0

زندگی نامه شهدای شاخص

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد ابراهيم احمدي

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

 

در سال 1338 در روستاي هكان جهرم سومين فرزند خانواده اي متدينو مذهبي در ازدحام بوي عود و كندر و اسپند ديده به جهان گشود . با اولين اذان و اقامه اي كه در گوش او فراخواندند چشمه هاي زلال ايمان در وجود نوراني اش جوشيدن گرفت و روح بلندش از همان كودكي با دعا و نماز و ذكر اهل بيت عليهم السلام مأنوس گرديد . پس از گذراندن دوران كودكي پا به حيطة دانش گذاشت و تحصيلات روزانه را تا دوم راهنمائي ادامه داد . به علت مشكلات مالي خانواده از ادامة تحصيل بازماند و جهت تأمين هزينة معاش به كارهاي مختلفي اشتغال ورزيد
سال سوم راهنمائي را نيز به هر تقدير در مدارس شبانه پي گرفت ، با دريافت مدرك سيكل به تحصيلات خود پايان داد . دغدغه هاي زندگي و مشكلات خانواده تا لحظة شهادت نيز او را راحت نگذاشت و چنانچهاز صحبتها ي همرزمان او بر مي آيد در آخرين لحظات زندگي نيز به فكر پدر و مادر رنج ديده اش بود .
سردار شهيد ابراهيم احمدي در مبارزات قهرمانانه امت اسلامي در ايام شكوهمند انقلاب حضوري چشمگير داشت و خانة كوچكشان پايگاه فعاليتهاي سياسي بود . با آنكه خانواده از چند و چون كارهاي او آگاهي نداشتند در تمام فعاليتهاي انقلابي شركت داشته و از هيچكوششي در جهت برپائي نظام مقدس اسلامي دريغ نداشت .


پس از پيروزي انقلاب وارد بسيج شد و پس از پنجماه رسماً به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد . با شروع جنگ تحميلي توسط تيپ سرافزار المهدي (عج) به جبهه هاي حق عليه باطل اعزام گرديد و با رشادتها و شايستگي هايي كه از خود بروز داد بعد از مدت كوتاهي به عنوان معاون گردان به انجام امور محوله پرداخت .

عمليات والفجر 2 يادمان قهرماني هاي او و خاطرة عروج روحاني اوست . سردار شهيد ابراهيم احمدي پس از عمري تلاش خالصانه در راه دفاع از ارزشهاي اسلامي سرانجام در سومين روز از مرداد 1362 در حاليكه با فداكاري ، نيروهاي تحت امر را از حلقة محاصره نجات داد مورد اصابت گلولة دشمن قرار گرفت و پس از مدت كوتاهي روح مشتاق او در آسمان شلمچه به پرواز درآمد و عاشقانه به خيل شهيدان هشت سال دفاع مقدس پيوست .

 
 


شنبه 25 دی 1389  12:51 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد ابراهيم موحدي

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

 

سردار شهيد ، ابراهيم موحدي در صبحگاه 18 آبانماه سال 1340در روستاي مهر آباد ابر قو ، با زمزمه مترنم اذان چشم آفتاب دوخت و قدم به سراي خاك نهاد و در داماني پر از مهر و عطو فت و آغوشي پر از عشق و محبت به اهل بيت عليهم السلام پرورش يافت و ايام شور انگيز كودكي را در كوچه پس كوچه هاي روستا پشت سر گذاشت .همگام با كودكان روستا دوران تحصيل را در دبستان شروع نمود و هنوز سالياني چند از دوران پر شور و صفاي تحصيل او نمي گذاشت كه بر اثر فقر و تنگدستي از ادامه تحصيل بازماند .


شهيد با سن كمي كه داشت دوشادوش والدين خود ابتدا در مزرعه وبعد با هجرت به شيراز به كار و تلاش پر داخت .وي كه جواني رشيد و برومند شده بود ، همزمان با اوج گرفتن نهضت اسلامي در فعاليتهاي سياسي و انقلابي شركت نمود و بعد از پيروزي انقلاب همدوش با همسنگران خويش براي برگزاري نماز جمعه راهي ستاد برگزاري نماز جمعه شد و در آنجا با شور و شوق مشغول به فعاليت گرديد و در آن زمان بود كه شيفته سيماي ملكوتي اولين شهيد محراب آيت الله دستغيب شد و با عشق و علاقه گرد شمع وجود آن شهيد ، پروانه اي شد بي پروا !


شهيد در سال 1359 به خدمت مقدس سربازي رفت كه مصادف باايام جهاد عليه كافران و متجاوزان عراقي بود . او تا پايان دوران سربازي در جبهه هاي نبرد عليه ظلم و تجاوز مردانه جنگيد و چندين بار نيز مجروح شد .شهيد موحدي پس از شهادت شهيد محراب بار فراق و تحمل هجران را تاب نياورد و با روحيه اي مالامال از عشق راهي ديار خون و آتش شد و به عنوان مربي اردوگاه آموزشي مشغول به خدمت گرديد .وي پس از تشكيل تيپ امام سجاد (ع) مسئول عمليلتي اين تيپ گرديد و در عملياتهاي متعددي ، شايستگي و دلاوريهاي منحصر بفردي از خود نشان داد .كربلاي 4 نيز تاختگاه اين رزمنده و سردار رشيد اسلام بود و در اين عمليات شهامت و شجاعتي بياد ماندني از خود بجاي گذاشت .


اين شهيد عزيز كه هيچگاه سنگرهاي جهاد و مبارزه را خالي نمي گذاشت ، سنگر علم و تحصيل را نيز خوب دريافت و در جبهه بصورت متفرقه تا سال چهارم دبيرستان ادامه تحصيل داد.
روح لطيف و حساس او به صفاي عشق صيقل خورده و هر آينه مشتاق ديدار يار ديرين خويش بود ، سر انجام در چهارم ديماه 65 در منطقه شلمچه شرابا ً طهو راي حضرت حق را نوشيد و مرغ سبكبال روحش به بيكران عشق لايزال حضرت دوست پرواز نمود و به ديدار معبود شتافت .

 


شنبه 25 دی 1389  12:51 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد ابوالقاسم چوپان

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

شهر مذهبي استهبان درسال 1341 شاهد تولد كودكي بودكه به نام ابوالقاسم افتخاريافت اميرپدر ابوالقاسم اوقاتش رادرانجيرستاني در نشيب كوهاي استهبان مي گذراند وآنگاه كه مرارتهاي اودر نو برانه شيرين ميوه گره مي خورد دستان پر پينه اش دربه آسمان برمي افراشت تا شكر گزار ذات مقدسي باشد كه توفيق خدمت به خانواده رابه وي ارزاني داشته بود.
وراستي چه زيبا در جملاتي ساده وكوتاه باهمان لهجه روستايي اش به تفسير فرزند مي نشيند .وقتي كه از اوحكايت سلحشوري ابوالقاسم رامي پرسي:
شهيد ابوالقاسم شانزده ساله بودكه در كلاس اول دبيرستان درس مي خواند ،درهمان سال بود كه صداي اعتراض مردم بلندشدكه شهيد مي گفت مدرسه به دردش نمي خورد مدرسه رارهاكردوبه شيراز رفت درهمان جاتاموقع سربازي درمغازه اي شروع به كاركرد درسن هجده سالگي دفترچه آما ده به خدمت گرفت ولي درهمين سال جنگ تحميلي شروع شد وشهيد خودرامعاف كرد به خاطر انگشتان دستش وبه سربازي نرفت وراهي جبهه هاي حق عليه باطل شد شهيد خداحافظي كرد ورفت اوهرسه ماه يك بار به مرخصي مب آمد در عمليات رمضان مجروح شد .اورادربيمارستان شماره 2 فياض بخش تهران بستري كرده بودند پس از چند روزي از بيمارستان مرخص شد وبه استهبان آمد سه روز بيشتر پيش مانماند مابه اواصرار كرديم كه همين جابماند ووقتي خوب شد برود اما او مي گفت كه مي روم ياخوب ميشوم وبرمي گردم يا شهيد مي شوم خلاصه گوش نكرد ورفت وبعد از سه ماه كه برگشت هيچ اثري از زخم درصورتش نبود.
وقتي خواست برود مقداري پول برادرانش به اودادند براي جبهه شهيد بااين پول آبليمو وكفش وجوراب براي بچه هاي جبهه خريد اين آخرين باري بود كه ازخانواده جدا ميشد .چند روز بعد از شهيد شدنش در عمليات والفجر 2 شهيد مرتضي جاويدي به خانه ماآمد ايشان مي گفتند كه در آخر ين حمله كه ابوالقاسم درآن شركت داشت يك تركش به ريه اش خورد .دوستان شهيد ميخواستند اورابه عقب برگردانند ولي شهيد به آنها مي گفت به فاطمه زهرا (س)قسمتان ميدهم بگذاريد برروي خاك جان بدهم بالاخره بعد از چند روزمحاصره تمام شد وجسد اورا آوردند.
شهيد مرتضي جاويد ي نقل ميكرد كه ابوالقاسم درجبهه فعاليتهاي زيادي داشتند درعملياتها فرمانده گروهان بودند درحالي كه خود شهيد هروقت مي خواست از جبهه براي مابگويد مي گفت من حتي يك ليوان آب هم نمي توانم به دست كسي بدهم.
آري پدر شهيد اين گونه درسادگي كلام خود داغ آخرين فرزند رامويه ميكند وحسرت روزهاي خون وحماسه راسرد آه ميكشد وقتي از مرتضي مي گويد انگار ابوالقاسم رافرياد ميكند وقتي از روزهاي محاصره مي گويد گويي به زندگاني پردغدغه اي مي انديشد كه دورمردم زمانه او حصار ماندن وپوسيدن كشيده شده است .


