عنوان : سردار شهيد محمد باصري
تاريخ
:
1389/04/13
<>
روستاي شيخ عبود بيضاء در سال 1328 ميزبان كودكي از سلاله سرخ شقايق بود .خانواده باصري پس از مدتها انتظار آغوش پر مهر خود رابراين غريبه كوچك گشود ونام مبارك محمد رابراي اوبرگزيد محمد تحصيلات خودرادرمدارس قديم آن روز آغاز كرد وسال ششم ابتدايي رابا موفقيت پشت سر گذاشت .
وي از همان كودكي لبهاي مبارك خودراباتلاوت كلام نور معطر ساخت.به گونه اي كه درسن دوازده سالگي تمام قرآن را فراگرفت وبعضا تشكيل كلاسهاي مختلف آموخته هاي خودرادراختيار ديگران قرار ميداد.
فعاليتهايي سياسي وانقلابي وي از سال 1352 آغاز گرديد واز همان زمان در كنار كارهاي روزانه با پخش وتوزيع اعلاميه هاي امام گامهاي مؤثري در مسير برقراري حكومت اسلامي برداشت .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت گروه مقاومت مسجد حبيب شيراز در آمد وبا عنوان سرپرست اين گروه فعاليتهاي چشمگيري راعليه دشمنان انقلاب ومنافقين آغاز كرد وي درجريان همين مبارزات در محله درواز ه سعدي شيراز مورد تهاجم وضرب وشتم نيروهاي ملحد منافقين قرار گرفت وباپيكري خون آلود به بيمارستان انتقال يافت وبه مدت سه ماه بستري گرديد وحتي پس از بهبودي نيز سالهاي سال آثار زخمهاي كوردلان منافق برپيكر نوراني اونمايان بود.
سردار شهيد محمد باصري اندك زماني پس از شروع جنگ تحميلي وپس از گذراندن دوره هاي آموزشي دركازرون ازطريق بسيج به سوي عرصه هاي خون ومبارزه شتافت ودرعمليات بيت المقدس شركت كرد .وي پس ازپيروزي وآزادي خرمشهر به جمع صميمي خانواده باز گشت امااوكه گمشده خودرادرخاك خونرنگ جنوب ودرعرصه هاي نبرد يافته بود بار ديگر راهي جبهه هاي حق عليه باطل گرديد ودر عمليات تنگه چزابه شركت نمود.
اين شهيد بزرگوار درسال 1360رسما به عضويت سپاه پاسداران در آمد وبا عنوان مربي آموزش عقيدتي فعاليت هاي خودراآغاز كرد وي علاوه برمسؤليت هاي خطير ي كه در جبهه عهده دار بود مدتها به عنوان مسؤول ستاد پشتيباني جبهه وجنگ سپا ه مرودشت انجام وظيفه كر د.
وي در سال 1361 به همراه مادر وهمسر دلسوخته خويش به زيارت بيت الله الحرام تشرف يافت و پس از مراجعت بار ديگر بادلي مالامال از عشق وشور به جبهه عزيمت نمود باعنوان تخريب چي در گردان رزمي انجام وظييفهكرد درادامه باگذراندن دوره هاي مختلف آموزش غواصي خودرابراي عمليات كربلاي 4.5 آماده كرد .خدمات ارزنده شهيد و همرزمان دريا دل اودر شكستن خط پدافندي دشمن باعث پيشبرد اهداف اين دوعمليات گرديد هرچند اين عزيز در ادامه ازناحيه سينه گلو ودهان دچار مجروحيت شد ولي پس ازدوماه استراحت وكسب بهبودي نسبي بارديگر به سوي جبهه هاي نور شتافت وباسمت فرماندهي گردان جوادالائمه جزيره مجنون راجولان گاه شوريدگي هاي خود ساخت .
آخرين لحظات زندگي پربار اين سردار شهيد رااز زبان همرزم زخم آشنايش ـ فرود كشاورز ـ مي خوانيم.
در آخرين لحظات كه جزيره مجنون سقوط كرد ه بود من به اتفاق حاج باصري كليه نيروهارا به پشت خط هدايت كرديم بعداز ماديگر كسي از نيروهاي خودي درجزيره نبود يك جاده آسفالت بودكه ما روي همان جاده به پشت خط برمي گشتيم ناگهان درچند متري ماموشك كاتيوشا زدند . وقتي من برخاستم ديدم دوسه نفر از همرزمان شهيد شده اند به سراغ حاج باصر ي كه رفتم ديدم به پشت افتاده است ايشان را چند مرتبه صدا زدم اماچون خودم زخمي بودم نمي توانستم حاج باصري را حمل كنم من برگشتم وآن عزيز همانجا ماند.
آري سردار شهيد حاج محمد باصري اين گونه در تاريخ چهارم تيرماه 1367 با دنياي فاني بدرود گفت وآن سوي خطر در يوسفستان خون وحماسه تنها ماند هنوز بعد از سالها همسر دلسوخته وپنج فرزند داغدارش به اميد يافتن نشانه اي از او چشم به دروازه هاي شهر دوخته اند:
يعقوب گربه پيرهني داشت دلخوشي ازيوسفم نداد به من پيراهن كسي