0

زندگی نامه شهدای شاخص

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد ميثم كوشكي

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

در آتشباران مرداد1362 ، مردي از قبيلة اشراق بر دستهاي مردم قدرشناس جهرم تشييع و در گلزار شهداي فردوس اين شهر به خاك سپرده شد . بر تابوت منور او كه با پرچم سه رنگ افتخار آذين شده بود نامي آشنا به چشم مي خورد كه بر سپيد كاغذ اين گونه نقش بسته بود . شهيد ميثم كوشكي تاريخ شهادت 1/5/1362 . تمام افتخارات و رشادتهاي اين سردار رشيد اسلام در قناعت نامي خلاصه شده بود .

 غريب بود و از دورها مي آمد اما آنها كه مي شناختندش لحظه اي آرام و قرار نداشتند .
تيپ حماسه آفرين المهدي ( عج ) با نام بزرگ مرداني چون شهيد جاويدي ، شهيد اسلامي ، شهيد بديهي و صدها شهيد جان بركف ديگر ، سند افتخار مردمي است كه لحظه اي از پاي ننشستند و براي دفاع از اسلام و ميهن مقدس اسلامي تا پاي جان كوشيدند .
سردار شهيد ميثم كوشكي از ياران سلحشور المهدي (عج ) در سال 1341 در خانواده اي متدين و مذهبي ديده به جهان گشود . دوران مختلف تحصيل را در زادگاه خود ـ جهرم ـ پشت سر گذاشت و نهايتاً با دريافت مدرك ديپلم از تحصيل فراغت يافت . وي كه در دوران پرشكوه انقلاب ، در فعاليتهاي سياسي و انقلاب حضوري چشمگير داشت .

 پس از پيروزي انقلاب نيز با گذراندن دوره هاي مختلف آموزش در بسيج ، خود را آماده دفاع از اسلام و ميهن اسلامي نمود و با ياري و همت بزرگواري چون شهيد مجتبي صفرزاده ، گروه رزمجوي شهيد مدرس را تشكيل داد . حضور در جبهة آبادان ( كوي ذوالفقاري ) اولين مأموريت شهيد با گروه ياد شده بود كه اين مأموريت از تاريخ 25/11/59 شروع و با فداكاريها و از جان گذشتگي هاي اين جان بركفان مكتب ولايت در تاريخ 25/11/60 به پايان رسيد . وي در مردادماه 1360 رسماً به عضويت سپاه پاسداران در آمد و مسئوليت حساس اطلاعات را عهده دار گرديد .


سردار شهيد ميثم كوشكي از آن پس به طور مداوم و مستمر در جبهه حضور يافت و در عملياتهاي مختلفي از جمله فتح المبين و والفجر 2 شركت كرد . وي در عمليات فتح المبين هدف تير بار دشمن قرار گرفت و به شدت مجروح گرديد اماپس از بهبودي نسبي بار ديگر به سوي عرصه هاي خون شتافت و با پذيرفتن مسئووليتهاي مختلف ، گامهاي مؤثري را در پيشبرد اهداف جنگ برداشت .

 وي قبل از شروع عمليات والفجر 2 در واحد اطلاعات و عمليات تيپ المهدي ( عج ) به انجام امور محوله پرداخت و از آنجا كه تيپ ، در منطقه اي كوهستاني در غرب مأموريت داشت مسئووليت شهيد بسيار خطير و با دشواريهايي همراه بود اما او كه جاني مشتاق و شيفتة خدمت داشت ، سختكوش و پر تلاش به امر شناسايي مبادرت ورزيد و زمينه را براي حضور رزمندگان هميشه پيروز مهيا ساخت . وي در عمليات والفجر 2 با عنوان مسئوول محور انجام وظيفه كرد و هدايت نيروهاي گردان را بر عهده گرفت .
ارتفاعات ‹‹ حاج عمران ›› در يكم مرداد ماه 1362 با مردي بدرود گفت كه سالياني عزيز از عمر پر بار خود را در خدمت به اسلام و امت اسلامي گذرانده بود .عمليات والفجر 2 خاطرة رشادتها ، دلاورمرديها و يادمان پرواز ملكوتي اوست .


هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق      ثبت است بر جريدة عالم دوام ما .
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:58 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمود حري

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

شهيد محمود حرمي آزاده اي از تبار آزادگان و جزو سابقون بود . از همانهايي كه از همه پيشي مي گيرند . او در سال 1338 در نجف آباد متولد شد . در كودكي تحت تأثير محيط روحاني و مذهبي خانواده با مباني انسان ساز اسلام آشنا شد .
در دوران تحصيل چون شاهد يورشهاي وحشيانة مزدوران ساواك جهت دستگيري بعضي از اعضاي خانواده بود به ماهيت وحشيانة رژيم ستمشاهي پي برد .
با پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت كميتة انقلاب اسلامي درآمد و پس از آن به سپاه رفت و با توجه به تجربياتي كه در ساخت و انفجار مواد منفرجه داشت در واحد آموزش سپاه به آموزش پرداخت .
عشق و علاقة اين سردار شهيد به انقلاب اسلامي به حدي بود كه هر كدام از سنگرهاي آن مورد هجوم دشمن واقع مي شد او جزو اولين گروهها و سابقون در دفاع بود .


در غائلة گنبد ، آشوب كردستان ، فتنة كودتاي نوژه و حملة رژيم بعثي به ايران او جزو اولين نيروهاي اعزامي بود . از مسئووليتهاي او به فرماندهي سپاه سقز در كردستان و فرماندهي عمليات دستگيري كودتاگران نوژه اشاره كرد .با شروع جنگ تحميلي ، شهيد حري فرماندهي يك گروهان از نيروهاي اسلام را در دارخوين عهده دار شد و در سال 60 در جبهه فياضيه آبادان به فرماندهي و دفاع پرداخت .


او چون ضرورت به كارگيري نيروهاي زرهي را درك كرده بود از سابقون در اين امر شد و فرماندهي واحد تانك را پذيرفت . در اولين روزهاي تشكيل لشكر 8 نجف اشرف فرمانده زرهي لشكر 8 شد و در عمليات فتح المبين حماسه ها آفريد و در ضمن آن برادر كوچكش مسعود را تقديم راه سرخ انقلاب نمود . محمود چنان درگير جنگ بود كه حتي حاضر نشد در مراسم برادرش شركت نمايد و سنگرش خالي بماند .


در عمليات بيت المقدس پس از نبردي بي امان با دشمن در حالي كه 40 روز از شهادت برادرش نگذشته بود از ساير همرزمان سبقت گرفت و در تاريخ 26 / 2 / 61 جزو مقربان حق شد .
 