شنبه 25 دی 1389  12:51 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد ابراهيم صحراييان

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

خرمشهر قهرمان و مقاوم شقايقزار خون هزاران شهيدي است كه با تقديم جان عزيز خويش خاطراتي از عشق و شور و حماسه را به يادگار داشتند و آزادي خرمشهر اعجاز ارادة مردمي است كه حضور ناجوانمردانة دشمن را در خاك ميهن برنتافتند و توفنده و خروشان ، متجاوزان بعثي را از سرزمينهاي مقدس ايران اسلامي فرسنگها دور ساختند . در اين مقال با يكي از شهداي حماسة خونين شهر آشنا خواهيم شد .
سردار شهيد ابراهيم صحراييان در سال 1339 در دارالمؤمنين ـ جهرم قهرمان پرور ـ ديده به جهان گشود و در آغوش گرم پدر و دامان پر عطوفت مادري مهربان پرورش يافت . وي تحصيلات خود را از ششمين سال زندگي آغاز كرد و بعد از سالها تلاش و كوشش با اخذ ديپلم از هنرستان فني آيت الله حق شناس نتيجة زحمات چندين و چند سالة خود را دريافت داشت .
شهيد صحراييان در ايام شكوهمند انقلاب اسلامي از هيچ كوششي در جهت برپايي نظام اسلامي دريغ نداشت و در اين مسير بارها مورد تعقيب ، بازداشت و شكنجة نيروهاي خودفروختة رژيم قرار گرفت . وي در جريان حمله به ژاندارمري جهرم در 22 بهمن 1357 مورد اصابت گلولة دژخيمان پهلوي قرار گرفت و از ناحية كمر و شكم به شدت مجروح گرديد . شهيد صحراييان با طلوع فجر انقلاب اسلامي و به شوق اين پيروزي عظيم وجود مبارك خود را وقف اسلام و انقلاب نمود و در اولين گام پس از گذراندن آموزشهاي لازم ، رسماً به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد . وي مدتي بعد به واحد تحقيقات سپاه ني ريز مأموريت يافت اما در ادامه بار ديگر به زادگاه خود بازگشت و در واحد اطلاعات سپاه جهرم مشغول به كار شد . لياقت و شايستگي وي در انجام امور محوله خصوصاً در جريان تروريسم منافقين و درگيريهاي لفظي و مسلحانه با اين گروهك ملحد به حدي بود كه در بين تمام ياران ، به حسن انجام وظيفه اشتهار يافت و هنوز بعد از سالها شجاعتها و دلاوريهايش زبانزد دوستان و همرزمان اوست .
سردار شهيد ابراهيم صحراييان همزمان با آغاز جنگ تحميلي به سوي عرصه هاي نور شتافت و با آنكه بيشتر از بيست ماه از جنگ را درك نكرد در غالب عملياتهايي كه در اين مدت انجام پذيرفت شركت كرد . وي ابتدا در واحد ادوات انجام وظيفه كرد و در عمليات غرور آفرين فتح المبين حضور يافت . در ادامه به علت رشادتها و شايستگي هايي كه از خود بروز داد در عملياتهايي چون بيت المقدس و آزادسازي خرمشهر با عنوان فرماندة گردان هدايت گروهي از رزمندگان هميشه پيروز فتح را عهده دار گرديد .
سردار شهيد ابراهيم صحراييان بعد از حماسة آزادسازي خرمشهر به همراه جمعي ديگر از سرداران سپاه توحيد به محضر امام ( ره ) رسيدند و از نزديك با مراد و مقتداي خويش ملاقات كردند . روح ناآرام و مشتاق اين سردار رشيد اسلام بعد از ديدار پير فرزانة انقلاب ، به ديدار دوست شتافت و در مقام منزلت قرب ، مأوا گزيد . 16 خرداد 1361 خاطرة پرواز ملكوتي اين عاشق واصل را در دل خونين خويش جاي داده است . پيكر مطهر اين سردار رشيد چند روز بعد طي مراسمي باشكوه تشييع و در هلهلة اشك و شوق در جوار ديگر همرزمان و برادر شهيدش مهدي صحراييان به خاك سپرده شد .
 
 
 


شنبه 25 دی 1389  12:51 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد اسماعيل قهرماني

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

در روستاي ((اردها )) از توابع ((سراب )) در خانواده اي با تقوا و مذهبي ، كودكي زاده شد كه او را اسماعيل نام نهادند پدر و مادر اسماعيل از تمتعات دنيايي ، چندان بهره اي نداشتند ، اما در تربيت ديني فرزند ، از هيچ كوششي دريغ نكردند . اسماعيل قدم در راه كسب دانش گذاشت . دورة ابتدايي را در مدرسة (( كاووس )) شهرستان ((گنبد )) به پايان رساند و دورة راهنمايي را در مدرسة آرش اين شهرستان گذراند و پس از آن به دبيرستان (( احمد حسين محمدي )) رفت .
او به دليل مشكلات مادي ، چند سال در دورة شبانه درس خواند و روزها به كار پرداخت تا هزينة تحصيل خود و خرج خانواده را تامين كند .
اسماعيل كه فردي خود ساخته بود ـ با هوشمندي و درايت و با مطالعات وسيع مذهبي و سياسي ، از همان دورة نوجواني ، به ماهيت رژيم ستمشاهي پي برد . از اين رو بغض و نفرت خود را در مناسبتها و فعاليتهاي گوناگون نسبت به رژيم ابراز مي دارد .
قهرماني ، پس از تشكيل (( حزب رستاخيز )) فعاليتهايي را عليه اين حزب در شهر گنبد انجام مي دهد و در افشاي ماهيت وابستة آن ، اقداماتي را انجام مي دهد . او حتي مدتها پيش از شروع انقلاب اسلامي ، اقدامها و تلاشهايي را براي نماياندن چهرة واقعي شاه صورت مي دهد . اسماعيل با آگاهي از خطرات راه ، پاي در ميدان مبارزه مي گذارد . از اين روي ، با هوشمندي و درايت ، فعاليتهاي سياسي و انقلابي خود را طوري انجام مي دهد تا گرفتار نشود . او در مجالس مذهبي و محافل ديني در مسجد و جاهاي ديگر حضور مي يابد و به مطالعة كتابهاي مذهبي ، علاقة خاصي نشان مي دهد . اوقات فراغتش را بيشتر در كتابخانه و به مطالعه مي گذراند .
او در جلسات مخفي كه در تهران برگزار مي شود ، با شور و علاقه شركت مي جويد و در محافل سياسي حضور مي يابد . او پاي سخنرانيهاي روحانيون مبارز مي نشيند و آنچه در اين محافل مي آموزد در جهت روشنگري قشر جوان و نوجوان شهر خود به كار مي برد .
پس از شروع انقلاب اسلامي مشاقانه در صحنه هاي گوناگون مبارزه فعاليت عليه رژيم ستمشاهي مي شود . با اوچ گيري انقلاب ، فعاليتش را وسعت مي بخشد ، بطوريكه بارها توسط عوامل ساواك دستگير و مورد ضرب و شتم قرار مي گيرد .
در اكثر راهپيماييها ، همرا با مردم مسلمان شركت مي جويد . در واقعة 17 شهريور 1357 ، در ميدان ((ژاله )) قتل عام مردم مسلمان را با بغضي فرو خورده به نظاره مي نشيند و مصمم تر از پيش به مبارزه مي پردازد . هر جا در تهران حركتي عليه رژيم پيش مي آيد ، اسماعيل با شور انقلابي حاضر مي شود و در درگيري دانشگاه تهران حضور مي يابد .
او در درگيريهاي روزهاي 21 و 22 بهمن 1357 در تصرف مراكز نظامي و انتظامي تهران فعالانه شركت مي كند و ايثارگرانه و قهرمانانه مي جنگد و اين مراكز را همراه امت مسلمان ، از چنگ عوامل رژيم در مي آورد .
اسماعيل ، پس از پيروزي انقلاب ، همراه برادرش ، به شهر گنبد باز مي گردد و در تحقق آرمانهاي انقلاب ، با جان و دل مي كوشد . وي در پاكسازي مراكز دولتي شهر و مبارزه با عوامل ضد انقلاب ، نقش اساسي ايفا مي كند . از آنجا كه شهر گنبد يكي از شهرهاي حساس بود و ضد انقلاب پس از پيروزي ، در آنجا دست به تحرك و تحريك مردم مي زند ، اسماعيل با علم و آگاهي نسبت به اين مهم از پاي نمي نشيند و در افشاگري گروهكها و روشنگري مردم به فعاليت مي پردازد .
قهرماني ، در سر كوبي ضد انقلاب در شهرستان گنبدنقش محوري ايفا مي كند . وي در سال 1358 ، پس از دريافت مدرك ديپلم ، به عضويت (( سپاه پاسداران انقلاب اسلامي )) در مي آيد . مدتي به عنوان مسئوول تداركات سپاه گنبد ، به خدمات خالصانة خود ادامه مي دهد و در بيرون از سپاه نيز از مبارزه عليه ضد انقلاب غفلت نمي ورزد .
او در زمان نخستين انتخابات مجلس خبرگان ، عليه سازمان منافقين ، سازمان ـ به مبارزه و افشاگري دست مي زند و بدين ترتيب ، مانع ورود عوامل ضد انقلاب به مجلس خبرگان مي شود .
اسماعيل ، همواره از حيث آگاهي سياسي و اجتماعي ، پيشرو مي نمود . با وجود آنكه در شهري كوچك زندگي مي كند ، ولي با تلاش و مطالعات گسترده ، خود را به جريان سالم سياسي كشور متصل مي نمايد و از اين رو ، پيوسته پيشگام و پيشقدم و در جريانهاي سياسي پيش و بعد از انقلاب مي شود .
با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران اسلامي ، اسماعيل راهي كردستان مي شود و همراه (( حاج احمد متوسليان )) و (( حاج ابراهيم همت )) در پاكسازي شهرهاي كردستان از لوث ضد انقلاب شركت مي جويد و در محور (( پاوه )) و (( مريوان )) حماسه مي آفريند . اوكه عنصري انقلابي و متعهد بود ، پر شور و جدي ، در جبهه هاي گوناگون ، به جنگ و دفاع مي پردازد و تا لحظة شهادت ، منشا اثر زيادي مي گردد .او جبهه و جنگ را در اولويت كارهاي خود قرار مي دهد و فرمايشات حضرت امام خميني (ره) نصب العين فعاليتهاي رزمي اش قرار مي دهد . هر جبهه كه به وجود او نيازمند مي شود ، بي دريغ به آنجا مي شتابد . از كردستان و غرب تا مناطق جنوب ، در بيشتر عملياتها به عنوان فرماندة گردان شركت مي كند و با رشادت و شجاعت ، به هدايت و فرماندهي نيروها مي پردازد .
او در عمليات ((فتح المبين )) و (( بيت المقدس )) با عنوان (( فرماندة گردان انصار )) ، با توانمندي و مديريت نظامي ، نيروهاي تحت امرش را هدايت مي كند و سهم و نقش تعيين كننده در اين دو عمليات ايفا مي كند و بدون لحظه اي استراحت مي درخشد . گردان اسماعيل همواره در ميان ديگر گردانها از لحاظ امور معنوي و شجاعت مشهور بود . او در عمليات بيت المقدس ، بشدت از ناحية صورت و سر زخمي مي شود .
شهيد اسماعيل قهرماني ـ كه ماهها در جبهه هاي نبرد ، شير روز و زاهد شب بود ـ در صبح صادق عشق ، به استقبال نور ، دنيا و مافيها را در نور ديد و به روشناي باور و ايمان رسيد . شهيد قهرماني در عمليات (( رمضان )) روز عيد فطر ، ساعت هشت صبح ، در اطراف پاسگاه زيد ، در حال هدايت نيروهاي محور عملياتي ، به فوز عظيم شهادت نايل آمد و جسد مطهرش بدست خانواده اش نرسيد . چنان به بزم عاشقان شتافت كه حتي اثري از جسم خاكي خود بر جاي نگذاشت.
 


