوان به وي سپرده مي شود كه بلافاصله به اتفاق بزرگواراني همچون شهيدان (( حاج عباس كريمي )) (( سيد محمد رضادستواره )) ، (( رضا چراغي )) ، ((حسين قجه اي )) ، (( محسن نوراني )) و (( عليرضا ناهيدي )) و (( حاج همت )) منطقه را از ضد انقلاب و گروهكهاي مختلف پاك مي كند . پيروزيهاي پي در پي حاج احمد ،رعب و وحشتي در دل ضد انقلاب مي افكند . آزاد سازي ارتفاعات (( دزلي )) كه بر پنجوين عراق مشرف بود ، يكي ديگر از دستاوردهاي مهارت رزمي حاج احمد به شمار مي رود . دي ماه 1360 ، مصادف با بعثت پيامبر اكرم (ص) از محورهاي مريوان و پاوه روي منطقه (( خرمال )) به فرماندهي احمد و حاج همت ، به اجرا در مي آيد كه در اين محور ،
رزمندگان اسلام با پس زدن ضد انقلاب ، با اقتدار به مرزهاي بين المللي مي رسند . اين عمليات افتخار آفرين ، در واقع سنگ بناي شكل گيري تيپ 27 محمد رسول الله (ص) به شمار مي رود كه بعدها در جنگ تحميلي ، به لشگر توانمند و قابل تبديل شده و حماسه هاي ماندگار دفاع مقدس را بر تارك تاريخ حك و ثبت مي نمايد

فعاليتهاي شهيد در دوران دفاع مقدس
احمد پس از بازگشت از سفر روحاني حج ، براي انجام ماموريت ، راهي جبهه هاي جنوب مي شود و به دستور فرماندهي كل سپاه ، تيپ 27 محمد رسول الله (ص) را تشكيل مي دهد و لايقترين افراد را در اين تيپ يه كار مي گيرد . رزمندگان اين تيپ ، پس از كسب آموزشهاي نظامي خود را آماده اجراي عمليات مي كنند . تيپ در عمليات مهم ((فتح المبين )) در شب دوم فروردين 1360 از محور (( چنانه )) وارد عمل شده و درخششي خيره كننده از خود نشان مي دهد . حاج احمد علاوه بر فرماندهي تيپ ، در شناساييهاي حساس منطقه جنوب شركت مي جويد .
در عمليات ((بيت المقدس)) نيز ، تيپ تجربه اي ارزشمند كسب مي كند . در اين عمليات تيپ محمد رسول الله(ص) به فرماندهي حاج احمد ، از دو محور به مواضع نيروهاي عراق يورش ميبرد .به رغم حجم سنگين آتش توپخانه دشمن ، رزمندگان تيپ موفق مي شوند نيروهاي مستاصل دشمن را در محورهاي (( دارخوين )) و جادهء (( اهواز ـ خرمشهر )) زمين گير و تمام پاتكهاي آنان را دفع كنند . اين تيپ با فرماندهي حاج احمد ، در آزادسازي خرمشهر ، توانمندي و شايستگي خود را بر دوست و دشمن ثابت مي كند . پس از آزاد سازي خرمشهر ، حاج احمد همراه فرماندهي كل سپاه و ديگر فرماندهان فاتح خرمشهر ، به ديدار حضرت امام خميني (ره)مي روند و از سوي معظم له مورد تقدير و تعقد قرار مي گيرند .
يكي از فرماندهان جنگ ، درباره نقش حساس حاج احمد در عمليات بيت المقدس مي گويد : (( اگر فرماندهي قاطع و عمل بموقع حاج احمد در روز اول عمليات بيت المقدس روي جاده اهواز ـ خرمشهر نبود ، عمليات با مشكلات زيادي مواجه مي شد .)) او به رغم آنكه از ناحيهء پا بشدت مجروح شده بود ، با صلابت و قدرت تمام نيروهايش را از ميدانهاي مين و ديگر استحكامات دشمن عبور مي دهد و با پايمردي و حماسه ، ساعت يازده صبح سوم خرداد ، وارد خرمشهر مي شود و عصر همان روز ، در سخنان كوتاهي به رزمندگان تيپ مي گويد :
(( همه عزيزان ما كه تا امروز در خون خود غوطه ور شده و به شهادت رسيده اند ، براي حفظ اسلام عزيز بوده . هر چند داغ فراغشان ، جگر ما را مي سوزاند ، اما خدا را شكر كه بالاخره توانستيم امروز با آزادي خرمشهر، قلب امامان را شاد كنيم.))

حضور در لبنان
حاج احمد پس از فتح خرمشهر و تثبيت مواضع رزمندگان اسلام در آن جا ، اواخر خرداد 1361 ، طي مأموريتي همراه يك هيأت عالي رتبهء سياسي و نظامي جمهوري اسلامي ايران ، به سوريه و لبنان سفر مي كند تا راههاي كمك به مردم مظلوم و بي دفاع لبنان را از نزديك بررسي نمايد .


چگونگي اسارت
چهاردهم تير ماه 1361 ، خود رو هيأت نمايندگي سياسي ـ كه حاج احمد متوسليان هم در آن بود ـ هنگام ورود به شهر (( بيروت )) در پست بازرسي متوقف مي شود و مزدوران فالانژ ، سرنشينان خودرورا به رغم مصونيت سياسي به گروگان مي گيرند و پس از شكنجه و بازجويي ، به نظاميان رژيم اشغالگر صهيونيستي تحويل مي دهند كه تا كنون از سرنوشت قطعي آنان خبر موثقي در دست نيست .


شنبه 25 دی 1389  1:02 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها