عنوان : سردار شهيد جعفر جنگرودي
تاريخ
:
1389/04/10
<>
جعفر به سال 1333 در فريدن اصفهان در خانواده اي با تقوا و متعهد چشم به جهان گشود و در دامان پدر تربيت يافت . جعفر يك ساله بود كه خانواده اش به تهران مهاجرت كردند . پدرش گچ كار بود و عيالوار ، از اين رو فرصت و فراغت جاي به امور داخلي خانواده را نداشت . مادرش به رتق و فتق امور مي پرداخت . به خاطر مشكلاتي كه براي جعفر پيش آمد ، نتوانست به موقع به مدرسه برود . شناسنامه اش مفقود شده بود و مدرسه از ثبت نام او سر باز مي زد . اما جعفر به درس سخت علاقه داشت .
جعفر كه از تحصيل در دورة روزانه مأيوس مي شود ، پس از دريافت شناسنامة المثني كه چند سال بزرگتر از سّن خود بود ، براي تحصيل به دورة شبانه روي مي آورد . روزها به كار خيّاطي مشغول مي شود و شبها به درس خواندن و تحصيل مي پردازد .
جعفر از سنين نوجواني ، به ورزش كشتي علاقمند شده و به اين ورزش باستاني روي مي آورد . با پشتكار تمام ، مقام دو قهرماني اين رشته را در تهران كسب مي كند و به مدال نقره اين رشته دست مي يابد .
با تلاش و پشتكار فراوان ، در كنار كار و فعاليت و تأمين هزينه زندگي خود و خانواده ، در دورة شبانه با موفقيت تمام تا دريافت مدرك سوّم متوسطه پيش مي رود كه بنا به مشكلات زيادي ترك تحصيل مي نمايد . جعفر يك سال پيش از شروع انقلاب اسلامي، پس از تهية اندكي سرمايه ، دست از كار خياطي مي كشد و به فروشندگي لباس روي مي آورد . با شروع انقلاب ، جعفر همراه برادرش ، طبقة بالاي مغازه اش را به فعاليتهاي انقلابي اختصاص مي دهد و به طور پنهاني به مبارزه عليه رژيم ستمشاهي مشغول مي گردد. در همان مغازه به پخش كتابها و رسالة امام خميني (ره) و ديگر كتابهاي ممنوعه مي پردازد . يك بار يكي از همسايگانشان كه ساواكي بود ، ديگر مأموران ساواكي را به خانة آنان مي ريزد ، امّا جعفر و برادرش سريع با خبر شده ، كتابها و اعلاميه ها را به مغازه منتقل مي كنند .
جعفر پس از اوج گيري انقلاب ، كار و كسب را رها كرده ، مغازه را تعطيل مي كند و فعاليتها و اقدامهاي خود را گسترش مي دهد و شبانه روز خود را وقف انقلاب مي نمايد . به پخش اعلاميه ها و نوارهاي حضرت امام خميني (ره) را در ميان دوستان و آشنايان پخش مي كند و به عنوان چهرة مبارز و انقلابي شناخته مي شود و در بسيج و تهييج جوانان محل ، نقش مؤثر و محوري ايفا مي كند . در راهپيماييها و تظاهرات ، هميشه جلوداري مي كند . در روز جمعه سياه 17 شهريور ـ كه نزديك خانه شان بود ـ حضوري فعال مي يابد و از نزديك ، فاجعه و جنايت را به نظاره مي نشيند . در آن روز ، به قدري درانتقال مجروحان به بيمارستان تلاش مي كند كه عصر با تن و لباس خونين به منزل مي رود . آن روز او و برادرش ، نخستين پرچم راهپيمايي را بر مي افرازند و مردم را به راهپيمايي تهييج و ترغيب مي كنند . او و برادرش با هزينة شخصي ، تعاوني محلّه 17 شهريور را داير مي كنند و به تهيه و توزيع ارزاق ونفت ميان مردم مبادرت مي ورزند .
جعفر ، روز ورود حضرت امام خميني (ره) ، به عنوان عضو فعال (كميتة حفاظت و حراست از امام )) تلاش ارزنده اي انجام مي دهد و روزهاي پيروزي انقلاب در تسخير و تصّرف پادگانها و مراكز انتظامي شركت مي جويد .
جعفر با روحي انقلابي و پر شور ، از فرداي 22 بهمن 1357 خود را وقف حراست از دستاوردهاي انقلاب مي كند . از اوايل سال 1358 به عضويت رسمي سپاه پاسداران در مي آيد و دورة آموزشي خود را در پادگان ولي عصر (عج) مي گذراند . در خرداد ماه 1358 ، به دنبال شروع غائله خلق عرب در خوزستان ، همراه تعدادي راهي خوزستان مي شود . او با دستگيري عناصر ضّد انقلاب و اشرار منطقه ، از خود رشادت بالايي بروز مي دهد و با قاطعيت و شجاعت زياد ، تعداد زيادي از عوامل محّرك عرب خوزستان را سركوب يا دستگير مي نمايد .
جعفر به خاطر ابراز رشادت و لياقت كارداني در سركوبي خلق عرب درخرمشهر برگزيده مي شود و همراه شهيد (( جهان آراء )) و تني چند به ساماندهي سپاه پاسداران و تامين امنيت خرمشهر مي پردازد .
جعفر مدتي نيز براي مقابله با گروهكهاي ضّد انقلاب در كردستان به اين استان اعزام مي شود و در مقابله با ضد انقلاب ، فعّاليت زيادي در سركوبي آنان انجام مي دهد . در يكي از ستون كشيها به سمت (( بانه )) و پاكسازي آن محور ، در گردنة (( خان )) طي يك در گيري با گروهك كومله و ديگر گروهكها ، به اسارت ضّد انقلاب در مي آيد و مدت 35 روز تحت سخت ترين شكنجه ها قرار مي گيرد و تا مرز شهادت نيز پيش مي رود . چهار بار او را به پاي جوخة اعدام مي برند كه به دليل اختلاف ميان گروهكها ، نجات مي يابد و سرانجام مبادله مي شود .
جعفر پس از آزادي از چنگال ضد انقلاب در كردستان ، به تهران مي آيد و در سپاه تهران ، در دفتر فرماندهي كل سپاه مشغول به خدمت مي شود . جعفر به عنوان نماينده سپاه ، به چند كشور مسلمان از جمله پاكستان ، افغانستان ، ليبي ، سفر مي كند و در چند سمينار نيز شركت مي جويد .
جنگروي ، هنگام شروع جنگ تحميلي ، در لبنان به سر ميبرد ، كه به محض اطلّاع از شروع جنگ ، از راه زميني خود را به كشور مي رساند و بلافاصله راهي جبهة غرب مي گردد و مدّت شش ماه مستمر در آن جا ميماند .
در عمليّات (( بازي دراز )) گلوله اي به كلاهش اصابت مي كند و بيهوش مي شود . او در جبهة غرب نيز رشادتهاي زيادي از خود بروز مي دهد . از اين رو ، به عنوان معاون فرماندة اطلاعات ـ عمليّات محور غرب برگزيده مي شود . در طراحي و اجراي جنگهاي نامنظم و چريكي ، نقش فعّال از خود ارائه مي دهد و ضربات مهلكي از اين طريق به دشمن وارد مي آورد .
جنگروي از اوايل سال 1360 مدتّي به عنوان مسئوول طرح و برنامه عمليات تهران منصوب شده و منشأ خدمات ارزنده اي در اين واحد مي شود .
جنگروي ، اواخر سال 1360 با دختري پاكدامن و پارسا ازدواج مي كند و حضورش را در جنگ ، شرط ازدواج قرار مي دهد . يك ماه پس از ازدواج راهي جبهة جنوب مي شود و در عمليّات فتح المبين شركت مي جويد . پس از آن در عمليات مهم ((بيت المقدس )) حضور فعال مي يابد و در پاكسازي جاده (( شلمچه )) نقش مؤثري ايفا مي كند .
او در تير ماه 1361 در عمليات ((رمضان )) شركت مي جويد و در اين عمليّات بشدّت از ناحية سر و صورت مجروح مي شود . او را ميان شهدا با هواپيما به پشت جبهه منتقل مي كنند ، كه در هواپيما به هوش مي آيد . مدتي در بيمارستان در مشهد بستري مي شود و پس از آن به تهران منتقل شده و حدود هشت ماه نيز در تهران ، در يك بيمارستان بستري مي شود .او يك چشم و يك گوشش را از دست مي دهد و سمت راست صورتش نيز فلج مي گردد و پانزده بار مورد عمل جرّاحي قرار مي گيرد .
جنگروي ، پس از بهبود مختصر ، سريع خود را به جبهه مي رساند و در عمليات ((والفجر مقدماتي )) شركت مي كند . او تا سال 1363 با مسئووليتهاي مختلف در جبهه خدمات ارزنده اي را از خود بر جاي مي گذارد . در سال 1363 در تشكيل قرارگاه (( رمضان )) سهم بسزايي ايفا مي كند و در راه اندازي و طرّاحي جنگهاي نامنظم و چريكي در داخل عراق نيز لياقت و توانمندي بالايي از خود نشان مي دهد . در جنگهاي نامنظم ، از نيروهاي مردمي عراق استفاده مي كند . او به عنوان (( قائم مقام قرارگاه رمضان)) در شمال غرب كردستان خدمات شايسته اي را ارائه مي دهد در تشكيل تيپ (( بدر )) نقش اساسي ايفا مي نمايد .
جنگروي ، درعمليات بدر ، به عنوان فرمانده جناح راست وارد عمل مي شود و در پاسگاه (( ترامة )) عراق ، به هدايت نيروهاي تحت امر مي پردازد . پس از آن ، در اكثر عمليّاتهايي كه به عنوان (( قدس )) در غرب و جنوب انجام مي شود ، حضور جدّي و فعال مي يابد .
وي ، در سال 1363 براي زيارت كعبه به حج مشرف مي شود و پس از بازگشت از حج ، به لشگر سيّدالشهدا مي رود و به عنوان جانشين لشگر انجام وظيفه مي كند . در مدت كوتاه مسئووليتش ، خدمات ارزشمندي را به رزمندگان ارائه مي دهد .
جنگروي ، با اشتياق فراوان درعمليّات والفجر 8 شركت كرده و اوج حماسه و ايثار خود را در اين عمليّات حماسي ، به نمايش مي گذارد و سهم بسزايي در آماده سازي نيرو و شناسايي منطقه و طراحي عمليّات ايفا مي كند .
شهيد جعفر جنگروي ، پس از ماهها مجاهدت و ايثارگري ، در عمليات والفجر 8 در منطقه عملياتي (( فاو )) در روز 27 بهمن 1364 بر اثر اصابت تركش ، به درجه رفيع شهادت نايل آمد.