شنبه 25 دی 1389  12:51 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد اسماعيل اسكندري

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

روستاي ولي عصر كوار در زمستان سرد وبرفي 1326 خورشيد تاباني را در آغوش گرفت كه از كهكشاني دور ، پا به منظومه ي سرد حيات گذاشته بود؛ مسافري غريب كه از دورها مي آمد ؛ مي آمد تا گرمي خانه ي سرد و كوچكي باشد كه سالها يخبندان حكومت ستمشاهي را به سردي تجربه كرده بود .
خانواده ي متدّين وئ مذهبي اسكندري اين غريبه ي كوچك را اسماعيل ناميد . اسماعيل نهال سبز و شادابي بود كه آغازين روزهاي زندگي خود را در باغچه ي پرطراوت آغوش پدر ومادري سبز ، سپري نمود و تحت توجهات اين دو بزرگوار رشد وتربيت يافت .وي از شش سالگي قدم در راه علم و دانش گذاشت و پا به پاي كودكان صميمي روستا راهي مدرسه شد .امّا هنوز سال ششم ابتدائي را به پايان نرسانده بود كه از تحصيل بازماند و همدوش با پدر رنجديده اش بكار و تلاش پرداخت و به كارهاي مختلفي اشتغال ورزيد .
رنج روزگار و سختي ايام قامت رساي اورا خميده ساخته و زخمهايي جان گزا دل و جان او را آزرده بود . تنها التيام اينهمه زخم ، نگاه مهربان همسري شايسته بود كه در سال 1347 پا به زندگي پر مرارت او گذشته و هشت يادگار

فرخنده ي او را به نيكي در دامان خويش پرورش داده بود . با اينهمه مهر خانواده و فرزند ، او را از مسئوليت عظيمي كه بر عهده داشت غافل نساخت و با شروع جنگ تحميلي دل به امواج خروشان ايثار سپرد و راهي عرصه هاي خون و حماسه گرديد .عملياتهاي پيروزمند فتح المبين ، بيت المقدس و كربلاي 4و5 سندي ماندگار از قهرمانيهاي او وفرزندان دلاور اين آب وخاك است كه اعتلاي فرهنگ غني اسلامي ودفاع از دستاوردهاي انقلاب را تا سر حد جان كوشيدند .سردار شهيد حاج اسماعيل اسكندري در مدت زمان حضور در جبهه مسئوليتهاي مختلفي را حين انجام وظيفه پيكر نازنينش آماج تيروتركش دشمن بعثي قرار گرفت .


خورشيد مجروح در 19 ديماه 1365 در حالي سر بر آستان غروب اندوهبار شلمچه گذاشت كه مردي از مردان حماسه ، به آرامي سربر بالين خون مي گذاشت و به نام بلند شهيد افتخار مي يافت .
سردار شهيد حاج اسماعيل اسكندري در حال بالا رفتن از خاكريز دشمن ، مورد اصابت تيرخشم آنها قرار گرفت و در نعره اي آسماني دوست را فرياد كشيد وبه ديدار باقي شتافت .

 

 
 


شنبه 25 دی 1389  12:52 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد اسدالله پازوكي

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

((اسدالله )) دوم ارديبهشت سال 1336 در (( روستاي كمردشت )) در خانواده اي پارسا و پاكدامن ، قدم به عرصة گيتي نهاد . از اوان كودكي ، زرنگ و در عين حال مهربان بود . او دورة ابتدايي را در زادگاه خود با موفقيت به پايان رساند و براي ادامة تحصيل در دورةمتوسطه ، به روستاي پاكدشت رفت وتاسال سوم دبيرستان در آنجا ادامه داد . اما در سال 351 ، به خاطر مشكلات مادي و معيشتي خانواده اش ، مجبور شد ترك تحصيل كند . از انجا كه به مطالعه و امور مذهبي علاقمند بود ، دست از فراگيري علوم ديني برنداشت به مطالعه كتابهاي مذهبي اهتمام ورزيد .
اسدالله اوقات فراغت را در كار كشاورزي به كمك پدر ميشتافت و يا به مطالعه و فعاليتهاي ورزشي مي پردازد . وي پس از دريافت مدرك سيكل ، مدتي به شغل آهنگري روي مي آورد . پس از آن چند مدت در شركتي به كار اداري مشغول مي شود ، ولي بخاطر داشتن روحية مذهبي ، چندان در آن كارها دوام نمي آورد .
اسدالله براي آموزش (( تكاوري و چتربازي )) جذب ارتش مي گردد : اما روحيه اش را با شرايط ارتش شاهنشاهي نيز سازگار نمي بيند . از اين رو ، خيلي زود از اين كار منصرف شده و استعفا مي دهد .

فعاليتهاي شهيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي
اسدالله ، پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در مي آيد و پس از گذرانيدن دورة آموزش ، به خدمت صادقانة خود در نهاد مورد علاقة خود ادامه مي دهد . به دنبال شروع غائلة كردستان براي مقابله با ضد انقلاب ، داوطلبانه به اين استان اعزام شده ، به مبارزه عليه گروهكهاي ضد انقلاب مي پردازد و در پاكسازي محورها و شهرهاي كردستان ، ايثارگرانه ايفاي نقش مي نمايد . او پس از مراجعت از كردستان ، با دختري مومن و پاكدامن ازدواج مي كند كه خطبة عقدشان را امام خميني (ره ) مي خواند .
وي مدتي هم به عنوان پاسدار و محافظ بيت حضرت امام خميني (ره) خدمت مي كند . خود آن روزهاي حفاظت را ، از شيرين ترين و بهترين دوران زندگيش ياد مي كند . يك روز كه حضرت امام خميني (ره) براي قدم زدن به حياط منزل آمده بود ، به طرف اسدالله مي رود . او بي اختيار جلو رفته و بر دستهاي ايشان بوسه مي زند و تسبيح خود را با دستهاي معظم له تبرك مي نمايد .

فعاليتهاي شهيد در دوران دفاع مقدس
پس از شروع جنگ تحميلي ، پازوكي مشتاقانه راهي جبهه هاي جنگ مي شود . در عمليتهاي گوناگون شركت مي جويد . و با ابزار رشادت وتوان مديريت بالا ، مدارج نظامي را بتدريج طي مي كند .
پازوكي در سال 1361 به عنوان فرماندة گردان (( صف )) در عمليات ((والفجر 1 )) وارد عمل مي شود و با رشادت تمام ، مديريت نظامي خود را به منصة ظهور مي رساند . در اين عمليات دست راستش بر اثر اصابت تير قطع مي شود كه مدتي بستري مي گردد .پس از آن مدتي به كردستان رفته و در سنندج به فعاليت مي پردازد .
پازوكي به درخواست فرماندة لشگر 27 محمد رسول الله (ص) دوباره به لشگر باز مي گردد و به عنوان فرماندة (( گردان حمزه )) منصوب مي شود و با همان مسئووليت ، در عمليات (( خيبر )) شركت مي جويد . پس از پايان عمليات ، به مسئووليت آموزش نظامي لشگر برگزيده مي شود و مدتي نيز در اين مسئووليت فعاليت مي كند . در سال 1363 ، از طرف سپاه به او پيشنهاد مي شود كه به زيارت خانة خدا برود : ولي بدليل تقارن عمليات با مراسم حج ، شركت در عمليات رابر سفر حج ترجيح مي دهد .
پازوكي در عمليات (( والفجر 8 )) به عنوان قائم مقام لشگر 27 محمد رسول الله (ص) وارد عمل مي شود و حماسه و رشادت فراواني از خود نشان مي دهد .

چگونگي شهادت
شهيد پازوكي روز 11 اسفند 1364 در عمليات (( والفجر 8 )) هنگام اذان ظهر ، در منطقة (( فاو )) بر اثر اصابت تركش خمپازه به فوز شهادت نايل آمد .
 

 
 


شنبه 25 دی 1389  12:52 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد اسد قلي اسدي

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

در يكي از روزهاي بهاري سال 1334 در روستاي اسد آباد شهرستان آباده كودكي ديده به جهان گشود كه تقدير سبز او بر تارك دشت در هيأت آفتاب و سپيدار جلوه‌گربود. اسد نام بلندي بود كه او را به خيل غلامان اسدالله الغالب علي بن ابي طالب (ع) متصف مي ساخت .


دوران كودكي را در خنكاي دلنشين روستا گذراند و در آن حال و هواي صميمي پرورش يافت . در حاليكه هنوز چند سال از دوران تحصيلي را نگذرانده بود ، بعلت فقر شديد خانواده از ادامة تحصيل بازماند و جهت تأمين هزينه معاش ،مشغول بكار شد . با اين همه ، علاقه ي شديد وي به تحصيل پس از توقفي چند ساله او رابار ديگر به پشت ميزهاي ساده و صميمي مدرسه ي شبانه ي آباده نشاند . وي پس از گذراندن دوره هاي مختلف تحصيل ، دوره‌ي متوسطه را نيز در سال 1356 با موفقيت به پايان رسانيد . مدرك ديپلم ، نتيجة فعاليتهاي مستمر شهيد در امر تحصيل بود .

 شهيد اسدي در سال 1356 همسري شايسته و وفادار برگزيد .وي پس از مدتي به خدمت نظام در آمد اما در بحبوحه ي حركات توفنده ي مردمي وفرمان امام مبني برترك پادگانها ، خدمت را رها كرده و به خيل توفندة مردم انقلابي پيوست .
وي بعد از پيروزي انقلاب به كمك جمعي از فرزندان غيور ايران اسلامي كميته انقلاب اسلامي آباده را بنيان نهاد .احداث پادگان ولي عصر (عج) آباده از ديگر فعاليتهاي قابل توجه شهيد اسدقلي اسدي است كه در مدت زمان عمر پربركت شهيد به تحقق پيوست .شهيد اسدي از جمله افرادي است كه از زمان شروع جنگ تحميلي تا لحظه ي شهادت مدت مديري از عمر پربركت خود را در جبهه هاي نبرد گذراند ودر عملياتهاي مختلفي از جمله كربلاي 4 و 5 حضوري فعال داشت . آن عزيز در مدت حضور در جبهه ، مسئوليتهاي مختلفي را عهده دار بود . از جمله مدت 3 ماه مسئوليت محور عملياتي تيپ يكم امام حسن (ع) را به عهده داشت .


منطقه سليمانه ، شقايق راز خون شهيد اسدي وصدها شهيد دلسوخته اي است كه در جهت آزادي مردم تحت سلطه رژيم بعثي در كردستان عراق ، از خون سرخ خويش گذشتند و در اين مسير ، عاشقانه جان باختند .
 


شنبه 25 دی 1389  12:52 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد احمد نوزاد

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

احمد در خرداد ماه 1338 در خانواده اي مستضعف اما متقي و پارسا در تهران
زاده شد . خانواده در تربيت او از دل و جان كوشيدند. از سال 1345 تا 1351 دورة ابتدايي را در مدرسة ((شيخ بهايي )) در(( نظام آباد )) گذرانيد . همان سال در دبيرستان (( شاهرخ )) ثبت نام كرد و دورة متوسطه را تا 1357 با موفقيت پشت سر گذاشت و مدرك ديپلم خود را در رشتة رياضي و فيزيك دريافت كرد . احمد همزمان با تحصيل در دورة متوسطه ، براي تامين هزينة تحصيل خود ، با كار و تلاش پرداخت . پس از دريافت ديپلم نيز مدتي پيش پدرش در (( بانك ملي )) به صورت روز مزد مشغول كار شد .

فعاليتهاي شهيد پيش از پيروزي انقلاب اسلامي
احمد ، در دوران تحصيل هرگز از مطالعات غير درسي غفلت نمي كند و بيشتر به كتابهاي مذهبي و علمي روي مي آورد . همزمان با كار و تلاش و تحصيل ، در مسجد محل به فعاليت مي پردازد . بيشتر شبها در مسجد (( امام حسن (ع)) و مسجد ((سبحان )) در نماز جماعت شركت مي كند . با اوج گيري انقلاب ، احمد نيز فعالانه در صحنه هاي مختلف انقلاب وارد مي شود و با شور و علاقه به خدمت مشغول مي شود . در اين باره ، دوستان و همسالان خود را به شركت در راهپيماييها و تظاهرات ترغيب مي كند . در روزهاي پيروزي انقلاب ، خود را وقف انقلاب اسلامي كرده و به طور شبانه روزي ، به مبارزه مي پردازد و در تسخير پادگانها شركت مي جويد .

فعاليتهاي شهيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي
احمد پس از پيروزي انقلاب ، در پايگاههاي مختلف ، مستقر در مساجد به حراست از دستاوردهاي انقلاب مشغول مي شود و عمده فعاليتهايش را به مسجد معطوف ميكند . در هيآتها و محافل حضور فعال مي يابد .
تير ماه 1359 ، به عضويت رسمي سپاه در مي آيد و به مدت دو ماه در پادگان امام حسين (ع) آموزش مي بيند و پس از آموزش ، عضو گردان 8 سپاه مي شود فعاليتهاي شهيد در دوران دفاع مقدس احمد پس از شروع جنگ تحميلي ـ به خاطر برخورداري از توان نظامي خوب با گردان 8 عازم منطقة (( گيلانغرب )) و (( سرپل ذهاب )) مي شود . در عمليات (( بازي دراز )) شجاعانه شركت مي جويد . او مدت هشت ما به همراه گردان ، در منطقة غرب به مبارزه مي پردازد . در عمليات رمضان با مسئووليت جانشين گردان (( مقداد )) شركت مي كند و رشادتهاي ماندگار از خود نشان مي دهد . در عمليات (( مسلم بن عقيل )) وارد عمل مي شود . اين گردان يكي از موفقترين گردانهاي عمل كننده ، مورد توجه و تشويق فرماندهان قرار مي گيرد . در عمليات ((زين العابدين )) نيز در همين مسئووليت ، نيروهاي گردان را با شايستگي هدايت مي نمايد . احمد در سال 1361 با دختري مومن و اهل مسجد ازدواج مي كند و خطبة عقدشان را حضرت آيت الله خامنه اي مي خواند .
احمد ، در عمليات (( والفجر مقدماتي )) و (( والفجر )) با مسئووليت جانشين گردان مقداد حضوري تعيين كننده مي يابد . وي در عمليات (( والفجر 3 )) و ((والفجر 4 )) به خاطر ابراز لياقت و رشادتهاي فراوان ، به عنوان (( فرماندة گردان مقداد )) منصوب شده ، به فرماندهي گردان و هدايت نيروها مي پردازد . گردان وي در راتفاعات (( كاني مانگا )) با فداكاري زياد حماسه مي آفريند .
احمد ، پس از ماهها نبرد در مسئووليتهاي مختلف و ابراز ليافت و شايستگي نظامي ، پس از عمليات بدر از سوي (( دستواره )) به عنوان قائم مقام لشگر 27 محمد رسول الله (ص) برگزيده مي شود . از آنجا كه تاب و تحمل دوري از نيروهاي گردان خود مقداد را نداشت ، فرماندة لشگر را مجاب مي كند كه به گردان برگردد ، كه پس از يك ماه جانشيني ، دوباره به گردان مقداد باز مي گردد و به عنوان فرماندة گردان مشغول مي شود .
احمد ، با همان مسئووليت در عمليات (( والفجر 8 )) و آزاد سازي (( فاو )) وارد منطقه شده و با توانمندي ، به هدايت نيروها مي پردازد و در عمليات (( كربلاي 4 )) در آزاد سازي شهر ((مهران )) حضوري سرنوشت ساز مي يابد . وي در اين عمليات ، علاوه بر فرماندهي گردان ، به عنوان فرماندة يكي از محورها نيروهاي عمل كننده در محور را به نحو شايسته فرماندهي و هدايت مي كند .
احمد ، با شور و علاقه و نيز توان بالاي نظامي ، در اكثر عملياتها شركت مي جويد و با روحية عالي به هدايت نيروها مي پردازد او علاوه بر فعاليتهاي نظامي ، به فعاليتهاي فرهنگي در جبهه نيز توجه مي كند . در هر عمليات ، توان و استعداد نظامي خود را به نمايش مي گذارد . وي مدت دو ماه نيز به عنوان (( فرماندة تيپ )) منصوب شده و با كارداني تمام ، انجام وظيفه مي كند .

چگونگي شهادت
شهيد احمد نوزاد پس از سالها مجاهدت با نفس و مبارزه با دشمنان دين ، انقلاب و كشور ، در عمليات (( كربلاي 5 )) حضوري عاشقانه يافت و اين بار خودش مي دانست كه شهيد خواهد شد . آخرين مرخصي هم به خانواده اش ، با گوشه كنايه فهماند كه رفتنش بي بازگشت خواهد بود . در عمليات ، با رشادت و شهامت تمام نيروهايش را فرماندهي كرد : اما هنگام تخلية شهدا ، دستش قطع شد . چند تن از شهيدان را به تنهايي عقب كشيد و چنان به شهداي عمليات نزديك شد كه پيراهن جانش بوي شهادت گرفت .
شهيد نوزاد سرانجام در روز 21 دي ماه 1365 پس از تلتش و مجاهدت فراوان در منطقة (( شلمچه )) بر اثر اصابت تركش ، به فوز عظيم شادت نايل آمد .
 

 
 


شنبه 25 دی 1389  12:52 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد امام قلي عزيزي

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

منطقة عشايرنشين بابا كلان گچساران در سال 1342 شاهد تولد كودكي از طايفة كشكولي بزرگ بود كه او را امام قلي ناميدند . وي در دامان پر مهر طبيعت پرورش يافت و در زلال زمزمة چشمه ساران ، روح عطشناك خويش را سيراب ساخت . وي در شش سالگي قدم در راه تحصيل علم و دانش گذاشت و پا به پاي بچه هاي روستا راهي مدرسة ابتدائي بابا كلان گرديد . شهيد امام قلي عزيزي ، مدرسة شبانه روزي عشايري نورآباد ممسني را جهت ادامة تحصيل برگزيد و يكي دو سال از دورة متوسطه را نيز در هنرستان فني اين شهر به كسب علم و معرفت پرداخت . وي دو سال آخر تحصيل را در گچساران با دريافت مدرك ديپلم فني رشتة اتومكانيك به پايان رساند . وي كه دير زماني قبل از پيروزي انقلاب با حزب الله گچساران به فرماندهي شهيد بشارت فعاليت داشت ، در دورة متوسطه و همزمان با ايام شكوهمند انقلاب اسلامي نيز در صف اول قيام با مشتهاي آهنين انزجار خود از رژيم ستمشاهي را اعلام داشت .
شهيد عزيزي پس از پيروزي انقلاب و بعد از گذراندن آموزشهاي لازم در بسيج ، فعاليتهاي مداومي را با كميتة انقلاب اسلامي آغاز كرد . وي در سال 1360 و اندك زماني بعد از شروع جنگ رسماً به عضويت سپاه پاسدران گچساران درآمدو در هيأت يك پاسدار جان بركف ، راهي جبهه هاي مختلفي از جمله كربلاي 2 ، 3 ، 4 ، و 5 شركت كرد و مسئووليتهاي مختلفي را عهده دار گرديد كه از آن ميان مي توان به اين مورد اشاره كرد : مسئوول كارگزيني قرارگاه نوح ( ع ) و قائم مقام تيپ 48 فتح .


شهيد عزيزي علاوه بر مسئووليتهاي ياد شده ، در پشت جبهه نيز مسئووليتهاي خطيري را به عهده داشت . وي تا سال 1364 در گچساران مشغول به خدمت بود اما در ادامه راهي شيراز گرديد و در بسيج عشايري مشغول به خدمت شد ضمن همكاري با شهيد نريماني به عنوان مسئوول يكي از نواحي دهگانة عشايري انجام وظيفه كرد .


بعد از شهادت شهيد نريماني ، فعاليتهاي زيادي را براي تبديل بسيج عشايري به سپاه عشايري انجام داد و سرانجام با تلاش بسيار به اين كار توفيق يافت . از ديگر مسئووليتهاي شهيد به موارد زير مي توان اشاره كرد :
فرماندهي يگان رزمي عشايري فارس ؛ فرماندهي حوزة مقاومت امام علي طايفة شش بلوكي ؛ جانشيني سپاه عشايري فارس كه در ادامه به فرماندهي آن منصوب گرديد و در زمان شهادت نيز اين مسئووليت را بر عهده داشت .
نهم اسفند ماه 1366 يادمان پرواز ملكوتي اين عاشق صادق است . او پس از عمري تلاش و مبارزه سرانجام در آستانة بهار 1367 چونان لاله اي پرپر بر دامان زخمي ‹‹ صفره ›› در استان سليمانية عراق شكفت و دربهاران لاله و سنبل بر دستهاي مردم قدرشناس ‹‹ بابا كلان ›› تشييع و در قطعة شهداي اين روستا به خاك سپرده شد .
 


شنبه 25 دی 1389  12:52 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار سرلشگر شهيد حسن باقري

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

روز سوم شعبان برابر با 25 اسفند 1334 شمسي ، زاد روز فرخندهء امام حسين (ع) در تهرن چشم به جهان مي گشايد . از اين رو او را (( غلامحسين )) مي نامند . 25 اسفند 1334 شمسي نيز همچون مولايش در هفت ماهگي ، با جثه اي نحيف و استخواني به دنيا مي آيد .
غلامحسين در دو سالگي همراه پدر و مادرش ، به كربلاي معلا سفر مي كند . دوره دبيرستان را در مدرسهء (( مترجمه الدوله )) واقع در خيابان ((آيت الله سعيدي ))و دوره متوسطه را در ((دبيرستان مروي )) تهران به پايان مي رساند . در دوران تحصيل ، عشق و علاقهء خاصي نسبت به فراگيري علوم ديني از خود بروز مي دهد . با عضويت در هيات (( محبان الحسين (ع))) پاي سخنرانيهاي شهيد آيت الله (( دكتربهشتي ))مي نشيند و هر آنچه مي آموزد ، به دوستان و همسالان خود مي آموزد .
در سال 1354 در رشته (( دامپروري )) دانشگاه ((اروميه )) پذيرفته مي شود . در اين دوران نيز از تحقيق و مطالعه پيرامون اصول عقايد و قرآن غفلت نمي كند و هر از گاه در كلاسها و مسجد دانشگاه ، براي دانشجويان سخنراني مي كند . وي به عنون يك چهره مذهبي فعال در سطح دانشگاه مورد توجه قرار مي گيرد . چند بار با استادان غربزده به بحث و مجادله مي پردازد . فعاليتهاي او سرانجام منجر به درگيري با گارد رژيم و اخراج وي از دانشگاه مي شود .
غلامحسين اسفند ماه 1356 براي سربازي اعزام مي شود . از آنجا كه روحي جستجوگر و سري پرشور داشت ، در دوران سربازي نيز يك لحظه از ارشاد و هدايت فكري سربازان باز نمي ايستاد . ازاين رو ، او را از پادگان جدا كرده ، راننده يك افسر جزء مي كنند تا با سربازان بتواند ارتباط برقرار بكند .
به دنبال فرمان امام خميني (ره) مبني بر فرار سربازان از پادگانها ، سربازي را ترك مي كند و بطرز جدي همراه با مردم ، به مبارزه عليه رژيم شاه ادامه مي دهد . در تصرف كلانتري 14 و پادگان (( عشرت آباد )) نقش موثر و فعالي را ايفا مي كند . در كميته استقبال از امام عاشقانه فعاليت مي كند .
غلامحسين پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، در نهادهاي مختلف فعاليت مي كند يك بار نيز به عنوان (( خبرنگار )) سفر پانزده روز به (( لبنان )) و (( اردن )) انجام مي دهد و گزارش تحليلي جامعي از وضع نابسامان مسلمانان آن جا مي كند .
خرداد ماه 1358 ديپلم ادبي مي گيرد و در رشتهء ((حقوق قضايي )) دانشگاه تهران قبول مي شود . وي در دانشگاه ، نقش مؤثري در مقابله با توطئه هاي ضد انقلاب ايفا مي كند.
باقري اوايل سال 1359 به عضويت سپاه در مي آيد و در واحد اطلاعات مشغول خدمت مي شود . در اين واحد بود كه نام مستعار (( حسين باقري )) برايش انتخاب مي شود .

فعاليتهاي شهيد در دوران دفاع مقدس
حسين باقري اول مهر ماه 1359 ، همراه تعدادي از پاسداران راهي جبهه هاي جنوب مي شود . در بدو ورود به اهواز ، اقدام به راه اندازي (( واحد اطلاعات و عمليات رزمي )) براي دستيابي به اطلاعات دقيق از موقعيت دشمن مي كند . او خود شخصاً همراه ديگر نيروهاي اطلاعاتي ، به شاسايي مواضع نيروهاي عراق مي پردازد . در برخي موارد تا عقبهء دشمن نفوذ مي كند . باقري توان ، هوش و استعداد شگرفي در تحليل اطلاعات دشمن از خود نشان مي دهد : به طوري كه در اغلب مواقع ، تحركات احتمالي دشمن را پيش بيني مي نمايد .
اقدامهاي پيگير و اساسي او در زمينهء اطلاعات ، به راه اندازي واحد اطلاعات ـ عمليات در ستاد عمليات جنوب منتهي مي شود.
نيروهاي اين واحد ، در كمتر از سه ماه ، در همهء محورهاي جنوب ، با تمام قدرت مستقر مي گردند و به عنوان چشم فرماندهي ، در محورهاي مختلف عمل مي كنند .
از ديگر اقدامهاي مفيد شهيد باقري ، تشكيل بايگاني اسناد جنگ ، ترجمه اسناد و شنود بي سيم دشمن است كه هر كدام نقش ارزنده اي در جنگ ايفا مي كند . همچنين طراحي گردانهاي رزمي و سازماندهي آنها از كارهاي خوب او محسوب مي شود .
شهيد باقري ، به دليل برخورداري از توانمندي فكري و شهامت نظامي در دي ماه 1359 به عنوان يكي از معاونان ستاد عمليات جنوب انتخاب مي شود و در شكست محاصره سوسنگرد ، فرماندهي عمليات (( امام مهدي (عج) )) را مي پذيرد .در فتح (( ارتفاعات الله اكبر )) و (( دهلاويه )) نقش بسيار ارزنده و مهمي ايفا مي كند . در اجراي عمليات (( فرمانده كل قوا )) شركت مي جويد و در اين عمليات به عنوان فرماندهي لايق و كاردان شناخته مي شود .
در عمليات (( ثامن الائمه )) ، فرماندهي محور (( دارخوين )) را به او مي سپارند و در شكست ((حصر آبادان )) در طراحي و سازماندهي عمليات و كسب اخبار و اطلاعات از دشمن ، نقش مؤثري ايفا مي كند . در عمليات (( طريق القدس )) براي اولين بار قرارگاه مشترك ((نصر )) ميان سپاه و ارتش ايجاد و شهيد باقري به عنوان فرمانده قرار گاه نصر منصوب مي شود و در عمليات (( فتح المبين )) ، (( بيت المقدس )) و (( رمضان )) ، با لياقت و شايستگي تمام ، انجام وظيفه مي كتد . پس از پايان عمليات رمضان ، از سوي فرماندهي كل سپاه ، به سمت فرماندهي (( قرارگاه كربلا )) و ((جانشين فرماندهي كل )) در قرارگاههاي جنوب منصوب مي شود .
پس از شكل گيري سازمان رزمي سپاه ، با توجه با توان و تجربه هاي كه شهيد باقري داشت ، به عنوان (( جانشين فرماندهي يگان زميني سپاه پاسداران )) برگزيده مي شود و بنيان يك يگان رزمي استوار و شكست ناپذير را بنا مي نهد .

ويژگيهاي اخلاقي
شهيد باقري ، فردي با تقوا ، هوشمند ، مبتكر و در عين حال متواضع و فروتن بود . در شرايط سخت ، صبر و بردباري را از دست نمي داد . شجاعت و شهامت وي زبانزد بود . سردار(( محسن رضائي )) ، فرماندهء محترم كل سپاه مي گويد : (( شهيد باقري اسوهء حماسه و شجاعت و استعداد فوق العاده بود . ايشان از يك روحيهء سلحشوري و حماسي بسيار عظيمي برخوردار بود . در خطوط مقدم هميشه حاضر بود .))
شهيد باقري همواره نيروها را به وحدت و هماهنگي دعوت مي كرد و در اين زمينه ، از هيچ تلاشي دريغ نمي كرد . هر جا كه به او نياز بود ، به سرعت در صحنه حضور مي يافت . او فردي خود ساخته و وارسته بود . نسبت به حفظ بيت المال ، حساسيت خاصي داشت . سردار (( عزيز جعفري )) مي گويد : (( پس از عمليات امام مهدي (عج) ، حسن را ديدم كه سطل دستش بود و فشنگهاي روي زمين را جمع مي كرد .))
در تمام كارها فقط رضاي خدا را در نظر داشت و همهء تلاشش براي جلب حضرت حق بود . در جبهه بنام (( سقاي بسيجيان )) معروف بود . آنان را خيلي دوست داشت . در وراي شخصيت نظامي ، روحي لطيف داشت كه سرشار از مهر و عطوفت و از خود گذشتگي بود .برخي تعجب مي كردند كه با اين رقت قلب ، چگونه مي جنگد . اينها همه نشانگر روح بزرگ او بود كه همه صفات نيك را يكجا داشت .

چگونگي شهادت
اين فريد عرصه هاي نبرد ، با تمام خصلتهاي خوب و والاي انساني ، براي اقدامهاي نظامي خود ، در پي معشوق و معبودش بود و سرانجام به وصل جانان رسيد واز آلام دنيا و مافيها رهيد . شهيد باقري ميقاتش را در جبهه ها يافته بود . از اين روي ، ماندن در جبهه را به رفتن سفر حج در سال 1361 ترجيح داد . روز 9 بهمن 1361 ، روز ميعاد شهيد باقري بود و شناسايي ضيافتي براي يك ملاقات جاودانه . پنج روز دور ماندن از جبهه ها ـ حتي اگر براي زيارت كعبه باشد ـ شايد براي شهيد باقري زياد بود .
  


شنبه 25 دی 1389  12:52 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد امير مختار مهماندوست

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

روستاي جليان فسا در سال 1340 ميزبان كودكي بود كه چهره معصومش ، اندوه دير سال فراق را با خود داشت و اولين گريه كودكانه اش گويي رنجمويه مردي بود كه پا به دياري ناشناخته گذاشته است .نام بلند امير مختار را براي اين بسيجي كوچكسال برگزيدند و او كه دلي جوياي عشق و معرفت داشت ، سالها در سادگي زيست و تحت توجهات پدر و مادري دلسوخته رشد و پرورش يافت .
وي قبل از شروع دوران تحصيل به همراه خانواده به شهرستان فسا عزيمت كرد و بعد از مدتي در دبستان روز بهان ، مشغول به تحصيل گرديد .مدرسه راهنمايي دكتر هوشيار و هنرستان ابوذر غفاري در سالياني از تحصيل ميزبان اين دانش آموز كوشا بود .وي پس از سالها تلاش و كوشش موفق به اخذ مدرك ديپلم كشاورزي گرديد و متعاقب آن فعاليتهاي سياسي و انقلابي خود را كه از هنرستان آغاز شده بود ، ادامه داد . خاطره جانبازيهاي وي در درگيري عيد فطر 57 شهرستان فسا هرگز از ياد ياران انقلاب نخواهد رفت .


سردار شهيد امير مختار مهماندوست كه از بدو تشكيل سپاه به عضويت اين نيروي مردمي درآمده بود ، همزمان با آتش افروزيهاي ضد انقلاب در غرب ،مردانه سلاح برگرفت و راهي كردستان گرديد .عمليات فتح المبين و بيت المقدس نيز در اولين سالهاي شروع جنگ ، گو شه اي از حماسه آفرينيهاي اين پاسدار جان بر كف را به نمايش گذاشت .
سردار شهيد امير مختار مهماندوست سرانجام در تاريخ يازده ارديبهشت 1361 در حالي كه مسؤوليت جانشيني يكي از گردانها ي تيپ 33 المهدي (عج) را به عهده داشت ، به ديدار دوست شتافت و محور فكه را از لاله ريزان خون خويش ،گل افشان ساخت .آن شهيد عاليقدر در جريان عمليات پيروز مندانه فتح خرمشهر ، در محاصره تانكها ي دشمن قرار گرفته و لبان تشنه به خيل عاشوراييان هشت سال دفاع مقدس پيوست پيكر مطهر آن سردار شهيد شش ماه تمام در زير آفتاب سوزان فكه باقي ماند تا آنكه سر انجام در آبانماه 1361 طي مراسمي باشكوه در شهرستان فسا تشييع و در گلزار شهداي امام زاده حسن (ع) اين شهر به خاك سپرده شد .
 


شنبه 25 دی 1389  12:53 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد احمد رضا شاه نظر عراقي

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

احمد به سال 1340 درخانواده اي اهل تقوا در شهر ري بدنيا آمد . او كودكي صبور و با هوش بود . در هفت سالگي وارد مدرسه شد . با رعايت نظم و انظباتي كه بدان پايبند بود ، مورد توجه معلمان قرار گرفت . پس از پايان دورة ابتدايي و راهنمايي ، وارد هنرستان صنعتي شد.

فعاليتهاي شهيد پيش از پيروزي انقلاب اسلامي
احمد در كنار تحصيل ، در مجالس ديني نيز شركت مي كند . عشق و علاقه اي كه به محافل قرآن و دعا به واجبات ديني بار مي آورد : طوري كه در ((هنرستان صنعتي)) به عنوان چهره اي مذهبي شناخته مي شود . احمد ، همراه چند تن از دوستانش ، در هنرستان ، به تأسيس انجمن اسلامي اقدام مي كند و در جلسات مذهبي فعالانه شركت مي جويد . او همزمان با تحصيل ، به ديگر دانش آموزان ، مسائل ديني و قرآن آموزش مي دهد .

پس از شروع انقلاب اسلامي ، تحولي اساسي در شخصيت و اخلاق احمد پديد
مي آيد . او فعال وارد مبارزه عليه رژيم ستمشاهي مي شود و به اتفاق دوستان محفل و مسجدي خود اعلاميه ها و نوارهاي حضرت امام خميني (ره) مبادرت مي ورزند. احمد در بيشتر تظاهرات ، به عنوان هدايت كننده عمل مي كند . فعاليتها و مبارزات اجتماعي و سياسي از او شخصيتي مبارز پديد مي آورد . در روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي ، شب و روز استراحت براي او مفهوم نمي يابد و خستگي ناپذير خود را وقف انقلاب و رهبري مي كند .


فعاليتهاي شهيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي
احمد پس از دريافت ديپلم از هنرستان صنعتي تهران ، با احساس مسئووليتي كه داشت ، در ارگانهاي مختلف به فعاليت مي پردازد . به دنبال غائلة كردستان و تحركات گروهكهاي ضد انقلاب ، داوطلبانه به كردستان اعزام مي شود و در عمليّاتهاي مختلف براي آزاد سازي شهرهاي كردستان شركت مي نمايد .

فعاليتهاي شهيد در دوران دفاع مقدس
با شروع جنگ تحميلي ، از طريق پايگاه (( مالك اشتر )) به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل عزيمت مي كند . احمد از زماني كه پايش به جبهه باز مي شود ، تا روز شهادت با عشق و علاقه در مسئووليتهاي گوناگون به خدمت مي پردازد . قلبش و روحش با جبهه و جهاد پيوند مي خورد و از اين رو ، جراحتها و زخمهايي كه در عمليّاتها و شناسايي ها برمي دارند ، سند ارادتي مي شود براي او كه تمام هستي خود را در طبق اخلاص نهاده و به جبهه آورده است .
احمد ، در سال 1362 به هنگام شناسايي در خاك دشمن ، روي مين مي رود و پاي راستش قطع مي شود . پدرش در اين باره مي گويد : هنگامي كه پاي احمد قطع مي شود ، دوستش كه همراه او بوده ، مي گويد احمد حالا چه مي كني ؟ با خنده مي گويد. هنوز سرم مانده ! گرچه پايش را از دست مي دهد ، اما هرگز از پاي نمي نشيند . گرچه دستش را مي دهد : ولي دست از جبهه و جنگ نمي كشد .
از هم جدا شد جسمت به راه دين دستي كه شد جدا ، پايي كه شد قلم
احمد طاقت جدايي از جبهه را نداشت و از اين رو ، تنها زماني كه مجروح مي شود ، سرو كله اش در پشت جبهه ، آن هم در بيمارستان پيدا مي شود . حتي پاي مصنوعي نيز نمي تواند مانع رفتنش شود . در عمليّات ((والفجر 8 )) از ناحية شكم و بازو و آرنج بشدت مجروح مي گردد . هنوز اين جراحتها بهبود نيافته دوباره به جبهه باز مي گردد . در عمليّات (( كربلاي 5 )) بشدت از ناحية صورت و فك مجروح مي شود : طوري كه خبر شهادتش را مي آورند : اما پدر و مادرش پس از جستجو ، احمد را در بيمارستان پيدا مي كنند . وي هر بار كه زخم برمي دارد ، شراره هاي عشق در قلبش فروزانتر مي گردد . دست به دامن دكترها مي شود تا معالجه اش را تمام كنند تا به جبهه برگردد .
آخرين باري كه به جبهه مي رود ، جاي سالمي در بدنش يافت نمي شود . احمد با تني پر درد و رنج ، اما روحي سرشار از عشق و ايمان ، بي صبرانه پاي در جبهه مي گذارد . نداي (( ارجعي )) در گوش جانش طنين انداز مي شود و او را تا انتهاي سفر عشق مي كشاند .
احمد براي عمليّات (( كربلاي 8 )) در جبهه حاضر مي شود . با تن و پيكر شكسته و در هم : اما قلبي مملو از عشق . روز موعود فرا مي رسد .

چگونگي شهادت
روز 24 فروردين 1366 : روز ولادت امام زمان (عج) . ناگهان خمپاره اي در كنار سنگر مي تركد.لحظه اي صداي انفجار قطع نمي شود . فرياد يكي از فرماندهان بلند مي شود . احمد براي كمك به فرمانده ،از سنگر بيرون مي رود . گلوله اي ديگر منفجر مي شود و احمد در خون غرقه مي شود و منتهي آرزوي او تحقق مي يابد . عشق كار خود را مي كند و احمد (( شهادت )) را در آغوش مي كشد .
 


شنبه 25 دی 1389  12:53 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد ابراهيم علي معصومي

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

ابراهيم به سال 1337 در روستاي (( شاهجرين )) از توابع همدان در خانوادهاي با صفا و پارسا ديده به جهان گشود . پدر و مادر به خاطر تربيت ديني او ، او را پيش از سن مدرسه ، به مكتب فرستادن تا قرآن و علوم قرآني را فرا گرفت و همزمان ، امتحان اول و دوم دبستان را داد و با نمره هاي خوب به كلاس سوم راه يافت و طي چهار سال تحصيل ، تا دوم راهنمايي را با موفقيت ادامه تحصيل داد ، ولي به خاطر مشكلات مالي و بعد مسافت ، از ادامة تحصيل باز ماند . ابراهيم پس از ترك تحصيل براي كار به تهران رفت و در كارگاه خياطي مشغول كار شد .
ابراهيم از كودكي ، عشق و علاقة زيادبه كسب معارف داشته و به شركت در جلسات مذهبي رغبت نشان مي داد . او بخاطر برخورداري از روحية مذهبي و ضمير پاك ، با شروع انقلاب ، بنا به فطرت بي آلايش خود ، به نداي حضرت امام خميني (ره) لبيك مي گويد و وارد فعاليتهاي انقلابي مي شود و از هيچ تلاشي در تحقق انقلاب دريغ نمي كند .
ابراهيم ، با شور انقلابي خود ، به شعار نويسي بر در و ديوار و پخش اعلاميه هاي حضرت امام خميني (ره) مي پردازد . چند بار بخاطر اين نوع فعاليتها ، تحت تعقيب ماموران رژيم قرار مي گيرد . يكبار كه نزديك بود به چنگ عوامل ساواك بيفتد ، با چالاكي و زيركي فرار مي كند .
او ، روز به ياد ماندني عيد فطر سال 1357 ، در نماز با شكوه عيد فطر در تپه هاي قيطريه و راهپيمايي عظيم آن روز شركت مي جويد روز (( جمعه سياه )) در ميدان (( ژاله )) حضور مي يابد و با لباسهاي خونين ، به جاطر حمل زخمي و شهيد ، به خانه باز مي گردد .
ابراهيم براي اينكه به رژيم شاه خدمت نكند ، از رفتن به سربازي سر باز مي زند . سرانجام كه مجبور مي شود به سربازي برود ، چند بار از پادگان فرار مي كند . پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي واستقرار نظام اسلامي ، ابراهيم بنا به دستور امام (ره) به سربازي اعزام مي شود و مدت هفت ماه در شيراز در تيپ 55 به خدمت مقدس سربازي مي پردازد .پس از آنكه دولت موقت متولدين 1337 را معاف مي كند ، ابراهيم بنا به وظيفه ، دو ماه ديگر به خدمت خود ادامه مي دهد و پس از آن ، گواهي خدمت مي گيرد . ابراهيم كه داراي روحية انقلابي بود ، براي خدمت بيشتر به انقلاب ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را براي خدمت بر مي گزيند و پس از دريافت گواهي پايان خدمت ، در اوايل سال 1359 به عضويت رسمي سپاه در شهر همدان در مي آيد و در آنجا به فعاليت مي پردازد .
به دنبال شروع جنگ تحميلي در شهريور 1359 ، ابراهيم از طريق سپاه همدان به جبهة (( سرپل ذهاب )) اعزام مي شود و حدود يك ماه در آنجا مي جنگد . پس از آن به همدان باز مي گردد . تا اينكه پس از چهار ماه دوباره به جبهة سرپل ذهاب مي رود و اين بار مدت 35 روز به جنگ با دشمن مي پردازد .
ابراهيم پس از يك ماه خدمت در سپاه پاسداران همدان ، به علت مشكلات مختلف ، به سپاه تهران منتقل شده و در پادگان(( ولي عصر)) به فعاليت خود ادامه مي دهد از آنجا كه دل در گرو جبهه سپرده بود ، پس از مدتي از سوي پادگان ، داوطلبانه راهي جبهه هاي كردستان شده و در محور مريوان به مقابله با دشمن مشغول مي گردد. ابرهيم پس از بهبود كامل ، براي حفاظت از بيت حضرت امام (ره) به آنجا منتقل مي شود و با شور و اشتياق فراوان به محافظت از رهبر خويش مشغول مي گردد . دربارة آن روزها مي گويد : خيلي خوشحال شدمكه مي توانستم از نزديك ، چهرة پيامبر گونة رهبر عزيزم را ببينم و بحمدالله موفق شدم چند بار به زيارتش نايل گردم و اين از خاطرات خوب و شيرين من است و هرگز آن را فراموش نخواهم كرد .
ابرهيم ، از بيت امام كه باز مي گردد ، دوباره از پادگان ولي عصر (عج) راهي جبهه مي شود . اين بار به جبهة جنوب مي رود و در پادگان (( شهيد بهشتي )) اهواز مستقر مي گردد . پس از مدتي براي شناسايي به خط اول مي رود و در آنجا به عنوان مسئوول گروه انتخاب مي شود .
ابراهيم در عمليات ((فتح المبين )) ، به عنوان فرماندة گروهان وارد عمليات شده و با پايمردي در هر سه مرحله عمليات ، ايثار و حماسه مي آفريند كه سرانجام از ناحية كتف چپ بر اثر گلوله ، زخمي مي شود ، اول به بيمارستان اصفهان و از آنجا به بيمارستان دكتر چمران تهران انتقال مي يابد و مدتي در آن جا بستري مي شود . او پس از بهبود ، به زيارت امام رضا (ع) مي رود كه پس از بازگشت از مشهد ، به پادگان مي رود . اين بار از سوي پادگان ، همراه گروه اعزامي به لبنان ، به اين كشور اعزام مي شود و مدتي در آ جا عليه رژيم صهيونيستي به فعاليت مي پردازد ابراهيم و ديگر همرزمانش ، به دنبال فرمايشات حضرت امام خميني (ره) كه فرمودند : (( راه قدس از كربلا مي گذرد )) به ميهن اسلامي باز گشته و به جبهة جنگ عليه رژيم بعثي مي شتابد و به عنوان فرماندة گردان برگزيده مي شود و با همين عنوان ، در عمليات شركت مي كند . او چندين بار براي شناسايي مواضع دشمن ، تا عمق خاك عراق نفوذ مي كند .
ابرهيم در تپة (( كله قندي )) به عنوان فرماندة گردان حماسه مي آفريند . از آن جا كه به خاطر مسئووليتش ، از جلو رفتن او ممانعت مي كنند ، اما او در يك فرصت مناسب همراه معاون خود براي ياري و هدايت نيروها راهي خط مقدم مي شود و با رشادت تمام ، مقدار زيادي از نيروهاي عراقي را به هلاكت مي رساند . ولي از آنجا كه ماموريتش پايان يافته بود ، گلولة تفنگ 106 آخرين ماموريت او را با صفير رازناك خود به ثبت مي رساند و معصوميت او را با سرخي خويش ، به اهل زمين و آسمان نشان مي دهد .


شنبه 25 دی 1389  12:53 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد احمد نجات بخش

تاريخ

 :

 1389/04/10

<>

در مهر ماه 1340 در يك خانواده مذهبي و سخت معتقد به اسلام فقاهتي نوزادي بدنيا آمد كه والدينش به پاس علاقه به احترام به صاحب شريعت نامش را احمد گذاشتند . احمد تحصيلات ابتدائي را در اصفهان پشت سر گذاشت و در دوران هنرستان در كنار تحصيل ، تراشكاري نيز مي كرد و پس از شش سال استاد كار حاذقي شد .
در گيرودار انقلاب اسلامي همراه برادر شهيدش ، غلامرضا طنين پرصلابت خميني بت شكن را از طريق اعلاميه ، شعار نويسي و تظاهرات به گوش دوست داران حضرتش مي رساند . پس از پيروزي انقلاب اسلامي به قصد حفظ سنگرهاي انقلاب به خدمت وظيفه اعزام گرديد ولي پس از طي دوران آموزش ، شعله هاي جنگ زبانه كشيد و به جبهه شتافت و تنور جنگ را با هيزم اجساد مزدوران گرم نگه داشت .
سردار شهيد نجات بخش جزو ياران شيرمرد عرصه هاي پيكار ، شهيد چمران قرار گرفت و به كار شناسائي و نفوذ در مواضع دشمن به قصد ضربه زدن پرداخت . پس از عروج عارفانه دكتر چمران ، به جمع دلاور مردان لشكر 8 پيوست و در واحد اطلاعات عمليات لشكر شروع به فعاليت نمود .
او در عملياتهاي مختلف از جمله طريق القدس ، فتح المبين ، بيت المقدس ، رمضان ، والفجر يك ، دو ، سه و چهار و عمليات خيبر حضوري فعال و گسترده داشت و در عمليات بدر به عنوان مسئول واحد اطلاعات عمليات لشكر 8 شناسائي دقيق و كاملي از مواضع دشمن به عمل آورد .
احمد در عمليات بيت المقدس برادر و همسنگر خويش غلامرضا را در خيل شهدا ديد و خود او نيز مجروح شد ولي اين مسائل نمي توانست مانع و سد راه اين عاشق شيفته گردد . او در ادامة همان عمليات ، در آزاد سازي خرمشهر مجدداً مجروح شد و ناخواسته به پشت جبهه منتقل گرديد .
شهيد نجات بخش هنوز دوران نقاهت مجروحيت را سپري نكرده بود كه با بدني مجروح وارد جمع سبزپوشان سپاه اصفهان شد ولي روح او جاي ديگري ميهمان بود و قلبش در جبهه مي تپيد . لذا با وجود نياز به او در اصفهان در آغاز سال 63 مجدداً راهي جبهه ها شد و مسئووليت واحدهاي آموزش و اطلاعات عمليات لشكر 8 را پذيرفت تا با دقت نظر و مهارت و تجربه زياد انجام وظيفه نمايد .
پس از سه ماه به اصفهان مراجعت كرده ازدواج نمود ولي هنوز يك ماه از ازدواج او نگذشته گويي پيك حق او را دعوت كرده و خدايش او را به مسلخ مي خواند ، دعوت را اجابت كرده به منطقة عملياتي بازگشت .


سه ماه براي خالص شدن كافي بود . احمد پس از سه ماه براي آخرين بار به مرخصي آمد در حالي كه بوي شهادت را از رفتار و حركات و سكنات او مي شد استشمام كرد . گويي به وي الهام شده بود ك اين آخرين وداع است .اوخداحافظي كرده به كوي دوست رفت و پس از گذشت سه ماه به آرزوي ديرين خود يعني ديدار حق رسيد . در يك غروب خونين هنگامي كه وضو گرفته آماده اقامه نماز مغرب و عشاء بود گلوله اي به او اصابت كرده سر به سجده عشق نهاد .

 

 
 


شنبه 25 دی 1389  12:53 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها