0

زندگی نامه شهدای شاخص

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد مصطفي قديري

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

شهيد مصطفي قديري با پيروزي انقلاب اسلامي گمشدة خويش را باز يافت و مثل اينكه تولدي دوباره يافت . در تمام طول تحصيل در فلاور جان ، لارگان و وندارت ، هميشه همسو با انقلاب حركت كرده بود .

 از زمان تولد در سال 1338 والدينش كه از خادمان خاندان نبوت بودند او را در اين مسير قرار داده بودند . او در سال 57 به چيزي رسيد كه سالها براي آن تلاش كرده و مخاطرات را به جان پذيرفته بود . مصطفي از مؤسسين صندوق قرض الحسنه انجمن اسلامي و پايگاه مقاومت بسيج لارگان بود .

 در حاليكه دانش آموز بود به عضويت سپاه در آمده و در سال 59 به كردستان اعزام شد و در سال 60 ديپلم خود را گرفت . پس از آن به عنوان مسئوول آموزش در سپاه فلاورجان مشغول انجام وظيفه شد .او در كلاس آموزش يك مربي خشن و جدي و پركار بود ولي پس از پايان كلاس يك دوست شوخ و خوش اخلاق براي نيروها بود .


به لحاظ نياز سپاه به شهيد قديري از اعزام او به جبهه ممانعت مي شد تا اينكه در سال 60 با موتور به پادگان 15 خرداد اصفهان رفته از آنجا بدون اطلاع به خانواده و سپاه به جبهه اعزام شد و در جبهة فياضية آبادان به پدافند پرداخت .
در عمليات ثامن الائمة مصطفي فرماندهي دسته آر پي جي زن را بر عهده داشت و با رشادت و شجاعت خود نظر فرماندهان را به خود جلب نمود به طوريكه در عمليات محرم فرمانده گروهان و بعد گردان شد و در عمليات والفجر مقدماتي در سال 61 فرماندهي محور تيپ 2 از لشكر 8 نجف اشرف را بر عهدة او گذاشتند .


سردار قديري راه خود را برگزيده و تاآخردر آن راه باقي ماند .
در پايان ذكر اين نقطه لازم است سردار مصطفي قديري كه هميشه مي گفت يك بار كه سهل است دو صد بار بميرم و اين جمله هميشه ورد زبانش بود ، در عمليات والفجر مقدماتي مفقود الجسد شد و به جز خاطرة دلاوريها و حماسه سازيها چيزي از او به دست ما نرسيد .
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:56 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمّد مهدي حكمت پور

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

شهر مذهبي و تاريخي جهرم با آن مردم هوشيار و بيداردل در سال 1341 اندك زماني قبل از واقعة خونين خرداد 1342 شاهد تولد كودكي از شقايقزار عشق و شور معرفت بود كه به يمن نام فرخندة دوازدهمين اخترتابناك آسمان امامت و ولايت او را محمد مهدي ناميدند . وجود مبارك او از كودكي فقر و فراق را تجربه كرد و در پنجمين بهارزندگي به سوگ پدري مهربان نشست كه دستان پرپينه اش يادگار ساليان سال كار و رنج و مرارت بود . خانواده بعد از مرگ جانسوز پدر در سراشيب فقر و محروميت افتاد و اين شهيد عزيز جهت امرار معاش و تأمين زندگي در كنار تحصيل به كارهاي مختلفي اشتغال ورزيد و با وجود تمام مشكلات ، وي توانست دوران مختلف تحصيل را پشت سرگذاشته و وارد دبيرستان شود .


شهيد حكمت پور بعد از انقلاب به عضويت بسيج در آمد و بعد از گذراندن آموزشهاي لازم راهي كردستان شد و پس از ماهها مبارزة پيگير با منافقين كوردل بارديگر به جهرم بازگشت و تحصيلات خود را تا مقطع ديپلم ادامه داد . اندك زماني بعد لباس سبز سپاه برازندة قامت او گرديد و همزمان با شروع جنگ تحميلي با عنوان يك پاسدار جان بركف به مصاف دشمن بعثي رفت و در عملياتهاي مختلفي از جمله بيت المقدس ، آزادسازي خرمشهر ، كربلاي 5 و ... شركت كرد . سردار شهيد حكمت پور با پذيرفتن مسئووليتهاي مختلفي از جمله معاونت گروهان گردان به عنوان يكي از نيروهاي زبده انجام وظيفه كرد كه خاطرة قهرمانيها و رشادتهاي او در گردان سيدالشهداء ( ع ) را هرگز همرزمان او در تيپ هميشه پيروز المهدي از ياد نخواهند برد .


خورشيد مغموم در صبحگاهان هفتم بهمن 1365 در حالي سر از خواب دوشينه برداشت كه سرداري از سلالة سبز سحر ، آرام سر بر بالين دوست نهاده و با پيكري خونين بر دستهاي مضطرب شلمچه جان داد. عمليات خونين كربلاي 5 خاطرة پرواز ملكوتي او و صدها عاشق دلسوخته اي است كه به شوق ديدار دوست ، عاشقانه جان باختند تا گواه مظلومي ملتي باشند كه تنها جرمشان آزادي و آزادگي بود .


سردار شهيد محمّد مهدي حكمت پور اين گونه در عروجي آسماني ، با پيكري پاره پاره و بي سر ، نداي ‹‹ هل من ناصر ينصرني ›› حسين زمان را لبيك گفته و به خيل ره يافتگان وصال پيوست . پيكر مطهر او پس از يك ماه در منطقة شلمچه كشف و در مراسمي باشكوه در شهر قهرمان پرور جهرم تشييع گرديد ودر گلستان فردوس اين شهر به خاك سپرده شد .
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:56 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمّد كشتكار

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

وقتي كه تير به بازويش خورده بود ، به او گفتم : اي كاش تير كمي رد مي كرد و به بازويت نمي خورد . با همان لبخند هميشگي به شانه ام زد و گفت حاجي ؛ من لايق نبودم و گرنه اگر خدا مرا دوست مي داشت كمي اين طرفتر مي خورد و با انگشت به روي قلبش اشاره مي كرد و گفت اين ... جا !! مدتها بعد وقتي كه از اين دنياي خاكي و پوشالي چشم پوشيد به ديدار او رفتم ، پيكر غرقه به خونش با هزار زبان با من سخن مي گفت . پيراهنش را كه باز كردم ديدم دقيقاً تير به همان جائي اصابت كرده است كه او اشاره كرده بود و به قول خودش معلوم بود كه خدا خيلي دوستش داشته است .


سردار شهيد محمد كشتكار در سال 1336 در روستاي صادرة لامرد ديده به جهان گشود و تحت توجهات پدري مهربان و فرهيخته كلام نوراني الهي را آموخت و با مباني مذهب و احكام آشنا گرديد . وي تحصيلات خود را تا سوم راهنمايي ادامه داد اما به علت مشكلات خانواده از ادامة تحصيل بازماند و جهت امرار معاش به كارهاي مختلفي اشتغال ورزيد . شهيد كشتكار در جريان انقلاب با شركت در تظاهرات و راهپيمايي ها در فعاليتهاي انقلابي حضوري چشمگير داشت و پس از پيروزي انقلاب نيز با پوشيدن لباس سبز سپاه رسماً به عضويت اين نيروي مردمي درآمد تا دين خود را به اسلام و انقلاب ادا نمايد . وي پس از مدتي به فرماندهي سپاه علامرودشت منصوب گرديد و خدمات ارزنده اي را به انجام رساند . وي همچنين مدتي فرماندهي سپاه اشكنان را عهده دار گرديد و مدتي نيز به عنوان مسئوول آموزش عقيدتي و معاونت قضايي انجام وظيفه كرد .