جمعه 24 دی 1389  1:59 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد مصطفي زواره اي

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

مصطفي به سال 1340 در روستاي (( حصار بالا )) از توابع ((ورامين )) در خانواده اي متقي و متدين، ديده به جهان گشود . وي در دامان خانواده اي با احساسات پاك مذهبي ، تربيت و نمشيت يافت و در هفت سالگي ، قدم در راه كسب علم گذاشت . دورة ابتدايي را در زادگاه خود ، با موفقيت تمام كردو وارد دورة توسطه شد .
هنگام تحصيل در دورة متوسطه ، تابستانها در كارخانة (( چيت سازي )) كار مي كرد تا هزينة تحصيل خود را تأمين كند . در سال سوّم دبيرستان ، درس و تحصيل را به خاطر حضور در جبهه رها كرد . او پيش از رسيدن به تكليف شرعي ، به واجبات ديني خود عمل مي كرد .


هنگام آغاز انقلاب اسلامي و حركت انقلابي مردم در شهرها ، مصطفي نوجواني بيش نبود كه با وجود سن و سال كم ، از بلوغ فكري و سياسي نسبتاً بالايي برخوردار بود ، از اين رو ، فعاليتهاي انقلابي خود را از سال 1356 ، همزمان با شروع انقلاب آغازمي كند و پر انرژي و با شوق ، در عرصه هاي اجتماعي و سياسي نقش ايفا
مينمايد . پدر مصطفي از مقلدّان راستين حضرت امام خميني (ره) بود . به همين دليل ، او از پيش از شروع انقلاب ، با نام معظم له آشنا مي شود و پس از مطرح شدن نام ايشان در انقلاب ، در سال 1356 با شيفتگي تمام ، خود را فداي آرمانهاي حضرت امامش مي كند .
مصطفي به رغم جثة ريز نقش و كوچكش ، با چالاكي خاص در تمام عرصه هاي مبارزه عليه رژيم ستمشاهي شركت مي جويد . در حال نوشتن شعار و توزيع اعلاميه هاي حضرت امام خميني (ره) بارها مورد تعقيب عوامل رژيم قرار گرفته و با زيركي از معركه مي گريزد .


يكبار در مشهد مقدس سفر مي كند و پس از زيارت امام رضا (ع) و بازگشت از آنجا ، تعدادي از رساله هاي حضرت امام (ره) را با خود به ورامين مي آورد و در ميان دوستان و آشنايان خود توزيع مي كند .
زواره اي يكبار به اصفهان ميرود و هنگام فعاليت سياسي ، در ميدان امام اصفهان با عوامل رژيم شاه در گير مي شود : ولي اين بار نيز با هوشياري از معركه مي گريزد . او در راهپيماييها و تظاهرات عليه رژيم ، همدوش مردم مسلمان شركت مي جويد . در روزهاي پس از ورود حضرت امام (ره) به ميهن اسلامي ، تا پيروزي انقلاب اسلامي ، اوج ايثار و فداكاري اش را با حضور در خيابانها به نمايش مي گذارد و در تصرف مراكز نظام مردانه مي رزمد .


مصطفي مدتي در مبارزه با ضد انقلاب ، با كميتة انقلاب اسلامي مبارزه مي كند . پس از تشكيل(( نهاد جهاد سازندگي )) به فرمان امام ، وارد تشكيلات نوپاي جهاد مي شود و در (( واحد فرهنگي )) جهاد به فعاليتهاي فرهنگي اهتمام تام مي ورزد و منشأ خدمات ارزنده فرهنگي در روستاي اطراف شهر ورامين مي گردد .
مصطفي ، با شروع جنگ تحميلي در 31 شهريور 1359 ، از طريق جهاد به جبهه هاي جنوب اعزام مي شود و پس از گذرانيدن آموزش نظامي ، در پادگان ((منتظران شهادت )) اهواز ، به نبرد عليه دشمن بعثي مي پردازد . پس از سه ماه ، به ورامين باز گشته و مدتي نيز در خدمت مهاجرين جنگ تحميلي قرار مي گيرد . پس از فراغت از كار در جهاد ، تا پاسي از شب ، به مشكلات مهاجرين رسيدگي مي كند .


او ، اواخر سل 1359 به خاطر علاقه اش ، به سپاه و نيز گذراندن دورة سربازي، از جهاد سازندگي به سپاه پاسداران منتقل مي شود . پس از ورود به سپاه ، مدتي به عنوان نماينده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در ستاد برگزاري نماز جمعه شهر ورامين مشغول خدمت مي شود كه مدتي نيز شعارهاي ميان نماز جمعه و پيش از آن را با صداي رسا سر مي دهد.
زوارهاي در سال 1360 با دختري پارسا و پاكدامن ازدواج و مراسم عقدش را در مسجد((صاحب الزمان )) (عج) بر پا مي كند . او در سال 1361 مدتي در (( واحد گزينش )) سپاه انجام وظيفه مي كند كه در اين زمينه ، با تلاش و تيز بيني خاص ، سنيروهاي متعهد و مسلمان شناسايي و جذب سپاه مي نمايد .
پس از عمليّات خيبر حضور دائم در جبهه مي يابد و با توانمندي و لياقت در عرصه هاي مختلف نظامي ، به فعاليت مي پردازد . و خيلي زود جوهرة وجودي و استعدادنظامي خود را بروز مي دهد و از پله هاي رشد و ترقي ، با رشادت تمام بالا مي رود .


مصطفي در مدت حضور در جبهه ، بارها مجروح مي شود ، كه اغلب به خانواده اطلاع نمي دهد و پس از بهبود يافتن در بيمارستان ، يكراست به جبهه باز ميگردد.
او سال 1363 همسرش را نيز همراه خود به جبهه مي برد و تا زمن شهادتش در انديمشك زندگي مي كنند .
او در كنار كارهاي نظامي در جبهه ، از فعاليتهاي فرهنگي ـ تبليغي نيز غفلت نمي كندو گاهي مسئووليت كارهاي فرهنگي را نيز بر عهده مي گيرد .
مصطفي در عمليّات .الفجر 8 به عنوان فرماندة پشتيباني تيپ سيدالشهدا (ع) وارد عمل مي شود و با تلاش و فداكاري فراوان ، به حمايت و پشتيباني رزمندگان اقدام مي كند . او با تحمل مشكلات و سختيها ، تلاش مي كند تا رزمندگان باآسودگي خيال ، به رزم و جهاد بپردازند . براي رساندن غذاي گرم به بسيجيان ، خودش را به آب و آتش مي زند .


زواره اي كه عاشق بسيجيان بود، از هيچ كاري براي آسايش آنان براي دفاع دريغ نمي كند. او در عمليات ((كربلاي 5 )) به عنوان مسئوول مهندسي لشگر سيدالشهدا (ع) وارد كارزار شده و با رشادت تمام ، به امور مهندسي عمليّات سامان مي دهد . از نزديك تمام فعاليتهاي مهندسي را نظارت و هدايت مي كند . حتي مجروح شدن هم باعث شانه خالي كردن از مسئووليت خطير و مانع تلاش او مي شود .
شهيد مصطفي زواره اي سرانجام پس از سالها مجاهدت و ايثار ر روز 14 اسفند ماه 1365 د عمليّات (( كربلاي 5 )) هنگام گرفتن وضوي عشق در منطقة (( شلمچه )) بر اثر تركش خمپاره به شهادت رسيد و به جرگه عشاق پيوست .

 


جمعه 24 دی 1389  1:59 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد مهدي رحيم زاده

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

سردار شهيد مهدي رحيم زاده در سال 1343 در نجف آباد بدنيا آمد و در همان جا به تحصيل پرداخت براي اولين بار در عمليات طريق المقدس شركت كرد و از ناحية كمر مجروح گرديد .

پس از بهبود مجدداً به صف دلاوران پيوست و مسئوول امور مالي لشكر زرهي 8 نجف اشرف گرديد و در عمليات والفجر 4 نيز با اين سمت وارد صحنه شد . بعد از عمليات بدر مسئووليت تبليغات را پذيرفت و چون به اهميت كار تبليغاتي واقف بود بي وقفه تلاش مي كرد . سردار مهدي رحيم زاده در عمليات والفجر 8 از ناحية پا مجروح شد و اين جراحت منجر به قطع عصب پاي او از زانو گرديد ولي اين مسائل كوچكتر از آن بود كه خللي در ارادة فولادين مهدي ايجاد كند به خصوص اينكه در سال 1361 برادر كوچكترش در كردستان بر او پيشي گرفته به جمع شهدا پيوسته بود .


مجروحيت پا ، رحيم زاده را شش ماه از صحنه پيكار دور نگاه داشته ولي به محض اينكه توانست راه برود ولوبه سختي و با عصا ، به جبهه بازگشت و علاوه بر سمتهاي قبلي به عنوان مديديت داخلي لشكر نيز منصوب گشت . وي با اشتياق و تلاش خستگي ناپذير شبانه روز در لشكر فعاليت مي كرد و براي برنامه هاي آينده طرح ريزي مي نمود .


او به بسيجي ها عشق مي ورزيد و بسيجي بودن را از افتخارات خود مي دانست . عشق او را به بسيج همه مي دانستند . در پيام فرماندهي لشكر 8 نجف اشرف به مناسبت شهادت وي چنين آماده است :
آري او يك بسيجي نمونه بود همه چيز او بسيجي بود ، يك بسيجي عاشق خدا بود ، يك بسيجي عاشق دعا و نيايش و عاشق ابا عبدالله الحسين . او هيچ موقع احساس خستگي نكرد .


مهدي در حفظ بيت المال بسيار دلسوزانه عمل مي كرد و از كوچكترين اسراف ناراحت مي شد . هر كاري را كه اراده به انجام رسانيدن آن مي كرد با تمام توان و اخلاص انجام مي داد و ديگران را به صبر و تقواي الهي دعوت مي كرد و مي گفت : تمام مصائب و مسائل و مشكلات از بي تقوايي است . نماز و دعايش بسيار با خضوع و با حضور قلب بود .

 از ديگر مشخصات بارز او اطاعت از اوامر ولايت فقيه و به تبع آن فرماندهي بود كه از او يك انسان كامل ساخته بود . ختام انتهاي عمر گرانبار اين كبوتر شكسته بال كه تمامي سعي و تلاشش رسيدن به آستانة قرب و طواف گرد حرم خالي از اغيار يار بود ، با شهادت بود . سردار مهدي رحيم زاده در تاريخ 24/7/66 از باده محبت سرمست شد و به خيل خلوتيان ملكوت و سوختگان عشق حق پيوست .
 


جمعه 24 دی 1389  1:59 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمود وحيد نيا

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

سردار شهيد محمود وحيد نيا در يكي از روزهاي سال 1338 در شهر نخل و نارنج ـ جهرم قهرمان ـ در حاليكه زمين و زمان داغدار شهادت اولين پيشواي نور حضرت مولي الموحدين علي( ع ) ـ بود ، ديده به جهان گشود . وي در دامان پدر و مادري مهربان پرورش يافت و از كودكي تحت توجهات اين دو بزرگوار الفباي محبت را آموخت .


شهيد وحيدنيا تحصيلات خود را تا سال آخر متوسطه ادامه داد و با اخذ مدرك ديپلم نتيجة زحمات چندين و چند سالة خود را دريافت داشت . آخرين سالهاي تحصيل او با ايام شكوهمند انقلاب همراه بود و او كه از روحيه اي مشتاق و متعالي برخوردار بود با شنيدن اولين زمزمه هاي انقلاب ، به امواج خروشان قيام پيوست و در تظاهرات و راهپيماييهاي مختلفي شركت كرد . وي در جريان فعاليتهاي انقلابي ، بارها مورد تعقيب و بازداشت نيروهاي خود فروختة ساواك قرار گرفت اما هر بار مشتاقتر از پيش به صفوف به هم فشردة انقلاب پيوست و انزجار خود را از رژيم ستمشاهي را با مشتهاي گره كرده و فريادهاي آتشين ، اعلام داشت .


سردار شهيد وحيدنيا اندك زماني بعد از انقلاب و به شكرانة اين پيروزي خود را وقف اسلام و حراست از انقلاب و ميهن اسلامي نمود و با عضويت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به خيل سربازان جان بر كف آقا اباعبدالله الحسين ( ع ) پيوست . وي در ادامه به سوي جبهه هاي حق عليه باطل شتافت و استوار و مبارز در عملياتهاي مختلفي از جمله عمليات فتح خرمشهر و عمليات والفجر 8 شركت كرد . اين شهيد بزرگوار در عمليات فتح خرمشهر به شدت از ناحية كمر و شكم مجروح و قريب به يك ماه در بيمارستان شريعتي اصفهان بستري گرديد اما پس از بهبودي نسبي بار ديگر به سوي جبهه هاي نور شتافت و با عنوان فرماندة گردان در چندين عمليات شركت كرد از جمله در عمليات والفجر 8 با عنوان فرماندة گردان ابوذر در جبهة فاو حضور يافت و هر چند در اين عمليات نيز با استنشاق گازهاي شيميايي دشمن به شدت مجروح گرديد ،اما تا لحظة شهادت سخت كوش و مبارز انجام وظيفه كرد .


اندك زماني قبل از حلول سال 1365 غنچه اي سرخ بر پيشاني داغ فاو شكفت و روح آرام و ملكوتي سردار شهيد محمود وحيد نيا در ازدحام دود و آتش و خاكستر در بهاران زخم به پرواز درآمد . 29 اسفند 1364 يادمان پرواز ملكوتي اين عاشق واصل است .

 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:59 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمد علي برزگر

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

آخرين بار كه مي خواست به جبهه برود همه خانواده دورهم جمع شده ومنتظر علي بودند وقتي كه از همه رفقا ودوستان كه خيلي هم به آنها دلبستگي داشت خداحافظي كرد ه بود به خانه آمد.در جمع خانواده با شوخيهائي برگفته از فرهنگ صميمي جبهه شور وحال خاصي ايجاد كرد و به آن محفل كوچك معنويتي ويژه بخشيد .با آن كه چنين جلسات مهربانانه اي بارها خانواده رادورهم جمع كرده بود اما آن شب همه از چهره نوراني ولبهاي پرخنده او مي خواندند كه علي آن علي هميشگي نيست آن شب به ياد ماندني آخرين شب زندگي اودر جمع خانواده وفاميل بود.


شهيد برزگر كه درايام شكوهمند انقلاب حضوري چشمگير در صحنه هاي مبارزه داشت پس از پير وزي انقلاب نيز با گذراندن دوره هاي مختلف آموزشي به خيل جان بركفان سبز پوش سياه پيوست وبا پذيرفتن مسؤوليت هاي مختلف خدمات ارزنده اي را انجام داد وي همزمان با آغاز جنگ تحميلي راهي عرصه هاي خون گرديد ودر غالب عملياتهايي كه توسط لشكر 19 فجر انجام پذيرفت شركت كرد .

جراحت شديد پاگوشه اي از جانبازي واز خودگذشتگي اورابه نمايش گذاشت واوكه دلي مالامال از عشق وشوريدگي داشت ،سرانجام درشامگاه خونين پنجشنبه بيست وشش خرداد 1367 بر قله قلميش در منطقه ماووت زخم اشتياق راباديدار دوست مرهم نهاد وباپيكري پاره پاره به ديدار حضرت دوست شتافت .وي درزما ن شهادت مسؤوليت جانشيني گردان قمر بني هاشم از تيپ امام حسن (ع)رابه عهده داشت وبا مرگ سرخ خود اين مهم رابرعهده ديگر سوختگان همرزم خويش نهاد.سردار شهيد محمدعلي برزگر از شهيدان اهل قلم واز جمله هنرمنداني بود كه غم مويه هاي خود را بعضا به صورت شعر يانوشته به يادگار گذاشته است .

 
 


جمعه 24 دی 1389  2:00 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمد علي دعايي

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

يكي از روزهاي سبز سال 1342 محمد علي دعايي مثل يك تغرل ناب بر شبهاي شعر شيراز چكيد . صميمي ، شبنم خورده و باطروات . اذاني ملكوتي كه آن روز در گوشش طنين انداز شد وجودش را از عشق آكنده كرد . روزها مثل باد گذشتند و حالا محمّد علي ، دانش آموز دبيرستان است و ياد گرفته هر جا نويدي ديد كربلاي كوچكي برپاكند . مدير مدرسه به مادرش مي گويد : ‹‹ علي در دبيرستان اغتشاش برپا مي كند ›› و علي با صلابت مي گويد : ‹‹ من در برابر هر كسي كه بخواهد از طاغوت حمايت كند خواهم ايستاد ›› .


مسجد آتشيها هنوز شعله هاي سركش حضور علي را در خويش احساس مي كند . او هيچ گاه ساكت نيست يا اعلاميه پخش مي كند يا شعار مي نويسد و يا شعار مي دهد . بعد از آزاد شدن از زندان ساواك به عوض دست به عصا راه رفتن با اسلحه گام برمي دارد و سرانجام ميوة نوبرانة بلوغ انقلاب كامل مي شود و حالا سر فصل تازه اي در حضور انقلابي اش باز شده . نام او در رديف نخستين كساني است كه كميتة انقلاب اسلامي شيراز را پايه ريزي كرده اند .


سال 1359 در مدرسة عشق ثبت نام مي كند و رداي زيباي بسيج را بر تن مي نمايد و با عطش سيري ناپذيري به آموختن فنون نظامي مي پردازد . حالا علي مانند ‹‹ اباالفضل ›› ( ع ) نگهبان خيمه هاي هموطنان است و شبهاي پر دلهرة كردستان را با درگيري با منافقين و ضد انقلاب به صبح مي رساندو زخم مي خورد .


آتش جنگ ، دامنگير خرمنهاي مرز كشور شده است و حالا بايد جنگيد . آبادان ، بستان . هر كجا كه بوي جبهه مي آيد . خاك قهرمان پرور ايران خاطرة رشادتهاي او و همرزمانش را هرگز از ياد نخواهد برد .


و ... اي كاش آن روز خورشيد هفدهم شهريور 1360 طلوع نمي كرد . روزي كه علي پس از انهدام يك سنگر تجمعي دشمن ، متبسمانه شكر مي كرد كه ناگاه تركشي بي قرار پيشاني بلندش را بوسه زد و او را راهي افقهاي نامكشوف شهادت كرد .
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  2:01 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمد همامي

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

شهيد محمود همامي در نوروز 1338 در شهرضا ميان يك خانواده كارگري بدنيا آمد با پشتكار و جديت و پشتكار مراحل تحصيل را پشت سر گذاشت وارد دانشگاه شد .محمود به زودي در سلك دانشجويان متعهد و پيوسته باروحانيت در آمد .
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي با تعطيلي دانشگاهها محمود وارد سپاه شده در واحد تبليغات و انتشارات مشغول خدمت گرديد او كه به ضعف فرهنگي مردم به خصوص در روستاها پي برده بود به مدت 10 ماه در منطقه محروم و مستضعف "وردشت " سميرم در خدمت عشاير بود .


شهيد همامي علاوه بر فعاليت هاي فرهنگي و تشكيل كلاسهاي آموزش قرآن به كارهاي عمراني و اقتصادي نيز مي پرداخت تا وضعيت معيشتي عشاير منطقه بهبود پيدا نمايد .
سردار همامي كه به قصد دفاع از سنگرهاي اسلام وارد سپاه پاسداران شده بود با شروع جنگ عزم پيكار با دشمنان اسلام را داشت ولي به لحاظ نياز وي در سميرم و حساسيت اين منطقه و از طرفي كارايي بسيار خوب او كه ثمرات تلاشش حتي تا امروز نيز مشخص است مسئولينن از اعزام وي به جبهه خود داري مي كردند محمود با تلاشهاي فراوان موفق گرديد در تابستان 1360 در جبهه هاي نبرد حضور يابد و در عمليات ثامن الئمه و شكست محاصره آبادان شركت كند او در جبهه ماند تا در عمليات تنگه چزابه به مقبله با متجاوزين بعثي رفت و پس از نبردي سهمگين و جانانه مجروح گشته به شهر ضا جهت مداوا بازگشت .


با بهبود نسبي دوباره به جبهه رفت تا در عمليات بزرگ فتح المبين تا در كنار ساير دلاوران باشد محمود در مرحله دوم عمليات در دشت عباس مجددا مجروح و به مشهد اعزام شد جراحت وي اينبار عميق بود و نيز به معالجه طولاني تري احتياج داشت اين فرصت مناسبي بود كه محمود ازدواج نمايد پس از ازدواج در سپاه شهر ضا مشغول خدمت شد و ساعتهاي متمادي از عمر شريفش را به تدوين صفحات ايثار و حماسه شهيدان گلگون كفن خط سرخ انقلاب اختصاص داد تا اينكه روحيه شهادت طلبي و حماسه آفريني اين عزيزان كه محمود زندگاني آنها را مي نگاشت در خود او شور و شعفي مضاعف ايجاد نمود .


در مرداد ماه 61 براي آخرين بار عازم جبهه شد تا با خون خود سر فصل تازه اي در تاريخ شهادتها و حماسه ها بگشايد اينبار سردار محمود امامي كه در امتحان فداكاري قبول شده بود به معاونت گردان يا مهدي منصوب شد و به خدمت صادقانه در جبهه مشغول گرديد .
عمليات محرم ، عاشوراي محمود بود وي كه مدتها براي رسيدن به آستانه معبود لحظه شماري كرده بود در مرحله دوم عمليات محرم در اوج ايثار و حماسه با مسئوليت جانشيني گردان دعوت حق را لبيك گفت و به جمع شهدا پيوست او كه بخشي از عمر پر بركت خود را صرف تدوين زندگينامه شهدا كرده بود نگارش خون نامه خود را بر عهده ما گذاشت .

 


جمعه 24 دی 1389  2:01 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمدحسن ترابي خواه

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

درتابستان 1330كودكي درجهرم ديده به جهان گشود كه اورا محمد حسن ناميدند.پدرش درنخلستانها ي هميشه سبز جهرم روز وشب تلاش مي كرد كه تادسترنج اوراحت خانواده اي باشد كه اينك چهار مين عضو آن باعشق وشور وعاطفه پابه عرصه حيات گذاشته بود.
شهيد ترابي خواه روزهاي كودكي راتحت توجهات پدرومادر ي مهربان سپري نمود ودرآستانه پاييز سال 1336 دردبستان دهباش جهرم مشغول به تحصيل گرديد وي دوران مختلف تحصيل رابا موفقيت پشت سرگذاشت وبادريافت مدرك ديپلم طبيعي از دبيرستان خواجه نصير جهرم وارد دانش گاه فني شيراز شد ورشته مكانيك راجهت ادامه تحصيل در مقاطع عالي برگزيد.


درسال 1353 وبعدازاتمام دوره كارداني به خدمت نظام درآمد وفنون نظامي وآموزشهاي رزمي رادر دوره دوساله خدمت فراگرفت وي درسال1335 به استخدام آموزش وپرورش در آمد ودرمدارس شهرستان لار ساعاتي از عمر گرانبهاي خودرابه تعليم وتربيت اختصاص داد آن شهيد بزرگوار فعاليت هاي سياسي خودراازهمين زمان ‌آغاز كرد وباتكثير وتوزيع اعلاميه هاونوارهاي حضرت امام گامهاي مؤثري درافشاي ماهيت پليد رژيم برداشت خانه كوچك ومحقرايشان پايگاه فعاليتهاي سياسي بودو بسياري ازكساني كه دل به فرداهاي روشن انقلاب بسته بودند درهمين مكام مقدس به سازماندهي تظاهرات وراهپيماييها وانجام ديگر فعاليتهاي انقلابي مي پرداختند وي درجريان همين مبارزات بارها مورد تعقيب و بازداشت قرار گرفت ،اما اوكه به اهداف متعالي خويش اعتقاد راسخ داشت هربار مشتاق تر ازپيش به جمع دوستان انقلابي خود پيوست تااينكه طلوع فجر پيروزي از مشرق ولايت دميد وسرود پيروزي درگوشه گوشه ايران اسلامي نواخته شد.


سردارشهيد محمد حسن ترابي خواه پس ازپيروزي انقلاب به همراه جمعي ديگر از مردان خون وقيام اولين هسته كميته را درجهرم بنيان نهادوخودباپذيرفتن مسؤوليت كميته فعاليتهاي چشمگيري راعليه دشمنان اسلام وانقلاب آغاز كر دوي درادامه رسما به عنوان يك سرباز جان بركف درسپاه تازه تاسيس جهرم انجام وظيفه كرد تااينكه شعله هاي آتش جنگ از جنوب كشورزبانه كشيد.


سردار شهيد ترابي خواه به علت دارا بودن مسؤوليتهاي حساس در سپاه به مدت يك سال از حضور درميادين جنگ محروم ماند امادراوايل اسفندماه1360 باشوروحالي خاص به جمع طلايه داران مكتب نورپيوست وباپذيرفتن مسؤوليت فرماندهي وسازماندهي سنگرسازان بي سنگر در جهاد سازندگي در عمليات غرور آفرين وسرنوشت ساز فتح المبين شركت كرده وباجديت تمام به انجام امور مهندسي عمليات همت گماشت وباسعي وتلاش بسيار گامهاي مؤثري درپيروزي رزمندگان اسلام برداشت به گونه اي كه هنوز بعد از سالها نام بلند اودرميان حماسه سازان هشت سال دفاع مقدس به نيكي مي در خشد اگرچه مدت زمان حضوروي در جبهه از 25 روز تجاوز نكرد سرانجام وي در پنجم فروردين 1361 درجريان عمليات يادشده مورد اصابت تركش خمپاره قرار گرفت ودرشهرك خلخال شوش در منطقه اي معروف به تپه سبز باتقديم خون سرخ خويش به افتخار شهادت نايل آمد بدين ترتيب كارنامه افتخارات يكي ديگر از مردان خون وحماسه بسته شد وسرداري ديگر به خيل عاشقان شقايق پيشه پيوست .ازاين شهيد دوفرزند به يادگار مانده است كه دومين فرزند آن بزرگوار اندك زماني بعد از شهادت پدر چشم بر نگاه اندوهبار مادر گشود وبه يادمان عمليات فتح المبين ورمز مبارك يازهرا نام بلند زهرا را براي اوبر گزيدند .ديگر فرزند شهيد مهدي نام دارد كه دربخشي از وصيت نامه شهيد برتربيت صحيح او تاكيد شده است.
 


جمعه 24 دی 1389  2:01 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمّد رضا بديهي

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

وقتي با شمال نسيم در انتهاي جاده شيراز ـ فسا به ‹‹ تل كديوري ›› مي رسي در حقيقت به دروازة شهري تاريخي رسيده اي كه از همان ابتداي ورود با عطر نجيب نارنج به استقبال تو مي آيد . چشم كه باز مي كني از بين تمام مردم شهر شهيد محمد رضا بديهي لبخند مهربان و هميشگي از بلنداي تابلويي كه به يادمان او و سه تن از سرداران شهيد گردان فجر بر سر در شهر آويخته شداست به تو خير مقدم مي گويد و. در همان ابتدا دلت را جا مي گذاري و ديروزهاي خون و حماسه را در نگاه معصوم ‹‹ او ›› تكرار مي كني .

به ياد ‹‹ حاج محمود ›› مي افتي و ‹‹ مرتضي ›› را در تبسمي مهربان لبخند مي زني و در بوي باروت شناور مي شوي . تازه يادت مي آيد كه به نارنجستان فسا رسيده اي ، به شهر المهدي ( عج ) به شهر مردان فجر ، به شهر سرداران گمنام ، به شهر شهيد اسلامي ، شهيد كيهان پور و به شهر شهيد محمد رضا بديهي ، شهيد بزرگواري كه عملياتهاي شكست حصر آبادان ؛ رمضان ؛ ثامن الائمه ؛ فتح المبين ؛ بيت المقدس ؛ والفجر مقدماتي و والفجر 1 و 2 و 4 و 8 و عمليات خيبر و بدر و كربلاي 4 و 5 قهرمانيهاي اوست .

دنبال شهيد مي گردي ؛ كجا ؟ هر جا كه باشد وانگار دنيا را به تو داده اند وقتي در پرونده هاي كنگرة سرداران ( خلاصة خوبيها ) به نام مقدس شهيد مي رسي ، پرونده را كلمه كلمه مي خواني ؛ شهيد محمدرضا بديهي ؛ فرزند : مرتضي ؛ تاريخ تولد : 18 / 3 /1340 ؛ متأهل ؛ داراي سه فرزند ؛ ميزان تحصيلات : سوم راهنمايي ؛ عضويت در بسيج : 1 / 7 / 59 ؛ مسئووليت شهيد در جبهه : وي از مؤسسان گردان هميشه پيروز فجر از لشكر 33 المهدي بود ؛ آخرين مسئووليت شهيد در جبهه : فرماندهي گردان : شرح رشادتها ؛ اين پاسدار سرافراز انقلاب در عمليات كربلاي 5 اگر چه چندين بار مجروح گرديد اما حاضر نشد به عقب برگردد و آن چنان پايمردي و ايستادگي كرد تا به درجة رفيع شهادت نايل آمد ؛ تاريخ شهادت : 9 / 11 / 65 ؟ محل شهادت ؛محور شلمچه .

با نام خونين ‹‹ شلمچه ››بغض ؟ گلويت را مي گيرد و با همين چند جملة ساده در عطرافشان بهار 1340 زاده مي شوي و در نهم بهمن ماه 1365 با اصابت تركش خمپاره با خودت بدرود مي گوئي و در برزخي از رفتن و ماندن آخرين وصاياي خودت را مويه مي كني : ‹‹ خدا را فراموش نكنيد ، در هر حال به ياد خدا باشيد و از او كمك بخواهيد . پيرو ولايت فقيه باشيد پيرو خون شهدا .››
تو در خاطرات نيلوفري خودت گم مي شوي اما تمام نمي شوي ، از پيرمردي سراغ گلزار شهداي امام زاده حسن را مي گيري تا فاتحة اين روزهاي ناصبور و اين همه حسرت را يكجا بخواني .
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  2:01 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمد حسن فرد

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

شهر مذهبي استهبان در نهم شهريور 1340 شاهد تولد كودكي بود كه در خانواده اي متدين ديده به جهان گشود . ميلاد او را آبشاران هميشه جاري استهبان با رقص دلفريب خود در ميان درختان نار و انجير و چنار جشن گرفتند . او را به ميمنت نام مبارك حضرت رسول اكرم (ص) محمد ناميدند . محمد دوران مختلف تحصيل را به ترتيب در دبستان مغربي ، مدرسه راهنمايي دهخدا و دبيرستان امير كبير پشت سر گذاشته و نهايتاً موفق به اخذ مدرك ديپلم تجربي گرديد .


شهيد حسن فرد كه در طول دوران پر شكوه پيروزي انقلاب اسلامي در تمام صحنه هاي مبارزه حضور فعال داشت بعد از پيروزي انقلاب و شروع جنگ تحميلي نيز در لباس يك بسيجي صادق و با ايمان ، علم مبارزه بر دوش گرفته و چندين سال از عمر پر بركت خود را در خدمت نظام و ولايت جنگيد و حماسه هايي جاويدان از خود به يادگار گذاشت . در چندين عمليات از جمله عمليات آزادسازي خرمشهر ، شكست حصر آبادان با عنوان فرماندة گردان شركت كرد و در جريان همين مبارزات چندين بار نواحي مختلف بدن مجروح گرديد .


تپه 75 منطقه عملياتي شرهاني در تاريخ بيست ويكم آذر ماه 1361 در يك ناگهاني سرخ از قطره قطره خون شهيد رنگين شد و شهيد محمد حسن فرد در هاله اي از نور به ديدار دوست شتافت . پيكر مطهر شهيد پس از 14 سال در محرم 1375 در منطقه جنوب كشف و در عاشوراي همان سال بر دستهاي مردم قهرمان و شهيد پرور در استهبان تشييع گرديد و در گلزار شهداي اين شهر به خاك سپرده شد .


حجب و حياء فروتني و تواضع ايمان و اخلاص وجود عارفانة اورا نورانيتي خاص بخشيده و لبخندي مهربان همچون غنچه اي نو شكفته ، چهرة خندان و متبسم اورا پرطراوت و شادي كرده بود . وي براي ديگران احترامي خاص قائل بود پدر و مادر رنج كشيده اش را بسيار دوست داشت .
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  2:01 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمد نوري

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

روستاي اسير از بخش گله دار لامرد در سال 1334 با اولين گريه كودكانه نوزادي از تيره سرخ شقايق تولدي دوباره يافت و در شميم روح بخش اذان ، اسپند سوز نام سرداري رشيد را جشن گرفت . سردار شهيد محمد نوري افتخار مردم خون گرمي است كه هنوز آوازهاي زخمي او را شروه شروه مي كنند و يادمان رشادتهاي او در عملياتهاي فتح بستان ، طريق القدس ، فتح المبين ، بيت المقدس ، والفجر 8 و كربلاي 3 و 4 را به تكريم و تعظيم نشسته اند .


شهيد محمد نوري در دوران كودكي به آموختن كلام نوراني الهي همت گماشت و قبل از شروع تحصيلات ، قرآن را در مكتب خانه هاي روستا فرا گرفت . وي در ادامه راهي مدرسه گرديد و تحصيلات خود را تا سال پنجم ابتدايي ادامه داد اما به علت مشكلات خانواده از ادامه تحصيل باز ماند و در كنار ديگر برادرانش در كارگاه جوشكاري مشغول به كار شد .
شهيد سالياني از عمر پر بار خود را با رنج و محنت سپري كرد تا اينكه در سال 1352 به خدمت سربازي فراخوانده شد . وي خدمت نيمه تمام خود را پس از انقلاب با گذراندن شش ماه دوره احتياط به پايان رساند و با مهارتهايي كه در طول ساليان آموخته بود به عضويت سپاه پاسداران ‹‹ عسلويه ›› در آمد . شهيد اندك زماني قبل از شروع جنگ سنت حسنه حضرت رسول اكرم ( ص ) را به جا آورده و همسري شايسته برگزيد كه ثمره اين ازدواج فرخنده يك فرزند پسر و دو فرزند دختر مي باشد .


سردار شهيد نوري در تاريخ 8 آذرماه 1360 از طريق سپاه راهي جبهه هاي نور گرديد و با پذيرفتن مسئوليتهاي مختلف ، چندين سال از عمر خود را در دفاع از اسلام و ميهن اسلامي گذراند . وي در عمليات طريق القدس مورد اصابت تير و تركش دشمن بعثي قرار گرفت و به شدت مجروح گرديد ، با اين همه دست از مبارزه بر نداشت و در چندين عمليات با عنوان فرمانده گردان حضور يافت . عمليات كربلاي 4 خاطره پرواز ملكوتي اوست .


آري سردار شهيد محمد نوري در سرانجامي سرخ محور ‹‹ ام الرصاص ›› را از قطره قطرة خون خويش رنگين ساخته و در اثر اصابت تركش خمپاره با پيكري پاره پاره به ديدار دوست شتافت . ديماه خونين 1365 يادمان پرواز كبوتران سفيد بالي است كه آرام و سبك بال در آسمان زخمي جنوب به پرواز در آمدند ، سرداران گمنامي كه آخرين نماز عارفانه خود را با خون ، وضو ساختند و ديدار كعبه جمال را با پيكري خونين احرام بستند.
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  2:01 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمد رحيمي

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

سردار شهيد محمد رحيمي در سال 1338 در روستاي زمان آباد زرين شهر در خانواده اي مستضعف ديده به جهان باز كرد . پدر و مادرش به لحاظ دامداري اكثراً در كوه هاي بختياري به سر مي برند و زندگي عشايري داشتند . محمد همراه برادر بزرگ خود به تنهايي در روستا به تحصيل پرداخت و پس از آن جهت پيدا كردن كار روانه اصفهان شد و رد يك كارگاه صنعتي به كار مشغول شد تا امرار معاش نمايد .


او اعتقاد عجيب به اسلام و ائمه اطهار داشت به نحوي كه ارتباطش با روحانيت پيوسته مستحكم بود و در ماه محرم نوحه سراي مصائب حسيني بود . در سال 1356 به خدمت وظيفه رفت ولي چيزي نگذشت كه به امر مقتداي خود امام خميني (ره) از پادگان گريخت و به جمع امت مسلمان و معترض پيوست . در اكثر تظاهرات و اعتراضات مردمي در اصفهان حضوري فعال و شركتي مستمر و آگاهانه داشت .


شهيد رحيمي پس از پيروزي انقلاب اسلامي به جمع سبزپوشان سپاه پيوست و از آنجا به كردستان رفت و مدت يكسال كسي از او خبر نداشت . عادت او بود كه به كسي نمي گفت چه كار مي كند و كجاست مبادا ريا شود . حتي در سال 1358 كه مدت شش ماه جهت آموزش به لبنان رفته بود بعد از شهادت خانواده اش متوجه شدند .


با شروع تجاوز رژيم عراق به جبهه هاي جنوب شتافت و تا آخر آنجا ماند . با عزل بني صدر در عمليات فرمانده كل قوا حضور يافت و از ناحيه پا به شدت آسيب ديد . پس از آن ازدواج نمود و سه روز پس از ازدواج در حاليكه هنوز عصا به دست راه مي رفت بانگ رحيل كاروان به گوشش خورد و به جبهه عزيمت نمود .


محمد در لشگر امام حسين و تيپ قمر بني هاشم در سمت فرماندهي گردان محور به هدايت رزمندگان مشغول بود و آنچنان تمام وجود خويش را در اختيار جنگ گذاشته بود كه كمتر مرخصي مي آمد و تمام وقت او در جبهه مي گذشت .
در عمليات بدر در سال 63 مجدداً مجروح شد و پ از بهبود نسبي به مشهد مقدس مشرف شده با تضرع و زاري تمام از هشتمين پيشواي شيعيان خواست كه بزودي از شربت شهادت سيراب گردد . گويي آن امام غريب شفاعت او را نمود ، كه دعايش بزودي به هدف اجابت نشست .
شهيد محمد رحيمي در عمليات والفجر هشت كه مسؤوليت محور عملياتي را عهده دار بود به آرزوي ديرينه خود رسيد .
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  2:02 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمّد پيروزبخت

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

در صبحگاهان شبي كه تپة معروف ‹‹ ولاي گو ›› حلبچه فتح شده بود ، دشمن سخت بر آن منطقه جولان مي داد . من و محمّد براي ديده باني به آن سمت رفته بوديم . با ديدن برج و باروهاي دشمن ، گوشه اي سنگر گرفته و با دوربين منطقه را زير نظر داشتيم . چشمهاي شيشه اي دوربينمان از تمام دنياي آدمها تنها كوه و تپه هاي خاكي دشمن را مي ديد و سيمهاي خاردار پيچ پيچ و اخمويي كه خاك معصوم را در چنگالهاي آهني خود گرفته بودند . فكر كردم خواب مي بينم ، اما خوب كه دقيق شدم ديدم جواني در روز روشن و در ميدان ديد دشمن كوردل ، با احتياط سيم خاردارها را باز مي كند و جلو مي رود . به چشمم آشنا آمد ، فكر كردم اشتباه مي كنم اما .... باورتان نمي شود ! محمّد خودمان بود !!! تعجب كردم . او كه چند دقيقه پيش در كنار من بود . چطور با اين سرعت خود را به چند متري دشمن رسانده بود (1) ؟!!!


سردار شهيد محمّد پيروز بخت در سال 1361 در حالي پا به عرصه هاي جهاد و مبارزه گذاشت كه تنها سيزده بهار از زندگي پر بار خود را سپري كرده بود ‹‹ اردكان ›› قهرمان و شهيدپرور در سال 1348 با سپيدارهاي سربه فلك كشيده اش ، ميزبان اين غريب كوچك بود . شهيد پيروز بخت سالهاي مدرسه را در زادگاه خود پشت سر گذاشت و نهايتاً تحصيلات خود را تا سوم دبيرستان در رشتة علوم تجربي ادامه داد . وي كه چند سال ابتداي جنگ را در شور و شوق مبارزه گذرانده بود در سال 1361 با شور و حالي خاص از طريق بسيج سپيدان به جبهه هاي نور عليه ظلمت اعزام گرديد و با پذيرفتن مسئووليتهاي مختلف در عملياتهاي خيبر ، والفجر 8 و عمليات كربلاي 4 و 5 شركت كرد . شهيد پيروزبخت كه در سالهاي نخستين جنگ به عنوان يك بسيجي ساده پا به عرصه هاي خون و حماسه گذاشته بود با ادامة جنگ و با شايستگي و رشادتهايي كه از خود بروز داد وظايف خطيري را عهده دار گرديد ، از جمله در بسياري از عملياتها با عنوان مسئوول محور به انجام امور محوله پرداخت .
چهارم خرداد ماه 1367 سرزمين خونرنگ شلمچه در غروبي اندوهبار در سوگ آسمان ـ مرد غريبي نشست كه با پيكري خونين دنيا را به اهلش واگذاشت و خود عاشقانه به برادر و ديگر همرزمان شهيدش پيوست .


راستي حكايت شيريني بود ؛
عشق :
ـ گذر دريا ازدريا ـ
از سنگ چين شرم و اضطراب
در آب مي لغزيدي و مي خنديدي
اما من يكبار ،
فقط يكبار ،
پايم لغزيد و يك عمر دريا گريستم .
هنوز دل سنگي ‹‹ چله گاه ›› غم سترگ مرا خون مي گريد .
بالا بلند ايلياتي من !
چله گاه (2)حكايت شيرين مردان مردي است كه در اوج شكوه فرهاد زيستند .


1 ـ اين خاطره از زبان يكي از همرزمان شهيد بازنويسي شده است .
2 ـ چله گاه : كوهستاني زيبا با آبشارهاي افشانش كه در چند كيلومتري سپيدان قرار دارد .


 

 
 


جمعه 24 دی 1389  2:02 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمد حسين فولادفر

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

چند روز بعد از واقعه خونين پانزده خرداد1342 اولين گريه هاي كودكانه محمد حسين سكوت شوم ستم شاهي راشكست وبدين ترتيب يكي ديگر ازسرداران سبز پوش سپيده پابه عرصه حيات گذاشت پانزده سال بعد مشتهاي گره كرده وفريادهاي آتشين اووهزاران شوريده ديگر درهم آميخت وپايه هاي حكومت طاغوت رابه لرزه درآورد وبه راستي اين همه تجسم كلام نوراني مردي بود كه درآغاز ين روزهاي قيام ياران خودراهمان اطفال آرميده درگهواره ها ميدانست محمد حسين از شيفتگان آن پير كبير بود وهمواره دربزرگداشت مقام روحاني امام (ره)تاكيد خاص داشت .


سردارشهيد فولادفر دركنار مبارزات انقلابي ازادامه تحصيل نيز غافل نماند وپس ازگذراندن دوره هاي ابتدايي وراهنمايي وارد دبيرستان شد .تحصيلات وي به دلايلي درسال سوم متوسطه متوقف ماند واو با پيوستن به خيل سبزانديشان سرافراز سپاه رسما به عضويت اين نيروي مردمي درآمد.


عرصه هاي خون ومبارزه درطول هشت سال دفاع مقدس رشادتها ي اين سردار شهيدرابه منصه ظهور رساند وفضائي مناسب رابراي رشد معنوي ودوران بالندگي فكري وي فراهم ساخت .سردار شهيد محمد حسين فولادفر كه از ابتدا جنگ به عنوان يك نيروي ساده درجبهه هاي نور عليه ظلمت حضور يافته بود بابروز شايستگيهايش به سمت جانشيني يكي از گردانهاي لشكر نوزده فجر برگزيده شد وسالياني عزيزاز عمرپربار خودرادراين مقام مقدس به پاسداري از حريم اسلام وكشور اسلامي پرداخت .عملياتهاي فتح المبين ،والفجر،1و2 خيبر ،بدر والفجر 9،كربلاي 4و5 گوشه اي از حماسه آفريني هاي اين سردار سلحشور رابه نمايش گذاشت وچندبار مجروحيت درعملياتهاي يادشده زخمهاي عميق عشق رابيش ازپيش دروجود وي شعله ور ساخت.


سردارشهيد محمد حسين فولادفر پس از عمري مشتاقي ومهجوري سرانجام درتاريخ پنجم آذرماه 1366 سانحه اتومبيل درجاده سوسنگرد رابهانه ساخت وباپيكري خونين به ديدار دوست شتافت . آري روح ملكوتي آن عاشق شوريده اين گونه درخلسه شوق روبه سمت آبي اشراق به پرواز درآمد.
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  2:02 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها