عنوان : سردار شهيد محمود يزدان جو
تاريخ
:
1389/04/13
<>
يادش به خير آن روزها باد كه مي آمد تمام 7 سالگيمان را دنبال قاصدكهايي مي دويديم كه از سمت نگاه تو مي آمدند . گونه هاي تو كه گل مي انداخت ، سيبها شكوفه مي دادند با اين همه هنوز پاسخي براي گريه هاي بي دليل آن روزها نيافته ام با آنكه مي دانم آب نبات چوبي آفتاب ، پاسخ تمام سوالهاي بي جواب كودكانه ما بود .
يادش به خير آن روزهاباد كه مي آمد با همان لبخندهايي كه بوي بهار نارنج مي داد . دورتا دور ‹‹ مسجد حوض ماهي ›› را طواف مي كرديم و پاپتي تا ‹‹ محلة پايين ›› مي دويديم و اين تازه آغاز آوازهامان بود . يادش به خير آن روزها كه باد مي آمد ...
همبازي ديروزهاي من پسرك كوچكي بود كه شايد امروز ديگر خوابهاي رنگي مرا از ياد برده باشد اما هنوز به احترام چند سالي كه خود را كوچكتر مي دانستم برايم بزرگ و به ياد ماندني است .
در پاييزان سال 1343 چون بهار در برگ ريزان باد شكفت و شهر را غرق بوسه و تبسم كرد . در روز 3 شعبان المعظم ، در حاليكه فرشتگان آسمان ميلاد سومين آفتاب اشراق را غرق پايكوبي بودند محمود چون شكوفه بر شاخه دستهاي خشكيده خزان زده مادر گل كرد و لبخند مهر را بر گونه هاي افسرده او نشاند .
شهيد محمود يزدان جو تحصيلات خود را تا سال اول دبيرستان ادامه داد و در سال 1360 در حاليكه مادر با كاسه پر آب چشم با او وداع مي كرد به سلحشوران هشت سال دفاع مقدس پيوست . عمليانهاي فتح المبين و والفجر 8 اگر چه زخمهايي ماندگار بر پيكر منور او نشاند اما مرهم زخم مردم قهرمان پروري بود كه لحظه لحظة جنگ را با چشماني گريان و دلي اميدوار دنبال مي كردند .
آن پرنده آبي كه دلي به عظمت بزرگترين درياهاي هستي داشت در ادامه دل به امواج خروشان سپرد و با گذراندن دوره هاي مختلف آموزش غواصي به عنوان يك نيروي زبده و كارآمد در حماسه هاي ماندگاري چون والفجر 8 شركت كرد . وي در ادامه با عنوان معاونت گردان دريايي ، سالياني از عمر عزيز خود را در جهاد و مبارزه گذراند و سرانجام در تاريخ 7 تير ماه 1365 درياي نيلگون خزر او را چون دري گرانبها در آغوش گرفت .