سردار شهيد محمد كشتكار علاوه بر مسئووليتهاي ياد شده ، در جبهه نيز در عملياتهاي مختلف شركت كرده و مسئووليتهاي خطيري را عهده دار گرديد . وي در عمليات كربلاي 5 فرماندهي گردان غواص حضرت رسول ( ص ) را به عهده داشت و اين در حالي بود كه در عمليات بدر و والفجر 8 با عنوان فرماندة گروهان انجام وظيفه كرده بود . اين سردار شهيد و اين بسيجي مخلص در مدت زمان حضور در جبهه ، در عملياتهاي مختلفي از جمله شكست حصر آبادان ، خيبر ، بدر ، والفجر 8 و كربلاي 4 و 5 شركت كرد و در اين ميان پيكر نازنينش بارها مورد اصابت تير و تركش دشمن قرار گرفت ، از جمله در شهر بوكان به شدت از ناحية بازو مجروح گرديد .


سردار شهيد كشتكار در نوزده ديماه 1365 در حالي با سرزمين خونرنگ شلمچه بدرود گفت كه سلحشوران كربلاي 5 ـ اگر چه با تقديم هزاران شهيد گلگون كفن ـ پرچم فتح و پيروزي را آن سوي مرزهاي ايران اسلامي به اهتزاز درآوردند .

 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:56 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمود احمدي

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

سردار شهيد محمود احمدي ، شقايقي ديگر از بوستان سرخ شهادت در سال 1334 در فراشبند و در خانواده اي منور به نور ايمان تولد يافت . از اوان كودكي قدم در راه علم و معرفت گذاشت و در مكتبخانة عشق ، كلام نوراني الهي را تلاوت كرد و روح متعالي خنويش را در اين زلال سبز تطهير ساخت .

 وي دوران ابتدائي و راهنمايي تحصيل را در فراشبند پشت سر گذاشت ، سپسراهي كازرون گرديد و دوره متوسطه را نيز با دريافت مدرك ديپلم به پايان رساند . سالهاي پر التهاب خون و قيام با آخرين روزهاي تحصيل وي همراه بود و او كه دلي مالامال از عشق و شور و ايمان داشت با مشتهاي گره كرده و فريادهاي كوبنده به امواج خروشان قيام پيوست و استقلال ، آزادي و جمهوري اسلامي را فرياد كرد

. زبان شهيد ، زبان گوياي انقلاب بود و او در هر موقعيتي كه ايجاب مي كرد با كلام كوبنده و دلنشين خود به روشنگري امت اسلامي و افشاي ماهيت پليد رژيم مي پرداخت . وي در مهر ماه 1359 و همزمغان با آغاز جنگ تحميلي در هيئت اولين گروه اعزامي راهي جبهه هاي حق عليه باطل گرديد و تا واپسين روزهاي سال 1362 بطور مداوم در جبهه حضور يافت ، هر چند مجروحيت شديد وي در عمليات فتح المبين به بستري شدن او انجاميد و او به مدت شش ماه از حضور مجدد در جبهه باز ماند .

وي همچنين در عملياتهاي ديگري از جمله محرم و والفجر 1 شركت كرد و بعنوان فرمانده گروهان به مصاف دشمن بعثي رفت .
شبهاي مغموم جبهه ، خلوتگاه او و صدها عاشق دلسوخته اي بود كه در آن حزن معصوم و در راز و نيازهاي بي تكلف خود ، شوق ديدار دوست را در نورافشان اشك مويه كردند . شهيد احمدي انس و الفتي خاص به نماز شب داشت و همواره ديگران را به انجام نوافل برگزاري ادعيه خصوصاً دعاي كميل توصيه مي كرد .
منطقه جفير پس از بمباران هوايي دشمن در سوم اسفند 1362 شقايقزار خون شهيد محمود احمدي و تعدادي ديگر از
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:56 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد مهدي خندان

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

زندگینامه شهید


زندگینامه

(( مهدي )) به سال 1341 در روستاي (( ناران )) ، از توابع (( لواسان كوچك )) ، در روز عاشوراي حسيني در خانواده اي زحمتكش ، اما مومن و مذهبي به دنيا آمد . پدر و مادر ، در تربيت و تمشيت او از هيچ كوششي دريغ نكردند . مهدي دورة ابتدايي را در زادگاه خود با نمره هاي خوب به پايان رساند . او از ده سالگي ، در كارهاي كشاورزي به پدرش كمك مي كند . مهدي از اوان كودكي ، با احساسات پاك مذهبي رشد مي يابد و در مجالس مذهبي ، همراه پدر شركت مي كند . او به مداحي اهل بيت عشق مي ورزد و در مراسم عزاداري ، به مداحي مي پردازد و به عنوان ذاكر اهل بيت ، در مراسم عزاداري محرم ، با شوق و اشتياق زيادي ، با بچه هاي روستا عزاداري مي نمايد.
او دورة راهنمايي را در سال 1353 با موفقيت پشت سر مي گذارد و پس از آن به هنرستان (( دكتر احمد ناصري )) تهران وارد مي شود . و سر انجام در سال 1357 پس از تحمل مشكلات زياد ، با نمره هاي خوب ، مدرك ديپلم را در رشتة (( مكانيك )) دريافت ميكند: چرا كه او از نوجواني ، همزمان با تحصيل ، مجبور به كار مي ود تا خرج تحصيل خود را در آورد .

فعاليتهاي شهيد پيش از پيروزي انقلاب اسلامي
خندان در سال آخر هنرستان تحصيل مي كرد كه انقلاب شروع مي شود . وي از همان زمان ، وارد فعاليتهاي انقلابي مي گردد . چون پدرش مقلد حضرت امام خميني (ره) بود ، از اين رو مهدي با حضرت امام (ره )و رسالة ايشان آشنا مي شود . سال 1356 ، رسالة حضرت امام را در مدرسه و بيرون از مدرسه براي همشاگردان و دوستانش مي خواند . پس از مدتي ، اعلاميه هاي ايشان را در ميان آنان پخش مي كند و از همان زمان به عنوان چهره اي انقلابي در مدرسه و محل شناخته مي شود . خواهرش مي گويد : (( مهدي سال آخر هنرستان بود كه يك روز آمد و رسالة امام را از مادر گرفت و لاي روزنامه پيچيد و به مدرسه برد . يك بار هم در تهران به منزل ما آمد . ديدم خيلي پريشان است . وقتي از او پرسيدم ، گفت : (( اعلاميه هاي امام را پخش مي كردم كه سربازان تعقيبم كردند ، فرار كردم و اينجا آمدم . نتوانستم همه اش را توزيع كنم .))
مهدي در اكثر راهپيماييها در كنار مردم مسلمان حضور مي يابد . وي در روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي ، فعالانه در صحنه هاي انقلاب شركت جسته و در خلع سلاح پادگانهاي تهران ، حضوري پر شور و ايثار گرانه مي يابد .
او در روزهاي خفقان رژيم شاه ، در شهرك نيروي هوايي ، نداي تكبير سر مي دهد و شهرك را عليه رژيم مي شوراند . او در ((ازگل )) نوجوانان را دور خود گرد مي آورد و از حضرت امام (ره ) و انقلاب مي گويد و آنان را عليه رژيم شاه تحريك مي كند . در ميدان ((اختياريه )) تهران جلو دار راهپيماييها مي شود و با صداي رسا ، شعار ((مرگ بر شاه )) و (( مرگ بر بختيار )) سر ميدهد .

فعاليتهاي شهيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي
مهدي ، پس از پيروزي پر شكوه انقلاب ، مدتي با جهاد سازندگي همكاري مي كند . او به روستاي (( ناران )) و ديگر روستاهاي اطراف زادگاهش ، آب لوله كشي مي رساند . پس از آن ، در پايگاه بسيج ، به عنوان عضو فعال ، مشغول فعاليتهاي نظامي و فرهنگي مي شود و در ترغيب و تشويق قشر جوان براي جذب به بسيج ، نقش اساسي ايفا مي كند .
وي در تابستان 1359 به عنوان عضو فعال بسيج به پادگان امام حسين (ع) اعزام شده و دورة آموزش عمومي نظامي را با علاقمندي مي گذراند . پس از ديدن آموزش ، براي مقابله با ضد انقلاب آمادة اعزام به كردستان مي شود اما با شروع جنگ تحميلي ، داوطلبانه به سمت جبهه هاي غرب راهي مي گردد .

فعاليتهاي شهيد در دوران دفاع مقدس
مهدي ، همزمان با شروع جنگ تحميلي ، به عنوان بسيجي ، داوطلبانه به جبهه هاي جنگ مي شتابد و مدت شش ماه در جبهة غرب در (( سرپل ذهاب )) به مقابله با دشمن بعثي مي پردازد . پس از آن به عضويت سپاه پاسداران در آمده و مدت چهار ماه به عنوان محافظ بيت امام خميني (ره) به خدمت مشغول مي شود . در اين باره ، مادرش مي گويد : مهدي يك شب با خوشحالي به منزل آمد و گفت : ديشب يكي از بچه ها در بيت امام مشغول نگهباني بود كه امام سلاحش را گرفت و عبايش را به او داد و دو ساعت تمام در حياط به نگهباني پرداخت . پس از نگهباني اسلحه را به آن پاسدار داد و به نماز شب مشغول شد . آن بنده خدا در حالي كه اشك شوق در چشمنش حلقه زده بود ، به نماز ايستاد . بعدها فهميدم كه آن پاسدار خود مهدي بوده است .
خندان دوباره به جبهه باز مي گردد و به جنگ مشغول مي شود : اما هر از گاه كه به مرخصي مي رود ، سري به بيت حضرت امام (ره) مي زند و به زيارت ايشان مي شتابد و پس از كسب روحيه ، دوباره به جبهه باز مي گردد . عمده فعاليتهاي او در طول جنگ، در منطقة غرب انجام مي گيرد .
او در طول خدمتش در جبهه ، به خاطر رشادت و لياقتش ، به مدارج بالايي در مديريت جنگ نايل مي آيد . او از بسيجي عادي رزمنده ، به فرماندهي گردان و پس از آن به جانشيني تيپ ارتقا مي يابد .
خندان در جبهة غرب و در كردستان ، چنان رشادت و شهامتي از خود بروز مي دهد كه لقب (( شير كوهستان )) دريافت مي كند : بطوري كه ضد انقلاب در كردستان ، براي سرش جايزه تعيين مي كند . يكي از همرزمانش مي گويد : (( يكبار يك كرد آمد پيش مهدي و گفت : يك مطلبي مي خواهم به شما بگويم و اعتراضي بكنم : اما قول بده كه مرا نكشي . مهدي گفت نترس بگو . آن كرد پنجاه هزار تومان پول در آورد ، روي ميز گذاشت و گفت : اين پول را به من داده اند كه تو را بكشم . مهدي سرش را روي ميز گذاشت و گفت : من يك سر بيشتر ندارم و آنرا هم در راه خدا مي دهم . كرد گريه كرد و دست و صورت مهدي را غرق بوسه كرد .))
خندان در خرداد ماه سال 1361 همرا حاج احمد متوسليان و ديگر رزمندگان به لبنان اعزام مي شود و حدود چهار ماه در آن جا به فعاليت ضد صهيونيستي مي پردازد .
خندان در جبهه بارها بر اثر تير و تركش زخمي مي شود . يكبار به شدت از چند ناحيه زخم بر مي دارد : بطوريكه خانواده اش اميد سلامتي را از دست مي دهند . مادرش مي گويد : (( يكبار خواب پريشان ديدم و خيلي نگران شدم . چند روز بعد مهدي را در خانة برادرم ديدم . بد جوري زخمي شده بود . هيكل درشتش مثل دوك شده بود . چشم و سرش بسته و كمر و دستش در گچ بود . يك چشمش از بين رفته و سرش شكافته بود . مهره هاي كمرش انحراف برداشته و وضعش چنان ناجور بود كه اميدي به زنده ماندنش نمي رفت . )) اما خندان هنوز از اين زخمهاي سخت سلامت كامل نيافته ، به جبهه باز مي گردد . وقتي نيروهاي تيپ او را با آن وضع در جبهه مي بينند ، روحيه شان دو چندان مي شود . او در منطقة كردستان ، علاوه بر مبارزات نظامي ، به فعاليتهاي عمراني نيز مي پردازد .
چگونگي شهادت
شهيد مهدي خندان ، بالبي خندان و چهره اي گشاده ، فجر آفاق را شكافت و به ضيافت كروبيان شتافت . او در روز 28 آذر 1362 برابر با اربعين حسيني ، در مرحلة سوم عمليات (( والفجر 4 )) در ارتفاعات (( كانيمانگا )) ، هنگام عبور از ميدان مين و سيم خاردار ، توسط گلولة تير بار دشمن به فيض عظيم شهادت نائل آمد . چه مبارك تولدي و چه فرخنده شهادتي كه از عاشوراي حسيني تا اربعين حسيني ، عشق و ايثار معنا مي يابد و او در ميان عشق و ايمان ، زاده شد و به شهادت رسيد .
 


جمعه 24 دی 1389  1:57 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمد رضا گوسفند شناس

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

كسي كه عاشق به دعا و راز و نياز باشد ، در عزداري سيدالشهداء و علمدار او حضرت ابوالفضل شركت فعال داشته باشد ، عضو هيئت امام زمان (عج) باشد ، نماز اول وقت را از هر چيزي واجب تر بداند ، در خانواده طوري رفتار كند كه اعضاي خانه او را همچون گل خوشبوئي كه وقتي وارد مي شود فضاي خانه را معطر مي كند بدانند ، از بدو انقلاب از ياران هميشگي انقلاب بوده چند مرتبه توسط مزدوران پهلوي هدف قرار گيرد ، پس از پيروزي انقلاب توسط منافقين ترور شود ، در كردستان اسير دمكرات گردد ، در جبهه هاي جنگ حضوري فعال داشته چند بار مجروح شود و خلاصه با داشتن مسئووليت هاي بزرگي در جبهه به صورت گمنام زندگي كند اگر خداوند شهادت را روزي او نگرداند پس چه چيزي پاداش او مي تواند باشد .


آري ، اينها شمه اي از زندگي ، روحيات و فعاليت هاي سردار شهيد محمد رضا گوسفند شناس بود . اودر سال 1340 در نجف آباد به دنيا آمد و با علاقه و پشتكار به تحصيل پرداخت تا در سال 58 موفق به اخذ ديپلم فني شد . در سالهاي مبارزه ، محمد رضا يكي از عناصر اصلي و از فعالان جنگ و جهاد در راه خدا بود و اورا از گردانندگان تظاهرات نجف آباد مي شناختند .


با شروع جنگ كردستان و جنوب جزو اولين بسيجي هايي بود كه اعزام شد . در كردستان گرفتار مزدوران دمكرات شد ولي با چابكي از اسارت آنان گريخت . در عمليلت فتح خرمشهر به شدت مجروح شد و پس از بهبود در عمليات رمضان شركت كرد .


پس از آن به نجف آباد مراجعت كرد و در امر آموزش هاي نظامي ، عقيدتي و سياسي و محافظت از جان شخصيت هاي انقلاب مشاركت داشت . در اين اثنا يك شب كه به منزل مي رفت مورد سوء قصد منافقان از خدا بي خبر واقع شد ولي جان سالم بدر برد .


گرچه در طول پيروزي انقلاب نيز چند مرتبه هدف قرار گرفته بود گويي خداوند مي خواست روح اين شيفته حسين با خيل شهداي محرم در عمليات محرم گره بخورد و در بحبوحه عمليات كه رزمندگان گرفتار باران شديد شده بودند در حالي كه به شدت درتلاش بود مشكل نيروها را مرتفع نمايد بر اثر اصابت تركش خمپاره به جمع شهداي محرم پيوست .
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:57 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيدغلامحسين ( حميد ) عارف

تاريخ

 :

 1389/04/14

<>

چشمهايي كه روزهاي زخمي شان را بر چنارهاي مجروح ‹‹ پير مراد ›› دخيل بسته اند . ‹‹ عارف ›› را بهتر از تمام مردم شهر مي شناسند ، شايد شب گريه هاي زهرايي اسلامي نسب را در پس گمنامي اين همه شهر به ياد نياورند اما عارف رنجموية ساليان آنهاست .


چشمت كه به سواد شهر مي افتد تصوير آفتابي و ملكوتي مردي را مي بيني كه خيلي ها او را به نام آقاي عارف مي شناسند شايد همانهايي كه دركلاسهاي درس او ، الفباي مهرباني را عارفانه آموخته اند ، اما بچه هاي هشت سال دفاع مقدس ، بارها حميد را در سادگي نامش صدا كرده اند . از دوست شاعرم اسماعيل خواسته بودم تا كمي از حميد برايم بنويسد و او با قلم شيوايش ، زخمهاي بي مرهم خويش را اين گونه بر سپيد كاغذ رانده بود :
‹‹ فرشتگان در آسمان ، گرم پايكوبي ميلاد مولود كعبه بودند كه اولين بغض حميد عارف در خانواده اي معطر به بوي اذان و اقامه شكست . دوران پرخاطرة كودكي را در بوستان آغوش پدر ومادري رنجديده زيست و چون جوانه نضج كرد و قد كشيد و با شروع سن تحصيلي نام دوست را در مشقهاي شبانه اش تكرار كرد . هنوز سال دوم دبيرستان را به پايان نرسانده بود كه فقر و فاقه اي ك سالكان دوست هيچ گاه با آن غربت نبوده اند ، او را از ادامة تحصيل بازداشت اما او خستگي ناپذير و مصمم در مدرسة شبانه ، دستهاي ازكار پينه بسته اش را شبها با قلم آشنا كرد و سرانجام در سال 1355 پاداش رنج تحصيلش را با اخذ مدرك ديپلم دريافت كرد . وي سپس در دانشسراي مقدماتي شيراز در رشتة حرفه و فن مشغول تحصيل گرديد .اولين سال دانشسرا خاطره انگيزترين سال زندگي حميد بود زيرا در آن سال پيوند سبز و مباركي را با شريك هموارة زندگي اش بست و اين در حالي بود كه مبارزات انقلابي اوعليه رژيم طاغوت به اوج خود رسيده بود .


بعد از پيروزي انقلاب ساية مهربان به عنوان معلمي دلسوز بر سر دانش آموزان روستاهاي محروم اطراف داراب كشيده شد و يقيناً آن دانش آموزان هيچ گاه چهرة مأنوس و مهربان ‹‹ آقاي عارف ›› را از ياد نخواهند برد .
سال 1358 سنگر جهاد سازندگي داراب پذيراي قدمهاي استوارش گرديد و به عنوان مسئوول جهاد مشغول به خدمت شد . بعد از شش ماه سپاهيان داراب مقدم او را به عنوان فرماندة سپاه گل باران كردند . درايت ،كارداني و مديريت شايستة شهيد عارف باعث شد تا با حفظ سمت به عنوان شهردار منصوب گردد تا زمينة آسايش و زيبايي شهر مردپرور امام حسن مجتبي ( ع ) را فراهم آورد .


... اما حميد متعلق به اينجا نبود و سرانجام بهشت زميني اش را پيدا كرد . جبهه هاي نبرد اسلام و كفر ، جايگاه واقعي او بودند . عملياتهاي مختلف مانند شكست حصر آبادان و رمضان هنوز نعره هاي مردانة حميد را به خاطر دارند و او را از هر عمليات تركشي را به يادگار در بدنش نگه مي داشت .
... و سرانجام در سال 1361 و به هنگام غروب خونرنگ بيست و يكم رمضان ، شمشير ملجم صفتان ،پيشاني روشن فرماندة قهرمان گردان 939 لشكر المهدي ( عج ) را شكافت تا او كه ميلادش به ميلاد مولايش علي ( ع ) گره خورده بود همصدا با محبوبش نداي ‹‹ فزت و رب الكعبه ›› را سر دهد و راه آسمان را در پيش گيرد .››


جمعه 24 دی 1389  1:57 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد هدايت الله ثمرمند

تاريخ

 :

 1389/04/14

<>

در سال 1331 اولين فرزند خانواده ثمرمند چشم بر آسمان آبي سپيدان گشود وباتولد خودلبخندمهررا برگونه هاي افراد مهربان پدر ومادري نشاند كه تمام زمستان سرد آن سال رادرانتظاراولحظه شماري كرده بودند باتولد آفتابي اوآسمان تولدي ديگريافت وسپيداران قامت برافراشته سپيدان لباسهاي پولك نشان خودرابه ميمنت تولد بهاري ديگر برتن پوشيدند.روزهادرگذرزمان ناصبور گذشتند وخاطراتي صميمي اين نواده نور بر جاي ماند.


شهيد ثمرمند روزهاي جواني ونوجواني رادرحال وهوايي اين چنين پشت سر گذاشت تاآنكه در بيست وششمين بهار زندگي درجريان حركات توفنده مردمي قرار گرفت وباشركت درفعاليتهاي انقلا بي گامهامؤثري در پيروزي انقلاب برداشت وي درايام شكوهمند انقلاب براي آگاهي اذهان عمومي بلندگوي كوچكي بردرگاه منزل خود نصب نموده بود وسخنراني امام رااز طريق نوار پخش ميكرد.


اين شهيد بزرگوار در حساس ترين فعاليتهاي مردمي كه اغلب به درگيريهاي خونين مي انجاميد به كمك مجروحين ومصدومين شتافته وچه بسا شبها كه با سرووضعي آشفته وبالباسهاي خونين وچهره اي غمزده و اندوهناك به خانه باز مي گشت .جمهوري اسلامي كه نتيجه جانبازي هزاران انقلابي چون او بود دربهمن 1357 پرچم پيروزي رادراقصي نقاط ايران اسلامي برافراشت وشهيد ثمرمند به شادمانگي اين پيروزي دراولين اقدام به خيل بسيجيان جان بركف درسپاه سپيدان پيوست ولباس افتخار پاسدار ي از ارزشهاي اسلامي وانقلاب رابرتن پوشيد.


سردارشهيد هدايت الله ثمرمند اندك زماني بعدازآغاز جنگ به همراه گروهي از جان بركفان سپاه پاسداران راهي ميادين خون گرديد ودر ايستگاه هفت آبادان به مصاف دشمن بعثي رفت .
وي درمردادماه 1360براي دومين بارراهي عرصه هاي نبردگرديدوباشركت در عمليات ثامن الائمه همدوش با سلحشوران خطه نور محور فياضيه رازيرگامهاي استوار خود به لرزه در آورد.


تحصيلات شهيد ثمرمند درحد خواندن ونوشتن بود وبا آنكه آن عزيز سعي وافري در كسب علم ودانش داشت تحصيلات وي درپايان دوره ابتدايي متوقف ماند ولي باوجود اين شهيد ازآن چنان بينش ودرايتي برخوردار بود كه درهمان اوان جنگ وظيفه خطير فرماندهي رابه عهده گرفت وپس از ماهها تلاش ومبارزه با تقديم خون سرخ خويش شايستگي هاي خودرا درانجام اين مهم به اثبات رسانيد.


منطقه چزابه بعداز پاتك دشمن درنوزدهم بهمن 1360 پيكر پاره پاره وآغشته به خون اين فرمانده غيور رادرآغوش گرفت وماهها بعد در يورش دوباره قهرمانان سلحشور ايران اسلامي وآزادسازي منطقه از چنگال دژخيمان بعثي پيكر مطهر آن عزيزنيز شناسايي شدوبه دامان پرمهر سپيدان منتقل گرديد واين درحالي بودكه اندك زماني پيش از آن دلسوخته گمنامي ديگربه جاي اوتشيع شده بود.
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:57 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد ولي الله نوري

تاريخ

 :

 1389/04/14

<>

سردار شهيد ولي الله نوري در سال 1340 در سعادت شهر و در خانواده اي شيفته اهل بيت عصمت و طهارت (ع) چشم به جهان گشود و تحت توجهات پدر و مادري مهربان ، رشد و پرورش يافت .وي اولين فرزند خانواده بود و به همين دليل در جمع آشنايان و اقوام از علاقه و احترام خاصي برخوردار بود .فتح الله – پدر شهيد – همزمان با سن مدرسه ، او را دريكي از دبستانهاي سعادت شهر ثبت نام كرد و ولي نوري نيز با جديت تمام سالهاي تحصيل را پشت سر گذاشت و بعد از سالها تلاش و كوشش موفق به اخذ مدرك ديپلم گرديد .


شهيد ولي نوري ايام نوجواني خود را در سالهاي خون و قيام گذراند و با وجود سن كم در بسياري از تظاهرات و راهپيماييها شركت كرد . وي در مهر ماه سال 1361 رسما به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد و بعد از گذراندن دوره هاي مختلف آموزش در پادگان امام حسين (ع) خود را براي دفاع از اسلام و ايران اسلامي آماده كرد . سرزمين خونرنگ خرمشهر در همان سال پذيراي قامت رساي آن پاسدار سرافراز بود و رشادتها و قهرمانيهاي اين دلاور مرد عرصه هاي نور را به نمايش گذاشت . وي از آن پس به دفعات در جبهه هاي جنوب و غرب حضور يافت و با پذيرفتن مسئوليت هاي مختلف در چندين عمليات شركت كرد .


سردار شهيد ولي الله نوري كه در سالهاي جنگ ، عهده دار مسؤوليت پرسنلي سپاه مهاباد بود بعد از مدتي به دليل بروز رشادتهايش ، به سمت فرماندهي گردان منصوب شد و چندين ماه در اين مقام مقدس ، با دشمنان انقلاب و منافقين به نبرد و مبارزه پرداخت .وي با وجود برجستگي هاي نظامي ، عارفي وارسته بود كه جز خدا و رضاي حق به چيزي نمي انديشيد .تواضع ، ايمان ، اخلاص و شجاعت از ويژگيهاي بارز اخلاقي وي بود ، آن عزيز با تمام وجود ، در خدمت مردم محروم بود و مدتي كه در كردستان حضور داشت ، چنان درخشيد و چنان شخصيتي والااز خود بروز داد كه مردم دل در گرو محبت او سپرده و به او فعاليتها ي خالصانه او علاقه نشان دادند .وي از روحيه اي بالا برخوردار بود و در شبهاي عمليات به ديگران از روحيه اي بالا برخوردار بود و در شبهاي عمليات به ديگران روحيه مي داد و همواره همرزمان و نيروهاي تحت امر خود را به اخلاق و آداب اسلامي سفارش مي كرد .


سردار شهيد ولي الله نوري عاشق اسلام ،انقلاب و امام (ره) بود و سرانجام نيز جان عزيز خود را در گرو اين عشق ماندگار تقديم كرد .آن شهيد عاليقدر پس از دو سال خدمت شايسته در جبهه غرب و علي رغم تمام تهديدها و مشكلات ، تا آخرين لحظه به مبارزه ادامه داد ، تا آنكه سرانجام در تاريخ هفده خرداد 1366 به همراه شش تن از همسنگرانش در كمين دشمن بعثي قرار گرفته ، پس از چندين ساعت مبارزه ، به در جه رفيع شهادت نايل آمد و نشان پر افتخار زخم را به سينه ما لامال از عشق خود نصب نمود .
پيكر مطهر آن پاسدار شهيد چند روز بعد ، طي مراسمي باشكوه در سعادت شهر تشييع و در جوار ديگر همرزمان به خون خته اش به خاك سپرده شد .

 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:57 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيدسيد عبدالله بيژني

تاريخ

 :

 1389/04/14

<>

سردارشهيدسيدعبدالله بيژني در سال 1341 در دهستان اسير از بخش گله دار لامرد چشم به جهان گشود ودر خانواده اي متدين مذهبي ودوستدار اهل بيت عليهم السلام پرورش يافت .


روح متعالي وي از همان كودكي بانماز ونيايش گره خورد واوباشور وشوقي كودكانه درنمازهاي جماعت كه در مسجد محل برگزار ميشد شركت كرد .پايبندي مردم اسير به سنت ها خصوصا روضه خواني وسينه زني در ايام محرم بستر مناسبي براي رشد وپرورش معنوي وي بود.سيد درحال وهوايي آكنده از معنويت روزهاي پرخاطره كودكي راپشت سرگذاشت ودر مهرماه 1348 پابه پاي بچه هاي صميمي روستا راهي مدرسه گرديد .وي بعدازاتمام دوره ابتدايي به علت فقر ومشكلات شديد مالي خانواده از ادامه تحصيل باز ماند ودستان كوچكش رابازخم وپينه آشنا كرد تانان آور خانواده اي باشد كه چشم اميد به دستان پرتلاش اووپدر رنج آشنايشان دوخته بودند.بااين همه آن وجود نوراني از تحصيلات متفرقه باز نماند وبا حضور در مكتب خانه هاي محل زلال آيات نور رااز لبا ن عطشناك خود جاري ساخت .


سردار شهيد سيد عبدالله بيژني كه درايام شكوهمند انقلاب اسلامي به علت سن كم از حضور مستقيم در عرصه هاي قيام بي نصيب ماند پس از پيروزي انقلاب باگذراندن دوره هاي آموزشي بسيج خودرا آماده دفاع از دستاوردهاي انقلاب نمود واندك زماني بعد از آغاز جنگ تحميلي راهي مناطق آتش خيز جنوب گرديد . حضور مستمر وي در عرصه هاي نبرد اورابه قبول مسؤوليتهاي مفتخر ساخت كه در اين ميان به مسؤوليت خطير وي درواحد تخريب تيپ 33 المهدي ميتوان اشاره كرد.
آن شهيد بزرگوار پس از پوشيدن لباس سبز سپاه به ياران سلحشور المهدي پيوست ودرسمت جانشيني تخريب در عمليات رمضان و غالب عملياتهايي كه توسط اين تيپ انجام پذيرفت شركت كرد در جريان عملياتهاي مختلف بارها مورد اصابت تركش وگلوله هاي دشمن بعثي قرار گرفت اما وي باكتمان وگاه حتي انكار مجروحيت خويش ميكوشد تابه همرزمان خود بيش از پيش روحيه داده وروحيه جانبازي رادرحد متعالي درخود تقويت نمايد.


سردار شهيد بيژني در سال 1366 به زيارت خانه خدا مشرف شد ودر هلهله فريادهاي خونين برائت كشتار بي رحمانه حجاج بيت الله الحرام توسط آل سعود را از نزديك مشاهده كرد .وي پس از باز گشت از سفر پرخاطره حج ودر حسرت بي نصيبي از فيض شهادت راهي عرصه هاي آتش وخون گرديد واين درحالي بودكه هنوز حنابندان نكاح همسر بر دستهاي نوراني وي سرخ مي درخشيد .
آن شهيد بزرگوار به پيشنهاد خانواده دختري مؤمنه رابه عقد خوددآورد.اما قبل از ازدواج شوروشوق شهادت بار ديگر اورا به عرصه هاي حضور كشاند واندك زماني بعد باپيكري خونين از مقابل چشمان مادر وهمسر داغديده اش رهسپار سفر ابدي شد.
بگذارتاببينمش اكنون كه مي رود اي اشك از چه تماشا گرفته اي
آري آن رود جار ي كه از كوثر نور سرچشمه گرفته بود مي رفت تا درنشيب روزهاي بي برگشت به بزرگترين درياهاي هستي بپيوندند مي رفت تا با زخمهاي خونين خود مرهم پهلوي شكسته مادر باشد مي رفت تاحج ناتمام خودراباديداركعبه جمال احرام خون بندد مي رفت تاشهيد باشدمي رفت تاسبزبماند.
بيست وسوم مهرماه 1366 يادمان پرواز ملكوتي اين عاشق واصل است وشلمچه مهبط فرشتگان نور كه در آن پسينگاه خونين به تعزيت آفتاب آمده بودند.
آرامگاه منور آن سيد شهيد امروز زيارتگاه مردم مشتاق ودلسوخته اي است كه راز ونيازهايشان رابر اين بارگاه نوراني دخيل بسته اند وماكه از آستان بوس آن وجود شريف بي بهره اين دل به كلام آسماني اوميبنديم.

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:57 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد هاشم اعتمادي

تاريخ

 :

 1389/04/14

<>

شهيد هاشم اعتمادي در اسفندماه سال 1341 در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد . پس از گذراندن تحصيلات ابتدائي و متوسطه در سال 1360 موفق به اخذ مدرك ديپلم گرديد . در جريان شكل گيري انقلاب عليرغم سن وسال كم ، همدوش امت انقلابي به مبارزه با رژيم ستمشاهي پرداخت .


پس از به ثمر رسيدن نهال نو پاي انقلاب ، با علاقه در كميته هاي محلي و سپاه پاسداران سپيدان به صورت افتخاري همكاري كرد . شيپور جنگ كه نواخته شد ، سكوت و رخوت مخملي شهر را رها كرد و در جنگهاي نامنظم عشاير غرب ، به ستيز با كفر برخاست .

سپس به طور رسمي وارد سپاه شد و در تيپ 17 قم به عنوان مسئول گروهان و چندي بعد در هيأت يكي از بهترين فرمانده گردانهاي تيپ امام سجاد (ع) درآمد . كارايي و لياقت او باعث شد تا در زماني اندك به عنوان مسئول طرح عمليات و ادوات تيپ امام سجاد (ع) و تيپ 33 المهدي (عج) به مجاهدت خويش ادامه دهد . همرزمانش ، صفا و صميميت با نيروهاي تحت امر و رسيدگي به آنان ، فروتني، در صف اوّل بودن و ديگر صفات عاله او را زماني كه معاونت عمليات لشگر 19 فجر را به عهده داشت ، هيچگاه از ياد نخواهد برد .

 پس از عمليات كربلاي 4 ، در حالي كه فرمانده تيپ امام حسن (ع) را عهده دار بود ، جهت ديدار با خانواده به مدت دو روز به شيراز آمد . گوئي كسي از آسمانها به گفته بود كه وقت ، لذت حضور است و هنگامه ،هنگامه كوچيدن .


پدر بزرگوارشان مي‌گويد : در لحظه خداحافظي دختر سمانه دائم برايش دست تكان مي داد و گرة نگاههاي پدر و دختر در آخر وداع باز نمي شد گوئي راز سرخ در دل هر دو بود . و بالاخره شب 25 دي ماه 65 نظر به وجه الله فرا رسيده بود و او با بالي زخمي و خسته از تمناي دائم به هفت آسمان عروج كرد .
از خصوصيات اخلاقي بارزايشان ، مشورت در امور ، رسيدگي به احوال نيروهاي تحت امر ، آماده كردن زمينه هاي اجراي دستوراتش و مهرباني و خلق نيكوي او بود .

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:58 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد يدالله تقي يار

تاريخ

 :

 1389/04/14

<>

سردار شهيدتقي يار در بهمن 1340 در شهر شهيد پرور رهنان قدم به عرصة خاك گذارده دوران كودكي و نوجواني او به كار و تلاش سپري شد .
در دوران مبارزه با رژيم شاهنشاهي 2500 ساله يكي از فعال ترين افراد بود و در جاي جاي شهر اصفهان مقابل مأموران حكومت نظامي مي ايستاد . گاهي در شبهاي خفقان با وجود منع عبور و مرور شبانه بيش از 15 كيلومتر راه را پياده مي پيمود تا از محل درگيري به محل سكونت خود برگردد .


پس از بهمن 57 در خيابانها نگهباني مي داد و اولين حضور وي در خط مقدم جبهه تير ماه 59 در كردستان بود . يك شب پس از به هلاكت رساندن چند مزدور كه به آنها كمين زده بودند مجروح گشته به اصفهان بازگردانده شد .
در تاريخ 10/ 11/ 59 به جبهه هاي جنوب اعزام شده تا زمان شهادت در اكثر عملياتهاي لشكريان اسلام شركت نمود . شهيد تقي يار كه فرماندهي گروهي از رزمندگان اسلام را عهده دار بود در عمليات شكست حصر آبادان مجدداً مجروح شد . پس از بهبود عازم كوي مولا و مراد خود جماران شد و مدتي به بهانة نگهباني و محافظت از بيت امام ، در جوار حضرتش قرار گرفت .


در بازگشت از جماران فرماندهي عمليات سپاه خميني شهر را پذيرفت و از آن تاريخ با اينكه در خميني شهر بود ولي به صورت منظم در عملياتها شركت فعال داشت . او آنقدر در رعايت بيت المال دقيق النظر و باريك بين بود كه مسير رهنان تا خميني شهر را حتي در روزهاي سرد زمستان با موتورسيكلت خود طي مي كرد و حاضر نمي شد از وسايل نقليه سپاه استفاده كند .
در مرداد ماه سال 1361 برادر بزرگتر خود ‹‹ صمد ›› را تقديم انقلاب كرد ولي اين شهادت مانع شركت يدالله در عمليات رمضان نشد و مثل فتح المبين در جبهه حاضر گرديد .
سردار شهيد در عمليات محرم فرماندهي يكي از گردانهاي عملياتي لشكر 8 نجف اشرف را عهده دار بود و با رشادت توانست يك گردان را نيز از محاصرة دشمن نجات دهد .


در عمليات والفجر مقدماتي معاون تيپ و فرمانده محور عملياتي بود و با اين مسئووليت سنگين و برداشتن چند زخم كاري چند روز پشت نيروهاي دشمن بدون آب و غذا باقي ماند و سرانجام با شجاعتي كه مخصوص او بود توانست به خط خودي برگردد .
يدالله در اولين روزهاي سال 61 ازدواج كرد حاصل زندگاني مشترك او كه همچون علي در نهايت اختصار و زهد بود پسري به نام مصطفي و دختري به نام مريم است . ولي تأهل عقالي بر دست و پاي او نبود و وقفه اي بر حضور مستمر او در جبهه نتوانست ايجاد كند .
در آبان ماه 62 برادر ديگرش فتح الله را به قربانگاه عشق فرستاد و خود نيز مترصد فرصت بود تا به مذبح يار برود در سال 64 براي اولين بار از مرخصي استحقاقي استفاد كرده به مشهد مقدس مشرف شد و در جوار مرقد مطهر آن امام از خداوند خواست كه او را بپذيرد .
گويي وقتي او دعا مي كرد امام هشتم نيز آمين ميگفت چون در دي ماه سال 65 در محور عملياتي شلمچه تركش خمپاره پيكر او را نورديد و سينة پرعشقش را شكافت.
 

 


جمعه 24 دی 1389  1:58 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد مهدي شرع پسند

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

دير زماني بود كه سردر سدره نشين ما با كروبيان باده مستانه مي وزد و نامش را به خط نور ، بر لوح سرخ فام شهادت نگاشته بودند ، ولي او همچنان در ميان خاكيان مي زيست .
مهدي به سال 1333 در محله كارخانه قند كرج در خانواده اي متدين و اهل تقوا چشم به عالم خاكي گشود . او در خانه اي محقر ، اما منور به نور ايمان و گرم به شعله هاي شور و اميد به زندگي ، رشد كرد و باليد و با تمام مهر ، به ناكاميها و تلخكاميها لبخند زد و هر چه شادي نصيبش شد ، به عدالت بين دوستان و آشنايان تقسيم كرد . مهدي همراه با تحصيل و پيشرفت در علوم مادي ، در كسب علوم معنوي و قرآني نيز شوق و علاقه اي زايدالوصف نشان داد .
مهدي در سال 1352 با وفقيت مدرك ديپلم را مي گيرد و همان سال به سربازي اعزام مي شود . در طول سربازي ، احساسات مذهبي و نيز تقيد او نسبت به انجام واجبات ديني ، موجب بي مهري از سوي عوامل سرسپردة ارتش نسبت به او
مي شود . از طرفي نيز مهدي در مدت سربازي، از هر فرصت و فراغت مناسبي كه به دست مي آورد ، به مطالعه و تقويت بنيه فكري و عقيدتي خود مي پردازد و از حيث سياسي نيز به برخي از مسائل آگاهي مي يابد .
مهدي پس از پايان سربازي نيز مدت دو سال به صورت پيگير و جدي ، به مطالعه كتابهاي عقيدتي و سياسي مي پردازد و پس از آن براي دستيابي به سرچشمه علوم ديني ، به قم عزيمت مي كند . وي همزمان با فراگيري معارف ديني ، به (( قم )) عزيمت مي نمايد . وي همزمان با فراگيري معارف ديني ، الفباي مبارزات سياسي را نيز فرا مي گيرد . هنگامي كه مردم مسلمان قم به رهبري و هدايت روحانيت مبارز ، عليه رژيم ستمشاهي قيام مي كنند ، مهدي گمشده اش را مي يابد . او با شور انقلابي و بصيرت ديني كه داشت ، مصمم به صف انقلابيون مسلمان مي پيوندد . از آن پس ، لحظهاي از پاي نمي نشيند و از پخش كتابهاي مذهبي ، به حركتهاي نظامي و سياسي روي مي آورد . مهدي به گسترش انقلاب ، مبتني بر اصول اسلامي ، اصرار مي ورزد و در اين راه ، از هيچ تلاشي دريغ نمي كند . مهدي به خاطر فعاليتهاي انقلابي اش ، توسط عوامل رژيم دستگير و به مدت دو هفته بازداشت و تمام كتابهايش نيز مصادره مي شود . پس از آزادي ، جدي تر از گذشته ،به فعاليتهاي سياسي خود ادامه مي دهد
وي با اوج گيري انقلاب اسلامي ، به مبارزات خود شدت مي بخشد و با تشكلهاي مختلف ، در شكل گيري و هدايت مردمي ، نقش مهمي ايفا مي كند .
وي پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، مدتي در كميتة انقلاب اسلامي ، مشغول خدمت مي شود . با شكل گيري (( سپاه پاسداران انقلاب اسلامي )) ، به خيل مشتاقان پاسدار مي پيوندد . روحية خستگي ناپذير و مقاوم او در برابر مشكلات و همچنين تواضع و فروتني اش در برابر مردم محروم و مستضعف ، از او شخصيتي دوست داشتني و ستودني مي سازد .
با شروع جنگ تحميلي ، مهدي مدتي به عنوان بسيج سپاه پاسداران كرج ، به سازماندهي و آموزش نيروهاي مخلص بسيج مي پردازد . او كه دلي پر شور و فطرتي بي آلايش داشت و بسيج و بسيجي را مي شناخت ، با بسيجيان همراه مي شود و در جبهه ها حضور مي يابد . هوش سرشار و ابتكار عمل او ، نردبان رشد معنوي وي در جبهه ها مي شود . مهدي در بيشتر عمليّاتها حضوري تعيين كننده مي يابد . در فتح (( تنگه حاجيان )) حيرت دوستان و همرزمانش را برمي انگيزد . در ((چغالوند )) چنگال اهريمني دشمن را در هم مي شكند.در عمليّات (( فتح المبين ))
در ضيافت فتح الفتوح عاشقان سهيم مي شود . در (( بيت المقدس )) خطر مي كند و خاطره مي آفريند .در عمليات (( رمضان )) رمز آن عاشق واصل را در مي يابد و در (( والفجرها )) بارقه نور در لفافه پيروزي ، به جبهه توحيد به ارمغان مي آورد .
شهيد مهدي شرع پسند ، پس از چهل ماه نبرد بي امان در جبهه هاي جنگ ، با وجودي كه هنوز زخم ستم دشمن بر پيكرش بود ، در عمليّات ((والفجر 5 )) در حاليكه رشادتها از خود به نمايش گذاشت ، در يك صبح صادق به روشناي عشق لبخند شكوهمند نثار كردو به ديدار يار شتافت ، او كه با وضوي عشق وارد جهادي مقدس شده بود ، در سنگرهاي مبارزه ، لحظه اي به آسايش و آسودگي نينديشيد . سر بر سر پيمان ازلي خود گذاشت و از اين رو بود هماي سعادت و كبوتر شهادت بر خيمه هستي اش چتر رستگاري گسترد و او را غرقاب نور و سرور در سرادق عرش نمود .


 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:58 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد مصطفي حلوايي

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

يكسال قبل از شروع قيام امام خميني (ره) ميان خانواده اي از دوستان و مقلدان او در خميني شهر فرزندي متولد شد كه پدرش به واسطه علاقه شهيد به پيشواي مسلمانان و نيز به تقليد از رهبرش خميني نام او را مصطفي ناميد مصطفي باهوش خدا داده و استعداد وافري كه داشت راهي مدرسه شد و تمامي مراحل ان را تا پايان دوره متوسطه بدون وقفه ادامه داد . در جواني . فردي مومن معتقد و پيرو ولايت فقيه و مطيع امام بود . در تظاهرات قبل از انقلاب و راهپيماييهاي آن زمان شركت فعال داشت و بر ديوارها شعار نويسي مي كرد . با شروع بسيج به فرمان امام و هسته هاي مقاومت دانش آموزي پيوست و با علاقه فروان پس از فراگيري فنون نظامي خود به آموزش پرداخت و به تربيت و آموزش نيروها جهت اعزام به سنگرهاي دفاع مقدس مشغول شد . اولين حضور مصطفي در جبهه هاي نبرد به تاريخ 23/4/60 بود او به جبهه ميمك اعزام شد و حدود 10 ماه يكسره در خط اتش به دفاع از ارمانهاي انقلاب در مقابل تجاوز بيگانگان پرداخت .


پس از آن در تاريخ 16/4/61 به جبهه جنوب اعزام شد و تا آخر آنجا ماند .جرات وشهامت واستعداد سرشار از حلوائي قهرماني شايسته و الگويي مناسب ساخته بود . چون مصطفي ورزشكار هم بود و در رشته هاي فوتبال و كشتي افتخارهاي نيز بدست آورده ود لذا روحيه پهلواني و مقاومت را در هم اميخت .

 روحيه مقاومت و خستهگي ناپذير او هميشه قابل تحسين بود در همه جاي جبهه مصطفي را مي شناختند چون او در عملياتهاي زيادي مانند شوش ، بيت المقدس ، رمضان ، محرم والفجر مقدماتي چهار و خيبر با سمت فرماندهي گردان شركت كرده و نيروها را هدايت نموده و امان را از خصم بد كردار بريده بود سردار حلوائي چندين مرتبه در عملياتهاي مختلف از نقاط گوناگون بدن مجروح شد ولي اكثر مجروحيتها را از خانواده ، دوستان و حتي پدرش كه با او مانند دوست رفتار مي كرد كتمان مي كرد با توجه به استعداد فراوان در فراگيري دانش و علاقه و علاقه حلوائي به تحصيل ، با اينكه امكان ورود به دانشگاه به راحتي براي او ميسر بود ولي او دانشگاه انسان سازي جبهه را ترجيح داد و به جاي صندلي دانشجويي يك دانشگاه ، كرسي استادي آن دانشگاه را بدست آورده .


تقيد او به فرائض و انجام مستحبات مثل ساير رزمندگان اسلام بسيار بود . به نماز جماعت خيلي اهميت مي داد و حتي اگر دو نفر بودند نماز را به جماعت برگزار مي كرد .
در عمليات خيبر سردار شهيد مصطفي حلوايي با نيروهاي تحت فرماندهيش حماسه سازي كرد و سرانجام پاداش سه سال حضور در جبهه و مزد يك عمر پاك زندگي كردن را دريافت كرد و به جمع پاكان و قدسيان شتافت در حاليكه گواه و شاهد خدمت او در پيشگاه خداوند بدن خون آلودش بود .
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:58 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمود يزدان جو

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

يادش به خير آن روزها باد كه مي آمد تمام 7 سالگيمان را دنبال قاصدكهايي مي دويديم كه از سمت نگاه تو مي آمدند . گونه هاي تو كه گل مي انداخت ، سيبها شكوفه مي دادند با اين همه هنوز پاسخي براي گريه هاي بي دليل آن روزها نيافته ام با آنكه مي دانم آب نبات چوبي آفتاب ، پاسخ تمام سوالهاي بي جواب كودكانه ما بود .
يادش به خير آن روزهاباد كه مي آمد با همان لبخندهايي كه بوي بهار نارنج مي داد . دورتا دور ‹‹ مسجد حوض ماهي ›› را طواف مي كرديم و پاپتي تا ‹‹ محلة پايين ›› مي دويديم و اين تازه آغاز آوازهامان بود . يادش به خير آن روزها كه باد مي آمد ...


همبازي ديروزهاي من پسرك كوچكي بود كه شايد امروز ديگر خوابهاي رنگي مرا از ياد برده باشد اما هنوز به احترام چند سالي كه خود را كوچكتر مي دانستم برايم بزرگ و به ياد ماندني است .
در پاييزان سال 1343 چون بهار در برگ ريزان باد شكفت و شهر را غرق بوسه و تبسم كرد . در روز 3 شعبان المعظم ، در حاليكه فرشتگان آسمان ميلاد سومين آفتاب اشراق را غرق پايكوبي بودند محمود چون شكوفه بر شاخه دستهاي خشكيده خزان زده مادر گل كرد و لبخند مهر را بر گونه هاي افسرده او نشاند .


شهيد محمود يزدان جو تحصيلات خود را تا سال اول دبيرستان ادامه داد و در سال 1360 در حاليكه مادر با كاسه پر آب چشم با او وداع مي كرد به سلحشوران هشت سال دفاع مقدس پيوست . عمليانهاي فتح المبين و والفجر 8 اگر چه زخمهايي ماندگار بر پيكر منور او نشاند اما مرهم زخم مردم قهرمان پروري بود كه لحظه لحظة جنگ را با چشماني گريان و دلي اميدوار دنبال مي كردند .


آن پرنده آبي كه دلي به عظمت بزرگترين درياهاي هستي داشت در ادامه دل به امواج خروشان سپرد و با گذراندن دوره هاي مختلف آموزش غواصي به عنوان يك نيروي زبده و كارآمد در حماسه هاي ماندگاري چون والفجر 8 شركت كرد . وي در ادامه با عنوان معاونت گردان دريايي ، سالياني از عمر عزيز خود را در جهاد و مبارزه گذراند و سرانجام در تاريخ 7 تير ماه 1365 درياي نيلگون خزر او را چون دري گرانبها در آغوش گرفت .
 


جمعه 24 دی 1389  1:58 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها