0

زندگی نامه شهدای شاخص

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد قاسم احمدي

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

شهيد قاسم احمدي در سال 1340 در روستاي پاقلات اشكنان فارس ، در خانواده اي متدين و مذهبي ديده به جهان گشود . ازاوان كودكي به علت مشكلات مالي و فقر از ادامة حصيل باز ماند ، با اين همه ، دست از تلاش برنداشت و در كنار كارهاي مختلفي كه جهت تأمين هزينة خود و امرار معاش خانواده انجام مي داد مطالعة كتابهاي مذهبي و قرآن را در برنامة كاري خود قرار داد تا شايد بدينوسيله تا حدودي خلا تحصيلي خود را جبران نمايد . شهيد قاسم احمدي در بحبوحة انقلاب و در جريان مبارزات مردمي در تظاهرات و راهپيمائي ها حضور فعال داشت . بعد از پيروزي انقلاب و با شروع جنگ تحميلي دورة نويني از مبارزات حق طلبانة وي آغاز گرديد .

شهيد احمدي كه دوران خدمت خود را در نيروي زميني ارتش و تيپ 37 زرهي گذرانده بود ، به عنوان نيروي ويژة بسيج وارد سپاه شد و پس از مدتي رسماً يه عضويت اين نيرو درآمد . وي پس از گذراندن دوره هاي مهندسي ، آموزش زرهي و تخريب به تيپ احمد بن موسي (ع) مستقر در جبهه هاي غرب اعزام گرديد .


شهيد قاسم احمدي پس از بازگشت از جبهه هاي غرب ، در پادگان امام علي (ع) دورة مربيگري را با موفقيت يه پايان رساند و مسئوليت بسيج اشكنان را عهده دار شد . مسئوليت سنگين وي در بسيج اشكنان او را از حضور مجدد در جبهه ها بازنداشت و با شور و التهابي خاص بار ديگر روانة عرصه هاي خون و حماسه گرديد . شهيد احمدي جزء دلسوخته گاني است كه هشت سال دفاع مقدس را در التهاب ديدار دوست با شور و شوق و انتظار سپري كرد و در اين ميان حماسه ها آفريد و سرانجام عطش دروني خود را با جرعه اي خونرنگ از جام شهادت فرونشاند و به آرزوي هميشگي خود نائل آمد .

 شهيد احمدي در جبهه ، مسئوليتهاي مختلفي را عهده دار بود .وي در محور فاو-ام القصر معاونت گردان امام حسن (ع) را به عهده داشت و با همين سمت در ديماه 1365 ، در عمليات كربلاي 5 به شهادت رسيد . وي همچنين در عملياتهاي مختلفي چون ثامن الائمه ، والفجر 8 ، عمليات كرخه ، طريق القدس ، و بيت المقدس حضوري فعال داشت و در جريان همين مبارزات بود كه بارها پيكر مطهر او آماج تير و تركش دشمن بعثي قرارگرفت و سرانجام آخرين زخم اشتياق را بر جان پذيرفت و در بيكران آسمان به پرواز درآمد .

 

 
 


جمعه 24 دی 1389  2:14 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمد ابراهيم شيرازي فرد

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

محلة قصر الدشت شيراز در آستانة پائيز 1341 با ديگر حالو هوايي بهاري گرفت و كودكي از قبيله سبز سپيدار پا به عرصه ي حيات گذاشت . دوران پر نشاط را در دامان پدر ومادري مهربان گذراند و با شور و نشاطي كودكانه راهي مدرسه شد . وي در دوران مختلف تحصيل را در زادگاه خود شيراز پشت سر گذاشت و با دريافت مدرك ديپلم از تحصيل فراغت يافت .


شهيد حاج محمد ابراهيمي سجد جامع عتيق شيراز را پايگاه فعاليتهاي سياسي و انقلابي قرار داده و همدوش با امت انقلابي و تحت توجهات و راهنمايي هاي شهيد محراب آيت الله دستغيب قدمهاي مؤثري را در جهت پيروزي انقلاب اسلامي برداشت . از بنيانگذاران بسيج مردمي در شيراز نام سردرا شهيد محمد ابراهيمي به نيكي مي درخشد . او كه در بحبوحه هاي انقلاب از هيچكوششي در جهت برپائي نظام اسلامي دريغ نداشت ، پس از پيروزي انقلاب نيز مشتاقتر از پيش به فعاليتهاي مبارزاتي خود ادامه داد . در سال 1360 از طريق بسيج سپاه شيراز راهي ميادين نبرد حق عليه باطل گرديد و حماسه هايي جاودان از خود به يادگار گذاشت . شهيد ابراهيمي در مدت زمان حضور در جبهه در عمليات هاي متعددي شركت كرد و مسئوليتهاي مختلفي را عهده دار گرديد . وي مدتي بعنوان معاون تداركات و لجستيك لشگر 19 فجر به انجام وظيفه پرداخت . علاوه بر اين ، مدتي نيز مسئوليت مخابرات لشگر را به عهده گرفت .


سردار شهيد حاج محمد ابراهيمي عملیاتهاي متعددي را عرصه رشادتها و دلاورمرديهاي خود ساخته و در راه دفاع از اسلام و ميهن اسلامي بارها مورد اصابت تير و تركش دشمن بعثي قرار گرفت ؛ از جمله در عمليات قدس 3 از ناحيه پا دچار آسيب ديدگي شد . با اين همه دست از تلاش و مبارزه برنداشت تا اينكه در چهارم تير ماه 1367 بر اثر استشمام گازهاي مسموم دشمن در آرامشي ابدي جان به جان آفرين تسليم كرد و به نام مقدس شهيد افتخار يافت . جزيره مجنون وعده گاه ديدار او با شاهد ازلي است .


بدين سان كارنامه افتخارات مردي از مردان خون و حماسه بسته شد . اينك بر ماست كه با حفظ ارزشهاي شهادت از رهپويان واقعي او باشيم .

 

 
 


جمعه 24 دی 1389  2:14 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد عليرضا نوري

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

عليرضا در سال 1331 در شهرستان ساري ، در خانوادة محب اهل بيت(ع) و با تقوا زاده شد . عشق به فرزندان علي و فاطمه (ع) از همان اوان كودكي چونان شهدي در كام او ريخته شد . در محافل مذهبي و مجالس سوگواري سالار شهيدان پا به پاي پدر حضور مي يافت . عليرضا دوران ابتدايي را با موفقيت به پايان رساند . در كلاس ششم دبيرستان درس ميخواند كه پدرش دارفاني را وداع گفت و دردي تلخ در قلب پاك او سايه گسترد .
عليرضا ، به رغم فراز و فرود و دشواريهاي زندگي ، موفق مي شود در سال 1350 مدرك ديپلم رياضي را بگيرد و همان سال به سربازي برود . پس از گذرانيدن دورة سربازي ، در راه آهن استخدام مي شود . همزمان با كار ، براي ورود به دانشگاه در كنكور شركت مي كندكه در رشتة مهندسي راه و ساختمان پذيرفته مي شود . وي در سال 1357 همراه با دوستانمسلمان و به پا خاستة ايران اسلامي ، در راهپيماييها حضور مؤثر مي يابد و در تعطيل كردن و همگام كردن دانشگاه ، فعاليت اساسي مي نمايد .

فعاليتهاي شهيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي
عليرضا ، پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ، به كمك چند نفر مسئووليت حفاظت و نگهداري از تاسيسات راه هن را بر دوش مي گيرد و چندي بعد (( كميتة انقلاب اسلامي )) مستقر در راه آهن را تشكيل مي دهد . در كنار اين اقدامها ، انجمن اسلامي كاركنان راه آهن را راه اندازي مي كند كه انجام اين امور ، هويتي متحد و مذهبي به مجموعة مهم و صنعتي راه آهن مي دهد .
در پي تحركات خرابكارانة گروهك منحرف منافقين، عليرضا به عنوان فرمانده ، با جمعي از همكاران به منطقة جنوب عزيمت كرده و كميتة انقلاب اسلامي را در راه آهن ناحية جنوب تشكيل مي دهد . وي پس از تثبيت اوضاع در راه آهن جمهوري اسلامي و سپردن برخي مسئووليتها به اراده متعهد و كاردان ، در سال 1358 به عضويت ((سپاه پاسداران انقلاب اسلامي )) در مي آيد و پس از گذرانيدن آموزشهاي لازم ، به عنوان مسئوول سپاه پاسداران مستقر در راه آهن انتخاب مي شود .

فعاليتهاي دوران دفاع مقدس
نوري ، همزمان با شروع جنگ تحميلي ، فعاليت خود را به جنگ معطوف مي دارد و با سازماندهي و اعزام گروهكهاي 72 نفره به جبهه هاي جنوب ، نقشي تعيين كننده در مقابله با رژيم متجاوز بعثي ايفا مي نمايد . وي در شكست محاصرة سوسنگرد به سال 59 ، حماسة ماندگار به همراه نيروهاي تحت امر خلق مي كند و برگي زرين بر حماسه و رزم مردم سلحشور در جنگ تحميلي مي افزايد .
در عمليات (( امامعلي )) (ع) ك در كوههاي ((الله اكبر ))و ((غرب سوسنگرد )) انجام مي گيرد ، حضوري جانانه مي يابد. وي در اين عمليات از هر دو پا سخت مجروح مي شو و بيش از ده تركش در تنش مي نشيند . هنوز زخمهايش التيام نيافته بود كه مسئووليت سنگين حراست نواحي يازده گانة راه آهن را به او سپرده مي شود .
از آنجا كه تاب ماندن در پشت جبهه را نداشت ، به عنوان پاسدار بسيجي در پايگاه ابوذر ثبت نام مي كند و همراه با بسيجيان طرح (( لبيك يا خميني ) عازم جبهه ها مي گردد . به دليل لاقت و كارداني كه از خود بروز مي دهد ، به عنوان معاون فرماندهي لشگر ابوذر منصوب مي شود .
شهيد نوري در عمليات (( والفجر )) جلوه اي حماسي مي يابد و ايثارگرانه حماسه مي آفريند : اما تيري به دست راستش اصابت و دستش را قطع مي كند . اين جانبازي ، نوري ر در راهي كه برگزيده بود ، مصمم تر مي نمايد و تحولي عميق در روحش ايجاد مي كند .
وي پس از مدتي ، مسئووليت قائم مقامي پايگاه ابوذر را بر عهده مي گيرد و از اردوگاه دوازدهم قدس را پايه گذاري مي كند . پس از آن ، مسئووليت طرح و عمليات منطقة يك ثارالله را مي پذيرد : اما هيچ يك از اين پستهاي پشت جبهه و جنگ را بر قلبش نمي نهد . از اين رو، بار دگر راهي جبهه مي شود و اين بار به عنوان مسئوول ستاد لشگر 27 محمد رسول الله (ص) مشغول خدمت مي شود . وي تا زمان شهادت ، نزديك به پنجاه بار زخم بر مي دارد .

چگونگي شهادت
شهيد نوري در عمليات (( كربلاي 5 )) درروز 11 بهمن سال 1356 ، در حالي كه مشغول هدايت نيروهاي بسيجي در عمليات بود ، بر اثر تركش ، شهد شهادت نوشيد و در خيل تك سواران عرصة عشق ، به ديدار معشوق شتافت .
 


جمعه 24 دی 1389  2:14 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد مجيد رمضان

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

(( مجيد )) به سال 1335 در يك خانوادة متوسط ، اما متعهد و مذهبي ، در يكي از محلات شهر (( ري )) زاده شد . دوران كودكيش را با همة تلخيها و شيرينيها سپري كرد و قدم در محيط تحصيل و علم و دانش نهاد . دورة ابتدايي را در محل تولدش در دبستان (( كوروش )) پشت سر گذاشت و با معدل عالي وارد دبيرستان (( ابن سينا )) شد .
و تا مرحلة سيكل در آن مدرسه به تحصيل پرداخت . پس از آن ، بنا به علا قه اش ، در رشتة فني ، وارد هنرستان صنعتي خزانه شده و در رشتة (( راه و ساختمان )) به تحصيل ادامه مي دهد و با موفقيت ، مدرك ديپلم اين رشته را دريافت مي كند . مجيد كه روحي جستجوگر داشت ، از مطالعة كتابهاي مذهبي و غير درسي غفلت نمي كند . هر چه پول توجيبي از پدر و مادرش مي گيرد ، براي خريد كتابهاي مورد علا قه اش پس انداز مي كند .

فعاليتهاي شهيد پيش از پيروزي انقلاب اسلامي
از آنجا كه مجيد آگاهيهاي ديني و اجتماعي خود را با مطالعات جنبي ارتقا داده بود ، خيلي زود به يك فرد هدفمند و جدي بدل مي شود . وي پس از دريافت مدرك ديپلم در سال 1356 ، با تعدادي از افراد فعال در مسائل سياسي ارتباط برقرار مي كند و از اين طريق ،‌با ماهيت رژيم ستم شاهي آشنا مي گردد و بزودي فعاليت و مبارزه خود را عليه رژيم غاز مي كند . برخورداري وي از زمينة خوب مذهبي و شناختش نسبت به مسائل سياسي و اجتماعي ، از او چهرهاي مبارز و حق طلب و ممتاز در ميان همسالان مي سازد . مجيد با گسترش مطالعات مذهبي و سياسي خود ، در غناي فكري و معنوي خود مي كوشد . وي آثار شهيد مطهري و كتابها و اعلا ميه هاي حضرت امام خميني (ره) را بدقت مطالعه مي كند و همچنين نسبت به مكتب ماركسيسم نيز آگاهي خود را بالا مي برد .
مجيد پس از در يافت ديپلم در سال 1356 ، همراه برادر دو قلوي خود (( محمد )) به سربازي اعزام مي شود . وي در دوران سربازي نيز دست از فعاليتهاي سياسي برنمي دارد و در روشنگري سربازان در پادگان نقش بسزايي ايفا مي كند . برادرش مي گويد كتابهاي سياسي را با سختي وارد پادگان مي كرديم و در اختيار افراد مي گذاشتيم . قضيه كه لو رفت. در صبحگاه اعلام كردند اگر عاملان توزيع كتاب را دستگير كنند ¸در صبحگاه اعدامشان مي كنند . اما به فعاليتمان ادامه داديم . بايد اعتراف كنم كه مجيد خيلي دل و جراتش از من و ديگران بيشتر بود .
مجيد بارها به خاطر فعاليتهاي سياسي اش ، تحت تعفيب ساواك قرار مي گيرد : ولي با هوشياري از دست آنان مي گريزد . به دنبال فرمان حضرت امام خميني (ره) مبني بر فرار سربازان از پادگانها ، مجيد و برادرش از پادگان فرار مي كنند . مجيد به گفتة برادرش ، هنگام فرار ، قصد داشته تعدادي اسلحه نيز با خود خارج كند ، كه به دلايلي موفق نمي شود .
با اوج گيري انقلاب شكوهمند اسلامي ، مجيد خود را وقف انقلاب مي كند و از هيچ كوششي دريغ نمي كند و در تمام راهپيماييها و تظاهرات ، فعالانه شركت مي جويد .

فعاليتهاي شهيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي
مجيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، سنگر تعليم را برمي گزيند و در منطقة مستضعف نشين اسلام شهر ، به تعليم نسل انقلاب مي پردازد . از آنجا كه مجيد در زمينة مسائل ماركسيسم ، از اطلاعات جامعي برخوردار بود ، با عوامل اين گروهك منحرف به مباحثه و مجادله برمي خيزد.
شغل معلمي ، با تمام جاذبه هايش روح كنجكاو و تشنة او را ارضا نمي كند از اين روي ، به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در مي آيد و سنگر مبارزة مسلحانه عليه ضد انقلاب و حفظ دستاوردهاي آن را انتخاب مي كند.

فعاليتهاي شهيد در دوران دفاع مقدس
شهيد رمضان انگيزة ورودش را به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، حضور در جبهه اعلام مي كند و مي گويد : (( سال 1359 به عضويت سپاه درآمدم و شروع كارم با مربيگري بود كه به عنوان مربي آموزش نظامي بسيج مدتي مشغول بودم . پس از آن با شهيد (( وراميني )) به سجبهه هاي آبادان رفتيم و مدت يك ماه در ايستگاه 7 فياضي آبادان جنگيديم . بعدها كه مقدمات عمليات فتح المبين آمده شد ، دوباره با برادر وراميني ، راهي جنوب شديم و در اين عمليات من مسئول يكي از گروهانهاي گردان (( حبيب بن مظاهر )) شدم .))
پس از عمليات فتح المبين ، شهيد رمضان مدتي در (( واحد بسيج منطقة 10 )) به عنوان معاون مسئوول آموزش بسيج مشغول مي شود . وي مدتي هم در جنگهاي خياباني منافقين در تهران ، فعالانه شركت مي جويد و ضربات مهلكي برپيكر سازمان آنان وارد مي آورد ، به طوري كه تهديد به ترور مي شود و يك بار نيز از ترور آنان با هوشياري نجان مي يابد
شهيد رمضان كه خود را وقف خدمت به جنگ كرده بود ، از هيچ كوششي دريغ نمي كرد . وي مي گويد :‌در عمليات زين العابدين به عنوان يك نيروي آزاد شركت كردم . پس از عمليات ، همراه برادرم وراميني و شهيد حاج همت در پادگان الله اكبر سپاه 11 قدر را تشكيل داديم . از اسلام آباد به دهلران رفتيم و قرارگاه سپاه قدر را در چنانه راه انداختيم . و من به عنوان جانشين ستاد سپاه 11 قدر مشغول شدم و برادر وراميني مسئوول ستاد شد .
در عمليات ((والفجر 1 )) به عنوان معاون گردان (( انصار الرسول )) از لشگر 27 وارد عمل شدم . در همان عمليات ، از ناحية كتف ، دست و پا مجروح شدم . مدت دو ماه و نيم بستري بودم . پس از شهادت شهيد وراميني در (( والفجر 4 )) به سمت مسئووليت ستاد لشگر 27 محمد رسول الله (ص) انتخاب گرديدم .
شهيد رمضان با ابراز شجاعت و توانايي بالاي نظامي ، در جبهه و جنگ مي بالد و در مسئووليتهاي مختلف منشا خدمات ارزشمندي مي شود . وي در بيشتر عملياتها شركت مي جويد و چندين بار زخمي مي شود ، اما هنوز التيام كامل نيافته به جبهه باز مي گردد.
شهيد رمضان بيش از پنج سال از عمر خود را در جبهه و جهاد صرف مي كند . وي در مدت سه سال زندگي مشترك با همسرش تنها به مدت پنج ماه به طور پراكنده با وي زندگي مي كند . هر بار كه يكي از دوستان و همرزمانش به شهادت مي رسد ، وي بيشتر دلتنگ شهادت مي شود . در عمليات ((كربلاي پنج )) تذكرة عبور او نيز به امضاء مي رسد و با روحي شاد و قلبي مطمئن ، سفر عشق را آغاز ميكند .


چگونگي شهادت
شهيد مجيد رمضان به عنوان (( فرماندة محور عمليات منطقة شلمچه )) ، در عمليات (( كربلاي 5 )) وارد عمل شد . پس از حماسه آفرينيهاي فراوان ، در روز 25 دي ماه 1356 به آرزوي ديرين خود رسيد و شهد شهادت را لاجرعه نوشيد و به خيل عشاق روي دوست پيوست .
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  2:14 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمد اسماعيل ماهر

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

محمد اسماعيل سومين فرزند خانواده ما بود در خانه به او عبدالعلي مي گفتيم . شيطنت هاي كودكانه و شيرين كاري هايش توجه همه را به خود جلب كرده بود . سه ساله بود كه او را همراه خود براي كاري از شهرضا به اصفهان بردم ولي در شلوغي گم شد . پس از بسيار دو روز بعد او را يافتم شايد اين گم شدن كودكي مقدمه براي مفقود الاثر شدن در جبهه بود .


او علاقه بسياري به درس داشت و با پشتكار ،مطالعه و تحصيل مي نمود.اواسط دوره هنرستان گفت :مي خواهم به حوزه بروم .از شهرضا به اصفهان مهاجرت كرده در مدرسه ملا عبدالله دوران طلبگي را شروع كرد . از آنجا به قم عزيمت كرد و از سر چشمه اسلام ناب محمدي (ص) شروع به نوشيدن كرد .
در قم با نهضت اسلامي آشنايي يافت و در متن مبارزه با رژيم فاسق و وابسته پهلوي قرار گرفت .


محمد اسماعيل (عبدالعلي )با چند نفر از دوستانش اعلاميه ها و بيانيه هاي حضرت امام راحل را از قم به شهر ضا آورده بين جوانان و مردم توزيع مي نموند ولي توسط مزدوران شناسايي و دستگير شد پس از باز جويي و شكنجه او را به ساواك اصفهان منتقل نمودند و ما را نيز تهديد نمودند كه جسد او را در درياچه نمك خواهيم انداخت و فرزندتان كشته مي شود و ……
به خواست خداوند اسماعيل فرداي آن روز آزاد شد و به شهرضا باز گشت و تا زمان پيروزي انقلاب هميشه در همه صحنه ها حاضر بود .پس از پيروزي انقلاب به كميته انقلاب اسلامي پيوست از آنجا وارد بسيج شدواز طرف بسيج آموزش نظامي آموخته براي مقابله با اشرار كردستان راهي آن ديار شد .


در كردستان به علت بيماري نتوانست بماند و به شهرضا بازگشت .پس از مدتي به عنوان مسئوول آموزش نظامي بسيج منصوب گرديد و مشغول آموزش بسيجيان شد. محمد اسماعيل مدتي نيز محافظ شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتي بود و به واسطه روحياتش ،بسيار آن شهيد بزرگوار با پسرم صميمي شده بود .
شور و جذابيت جبهه سر انجام فرزندم را به خود جذب كرد و عاشقانه قدم به جبهه گذاشت .به خصوص پس از شهادت ياران امام از جمله شهيد بهشتي ،محمد اسماعيل روحيه ديگري يافته بود و درسال 1361 در عمليات بيت المقدس با مسوؤليت فرماندهي گردان ،حين آزاد سازي خرمشهر مفقود الاثر گرديد.
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  2:14 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد عليرضا زماني

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

اردكان سپيد پوش در برف باران سال 1342 با تولد كودكي از تيرة سرخ شقايق رنگ و بويي بهاري گرفت و آبشاران شوق را از بلنداي كوههاي سر به فلك كشيدة خود جاري ساخت . خانوادة اين بسيجي كوچكسال را عليرضا ناميد و او را در آغوش پر مهر خويش پرورش داد . عليرضا دوران پر خاطرة كودكي را در زادگاه خويش سپري كرد و تحصيلات خود را كه از ششمين سال زندگي آغاز كرده بود تا سال دوم دبيرستان ادامه داد .

خانة كوچك و محقر پدري اش ، در ايام پر شور قيام ، محل تجمع جوانان شيفته اي بود كه دل به پيري فرزانه سپرده و در روزگاران سياه ستمشاهي ، روزهاي روشن پيروزي را انتظار مي كشيدند . بسياري از فعاليتهاي انقلابي در همين مكان مقدس سازماندهي مي شد و مردان پرشور حماسة بهمن در اين محفل كوچك گرد پروانة وجود مردي مي گشتند كه زبان او زبان گوياي انقلاب بود و به دليل فعاليتهاي وسيع خود و ارشاد جوانان بارها مورد تعقيب و بازداشت نيروهاي خفاش صفت رژيم قرار گرفته بود .


شهيد عليرضا اندك زماني پس از پيروزي انقلاب و در بحبوحة جنگ تحميلي جهت حراست از دستاوردهاي انقلاب ، عاشقانه به جمع سبزپوشان مكتب ولايت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست ودر سمتهاي مختلفي كه به عهدة او گذارده شد انجام وظيفه كرد . وي با شروع جنگ در هيأت اولين گروهها ي اعزامي ، به سوي جبهه هاي حق عليه باطل شتافت و با حضور در عمليات شكست حصر آبادان ، برگهايي زرين از شور و حماسه را در دفتر 8 سال دفاع مقدس به نام خويش به ثبت رساند .


سردار شهيد عليرضا زماني ، سرانجام در عمليات والفجر 1 در حاليكه مسئووليت تبليغات تيپ فاطمه الزهرا ( س ) به عهده داشت به درجة رفيع شهادت نايل آمد با پيكري خونين به ديدار دوست شتافت . محور ‹‹ شرهاني ›› در 22 فروردين 1362 شقايق وار خون مردي بود كه سالياني از عمر عزيز خود را در جهاد و مبارزه گذرانده و در راه دفاع از اسلام و ميهن اسلامي در خاك و خون غلطيد . هنوز بعد از سالها گلهاي مجروح جنوب عطر نام و ياد اورا شروه مي پراكنند و به يادمان شب دفع كوبي خمپاره ، آخرين نعرة آسماني او را فرياد مي كشند .

 

 
 


جمعه 24 دی 1389  2:14 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد مجيد كبيرزاده

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

از جمله دلاورمرداني كه مردم سلحشور نجف آباد جزو شهداي عمليات كربلاي پنج تشييع كردند سردار مجيد كبير زاده بود . اين فرمانده كاردان و لايق در زمان شهادت ، فرماندهي تيپ چهار را در لشكر 25 كربلا عهده دار بود .
او پس از سالهاي جنگ و جهاد ، بعد از اينكه بارها بشدت مجروح و تا آستانه شهادت رفته بود ، پس از آنكه در بيست عمليات بزرگ دلاورانه شركت كرده با نمره بيست در مكتب شهادت پذيرفته شد و به خيل دوستاني پيوست كه در طول جنگ يكي يكي بر او سبقت گرفته و به بهشت شهداء كوچ كرده بودند . او از تمام توان ، استعداد و خلاقيت خود براي فرماندهي و هدايت نيروهاي اسلام بهره برد و سرانجام آخرين سرمايه خود ‹‹ جان ›› را نيز ايثار كرد .


مجيد به سال 1340 در نجف آباد متولد شد و از كودكي زيركي و فراست در چهرة او هويدا و از ضريب هوشي بالايي برخوردار بود . با مسجد و نماز جماعت بزرگ شد و در زلزله طبس نزديك چهار ماه فداكاري و امدادگري كرد .
در آغاز پيروزي انقلاب با جهاد سازندگي به روستاها رفت و سازندگي كرد . مدتي در دانشگاه جماران ( بيت امام ) تحصيل ( پاسداري ) كرد و از آنجا به كردستان اعزام شد . با شروع جنگ به جبهه رفت و در اكثر عملياتهاي بزرگ حضوري فعال داشت از جمله : عملياتهاي فرمانده كل قوا ، فياضيه ثامن الائمه ، طريق القدس ، تنگه چزابه ، فتح المبين ، بيت المقدس ، رمضان ، والفجر مقدماتي ، والفجر يك ، دو و چهار ، خيبر ،بدر ، والفجر هشت كربلاي يك ، كربلاي چهار و سرانجام كربلاي پنج كه كربلاي خود او شد .


در اوائل جنگ در جبهه فياضيه يك چشمش را از دست داد و تا آخر با ديگر چشم به هدايت و فرماندهي لشكريان اسلام مشغول بود . در چزابه به شدت از ناحية شكم مجروح شد و در فتح المبين با نيروهايش به توپخانة دشمن حمله كرده آنرا به تصرف درآورد .
در فتح خرمشهر به عنوان فرمانده گردان خط شكن انجام وظيفه كرد و در محرم فرماندهي محور را عهده دار بود . در والفجر مقدماتي جانشين طرح و عمليات سپاه هفتم شد و در حين شناسايي مجروح گرديد . در والفجر دو فرمانده محور بود و با اولين نيروها به پشت دشمن هلي برد (1) شد در اين عمليات تركشي به سرش اصاب كرد . در والفجر چهار نيز مسئوول يكي از سخت ترين محورها بود . او براي انتقال مجروحان تقاضاي هليكوپتر كرد و خودش همراه آن جهت منتقل ساختن مجروحان تردد مي كرد .


در عمليات خيبر گردان او يكي از مقاوم ترين گردانها در مقابله با پاتكهاي دشمن بشمار مي آمد . در عمليات بدر مجيد مسئووليت نيروهاي غواص را عهده دار بود . در منطقة اشنويه در عمليات قادر به عنوان مسئوول محور زودتر از همه به جلو رفت و ديدتر از همه به عقب بازگشت .
مجيد پس از والفجر هشت به لشكر 25 كربلا انتقال يافت و در سمت جانشين طرح و عمليات لشكر به انجام وظيفه پرداخت .
با ظهور و بروز رشادت هايش در مهران ، فرماندهي تيپ چهار و پنج بر عهدة او گذاشته شد و با اين مسئووليت به جمع شهيدان پيوست .
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  2:15 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمد اثري نژاد

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

در يكي از روزهاي سال 1335، روستاي حسين آباد كامفيروز مرودشت شاهد تولد كودكي بودكه پيشاني بلندش فرداي آفتابي او را آيينه وار پرتو مي افشاند . محمد زيبندة نام او شد و بدين ترتيب با اولين اذاني كه در گوش او طنين افكند دل شوريده اش با محمد (ص) و علي (ع) و اهل بيت عليهم السلام پيوندي ناگسستني يافت .
محمد ، تحصيلات ابتدائي را همراه با آموزش قرآن كريم در زادگاهش به پايان رساند و سپس عازم تهران گرديد . او به خاطر تأمين هزينة زندگي خود و خانواده اش مجبور شد روزها كار كند و شبها را به تحصيل بگذراند . با اينهمه قبل از شروع دورة متوسطه مجبور به ترك تحصيل شد .

مرگ جانگداز مادر ، دوراني پر مشقت از زندگي او را رقم زد و تكفل خانواده اي را بر عهده گرفت كه اينك چشم اميد به دستان پرتوان او داشتند . شهيد اثري نژاد بدين ترتيب به تنهايي بار مشكلات خانواده را بر دوش كشيد تا اينكه در سال 1357 با دختري پارسا و پاكدامن ازدواج كرد . روزهاي فرخندة ازدواج او با روزهاي شكوهمند پيروزي انقلاب اسلامي همزمان بود . محمد در مبارزات مردمي ، تظاهرا و راهپيمائي ها حضور فعال داشت . پس از پيروزي انقلاب نيز جزء اولين كساني بود كه عاشقانه به خيل سربازان جان بركف سپاه پيوست و به عضويت اين نيروي خودجوش مردمي درآمد و پس از مدتي كوتاه با آتش افروزيهاي ضد انقلاب در كردستان راهي اين منطقه گرديد .


با شروع جنگ تحميلي مردانه سلاح برگرفت و جبهه هاي جنوب را جهت ادامة مبارزه برگزيد . شهيد دراكثر عملياتها حضوري فعال داشت . تدارك و تأمين امكانات و لجستيك در عملياتهاي مختلف از اموري بود كه به خوبي از عهدة انجام آن برآمده و پس از مدتي مسئوليت تداركات«قرارگاه نجف» به ايشان محول گرديد . فرماندهي لجستيك نيروي دريايي سپاه و نهايتاً جانشيني تداركات پايگاه دريايي قرارگاه خاتم ، آخرين مسئوليت شهيد در زمان شهادت بود .


روح نا آرام و سراسر اشتياق شهيد اثري نژاد پس از چندين سال نبرد بي امان با دشمنان زبون ، در روز 12 اسفند 1364 ميله هاي ستبر اين قفس خاكي را شكافت و عاشقانه در بيكران قرب به پرواز درآمد .
عمليات والفجر 8 يادمان پرواز ملكوتي اين عاشق واصل است .

 

 
 


جمعه 24 دی 1389  2:15 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد قاسم احمدي

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

شهيد قاسم احمدي در سال 1340 در روستاي پاقلات اشكنان فارس ، در خانواده اي متدين و مذهبي ديده به جهان گشود . ازاوان كودكي به علت مشكلات مالي و فقر از ادامة حصيل باز ماند ، با اين همه ، دست از تلاش برنداشت و در كنار كارهاي مختلفي كه جهت تأمين هزينة خود و امرار معاش خانواده انجام مي داد مطالعة كتابهاي مذهبي و قرآن را در برنامة كاري خود قرار داد تا شايد بدينوسيله تا حدودي خلا تحصيلي خود را جبران نمايد . شهيد قاسم احمدي در بحبوحة انقلاب و در جريان مبارزات مردمي در تظاهرات و راهپيمائي ها حضور فعال داشت . بعد از پيروزي انقلاب و با شروع جنگ تحميلي دورة نويني از مبارزات حق طلبانة وي آغاز گرديد .

شهيد احمدي كه دوران خدمت خود را در نيروي زميني ارتش و تيپ 37 زرهي گذرانده بود ، به عنوان نيروي ويژة بسيج وارد سپاه شد و پس از مدتي رسماً يه عضويت اين نيرو درآمد . وي پس از گذراندن دوره هاي مهندسي ، آموزش زرهي و تخريب به تيپ احمد بن موسي (ع) مستقر در جبهه هاي غرب اعزام گرديد .


شهيد قاسم احمدي پس از بازگشت از جبهه هاي غرب ، در پادگان امام علي (ع) دورة مربيگري را با موفقيت يه پايان رساند و مسئوليت بسيج اشكنان را عهده دار شد . مسئوليت سنگين وي در بسيج اشكنان او را از حضور مجدد در جبهه ها بازنداشت و با شور و التهابي خاص بار ديگر روانة عرصه هاي خون و حماسه گرديد . شهيد احمدي جزء دلسوخته گاني است كه هشت سال دفاع مقدس را در التهاب ديدار دوست با شور و شوق و انتظار سپري كرد و در اين ميان حماسه ها آفريد و سرانجام عطش دروني خود را با جرعه اي خونرنگ از جام شهادت فرونشاند و به آرزوي هميشگي خود نائل آمد .

 شهيد احمدي در جبهه ، مسئوليتهاي مختلفي را عهده دار بود .وي در محور فاو-ام القصر معاونت گردان امام حسن (ع) را به عهده داشت و با همين سمت در ديماه 1365 ، در عمليات كربلاي 5 به شهادت رسيد . وي همچنين در عملياتهاي مختلفي چون ثامن الائمه ، والفجر 8 ، عمليات كرخه ، طريق القدس ، و بيت المقدس حضوري فعال داشت و در جريان همين مبارزات بود كه بارها پيكر مطهر او آماج تير و تركش دشمن بعثي قرارگرفت و سرانجام آخرين زخم اشتياق را بر جان پذيرفت و در بيكران آسمان به پرواز درآمد .

 

 
 


جمعه 24 دی 1389  2:24 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد عبدالمجيد آزادخواهان

تاريخ

 :

 1389/04/12

<>

روستاي خيرآباد فسا در آستانة بهار 1341 پذيراي كودكي از نوادگان سرخ شقايق بود . شهيد عبدالمجيد آزادخواهان در شامگاه 21 رمضان سا 1341 درحاليكه زمان ، داغدار شهادت مولي الموحدين حضرت علي (ع) بود ، ديده به جهان گشود . وي چهارمين فرزند خانواده بود و از اوان كودكي حتي حتي قبل از دوران تحصيل در مزرعه ، همدوش پدر به شغل كشاورزي اشتغال ورزيده و دستانكوچكش از طفوليت با زخم و رنج خار آشنا گرديد . دوران ابتدائي تحصيل را در زادگاه خود گذراند و پس از آن در مدرسه راهنمائي فردوسي مشغول به تحصيل شد .دوران متوسطه را در دبيرستان ذوالقدر فسا تا سال دوم ادامه داد و اين درحالي بودكه ميهن اسلاميمان در آيتانة تحولي عظيم ، مي رفت تا آخرين بازمانده هاي فساد و تباهي را نابود كرده ونظامي ، آسماني را بنيان نهد . عبدالمجيد با دلي مالامال از عشق و ايمان به موج توفندة انقلاب پيوست و همدوش و همصدا با امت اسلامي در بسياري از تظاهرات و راهپيمائي ها شركت كرد . در آذر ماه 1360 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد و سال بعد با گذراندن دوره هاي آموزشي تخصصي تانك و نفربر ، رسماً به انجام وظائف محوله پرداخت .
عملياتهاي مختلفي از جمله عملياتهاي خيبر ، بيت المقدس ، رمضان ، والفجر 1و2 يادمانحماسه آفريني هاي او در طول هشت سال دفاع مقدس است . شهيد آزاد خواهان كه با شروع جنگ تحميلي جبهه هاي نبرد حق عليه باطل را عرصة مبارزات قهرمانانة خود ساخته بود ؛ در مدت زمان حضور در جبهه مسئوليتهاي خطيري را عهده دار گرديد كه به اين موارد مي توان اشاره كرد : ديده باني موشكهاي هدايت شونده ، سرتيم شناسائي در واحد اطلاعات و عمليات ؛ معاونت و فرماندهي گردان .
محور طلائيه در عمليات خيبر بعد از پاتك دشمن ميعادگاه عاشقان واصلي بود كه از شوق ديدار دوست دست از پا نشناخته و در سماعي روحاني در خاك و خون غلطيدند . پاسدار جان بركف عبدالمجيد آزادي خواهان نيز از اين ميان در تاريخ 25 اسفند ماه 1362 شاهد شهادت را در آغوش گرفت و به نام مباركشهيد افتخار يافت . گلزار شهداي امام زاده حسن شهرستان فسا آرامگاه ابدي او و زيارتگاه هزاران عاشق دلسوخته ايست كه به شهيد و اهداف متعالي اوايمان دارند .

 

 
 


جمعه 24 دی 1389  11:56 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد عبدالعلي ناظم پور

تاريخ

 :

 1389/04/12

<>

سردار شهيد عبدالعلي ناظم پور در سال 1340 در خانواده ا متدين ، مذهبي و عاشق اهل بيت (ع) تولد يافت و روزهاي كودكي را در سايه سار نخلهاي سر به فلك كشيده جهرم پشت سر گذاشت .وي تحصيلات خود را از دبستانهاي جهرم آغاز كرد و پس از پايان دوره راهنمايي ، راهي تهران شد و در اين شهر موفق به اخذ مدرك ديپلم گرديد . آن شهيد عاليقدر در تهران تحت تاثير يكي از شيفتگان انقلاب ، در جريان مبارزات حق طلبانه امت اسلامي قرار گرفت ، سپس به شهر مذهبي قم عزيمت كرد و در محضر آيت الله شيرازي ، فعاليتهاي انقلابي خود را ادامه داد .پس از پيروزي انقلاب ، فعاليتهاي ايشان در امور مذهبي و خيريه ادامه يافت تا آنكه فرمان حضرت امام (ره) مبني بر تشكيل سپاه پاسداران صادر گرديد و آن روح توفنده ، شعله هاي اشتياق خويش را با پيوستن به سبزپوشان سرافراز سپاه فرو نشاند .
جبهه هاي نوسود ، دزفول ، شوش ، هويزه ، شلمچه و .. در سالهاي پرالتهاب جنگ ، پذيراي وي به عنوان يك فرمانده دلسوز و كارآمد بود .سردار شهيد ناظم پور در مدت زمان حضور در جبهه با عنوان فرمانده گردان تخريب از تيپ (لشكر ) 33 المهدي (عج) ، در عملياتهاي چند ، از جمله فتح المبين ، خيبر ، كربلاي 4و5 شركت كرد كه در اين ميان ، سه بار مجروحيت از نواحي پا ، شكم و كتف ، كارنامه درخشاني از جانبازي ها و حماسه آفريني ها ي اوست .
او به راستي ازسربازان گمنام امام زمان (عج) بود .نسبت به ائمه اطهار (ع) عشق و ارادتي خاص داشت .عاشق امام بود و با تمام وجود خود را مريد آن پير فرزانه مي دانست .به مطالعه كتابهاي مذهبي و قرآن علاقه فراوان داشت و از نوجواني با قرآن مانوس بود . از روحيه اي بالا برخوردار بود و بر انجام صله رحو و بزرگداشت خانواده اهتمام خاص داشت
روزهاي اتش و خون ، بستر مناسبي را براي رشد و تعالي روحي و معنوي وي فراهم ساخت تا آن كه پس از سالها حضور مستمر در عرصه هاي جهاد ، با مرگ سرخ خويش ، هفت وادي معرفت را در نعره اي آسماني خلاصه كرد و به مقام فناء في الله دست يافت .
وي پس از عمري جهاد و مبارزه ، سرانجام در تاريخ چهارم بهمن ماه 1365 در حين انجام وضو ، بر اثر اصابت گلوله توپ ، به فيض عظماي شهادت نايل آمد و شقايقزار شلمچه را از قطرات خون خويش رنگين ساخت .پيكر مطهر آن سردار شهيد چند روز بعد ، طي مراسمي با شكوه در شهرستان جهرم تشييع و در گلستان فردوس اين شهر به خاك سپرده شد .
رفتي و رفتن تو ،آتش نهاد بر دل       از كاروان چه ماند جز آتشي به منزل


 

 
 


جمعه 24 دی 1389  11:57 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد عبدالمحمد آزمون

تاريخ

 :

 1389/04/12

<>

روستاي قطب آباد جهرم در سال 1337 پذيراي كودكي بود كه با تولد آفتابي اش ، عطر نجيب اذان را در هواي شرجي نخلستان پراكند و با كوله باري از عشق و شور و عاطفه ، آغوش مهربان را آسودن گاه آرامش خود ساخت . شايد آن روز كسي نمي دانست كه اين بسيجي كوچكسال چه روزهاي سرخي را در پيش دارد اما اولين گرية كودكانه اش رنجموية مردي بود كه اينك پا به عرصة آزمون هستي گذاشته و ايام غربت خود را آغاز كرده بود .

شهيد عبدالحميد آزمون را امروز خيلي ها با نام تيپ ظفرمند المهدي ( عج ) مي شناسند . خاطرة رشادتهاي او در سالهاي دود و آتش را هنوز سرزمينهاي خونرنگ جنوب از ياد نيرده اند . وي در طول سالهاي جنگ در عرصة نبرد حضوري مداوم داشت و با عنوان جانشين مخابرات تيپ ، خدمات ارزنده و شاياني را انجام داد .

سردار شهيد آزمون در مدت زمان طولاني حضور در جبهه ، عملياتهاي مختلفي را عرصة قهرمانيهاي خود ساخت و با آنكه از هر حماسه ، زخمي به يادگار برداشت اما سختكوش و استوار تا آخرين روزهاي جنگ تاب آورد .اين شهيد بزرگوار كه در مدرسة عشق اين گونه خوش درخشيده بود در حيطة تحصيل درس ظاهر نيز اهتمام تام داشت و در اين مسير بعد از اخذ مدرك ديپلم فني ، رشتة رياضي را جهت ادامة تحصيل در مقاطع عالي برگزيد اما او باز قيل و قال مدرسه را برنتافت و بار ديگر به سوي ميعادگاه نور ـ جبهه هاي نبرد اسلام و كفر ـ روي آورد . وي در عمليات والفجر 1 نيز با عنوان مسئوول مخابرات شركت كرد و روح سرگردان خود را به دنبال گمشدة خويش سنگر به سنگر روانه ساخت .

سردار شهيد عبدالحميد آزمون كه هشت سال دفاع مقدس را در آرزوي ديدار دوست گذرانده بود با پايان جنگ در حسرت جا ماندن از كاروان شهادت در برزخي از رفتن و ماندن ، سر تسليم بر آستان رضاي دوست نهاد و همچنان چشمان منتظر خويش را بر جاده هاي بي گشت تقدير دوخت .

بس نگويم شمه اي از شرح شوق خود ازآنك

                                               دردسر باشد نمودن بيش از اين ابرام دوست

ميل من سوي وصال و ميل او سوي فراق

                                              تــرك كـام خود گرفتـم تا برآيد كام دوست

شرارت دشمنان اسلام كه در طول بيست سال انقلاب به اشكال گوناگون خود را نشان داده است ، در سال 1373 اين پاسدار جان بر كف را به منطقة بلوچستان كشاند و او در قالب نيرويي اعزامي از تيپ 33 المهدي ( عج ) براي مبارزه با سوداگران مرگ به اين منطقة مظلوم مأموريت يافت . شهيد آزمون پس از مدتها مبارزه ، همچنان كه بي قرار و ناصبور ، وصال جانان را انتظار مي كشيد به آرزوي ديرينة خويش دست يافت و با لباني تشنه در ماسه زارهاي داغ ‹‹ ميرجاوه ›› از سراي دنيا به ملكوت اعلي پركشيد و به جمع همرزمان شهيدش پيوست . 24 آبانماه 1373 يادمان پرواز ملكوتي اوست . 

 
 


جمعه 24 دی 1389  11:57 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد علي اكبر حاجي پور

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

(( علي اكبر ))در سال 1330 در شهر ((آذرشهر )) از توابع ((تبريز )) در خانواده اي مومن و مذهبي ديده به جهان گشود . تولد او با فقر آغاز شد . پدرش كارگر بود و از دسترنج خود ، هزينة خانواده را تامين مي كرد . علي اكبر سال اول ابتدايي را با موفقيت سپري كرد . او هشت ساله بود كه پدرش بعلت كار زياد ، نقص عضو مي شود و از كار مي افتد . علي اكبر كه فرزند ارشد خانواده بود ، مجبور مي شود هم كار كند و هم درس بخواند . او در يك كارگاه قالي بافي مشغول كار مي شود تا خرج زندگي خانواده را تامين نمايد . علي اكبر به رغم تامين معاش خانواده دورة ابتدايي را با موفقيت تمام پشت سر مي گذارد ، اما فشار زندگي چنان بر دوش كوچك و ناتوانش سنگيني مي كند كه ناگزير مي شود ترك تحصيل مايد : ولي علاقه به تحصيل هرگز در او از بين نمي رود .
علي اكبر در سال 1336 به دليل بيكاري و به اميد يافتن كار ، به تهران سفر مي كند . در تهران وارد ارتش مي شود . پس از مدتي كه با وضع ارتش آشنا مي شود ، استعفا مي دهد : اما موافقت نمي شود . در ارتش كه چندان جو مساعد نبود ،فرائض مذهبي را انجام مي دهد و بخاطر اين كار و به جرم انجام واجبات ، چند بار بازداشت مي شود :ولي در هر بازداشت ، بيشتر به ماهيت رژيم ستمشاهي پي مي برد .
در سال 1356 : در حالي كه انقلاب اسلامي گامهاي نخستين خود را بر مي داشت ، علي اكبر همراه چند نفر از دوستانش ، با تعدادي اسلحه و مهمات ، از ارتش فرار مي كند . با اوجگيري انقلاب اسلامي در سال 1357 ، با كمك مردم محل زندگي اش ، چند پايگاه تشكيل مي دهد و به سازماندهي نيروهاي مردمي
مي پردازد و نقشي فعال در هدايت مردم ايفا مي كند . در روزهاي پيروزي انقلاب فعالانه تلاشهاي انقلابي خود را گسترش مي دهد .
علي اكبر پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، با دوستان خود كميتة مسجد (( قبا )) را راه مي اندازد و خود به عنوان مسئوول كميته انتخاب مي شود . وي در دستگيري ساواكيها و سران رژيم شاه ، نقش بسزايي ايفا مي كند . پس از تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، به عضويت اين نهاد انقلابي در مي آيد و بدليل تجربيات نظامي كه داشت ، به آموزش پاسداران مي پردازد . وي مدتي نيز مسئووليت حفاظت از بيت حضرت امام خميني ( ره ) را به عهده مي گيرد . با شروع غائلة كردستان و فرمان حضرت امام ( ره) مبني بر آزاد سازي شهر (( پاوه )) با يك گردان نيرو عازم كردستان مي شود . اكبر همراه گردان خود ، به نيروهاي (( شهيد چمران )) ملحق مي شود و در آزاد سازي پاوه و پاكسازي ديگر شهرهاي كردستان از وجود گروهكهاي ضد انقلاب ،حماسه مي آفريند و توانمندي نظامي بالايي از خود بروز مي دهد .
شهيد حاجي پور پس از شروع جنگ تحميلي ، همراه با گردان تحت امر خود ، عازم جبهه هاي جنوب مي گردد و با آموزش و سازماندهي نيروها به مقابله به دشمن متجاوز مي پردازد . وي معتقد بود كه بايد تا قطع كامل ريشه هاي استعمارو استكبار ،با آنان جنگيد و بر اين باور ، تا پاي جان ايستاد .
شهيد در عمليات ((فتح المبين )) و ((بيت المقدس )) با مسئووليت فرماندة گردان وارد عمل مي شود . وي در اين دو عمليات ، رشادت و شهامت فراواني از خود بروز مي دهد . در عمليات بيت المقدس ، بشدت از ناحية پا مجروح
مي شود . پس از بهبود يافتن نسبي ، با دختري مومن ازدواج مي كند : اما ازدواج نيز تعلقي در دلش نمي افكند كه او را از جبهه باز دارد . بار ديگر براي عمليات (( رمضان )) خودش را به جبهه مي رساند كه در اين عمليات ، فرماندهي گردان خط شكن (( عمار )) به او محول مي شود . شهيد با شناسايي دقيق مواضع دشمن ، در اين عمليات ، خطوط پدافندي دشمن را با يورش جانانه در هم مي شكند . حاجي پور پس از انجام موفقيت آميز اين عمليات ، به لبنان اعزام مي شود تا در زمينة آموزش رزمندگان لبناني فعاليت نمايد كه در اين باره ، كارهاي ارزشمندي انجام مي دهد . به دنبال فرمان حضرت امام خميني (ره ) مبني بر بازگشت نيروها از لبنان ، به كشور باز مي گردد و به عنوان فرماندة تيپ متصوب مي شود .
حاجي پور براي انجام عمليات (( زين العابدين )) و (( مسلم بن عقيل )) خود را به جبهه مي رساند و به عنوان مسئوول محور عملياتي وارد عمل مي شود . وي در اين دو عمليات ، با فرماندهي مدبرانه ، شهرهاي (( سومار )) و (( گيلانغرب )) را از تير رس دشمن آزاد و شكست سنگيني را بر دشمن تحميل مي كند .
د ر عمليات ((والفجر مقدماتي )) ، حاجي پور به عنوان فرماندة گردان عمار ، در نوك پيكان حمله واقع مي شود و حماسه اي ستودني خلق مي كند . در عمليات ديگري در منطقة ((مهران ))، با طراحي مبتكرانه و هلي برد نيرو به عقب دشمن ، نيروهاي عراقي را از پاي در مي آورد و فرماندة آنان را اسير مي كند .
با شروع عمليات (( والفجر 4 )) حاجي پور همراه نيروهاي خود ، به جبهة غرب مي رود و با سازماندهي نيروها به دشمن يورش مي برد و به كلية اهداف از پيش تعيين شده مي رسد . از جمله ارتفاعات استراتژيك (( 1904 )) را كه مشرف بر شهر (( پنجوين )) عراق است ، از چنگ دشمن خارج مي كند و با قدرت تمام به منطقه مسلط مي شود .

چگونگي شهادت :
شهيد حاجي پور پس از تثبيت مواضع به دست آمده در مرحلة اول عمليات (( والفجر 4 )) در منطقة غرب ، در مرحلة دوم عمليات كه براي شناسايي مواضع دشمن رفته بود ، در دشت (( پنجوين )) مورد هدف تير مستقيم تانك دشمن قرار مي گيرد ودر تاريخ 14 آبان 1362 به فوز عظيم شهادت نايل مي شود
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  11:57 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد عبدالواحد نصيرپور

تاريخ

 :

 1389/04/12

<>

‹‹ هر كس دير برسد باخته است ››

شهيد عبدالواحد نصيرپور در سال 1345 در شهرستان مرودشت ديده به جهان گشود و در دامان و آغوشي زلال تر از آب و آيينه پرورش يافت . هنوز بيش از چند بهار از عمر با بركتش نمي گذشت كه پا به پاي خانواده به شيراز مهاجرت كرد و دوران پر خاطرة كودكي را در جوار بارگاه ملكوتي شاهچراغ گذرانيد . در هفت سالگي راهي دبستان شد و پس از گذراندن موفقيت آميز مقطع ابتدايي و راهنمايي در دبيرستان ابوذر شيراز مشغول به تحصيل گرديد . دوران تحصيل او با حركات توفندة انقلابي امت شهيدپرور مصادف بود  شهيد نصيرپور با وجود سن كم در بسياري از فعاليتهاي ضد رژيم شركت كرد .

جنگ تحميلي در وجود نوراني شهيد شور و شوقي آتشين افروخت و او كه تا يك سال پس از شروع جنگ به علت سن كم از حضور جبهه محروم بود نهايتاً در سال 1360 و در سن 15 سالگي به عنوان يك بسيجي قهرمان راهي عرصه خون و شهادت گرديد . وي در چندين عمليات شركت كرد و زخم فراق را با زخم گلوله هاي آتشين در آميخت و استواري و از خود گذشتگي را با تحمل جراحت تير و تركش دشمن به تصوير كشيد .

حجب وحيا ، تواضع و فروتني و اخلاص از سيماي سراسر نور او جلوه گر و ارادت به خاندان اهل بيت عصمت و طهارت در رگ و جانش آميخته بود و به سرور شهيدان آقا ابا عبدالله ( ع ) و علمدار كربلايي او ارادت خاص داشت .در آستانه بهار 1367 كوههاي خرمال ، گلرنگ از شقايقهاي نودميده اي شد كه فرياد سرخ صدها شهيد به خون خفته را گوش آسمان رساندند . شهيد نصيرپور در 29 اسفند 1366 آخرين زخم نياز را بر جان پذيرفت و كبوترانه در بي نهايت آسمان به پرواز در آمد .

پيكر مطهر اين شهيد سه روز پس از شهادت به پشت جبهه انتقال يافت و در يازده فروردين 1367 بر دستهاي قدرشناس امت شهيد پرور شيراز تشييع و در جوار ساير همرزمانش به خاك سپرده شد .

شهيد نصير پور علاوه بر مسئوليتهايي كه در حفاظت فرودگاه شيراز به عهده داشت ، در مدت زمان حضور در جبهه با عنوان فرمانده گردان در بسياري از عملياتها از جمله فتح المبين ، محرم ، كربلاي 1 ، 2 ، 3، 4 ، 5 و والفجر در غرب و جنوب حضوري فعال داشت و امروز از آن همه مردي و مردانگي برگهاي خونيني به يادگار مانده است كه كلام عارفانه او را به زيبايي تمام در خود جاي داده است .

 
 


جمعه 24 دی 1389  11:57 PM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد عبدالرضا رنجبر

تاريخ

 :

 1389/04/12

<>

سردار شهيد عبدالرضا رنجبر در سال 1339 در بوانات و در خانواده اي متدين و مذهبي ديده به جهان گشود . تحت توجهات پدر و مادري مهربان تربيت يافت و از همان كودكي وجود مباركش با نماز و نيايش و معارف مذهبي آشنا گرديد . وي بعد از گذراندن دوران طفوليت وارد مدرسه شد و قدم در راه كسب علم و دانش گذاشت . تحصيلات وي تا سال سوم راهنمايي ادامه يافت اما مشكلات عديدة زندگي او را از ادامة تحصيل بازداشت . او جهت كمك به هزينة خانواده به كارهاي مختلفي اشتغال ورزيد . خدمت نظام را نيز در سال 1359 همزمان با آغاز جنگ تحميلي به پايان رساند و از همان ابتداي جنگ راهي عرصة خون و مبارزه گرديد . در سالهاي آغازين جنگ با پوشيدن لباس سبز سپاه رسماً به جمع طلايه داران مكتب توحيد پيوست و از سال 1360 تا لحظة شهادت غالباً در جبهه حضورمداوم داشت .
وي در عملياتهاي مختلفي چون ثامن الائمه ، كربلاي 4 و 5 ، والفجر 8 و 10 شركت كرد و مسئووليتهاي مختلفي را عهده دار گرديد . وي علاوه بر مسئووليت يگان دريايي لشكر 19 فجر مدتي نيز به عنوان فرماندة گردان محمد رسول الله ( ص ) به انجام وظيفه پرداخت . او علاوه بر مسئووليتهاي خطيري كه در جبهه به عهده داشت مدتي نيز به عنوان مسئوول بسيج سپاه بوانات به فعاليت پرداخت و خدمات شايان توجهي را در آموزش و اعزام نيروهاي بسيج به جبهه هاي نبرد به انجام رسانيد .
شهيد رنجبر در سال 1363 همسري شايسته و وفادار برگزيد كه ثمرة اين ازدواج فرخنده سه فرزند به نامهاي روح الله ، حسين و حسن مي باشد كه اينك سلاح فرو افتادة پدر را در دست دارند .
سردار شهيد عبدالرضا رنجبر در چهارم تيرماه 1367 و اندك زماني قبل از پايان جنگ و در حالي كه فرماندهي گردان امام موسي كاظم ( ع ) از لشكر هميشه پيروز فجر را به عهده داشت . به ديدار دوستش شتافت و ‹‹ جزيرة مجنون ›› را از قطره قطرة خون خويش رنگين ساخت . وي كه بارها در عملياتهاي متعدد ، از نواحي مختلف بدن دچار جراحت و مصدوميت شده بود در سرانجامي سرخ ، آخرين زخم نياز را بر جان پذيرفت و بال در بال ملايك در بيكران ناز به پرواز در آمد .
.... و اينك اگر چه دستانمان از شقايقزار دامان شهيد كوتاه است و اين چشمهاي دنيايي از ديدن او محروم ، اما هنوز بعد از سالها كلام نوراني او كه از حنجرة آسماني اش بيرون مي تراود ، از دلتنگيهاي غروب جبهه به گوش مي رسد .
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  11:57 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها