0

زندگی نامه شهدای شاخص

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد آيت الله محمد صدوقي

تاريخ

 :

 1389/04/14

<>


برگي از زندگي چهارمین شهيد محراب
اي خوشا با فرق خونين در لقاي يار رفتن


شهيد آيت الله محمد صدوقي ؛ سومين شهيدمحراب درسال 1327 هجري قمري ، يعني حدود 79 سال پيش در خانواده اي روحاني در شهر يزد چشم به جهان گشود . پدر آيت الله صدوقي ، آقاميرزا ابوطالب ، يكي از روحانيون معروف يزد بود كه در مسجد محمديه سمت امامت و جهت كارهاي مردم مرجعيت تامه داشت .
آيت الله صدوقي ،مرد عبادت و تقوي در سن 7 سالگي پدر و در سن 9 سالگي مادر خويش را از دست داد . مرحوم آميرزا محمد كرمانشاهي سرپرستي وي را به عهده گرفت و محمد صدوقي به تحصيل پرداخت .تحصيلات قديمه را تا حد لمعه و قوانين در مدرسه عبدالرحيم خان زير نظر اساتيد زمان گذراند و در سال 1348 قمري براي ادامه تحصيل به اصفهان رفت و در مدرسه چهار باغ ، از طريق قمشه و آباده به سوي يزد حركت نمود كه سفرش 29 روز به طول انجاميد 1 سال بعد از آن در سال 1349 قمري مجدداً براي ادامه تحصيل راهي دياري شد و شهر قم را براي كسب علم برگزيده به همراه خانواده راهي شدند و بيست و يك سال در آن شهر اقامت گزيدند . در همان سال نيز با امام خميني آشنا شده و با ايشان به حد اعلاي دوستي مي رساند آيت الله صدوقي به مرحوم شيخ عبدالكريم حائري يزدي كه مؤسس و مدير حوزه علميه قم بود نيز علاقه وافر داشت ، به حدي كه به خدمت رسيدن ايشان را همچون واجبات مي دانست ، ودر ديدارها ، مشكلات طلاب را با ايشان درميان مي گذارد . در سال 1355 قمري بود كه آيت الله حائري دنياي فاني را ترك گفت و به ملكوت اعلي پيوست و بعد از در گذشت آن عالم روحاني بود كه فشار رژيم اختناقي پهلوي نسبت به روحانيت فزوني يافت و رژيم سعي داشت كه روحانيون را از لباس روحانيت خارج كند و بدين شرايط بر علما و اهل علم تنگ و سخت گشته بود . پس از رحلت آيت الله حائري ، قسمت عمده اي از مسئوليت كارهاي حوزه به دوش حضرت آيت الله صدوقي افتاد و ايشان ضمن تدريس 4، 5 درس در حوزه ، به محضر درس آيات عظام خوانساري – بروجردي – صدر و حجت نيز مي رفتند و در خارج از قم نيز كار زراعي مي كردند .


شهيد صدوقي از حافظه و هوش سرشاري برخوردار بود و با همان ذكاوت بود كه درس را فرا گرفته و بدون نياز به مطالعه زياد به تحصيل مي پرداخت . حتي وقتي كه ده هزار طلبه از ايشان شهريه مي گرفتند ، وي بدون هيچگونه دفتري ، نام همه را به خاطر مي سپرد و مي دانست كه به چه كساني شهريه داده است و يا به چه كساني نداده است ، آنگاه زمانيكه به منزل باز مي گشت اسامي را و نيز اينكه چقدر شهريه به آنها پرداخت نموده است يادداشت مي نمود . پس از بازگشت مجدد آيت الله صدوقي به شهر زادگاهش ، يزد ، وي علاوه بر درس و بحث ، به رتق و فتق اموري چون تعمير مدارس نيز همت گماشت . در سال 1341 كه قضيه انجمنهاي ايالتي و ولايتي شروع شد ، آيت الله صدوقي نيز همراه با امام و علماي ديگر در اين باب به فعاليت مي پردازد و بالاخره هم با كوشش و فشارهاي امام خميني بود كه پيش نهاد اين طرح لغو شد . بعد از قضيه 15 خرداد سال 42 كه امام را به تهران بردند شهيد صدوقي و چندتن ديگر از علماء از شهرهاي مختلف به تهران عزيمت كردند تا به عمل رژيم پهلوي اعتراض نمايند و سرانجام پس از اين اعتراضات مردم بيدارتر شده و امام به حسب ظاهر آزاد گرديده به قم رفتند . مدتي گذشت و امام را به تركيه تبعيد نمودند و اين امور باعث شد كه مجدداً درگيريهاي علماء و نيز آيت الله صدوقي با عمال رژيم ستم شاهي آغاز گردد . پس از چندي امام از تركيه به نجف و سپس به پاريس رفتند كه باعث شد مبارزه هرچه بيشتر به اوج خود برسد و از طريق يزد و شهيد صدوقي اعلاميه ها و پيامهاي امام ضبط گرديده و به شهرهاي ديگر انتقال داده مي شد .


همچنين در پي به آتش كشيدن سينما ركس آبادان ، آيت الله صدوقي مرد بزرگ و مبارز، اولين كسي بود كه اعلاميه اي منتشر نمود و گناه آنرا به گردن دولت گذاشت . شهيد صدوقي عالم بزرگواري بود كه سالهاي سال عمر خويش را در راه اسلام سپري ساخت و او كه ازهيچ چيز واهمه نداشت ، سرانجام در11 تير ماه سال 61 مرگي چون شهادت را كه زندگي جاودانه يافتن است به جان خريد و در محراب عبادت بدست منافقي كوردل ترورشد و آخرين برگ از دفتر عمر خويش را با سرافرازي تمام ورق زد و به ملكوت اعلي پيوست .


جمعه 24 دی 1389  1:46 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد آيت الله دكتر سيد محمد حسيني بهشتي


زندگینامه

رئيس ديوان عالي كشور:
در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان در محلة لومبان متولد شدم . منطقة زندگي ما يك منطقة قديمي از مناطق بسيار قديمي شهر است . خانواده من يك خانواده روحاني است .تحصيلاتم را در يك مكتب خانه در سن چهارده سالگي آغاز كردم . خيلي سريع خواندن و نوشتن و خواندن قران را ياد گرقتم . تااينكه قرار شد به دبستان بروم ، دبستان دولتي ثروت در آن موقع كه بعدها بنام 15 بهمن ناميده شد . وقتي آنجا رفتم از من امتحان ورودي گرفتند و گفتند كه : بايد به كلاس ششم برود ، ولي از نظر سن نمي تواند . بنابراين در كلاس چهارم پذيرفته شدم و تحصيلات دبستاني را در همانجا به پايان رساندم . در آن سال در امتحان ششم ابتدائي شهر نفر دوم شدم . از آنجا به دبيرستان سعدي رفتم . سال اول و دوم را در دبيرستان گذراندم و اوائل سال دوم بود كه حوادث شهريور 20 پيش آمد .

 با حوادث 20 شهريور علاقه و شوري در نوجوانها براي ياد گيري معارف اسلامي بوجود آمده بود . در سال 1321 تحصيالات دبيرستان را رها كردم و به مدرسه صدر اصفهان رفتم و براي ادامه تحصيل ، چون در اين فاصله يك مقدار خوانده بودم . از سال 1321 تا 1325 در اصفهان تحصيلات عرب ، منطق ، كلام و سطوح فقه و اصول را با سرعت خواندم كه اين سرعت و پيشرفت موجب شده بود كه حوزة آنها با لطف فراواني با من برخورد كند . و چون پدر و مادرم مرحوم حاج مير محّمد صادق مدرّس خاتون آبادي از علماي برجسته اي بود و من يكساله بودم كه او فوت شد و اين تداعي ميكرد در ذهن اساتيد من كه شاگردهاي او بودند به اينكه اين مي تواند يادگاري باشد از آن استادشان .

 در طي اين مدت تدريس هم مي كردم . در سال 1324 از پدر و مادرم خواستم كه اجازه بدهند در يك حجره اي كه در مدرسه داشتم ، شبها هم در آنجا بمانم و به تمام معنا طلبه شبانه روزي باشم . از يك نظر هم فاصله منزل تا مدرسه 4 ـ 5 كيلومتر ميشد و هر روز رقت و آمد مقداري از بين مي رفت و هم بيشتر به كارهايم ميرسيدم و هم در خانه اي كه بوديم پر جمعيت بود و من اتاق تنها نداشتم و نمي توانستم به كارهايم بپردازم . البته من در آن موقع فقط يك خواهر داشتم ولي با عموها و مادر بزرگ همه در يك خانه زندگي مي كرديم ، به اين ترتيب خانة ما شلوغ بود و اتاق كم . سال 1324 و 1325 را در مدرسه گذراندم و اواخر دورة سطح بود كه تصميم گرفتم براي ادامة تحصيل به قم بروم . اين را بگويم كه در دبيرستان در سال اول و دوم زبان خارجي ما فرانسه بود و در آن دو سال فرانسه خوانده بودم . ولي در محيط اجتماعي آن روز آموزش انگليسي بيشتر بود و در سال آخر كه در اصفهان بودم تصميم گرفتم يكدوره زبان انگليسي ياد بگيرم . يك دورة كامل ‹‹ ريدر ›› خواندم پيش يكي از منصوبين و آشنايانمان كه او زبان انگليسي را ميدانست ، و با انگليسي آشنا شدم .


در سال 1325 به قم آمدم . حدود شش ماه در قم بقيه سطح ، مكاسب و كفايه را تكميل كردم و از اول 1326 درس خارج را شروع كرديم . درس خارج فقه و اصول نزد استاد عزيزمان مرحوم آيت الله محقق داماد ميرفتم و همچنين درس استاد و مربي بزرگوارم و رهبرمان امام خميني و بعد درس آيت الله بروجردي ، مقداري درس مرحوم آيت الله سيد محمد تقي خوانساري و مقداري خيلي كمي هم درس مرحوم آيت الله حجت كوه كمري .
در آن شش ماهي كه بقيه سطح را ميخواندم كفايه را هم مقداري پيش آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري يزدي خواندم و مكاسب و مقداري از كفايه كه پيش آيت الله داماد مي خواندم كه بعد همان را به خارج تبديل كرديم . در اصفهان منظومه منطق و كلام را خوانده بودم و در قم ادامه اين قطع شد و چون استاد فلسفه در آن موقع كم بود ، يكسره بيشتر به فقه و اصول و مطالعات گوناگون مي پرداختم و تدريس .
معمولاً در حوزه ها طلبه هائيكه بتوانند تدريس كنند ، هم تحصيل مي كنند و هم تدريس مي كنند و من ، هم در اصفهان تدريس مي كردم و هم قم .


به قم كه آمدم به مدرسه حجتيه رفتم . مدرسه اي بود كه مرحوم آيت الله حجت ، تازه بنيان گذاري كرده بودند. از سال 1325 در قم بودم و اين درسها را مي خواندم . در آن سالهايي بود كه استادمان آيت الله طباطبائي از تبريز به قم آمده بودند . در سال 1327 به فكر افتادم كه تحقيقات جديد را ادامه بدهم بنابراين با گرفتن ديپلم ادبي بصورت متفرقه و آمدن به دانشكده معقول و منقول آن موقع كه حالا الهيات و معارف اسلامي نام دارد ، دورة ليسانس را آنجا گذراندم . در فاصلة 27 تا 30 ، و سال سوم را به تهران آمدم و سال آخردانشكده را براي اينكه بيشتر از درسهاي جديد استفاده كنم و هم زبا انگليسي را اينجا كاملتر كنم و با يك استاد خارجي كه مسلط تر باشد يك مقداربيش ببرم در سال 1329 و 1330 اينجا ، در تهران بودم و براي تأمين هزينه ام تدريس مي كردم و خود كفا بودم ، خودم كار مي كردم و تحصيل مي كردم . سال 1330 ليسانس شدم و براي ادامه تحصيل به قم برگشتم ضمناً براي تدريس در دبيرستانها ، به عنوان دبير دبيرستان انگليسي در دبيرستان حكيم نظامي قم مشغول تدريس شدم و آن موقع ها بطور متوسط روزي سه ساعت كافي بود كه صرف تدريس كنيم و بقيه وقت را صرف تحصيل مي كردم . از سال 1330 تا 1335 بيشتر به كار فلسفي پرداختم و به درس استاد علامه طباطبائي به درس اسفار و شفاء ايشان ميرفتم . اسفار ملا صدرا و شفاء ابن سينا و همچنين شبهاي پنجشنبه و جمعه با عده اي از برادران ، مرحوم استاد مطهري و آيت الله منتظري و عده ديگري جلسه بحث گرم و پور شور و سازنده اي داشتيم .

 5 سال طول كشيد كه ماحصل آن بصورت متن كتاب روش رئاليسم تنظيم و منتشر شد . در طول اين سالها فعاليتهاي تبيلغاتي و اجتماعي داشتيم . در سال 1326 يعني يك سال بعد از ورود به قم با مرحوم آقاي مطهري و آقاي منتظري و عده اي از برادران حدود هيجده نفر ، برنامه اي تنظيم كرديم كه برويم به دورترين روستاها براي تبليغ و دو سال اين برنامه را انجام داديم . در ماه رمضان كه گرم بود با هزينة خودمان مي رفتيم براي تبليغ ، البته خودمان پول نداشتيم ، مرحوم آيت الله بروجردي ، توسط امام خميني ، آنموقع با ايشان بودند نفري صد تومان در سال 26 و نفري صدو روستايي كه ميرويم مجبور نباشيم مزاحم يك روستايي بعنوان مهمان او باشيم و خرج خوراكمان را در آن يك ماه خودمان بدهيم و براي كرايه رفت و آمد و هزينةزندگي يكماه ، خرج سفر را با خودمان مي برديم . فعاليتهاي ديگري هم در داخل حوزه داشتيم و اينها مفصل است و نمي خواهم در يك مقاله فعلاً گفته شود.


در سال 1329 و 1330 كه تهران بودم ، مقارن بود با اوج مبارزات سياسي اجتماعي نهضت ملي نفت به رهبري مرحوم آيت الله كاشاني و مرحوم دكتر مصدق و بصورت يك جوان معمم مشتاق در تظاهرات و اجتماعات و ميتينگها شركت مي كردم . در سال 1331 در جريان 30 تير ، آنموقع تابستان به اصفهان رفته بودم و در اعتصابات 26 تا 30 تير فعاليت داشتم و شايد اولين و يا دومين سخنراني اعتصاب كه در ساختمان تلگراف خانه بود را به عهده من گذاشتند .


يادم هست كه مقايسه مي كردم كار ملت ايران را در رابطه با نفت و استعمار انگليس با كار ملت مصر و جمال عبدالناصر و مسئلة كانال سوئز و انگليس و فرانسه و اينها در آن موقع ، موضوع سخنراني اين بود . اخطاري بود به قوام السلطنه و شاه و اينكه ملت ايران نمي تواند ببيند نهضت ملي شان مطامع استعمارگران باشد . به هر حال بعد از كودتاي 28 مرداد در يك جمع بندي به اين نتيجه رسيديم كه در آن نهضت ما كادرهاي ساخته شده كم داشتيم ، باز اين مسئله مفصل است .بنابراين تصميم گرفتيم كه يك حركت فرهنگي ايجاد كنيم و در زير پوشش آن كادر بسازيم. و تصميم گرفتيم كه اين حركت اصيل ، اسلامي باشد و پيشرفته باشد و زمينه اي بر ساخت جوانها .


دبيرستاني به نام دين و دانش در قم تأسيس كرديم با همكاري دوستان ، كه مسئوليت اداره اش به عهدة دوستان من بود در سال 1333 تأسيس شد . تا سال 1342 كه در قم بودم همچنان مسئوليت اداره آن را بر عهده داشتم و در ضمن در حوزه هم تدريس مي كردم و يك حركت فرهنگي نو هم در حوزه بوجود آورديم و رابطه اي هم با جوانهاي دانشگاهي برقرار كرديم .پيوند ميان دانشجوهاي دانشگاهي برقرار كرديم . پيوند ميان دانشجو و طلبه و روحاني را پيوندي مبارك يافتيم و معتقد بوديم كه اين دو قشر آگاه و متعهد بايد هميشه دوشادوش يكديگر حركت كنند ، برپايه اسلام اصيل و خالص و در ضمن ، آن زمانها ، فعاليتهاي نوشتني هم در حوزه شروع شده بود ، مكتب اسلام ، مكتب تشيع ، اينها آغاز حركتهائي بود كه براي نوشته هايي با زبان نوو براي نسل نو ، اما با انديشة عميق و اصيل اسلامي و در پاسخ به اين سئوالات اين نسل مختصري در مكتب اسلام و بعد بيشتر در مكتب تشيع همكاري مي كردم . و بعد در سالهاي 1335 تا 1338 دورة دكتراي فلسفه و معقول را در دانشكدة الهيات گذراندم ، در حالي كه در قم بودم و براي درسهاو كارها به تهران مي آمدم . در همان سال 1338 جلسات گفتار ما در تهران شروع شد . اين جلسات براي رساندن پيام اسلام بود به نسل جستجوگر با شيوة جديد ، در هر ماهي در كوچة قائن در يك منزل بزرگي بود و جلسه تشكيل مي شد . و در هر ماه يكنفر صحبت مي كرد و سخنراني مي كرد و موضوع سخنراني قبلاً تعيين مي شد كه در مورد سخنراني مطالعه بشود . و نوار از آنها گرفته مي شد و اين نوارها را پياده مي كردند و بصورت جزوه و بعد كتاب منتشر مي كردند كه از عمده آنها بصورت سه جلد ‹‹ كتاب گفتار ماه ›› و يك جلد بنام ‹‹ گفتار عاشورا ›› منتشر شد . در اين جلسات هم باز مرحوم آيت الله مطهري و آيت الله طالقاني و آقايان ديگر شركت داشتند و جلسات پايه اي خوبي بود و در حقيقت گامي بود در راه كاري از قبيل آنچه بعدها در حسينيه ارشاد انجام گرفت و رشد پيدا كرد .
در سال 1339 ما سخت به فكر سامان دادن به حوزة علميه قم افتاديم و مدرسين حوزه جلسات متعددي داشتند براي برنامه ريزي نظم حوزه و سازمان دهي به حوزه ، در دو تا از اين جلسات بنده هم شركت داشتم . كار ما در يكي از اين جلسات به ثمر رسيد و در اين جلسه آقاي رباني شيرازي و مرحوم آقاي شهيد سعيدي و خيلي ديگر از برادران شركت داشتند ، آقاي مشگيني و خيلي هاي ديگر . و ما در يك برنامه اي در طول يك مدتي توانستيم يك طرح و برنامه تحصيلات علوم اسلامي در حوزه تهيه كنيم در هفده سال و اين پايه اي شد براي تشكيل مدارس نمونه اي كه نمونه معروفترش مدرسه حقانيه ، يا مدرسه منتظريه ، بنام مهدي منتظر سلام الله عليه است ولي بنام حقاني كه سازنده آن ساختمان است . مردي است كه واقعاً عشق و علاقه و سرمايه و همه چيزش را روي ساختن اين ساختمان گذاشت . خداوند او را به پاداش خير مأجور بدارد ، بنام او معروف شد . مدرسه حقاني تأسيس شد و اين برنامه در آنجا اجرا شد و در اين مدارس باز مقداري از وقت مي گذاشت و صرف مي شد . در سال 1341 كه انقلاب اسلامي با رهبري امام و رهبري روحانيت و شركت فعال روحانيت نقطه عطفي در تلاشهاي انقلابي مسلمانان ايران بوجود آورده بود ، در اين جريان ها حضور داشتم تا اينكه در همان سالها ما در قم به مناسبت تقويت پيوند دانش آموزان و فرهنگي و دانشجو و طلبه به ايجاد كانون دانش آموزان قم دست زديم و مسئوليت مستقيم اين كار را برادر و همكار و دوست عزيزم شهيد دكتر مفتح بدست گرفتند . بسيار جلسات جالبي بود ، در هر هفته يكي از ما سخنراني مي كرديم و دوستاني از تهران مي آمدند ، گاهي مرحوم مطهري و گاهي ديگران ، مدرسين قم مي آمدند و در يك مسجد و در يك جلسة طلبه و دانش آموز و دانشجوو فرهنگي همه دور هم مي نشستند و اين در حقيقت نمونة ديگري بود از تلاش براي پيوند دانشجو و روحاني و اين بار در رابطه با مبارزات و در رابطه با رشد دادن و گسترش دادن به فرهنگ مبارزه و اسلام . اين تلاشها و كوششها بر رژيم گران آمد و در زمستان سال 42 من را ناچار كردند كه از قم خارج بشوم و به تهران بيايم . سال 42 به تهران آمدم و در ادامة كارها با گروههاي مبارز از نزديك رابطه برقرار كرديم . با جمعيت هيئاتهاي موتلفه رابطة فعال و سازمان يافته اي داشتيم و در همين جمعيتها بود كه به پيشنهاد شوراي مركزي اينها ، امام يك گروه چهار نفري به عنوان شوراي فقهي و سياسي اين جمعيتها تعيين كردند . ( مرحوم آقاي مطهري ، بنده ، آقاي انواري و آقاي مولايي ) اين فعاليتها ادامه داشت . در همان سالها بفكر اين افتاديم كه با دوستان اين كتابها و برنامة تعليمات ديني مدارس را كه اماكني براي تغييراش فراهم آمده بود تغيير بدهيم . دور از دخالت دستگاههاي جهنمي رژيم ، در جلسلتي توانستيم اين كار را پايه گذاري كنيم و پاية برنامة جديد و كتابهاي جديد تعليمات ديني را با آقاي دكتر باهنر و آقاي دكتر غفوري و آقاي برقعي و بعضي از دوستان ، آقاي رضي شيرازي كه مدت كمي با ما همكاري داشتند و بعضي ديگر مانند مرحوم آقاي روزبه كه خيلي نقش مؤثري داشتند ، با همكاري اينها پايه هاي اين برنامه فراهم شد . مقداري از كارهايي را كه فراموش كردم بگويم ، سال 1341 اگر اشتباه نكرده باشم، 41 يا اوايل 42 ، در يك جشن مبعث كه دانشجويان دانشگاه تهران در اميرآباد در سالن غذاخوري برگزار كرده بودند ، دعوت كردن كه من در آن روز مبعث سخنراني كنم . در اين سخنراني موضوعي را من مطرح كردم به عنوان : ‹‹ مبارزه با تحريف يكي از هدفهاي بعثت است ›› و در اين سخنراني طرح يك كار تحقيقاتي اسلامي را ارائه كردم كه آن سخنراني بعدها در مكتب تشييع چاپ شد مرحوم حنيف نژاد و چند تاي ديگر از دانشجويان كه براي اين دعوت به قم آمده بودند و عدة ديگر از طلاب جوان كه باز آنجا بودند ، اينها اصرار كردند كه اين كار تحقيقاتي آغاز بشود . در پاييز همان سال ما كار تحقيقاتي را آغاز كرديم و با شركت عده اي از فضلا در زمينة حكومت در اسلام ، ما همواره به مسئلة سامان دادن و انديشة حكومت اسلامي و مشخص كردن نظام اسلامي علاقه مند بوديم و اين را بصورت يك كار تحقيقاتي آغاز كرديم . اين كارهاي مختلف بود كه به حكومت گران آمد و من را ناچار كردند به تهران بيايم و در تهران آن همكاري را با قم ادامه مي داديم . بعد از چند ماه فشار دستگاه كم شد ، باز گاهي آمدوشد مي كرديم و هم براي مدرسة حقاني و هم براي همين جلسات حكومت در اسلام كه البته بعدها ساواك اينها را گرفت و دوستان ما را تارومار كرد .
در سال 1343 كه تهران بودم و سخت مشغول اين برنامه هاي گوناگون ، مسلمانهاي هامبورگ كه بنيان گزارش روحانيت بود كه به دست مرحوم آيت الله بروجردي بنيان گذارده شده بود، فشار آورده بودند به مراجع كه كه چون مرحوم محققي آمده بودند به ايران بايد يك نفر روحاني به آنجا برود . اين فشارها متوجه آيت الله ميلاني و ايت الله خوانساري شده بود و آيت الله حائري و آيت الله ميلاني به بنده اصرار كردند كه بايد برود به آنجا . آقايان ديگر هم اصرار مي كردند ، از طرفي ديگر چون شاخه نظامي هيئت هاي موتلفه تصويب كرده بودند كه منصور را اعدام كنند و بعد از اعدام انقلابي منصور پرونده دنبال شد و اسم بنده هم در آن پرونده بود ، دوستان فكر مي كردند كه به يك صورت من را از ايران خارج كنند و در خارج مشغول فعاليتهايي باشم . وقتي دعوت پيش آمد بنظر دوستان رسيد كه اين كار خوبي است و زمينة خوبي است كه برويد و آنجا مشغول فعاليت بشويد . البته خود من ترجيح ميدادم كه در ايران بمانم ، مي گفتم كه هر مشكلي كه پيش بيايد اشكالي ندارد ولي در جمع دوستان مي پذيرفتند كه بروم خارج بهتر است . مشكل من گذرنامه بود كه به من نمي دادندولي دوستان گفتند از طريق آيت الله خوانساري مي شود گذرنامه را گرفت و در آن موقع اين گونه كارها از طريق ايشان حل مي شد و آيت الله خوانساري اقدام كردند و گذرنامه گرفتند . به اينطريق مشكل گذرنامه حل شد و در رابطه با اين آقايان مراجع ، بخصوص آيت الله ميلاني به هامبورگ رفتم . دشواري كار من اين بود كه از اين فعاليتهايي كه اينجا داشتيم دور مي شدم و اين براي من سنگين بود و تصميم اين بود كه مدت كوتاهي آنجا بمانم و كار آنجا كه سامان گرفت بلكه برگردم ، ولي در آنجا احساس كردم كه دانشجويان سخت محتاج هستند به يك نوع تشكيلات ، تشكيلات اسلامي ، چون جوانهاي عزيز ما از ايران ، خيلي شان با علاقه به اسلام مي آمدند و كنفدراسيون و سازمانهاي الحادي چپ و راست اين جوانها را منحرف و اغوا مي كردند . با همت چند تن از جوانهاي مسلماني كه در اتحاديه دانشجويان مسلمان در اروپا بودند كه با برادران عرب و پاكستاني و هندي و افريقايي و غيره كار مي كردند و بعضي از آنها هم در اين سازمانهاي دانشجويي ايراني هم بودند ، هسته اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان گروه فارسي زبان آنجا را بوجود آورديم . مركز اسلامي گروه هامبورگ سامان گرفت . فعاليتهايي براي شناساندن اسلام به اروپاييها داشتيم و فعاليتهائي براي شناساندن اسلام انقلابي به نسل جوانمان داشتيم . بيش از 5 سال آنجا بودم، كه در طي اين 5 سال سفري به حج مشرف شدم . سفري به سوريه ، لبنان و آمدم به تركيه براي بازديد از فعاليتهاي اسلامي آنجا و تجديد عهد با دوستان مخصوصاً برادر عزيزمان آقاي صدر ( امام موسي صدر ) و اميدوارم هر كجا كه هست مورد رحمت خداوند باشد و انشاءالله به آغوش جامعه مان برگردد و سفري هم به عراق آمدم و به خدمت امام رفتم در سال 1349 به ايران براي يك مسافرت آمدم اما مطمئن بودم كه با اين آمدن امكان بازگشتم كم است ، ضرورتهائي ايجاب مي كرد از نظر ضرورتهاي شخصي كه حتماً سفري به ايران بيايم . به ايران آمدم و همانطور كه پيش بيني مي كردم مانع بازگشت من شدند . در اينجا مدتي كارهاي آزاد داشتم كه باز مجدداً قرار شد كار برنامه ريزي و تهيه كتابها را دنبال كنيم . و اين كار را دنبال كرديم و همچنين فعاليتهاي علمي را در قم و در رابطه با مدرسه حقاني ، فعاليتهاي تحقيقاتي گسترده اي را با همكاري آقاي مهدوي كني و آقاي موسوي اردبيلي و مرحوم مفتح و عده اي ديگر از دوستان شروع كرديم . بعد مسئلة تشكيل روحانيت مبارز و همكاري با مبارزات بخشي از وقت ما را گرفت . تا اينكه در سال 1355 هسته هايي براي كادرهاي تشكيلاتي بوجود آوريم و در سال 1356 ـ 1357 روحانيت مبارز شكل گرفت و در همان سالها در صدد ايجاد تشكيلات گسترده مخفي يا نيمه مخفي و نيمه علني به عنوان يك حزب و يك تشكيلات سياسي بوديم و در اين فعاليتها دوستان مختلف هميشه با هم بوديم . در سال 56 كه مسائل مبارزاتي اوج گرفت ، همة نيروها را متمركز كرديم در اين بخش و بحمدالله با شركت فعال همة برادران روحاني در راهپيمائي ها و مبارزات به پيروزي رسيد . البته اين را باز فراموش كردم بگويم از سال 50 من يك جلسه تفسير قرآني را آغاز كردم كه روزهاي شنبه بعنوان مكتب قرآن ، مركزي بود براي تجمع عده اي از جوانان فعال از برادرها و خواهرها ، در اين حدود 400 الي 500 نفر شركت مي كردند . كلاس سازنده اي بود ، در سال 54 به مناسبت جريانهاي اين جلسه و فعاليتهاي ديگر كه در رابطه با خارج داشتيم ، ساواك ، كميته مرا دستگير كرد . چند روزي در كميتة مركزي بودم كه بعد با كارهايي كه قبلاً كرده بوديم كه برگهاي زياد به دست دشمن نيافتد ، توانستيم از دست آنها خلاص شويم . البته قبلاًمكرر ساواك من را خواسته بود . قبل از مسافرتم و بعد از مسافرتم ، ولي در آن نوبتها بازداشتها موقت و چند ساعته بود . اين بار چند روز در كميته بودم و آزاد شدم ، ديگر آن جلسه تفسير را نتوانستيم ادامه بديهم تا در سال 57 بار ديگر به مناسبت فعاليت و نقشي كه در اين برنامه هاي مبارزاتي و راهپيمائي ها داشتيم در عاشورا چند روزي مرا دستگير كردند و به اوين و بعد به كميته بردند و باز آزاد شدم . و به فعاليتها ادامه دادم تا سفر امام به پاريس . بعد از رفتن امام به پاريس چند روزي به خدمت ايشان رفتيم و هسته شوراي انقلاب تشكيل شد با نظرهاي ارشادي كه امام داشتند و دستوري كه ايشان دادند شوراي انقلاب ، اول هسته اصلي اش مركب بود از آقاي مطهري و آقاي هاشمي رفسنجاني و و آقاي موسوي اردبيلي و آقاي باهنر و بنده ، بعدها آقاي مهدوي كني اضافه شدند . بعد آقاي خامنه اي و مرحوم آيت الله طالقاني و آقاي مهندس بازرگان و دكتر سحابي و عده ديگر آنها هم اضافه شدند تا بازگشت امام به ايران ، فكر مي كنم كه ديگر از بازگشت امام به ايران به اينطرف ، فراوان در نوشته ها گفته شده كه ديگرحاجتي نباشد كه درباره اش صحبت كنيم .
و اما خانواده ما سه فرزند داشت كه من و دو خواهر هستيم و هم اكنون هر دو خواهرم هستند . ولي پدرم در سال 1341 به رحمت ايزدي پيوست و مادرم هنوز در قيد حيات است . مرگ پدر در زندگي ما جز يك تأثير عاطفي و يك مقدار بار مسئوليت مادر و خواهر تأثير ديگر نداشت ، تأثير شكننده اي نداشت ، البته از نظر عاطفي بسيار ناراحت شدم ولي چنان نبود كه در شيوة زندگي من تأثير بگذارد و آن موقع من ازدواج كرده وداراي دو فرزند بودم .
در ارديبهشت سال 1331 با يكي از بستگانم ازدواج كردم . او هم از يك خانوادة روحاني است و ثمرة ازدواجمان تا امروز ، 29 سال زندگي مشترك با سختي ها و آسايش ها و تلخي ها و شاديها ( چون همسر من همه جا همراه من بوده ، در خارج همينطور ، در اينجا همينطور ) چهار فرزند ، دو پسر و دو دختر مي باشد .
از تأليفات آن شهيد :
1ـ خدا از ديدگاه قرآن
2ـ نماز چيست ؟
3 ـ بانكداري و قوانين مالي اسلام در يك مجموعه
4 ـ يك قشر جديد در جامعه ما
5 ـ روحانيت در اسلام ، در ميان مسلمين ، در يك مجموعه .
6 ـ مبارز پيروز
7 ـ شناخت دين
8 ـ نقش ايمان در زندگي انسان
9 ـ كدام مسلك
10 ـ شناخت
11 ـ مالكيت
مي باشد .
بعد از پيروزي انقلاب و تشكيل شوراي انقلاب شهيد بهشتي يكي از مؤثرترين و فعالترين و با استقامترين افراد شوراي انقلاب بودند و نيز با رأي مردم تهران به مجلس خبرگان راه يافت و همچنين از سوي امام امت به رئيس ديوان عالي كشور برگزيده شد .
شهيد بهشتي همچنين با تعدادي از افراد مؤمن و معتقد ، حزب جمهوري اسلامي ايران را تأسيس نمودند و ايشان را به دبير كل حزب برگزيدند و تا لحظة شهادت در اين سمت بودند .

 


جمعه 24 دی 1389  1:46 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد آيت الله حاج سيد مصطفي خميني

تاريخ

 :

 1389/04/14

<>

او كه فرزندي آزاده از سلاله‌ي سر فرازان و سروران تاريخ انسان بود و همچون پدران بزرگوارش فوران خون سيادت در رگهاي پاكش خروش عدالت داشت در حاشيه‌ي گسترده كوير ، به خانه علم و تقوي وتعهد، در سال 1349 قمري چشم به جهان گشود .
سالهاي كودكي را در حال و هواي روحاني زادگاهش قم بسر آورد و به تحصيلات ابتدايي پرداخت علاقه مفرطش به اسلام و جامعه ي روحانيت و راهنمايي هاي پدر بزرگوارش سبب گرديد تابعد از اتمام دوره ابتدايي به جرگه ي روحانيون حوزه قم بپيوندد.
علوم مقدماتي را نزد كار آزمودگان حوزه فرا گرفت و دوره ي سطح را در محضر درس اساتيدي چون آيةالله صدوقي ، آيةالله سلطاني ،آيةالله حاج شيخ محمدجواداصفهاني آموخت ، و در 21 سالگي به حوزه درس خارج فقه مرحوم آية‌الله العظمي بروجردي راه گشود و خارج اصول را در محضر پدر بزرگوارش تلمذ كرد.
همراه با فراگيري خارج اصول به درس مرحوم آيةالله محقق داماد نيز حاضر شد و اسفار را در خدمت علامه طباطبائي و علامه سيدابوالحسن قزويني بپايان برد.
به يمن استعداد شگرف و انديشه ي ژرف وپشتكار در علوم معقول وفلسفه وكلام از برجستگان حوزه برآمد و جامع معقول ومنقول گرديد.
او چنان در فهم درس ، وپيمودن راههاي كمال مستعد و هوشمند بود كه بعد از آنكه منظومه ي حكمت را نزد استادي آموخت بلافاصله به تدريس آن در حوزه مشغول گرديد .
با چنين روشي هنوز به سي سالگي نرسيده بود كه به مرتبه اجتهاد برآمد و 10 سال در نجف ، ‌خارج اصول تدريس كرد.
هماهنگ با تدريس به تأليف كتابهائي در زمينه هاي مختلف همت گماشت كه از آن جمله مي توان يكدوره كامل ( بيع ) در 10مجلد ، كتابي در مباحث اجاره ، كه در يورش ماموران ساواك به خانه ي او ، همراه با 3000 كتاب ديگر خطي به يغما رفت . كتابي در مبحث نكاح و حاشيه اي بر كتاب عروةالوثقي مرحوم سيد محمدكاظم يزدي و تحقيقاتي در اصول كه از ابتداي اصول تا مبحث استحصاب تعليقي ، دنباله گيري شده است و در تفسير بيش از چهارهزار صفحه كه به اتمام نرسيده است را مي‌توان نام برد.
در كنار پدر گراميش نخستين حركتهاي ضدستم و ضدجور را عليه دستگاه جابر غاصب تجربه كرد.
او كه دست پرورده پدري بود كه چون قله‌هاي سرافراز كوهساران به دفاع از حرمت انسان، سينه ي مردانه را دلاورانه سپر طوفان‌هاي سهمناك و خانمانسوز بي صفتان ملحد ضد اسلام ساخته بود و حصاري متين در هنگامه‌ي بي ياوريها و تنهائيها بگرد مدينه فاضله‌اي حوزه‌اش و روحانيش و شاگردانش و ملتش كشيده بود ، لامحاله در كنار اين سدمقاوم و اين جو متلاطم ضدظلم و اين انسان پاكباخته‌ي خداجوي خداخواه ، مقاوم و خروشنده و طوفنده و مطمين باليدو كمر همت براي اعتلاي كلمه‌ي توحيد واستيلاي احكام الهي بر همه شيون جامعه به ميان بست .
در همه سالهائي كه در پس پشت داريم ، هر وقت وهر جا كه نشان اعتراضي، حركت شجاعانه اي مراقبت دائمي را از امام امت مي‌بينيم ، او را هم در كنار پدر و استاد روحانيش مشاهده مي‌كنيم .
اين شاخه مقاوم از آن شجره‌ي طيبه علوي كه خون حسين (ع) در رگهاي جوانش موج داشت هميشه با استحكامي بارز و كلامي شاخص در هجوم حوادث سراپا مانده بود و دل عاشق و آرزومندش را به سويداي فرداي بهتري كه از راه ميرسيدند دوخته بود.
كم كم اين شاخه هماره سبز، خود سترون شد در خاك معرفت پا گرفت و ريشه دواند و ديگر درختي سرافراز شد كه پايي به خاك و پنجه هائي گسترده و فراگير به جانب افلاك داشت .
در حادثه سال 41 در كنار امام به ريشه ستم حمله برد، براي انجام نيروهاي پراكنده و تشكل حركت و تحرك نيروهاي اصيل زحماتي فوق تحمل يك انسان را به شانه هاي جوانش خريد و در سال 43 در يورشي ديگر از سوي سرسپردگان تباهي و فساد دربار به شهادت دومين فرزند خردسال رسيد، هر چند كه بر ابروي مردانه اش خم نياورد، و كلاف سر در گم حادثه نتوانست دامن صبرش را بربايد.
در اين حمله ي وحشانه امام به تركيه تبعيد شد و او را كه دلي از سوگ پدر تفته داشت ولي با صبري مقدادوار، برتري پوشالي دشمن را با دستهائي در زنجير به سخره گرفته بود به زندان بردند .
كمتر از سه ماه نگذشت كه رژيم در برابر فشار افكار عمومي نتوانست او را در حصار خويش داشته باشد، آزادش ساخت و در حين ورودش به حوزه تظاهرات بزرگي برپاشد كه دوباره مزدوران آمريكائي او را دستگير و به تركيه تبعيدش كردند.
و او به پدر و راهنما و مرادش پيوست از اين دوباره او در كنار پدر به رسيدگي كارها پرداخت.
در همه ي سالهائي كه در كنار پدر در تبعيد بود، يك لحظه از راهي كه در پيش گرفته بود غافل نماند ، با آنكه از مدرسين مبرز حوزه ي علميه نجف بود و مشكلات تدريس و آموزش نيروهاي جوان روحانيت خود به دقت و فراغتي نيازمند است ، او سرساخته در دو جبهه فرهنگي و سياسي فعال باثي ماند، با مسافرتهايش به لبنان ، سوريه و… با ملاقاتش با فرزندان تبعيد شده ي اين آب و خاك و ربط فكري و حركتي نيروهاي پراكنده ، در تنظيم ملاقتهاي پدر و انتشار بيانيه ها و اعلاميه ها و… يك لحظه بيكار نماند، با همه وجودش ، با تمامي امكاناتش ، با كليت خلقتش، با روحي كه از درد مي سوخت و از عشق و ايثار چراغ دلهاي مرده را مي افروخت به خدمت پدر و اسلام نشست ، مي گفت ، مي نوشت ، مي خواند ، ‌مي آموخت ، مي شناخت ، مي شناساند، مي فهميدو مي فهماند، مي رسيدو مي رساند ، با ياوريش و با همدلي به سوختگان و آوارگان … تسلي مي بخشيد و روحيه مي داد.…
چون طلبه هاي ديگر، در نهايت سادگي روزگار ميگذارند، مواجب يك طلبه را از پدر ميگرفت ، پدر بيشتر هم نمي داد، هر چند او هم هرگز بيشتر نگرفت، در خانه اي اجاره اي ، بر فرشي ساده، با خانواده اش روزگار را پشت سر مي نهاد اين چنين او كه از ابتداي حيات در متن جامعه روحانيت به حركت انسان و وظايف اين بار امانت بدوش گرفته مي انديشيد، در سال 1397 به صبح يكشنبه نهم ذيقعده بعد از ملاقات با گروهي كه خود را از مخالفان رژيم طاغوت معرفي كرده بودند به پايان زندگاني سراسر حركت و پويائي و تعهد خود رسيد. روحش شادو راهش پررهرو باد.
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:46 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردارشهيد هاشم شيخي

تاريخ

 :

 1389/04/14

<>

در23شهريور 1344 درحالي كه خنكاي نسيم پايان بيداد تابستان رانويد ميداد چهارمين فرزند خانواده شيخي درشيراز ديده به جهان گشود وهاشم زيبنده نام مبارك اوگرديد.


ازهمان كودكي درفرازونشيب زندگي مصائب تلخي راتجربه كردودراين ميان براثر ابتلابه بيماري تاسر حد مرگ پيش رفت ليكن بانذرونياز ومناجات خداوند متعال شفا وعمر دوباره يافت .هاشم درآستانه مرگ عمري دوباره يافت تاچگونه زيستن وچگونه مردن راخودانتخاب كند.شش سال بعددربرگ ريزاني ديگر هاشم پابه پاي بچه هاي محله گودگري راهي مدرسه گرديد وپنج سال دوره ابتدايي را درمدرسه حاجي زاده باموفقيت پشت سرگذاشت .ازهمان زمان به علت علاقه اي كه به كسب وكار داشت به ياري پدرشتافت ودرمغازه كوچك او مشغول به كار شد .به همين علت ازادامه تحصيل باز ماند ودرحالي كه هنوز سال سوم راهنمايي را به پايان نرسانده بود از تحصيل فراغت يافت.


شهيد هاشم شيخي درسال1357 وهمزماي با حركات توفنده مردمي درجريان انقلاب قرار گرفت وبا وجود سن كم دربسياري ازفعاليت هاي انقلابي شركت كرد.وي اندك زماني بعداز شروع جنگ تحميلي از طريق ناحيه 1مقاومت بسيج جهت گذراندن دوره آموزشي به كازرون اعزام وپس از كسب مهارتهاي لازم راهي جبهه هاي نبرد گرديد .وي ازهمان ابتدا مورد توجه مسؤولين قرارگرفت وباشايستگيهايي كه از خود بروزداد مسؤوليت خطيرشناسايي درواحد اطلاعات وعمليات لشكر برعهده وي گذاشته شد.


اين شهيد بزرگوار شجاعت ،درايت،ازخود گذشتگي وشهادت طلبي رابامهارتهاي خاصي كه درطي دوران كسب كرده بود در هم آميخت ودربين فرماندهان وقت به عنوان يكي ازنيروهاي زبده وكارآمد اشتهار يافت به نحوي شناسايي هاي دقيق وي درپيشبرد غالب عملياتهايي كه توسط لشكر هميشه پيروز فجر انجام پذيرفت تاثيري بس عظيم داشت .


سردار شهيد هاشم شيخي پس از عمري تلاش خستگي ناپذير سرانجام درتاريخ 9فروردين ماه 1366 دراثراصابت تركش گلوله تانك به شدت از ناحيه چشم وصورت مجروح گرديد .وساعاتي بعد دربيما رستان صحرايي درحالي كه سردرآغوش برادرغمديده خودداشت جان به جان آفرين تسليم كردوپروا زي ملكوتي رادربي نهايت آسمان آغاز كرد.


جزيره مجنون درآن روز مغموم باسرگشتگي هاي مردي بدرود گفت كه جاي جاي دشت خوزستان از خرمشهر مظلوم تاام القصر واز طلاييه تا دشت عباس از دهلران تافاو شاهد رشادتهاودلاوريهاي اوست مردي كه به شوق ديداردوست بارها زخم تيروتركش دشمن رابرجان پذيرفت وسختكوش ومبارز تاآخرين نفس به جهاد با دشمنان اسلام ادامه داد.
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:46 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردارشهيد محمود شهبازي دستجردي

تاريخ

 :

 1389/04/14

<>

به سال 1337 در خانواده اي مذهبي در شهر اصفهان ، كودكي زاده شد كه او را محمود نام نهادند . محمود از بدو كودكي طعم محروميت و فقر در محيط خانواده چشيد . پدرش كشاورزي بود كه با دسترنج خويش ، چرغ زندگي را مي چرخاند . او در دامان پدري زحمتكش و پارسا و مادري درد كشيده و پاكدامن ، با احساسات ناب مذهبي رشد و تربيت يافت .
محمود قرآن را نزد مادرش ـ كه فرزند روحاني بود ـ مي آموزد و تحصيلات دورة ابتدايي را در زادگاه خود به پايان مي رساند و براي ادامة تحصيل ، وارد دبيرستان (( احمديه حكيم سنايي)) اصفهان مي شود . پس از چند سال تلاش و كوشش ، مدرك كدرك ديپلم خود را با نمره هاي خوب ، در سال 1356 دريافت مي كند و در همان سال ، در كنكور شركت جسته و در رشتة (( مهندسي صنايع )) دانشگاه علم و صنعت پذيرفته مي شود .
شهبازي بطور مشخص ، فعاليتهاي مذهبي و سياسي خود را از دوران دبيرستان شروع مي كند . او در اين دوران ، به مطالعة كتابهاي مذهبي ، بويژه كتابهاي (( شهيد استاد مطهري )) و مرحوم (( علامة طباطبايي )) روي مي آورد و همزمان در محافل مذهبي و مجالس سخنراني (( آيت الله طاهري )) و ((شهيد اژه اي )) شركت فعال مي جويد . او از آن پس ، با شهيد اژه اي ارتباط برقرار نموده و فعاليتهاي مذهبي و سياسي خود را گسترش مي دهد . وي عمده فعاليتهاي خود را از طريق ((مسجد شفيعي )) و ارتباط با دوستان مسجدي اش انجام مي دهد .
محمود به خاطر فعاليتهاي مستمر در شهر اصفهان ، به عنوان چهره اي پر تلاش و انقلابي ممتاز مي نمايد . او در روشنگري دوستان و باگانش ، نسبت به ماهيت رژيم شاه ، از هيچ كوششي دريغ نمي كند . پس از ورود به دانشگاه نيز به ابعاد تازه اي از فعاليتهاي انقلابي دست مي زند و در ارتباط با جمعي از دانشجويان مسلمان و انقلابي به يك رشته اقدامهاي مبارزاتي عليه رژيم مبادرت مي ورزد . در اوج خفقان رژيم شاه ، همراه دوستان انقلابي خود بي خوف و ترس ، خطر مي كند و در جهت افشاي ماهيت رژيم ، در قالب تشكلهاي دانشجويي ، به فعاليتهاي فرهنگي و اجتماعي گسترده اي مي پردازد او در دانشگاه ، با انجمن اسلامي دانشجويان ، همكاري نزديك و مستمر انجام مي دهد و در كليه فعاليتهاي گروهي دانشجويان از جمله ورزشهاي دسته جمعي ، پخش و نصب اعلاميه ها و شركت در اعتصابها ، حضوري پر تلاش و گسترده مي يابد .
شهبازي ، با ايماني راسخ و باوري استوار ، پاي در ميدان مبارزه عليه رژيم مي گذارد و تا پايان ، اين مبارزه را ادامه مي دهد . فعاليتهاي گستردة سياسي و اجتماعي ، هرگز مانع از تقويت بنيان اعتقادي اخلاقي او نمي شود ، بلكه همسو با انجام امور مختلف ، با مطلعه ، و آگاهي مذهبي خود را عمق مي بخشد . از اين رو از سر ايمان و اعتقاد ، به مبارزه و روشنگري مي پردازد .
او در راه اندازي نخستين راه پيمايي وسيع مردمي در اصفهان، نقش فعال و هدايت گري ايفا مي كند . همچنين در منزل (( آيت الله خادمي )) از سازماندهندگان اين امر مهم به شمار مي رود .
در روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي ، در تهران حضوري چشمگير مي يابد و دوشادوش مردم انقلابي در تسخير پادگانها شركت مي جويد .
شهبازي با شور انقلابي كه داشت، پس از تحقق انقلاب اسلامي ، چند روزي در كميته اسلحه بدست مي گيرد و به حراست از دستاوردهاي انقلاب مي پردازد . در اسفند ماه 1357 ، به نهاد نوپاي (( سپاه پاسداران انقلاب اسلامي )) پيوسته و به عضويت رسمي اين نهاد انقلابي و مقدس جوشيده از بطن مردم در مي آيد و در پادگان (( سعد آباد )) مشغول خدمت مي شود . او تلاش زيادي در جهت تقويت تشكيلات سپاه انجام مي دهد ، بطوري كه كمتر به دانشگاه مي رود و بيشتر وق خود را در سپاه ، به فعاليتهاي انقلابي مصروف مي دارد . اما پس از نفوذ گروهكهاي ضد انقلاب در محيط دانشگاه ، او به طور جد ، عمده فعاليتش را معطوف به آنجا نموده و در مقابله و مبارزه با عناصر منحرف و ضد انقلاب ، جبهة جديدي را در دانشگاه ايجاد مي كند . محمود كه با درايت و بينش مكتبي ، پي به ماهيت نفاق سازمان منافقين برده بود ، تلاش و كوشش فراواني در دانشگاه براي افشاي چهرة نفاق اين گروهك صورت مي دهد و به ياري دوستان انقلابي اش ، اين گروهك را در رسيدن به اهداف شومش ، مايوس مي كند .
در سال 1359 ، براي ساماندهي و سازماندهي سپاه پاسداران شهر (( همدان )) به اين شهر مي رود و با عزمي استوار و فعاليتي گسترده ، اين امر مهم را تحقق مي بخشد و پس از چندي نيز به ((فرماندهي سپاه پاسداران همدان )) منصوب مي شود .او به عنوان فرماندهي دلسوز و فداكار و در عين حال قاطع و منظبط ، به رتق و فتق و ساماندهي سپاه همدان مي پردازدو در جذب نيروهاي متعهد و انقلابي به سپاه ، دقت عمل به خرج مي دهد و با سپردن مسئووليت به نيروهاي شايسته ، كيفيت آنرا بالا مي برد .
شهبازي ، همزمان با شروع جنگ تحميلي ، راهي جبهه مي شود و در صحنه هاي مختلف كارزار ، حضوري عاشقانه و فعال مي يابد . وي ابتدا به جبهه هاي غرب مي رود و پس از تحكيم و تثبيت مواضع رزمندگان اسلام در آنجا ، به جبهة جنوب عزيمت مي كند و از هيچ تلاشي در مقابله با دشمن دريغ نمي ورزد و كارآمدي و لياقت خود را در بعد نظامي به ظهور مي رساند .
پيش از آغاز عمليات فتح المبين ، به مسئووليت معاونت تيپ 27 محمد رسول الله (ص) برگزيده شده و به هدايت نيروهاي تحت امر تيپ مي پردازد و در تحقق اهداف عمليات و منهدم كردن نيروهاي دشمن ، نقش و سهم بسزايي ايفا مي كند .
محمود پس از فراغ از عمليات ((فتح المبين)) تيپ 27 را براي عملياتي وسيع و بزرگتر تجهيز و آماده مي كند . او براي اجراي عمليات (( بيت المقدس )) ، نيروهاي زبدة تيپ ر راهي محور اهواز خرمشهر كرده و با شروع رمز عمليات ، به خطوط دشمن يورش مي برد . شهبازي ، در اين حمله نيز همچون فتح المبين ، پر شور و با رشادت ، در فرماندهي رزمندگان ، حماسه اي ماندگار خلق مي كند و آنان را تا دروازة شهادت به آسمان عشق و سرزمين معشوق عروج مي كند . پيش از عمليات ، از حالت و سكناتش معلوم بود كه او ديگر براي رسيدن به حضرت دوست برات عشق را دريافت كرده است و مشخص بود كه چهره اش آسماني است .
شهيد شهبازي روز دوم خرداد ماه 1361 ، در آستانة (( فتح خرمشهر )) در عمليات (( بيت المقدس )) ، بر اثر اصابت تركش خمپاره، به فیض عظماي شهادت نايل آمد .
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:47 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد جواد سر افراز

تاريخ

 :

 1389/04/15

<>

شهيد سر افراز در 15 مهر ماه 1332 در تهران بدنيا آمد . پدرش حجت الاسلام حاج شيخ ابوالفضل سرافــــــراز از مروجين مكتب اهل بيت و از وعاظ بنام تهران ميباشد كه غير از سمت وعظ و تبليغ ‚مؤسس دو باب مدرسه اسلامي بنام دبستان ولي عصر و دبيرستان جهان آراء در قلهك است پدرر شهيد از انقلابيون با استقامت و پر تلاشي اســـت كه مدتها در زندان رژيم مخلوع بوده و در اواخر بازداشتش مدتي با آيت الله دستغيب امام جمعه و نماينده امــــــام در شيراز و آيت الله شاهرخي امام جمعه خرم آباد و نماينده مردم در مجلس ‚در يك سلول بسر برده است شهيد سر افراز اولين فرزند ذكور و دومين فرزند خانوادة ان روحاني مبارز بوده است ‚ وي تحصيلاتابتدائي را در دبستان ولـــي عصر قم گذرانده و پس از آنكه آدم ربايان كثيف ‚ امام را به تركيه بردند ‚ خانواده ايشان به قلهك شميران كـــــوچ كرده ضمن ترويج مكتب اهل بيت ‚ نقش فعال در تعليم و تربيت جوانان را داشته است . در همين سالها شهيد جواد در دبيرستان هاي شهريار و نيكان قلهك باخذ ديپلم رياضي نائل و سپس بخدمت نظام رفت . پس از دوره نظـــــام جهت ادامه تحصيل به انگلستان عزيمت كرد .


شهيد سر افراز از همان نوجواني روحيه و ايماني قوي و انقلابي داشت ‚ بسيار پر تلاش و صاحب روح بـــــــزرگ و سعة‌صدر بود در شهر ليدز پس از اخذ «لول» بنا به دعوت و در خواست جمعي از دانشجويان ايراني مقيم هند به آن كشور عزيمت كرد و در بنگلور مشغول ادامه تحصيلدر رشته جامعه شناسي شد . شهيد ما كه فقط عبائي در بغــــل داشت ‚ خود را از جزيره انگليس مه بي فروغ از تمدن الهي و غرق در توحش بنام تمدن است ‚ خارج كرده و بــــه ميان تني چند از برادران دانشجو در هند آمد ‚ پس از ورود بلا فاصله اقدام به تشكيل جلسات مشاوره ديني مخفي نمود .پس از گذشت سه ماه با همكاري متعهدانة جمعي از دانشجويان مسلمان پيرو اسلام راستين ‚ در روز ميـــلاد يازدهمين اختر فروزان آسمان ولايت ضمن دعوت علني ار دانشجويان ايراني سراسر هند‚ انجمن اسلامي دانشجويان ايراني مقيم هند ‚ بنگلور ‚ اعلام موجوديت كرد .


شهيد سر افراز از چنان روحيه ايثاري برخوردار بود كه هرگز سهمي براي خود قائل نبود و همه چيز را براي ديگران ميخواست ‚ در تشست و برخاست و در برخوردها ميكوشيد تا اخلاقش ‚ منطبق بر سنت پامبر (ص) و ائمه اطهـــار (ع) باشد .شهيد جواد در مبارزه دانشجوئي ‚ عليه رژيم فاسد شاه چهره اي ممتاز بود . از آثاريكه به همت شهيد سـر افراز در بنگلور بوجود آمد و ياد آور اوست‚ انجمن اسلامي با تشكيلات منسجم كه راه او را ادامه ميدهند ‚ ميباشــد .شهيد جواد بعنوان نماينده انجمن اسلامي دانشجويان ايراني بنگلور باتفاق برادري ديگر ‚ در پاريس بخدمت امــــام رسيد و شرح حركت اسلامي در هند و اعلام آمادگي دانشجويان مسلمان آ“جا را معروض محضر مبارك امام نمـود و بسيار مورد الطاف امام قرار گرفت .

شهيد سر افراز در بنگلور با خواهري از اعضاي انجمن اسلامي پونا ( خواهر رودابه حسيني ) ازدواج نمود . شهيد ما در اوايل بهمن 57 با وجوديكه از جانب برادران انجمن شديدا” مخالفت ميشــــد ‚ بالاخره نتوانست در هند بماند و عازم ايران شد و درآن هنگام كه انقلاب و حركت مردم هر روز بيش از روز قبل اوج ميگرفت و سير نهائي را طي ميكرد ‚ تفنگ بر دوش در كنار ملت با اعمال رژيم معدوم مبارزه كرد و با حضور خــود در صحنه نيز ‚ دين خويش را اداء نمود . شهيد سر افراز پس از پيروزي انقلاب در حزب جمهوري اسلامي همچــون مريدي در كنار شهيد دكتر بهشتي نفشي فعال داشت . بطوريكه شهيد شهشتي مكرر گفته بود كه سر افراز ‚ بازوي من است . وي عضو شوراي مركزي و رئيس دفتر و مدير آموش و سر پرست منطقه 11 حزب جمهوري اسلامي بـود و همچنين با همة تلاشها و مسئوليتها يش در حزب ‚ مدير روابط عمومي ايز ايران وابسته به وزارت دفاع و مديــــر مسئول رايانه نيز بوده است .


و بالاخره اين فرزند رشيد و برومند اسلام و انقلاب با بيش از هفتاد نفر فرزندان كم مظير اسلام كه از بهترين يــاران امام بودند ‚ در بمب گذاري دفتر ميركزي حزب جمهوري اسلامي ‚ لباس زيبا و گرانماية شهادت را كه از سالها پـي براي خود بافته بود ‚ بتن كرد و به ملاقات الله رفت .
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:47 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد آيت الله دستغيب

تاريخ

 :

 1389/04/14

<>

 نرم افزار صوتي شهيد آيت اله..دستغيب
آلبوم عكسهاي شهيد آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب- راه محراب
آلبوم عكسهاي دست نوشته هاي شهيد آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب
زندگینامه شهید
شهيد آيت الله حاج سيد عبدلحسين دستغيب كه يكي از دانشمندان و علماء بنام دنياي اسلام بشمار مي رفت ، در سال 1292 هجري شمسي در شيراز متولد شد و پس از پرورش صحيح و خواندن ادبيات و سطوح به نجف اشرف مهاجرت نمود و در آنجا از محضر آيات عظام چون مرحوم آيت الله حاج شيخ كاظم شيرازي و آيت الله اصفهاني و آيت الله العظمي حاج سيد ميرزا آقا اصطهباناتي استفاده نمود و با دريافت اجازات عديده اجتهاد و غيره به شيراز مراجعت و در مسجد جامع عتيق به اقامه جماعت و تبليغ دين وتنوير افكار پرداخت .


شهيد دستغيب خدمات شايان و ارزنده اي نموده است كه از آن جمله در سال 1321 شمسي مسجد جامع شيراز كه از بناهاي قديمي بوده و بيش از هزار سال از تاريخ بناي آن مي گذرد و بواسطه مرو ايام رو به ويراني ميرفت با ياري مومنين فارس تعميرات اساسي نمود ، بطوري كه گويا اين مسجد تازه بنا شده است .


حضرت آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب كه رياست حوزه علميه فارس و نمايندگي امام در آن استان را بعده داشت داراي تاليفات و آثار متعددي است كه از آن جمله است :
1- كتاب قلب سليم ،كتاب قطور و بزرگي است در رشته اخلاقي و بسيار نفيس و ارزنده كه در قم به طبع رسيده است . 2- حقايقي از قرآن 3- معراج 4- ماه خدا 5- صديقه كبري 6- داستانمهاي شگفت 7- هشتادو دو پرسش 8- گناهان كبيره 9- سوره نجم 10- سيد الشهداء 11- معاد 12- صلوه الخاشعين 13- شرح و حاشيه برسي مسائل شيخ مخلوط و تعداد زيادي از تفاسير و كتب در علوم اسلامي كه يا در حال صبع بوده و يا اينكه هنوز به دست چاپ سپرده نشده است .


با پيروزي انقلاب ،مدارس علميه قوام ، هاشميه و آستانه در شيراز كه سالهاي متمادي توسط رژيم گذشته ،غضب و از طلبه خالي بود ، تحت نظر ايشان در اختيار طلاب قرار داده شد كه توسط مدرسين نمونه و برجسته اداره مي شود .
برنامه مبارزاتي شهيد دستغيب همزمان با قيام امام امت خميني كبير در سال 41 شروع شد و در در 1 خرداد 41 بازداشت و به تهران تبعيد گرديد . در سال 43 مجدداً بازداشت و به زندان تهران اعزام و سپس تبعيد شد .شهيد دستغيب در اين مدت رهبري مبارزات مردم فارس را بعده داشت و با پايمردي ، ايستادگي كرد و حاضر به ملاقات يا مذاكره نشد .

 در سال 56 مدتي در منزل خود محاصره بود و پس از در گيري و كشتار «5 رمضان »شيراز ،رژيم سفاك بمدت دو هفته مسجد جامع مركز مبارزه شيرازيان را تعطيل كرد وايشان با شروع حكومت بازداشت با داشت و در تهران زنداني وسپس تبعيد شد .پس از پيروزي انقلاب به نمايندگي اول از فارس در مجلس خبرگان انتخاب شد و همزمان به درخواست اهالي شيراز وفرمان امام خميني رهبر انقلاب وبنيان گذار جمهوري اسلامي ايران ،امامت جمعه شهر شيراز را عهده دار شد ودر اين سنگر با وحدت مردم غيور شيراز بسياري از مشكلات را پشت سر نهاد . سرنجام در 20 آذر ماه60 هنگاميكه شهيد دستغيب به منظور برگزاري مراسم نماز جمعه عازم محل نماز جمعه بود ،دست پليد آمريكا از آستين منافقين بدرآمد و يكي از خدمتگذاران اسلام را به همراه تعدادي ديگر از شيفتگان راه حسين شهيد نمودند .
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:47 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : شهيد جواد سرحدي

تاريخ

 :

 1389/04/15

<>

مدير عامل سازمان تعاون مصرف شهر و روستا
شهيد جواد سرحدي در سال 1317 در شهر كوچك سنقر از شهرهاي استان كرمانشاهان در يك خانواده متوسط و مذهبي كه پدرش از كاسبهاي جز آن شهر بود بدنيا آمد وي از كودكي كاركردن را همراه با تلاش و كوشش آغاز نمود و اين صفت خوب خدايي را تا آخرين لحظه عمر خويش حفظ نمود .شهيد سرحدي تحصيلات ابتدايي خود را شهر سنقر به پايان رسانيد و در همانجا وارد دبيرستان شد و تا كلاس سوم متوسطه را در آنجا به اتمام رسانيد وليكن بخاطر عدم وجود امكانات تحصيلي و آموزشي در آن شهر مجبور شد براي جامعه عمل پوشاندن به هدف والاي خود به تهران بيايد و در تهران به علت نبودن امكانات شخصي در تحصيلاتش يك وقفه چند ساله افتاد و با گرفتن كار در يك فروشگاه شروع به ادامه تحصيل كرد در طول چند سال روزها همچون كارگري سسخت كوش كار مي كرد و شبها بسان محصلي پر تلاش تحصيل مي نمود تا موفق به دريافت ديپلم شد و به دليل راه نيافتن به دانشگاه در آن زمان در بازار مشغول كار شود ودر بدو ورود به بازار و آشنايي با چهره هاي مختلف مذهبي سياسي مبارزات خود را آغاز نمود .


تحصيلات علوم ديني شهيد سر حدي به صورت مستقل و برنامه اي نبود بلكه او بيشتر با مطالعات جنبي علمي مذهبي توانست اندوخته هاي وسيع و نسبتا كاملي در بيشتر ابعاد علوم دينيه براي خود كسب نمايد او با شركت در تحصيل خيريه ها و براه انداختن مراكز امداد درماندگان را ياري و كمك نموده حتي الامكان براي رفاه حال مستمندان و بي سرپرستان و يتيمان كوشش مي نمود و تمامي وقت خود را مصروف خدمت به اين طبقه محروم مي نمود و با كمك مالي به مبارزان و خانواده زندانيان سياسي مسلمان در بند آنان را براي جهاد عليه نظام كفر پيشه آماده مي ساخت . با شركت در تظاهرات ميتينگها در سرزمين كفر . مبارزه در خط اسلام را با اجانب استمرار بخشيد و به همين خاطر بود كه بارها و بارها از طرف فاشيستهاي آمريكايي تهديد به مرگ شد و تمامي اموال و داراي او را در آنجا ضبط نمودند شهيد سرحدي هنگام اقامتش در خارج از كشور با كوشش و تلاش فراوان موفق به دريافت درجه ليسانس در رشته اقتصاد از دانشگاه هوستون شد و به دليل آغاز انقلاب اسلامي و مشغله هاي شغلي و فعاليتهاي ديگر نتوانست به تحصيلات خود بيش از اين ادامه دهد بعد از به ثمر انقلاب خونبار اسلاميان به رهبري امام خميني برادر شهيد جواد سر حدي مسئول بخش دانشجوي كنسولگري ايران در هوستون و بعد از آنهم امين دولت جمهوري اسلامي ايران درآنجا شد كه همواره در اين سمتها منافع ايران اسلامي قدم برداشت و در تمامي افعالش خداي خويش را بر كارش ناظر و حاضر مي ديد .


بعد از مراجعت به ايران در سال 1358 به مدت يكسال در كميتهاي انقلاب و نهادهاي انقلابي مشغول كار و فعاليت شد كه در اين مدت خدمات شاياني را از خويش نشان داد كه از جمله آنها دستگيري طاغوتيان وددمنشان رژيم گذشته و جمع آوري اموال مصادره شده بود .بعد از اين مدت طي حكمي از طرف نخست وزير برادر محمد علي رجايي به سمت مدير عامل سازمان شهر و روستا منصوب شد كه خدمات صادقانه و خالصانه ايشان در آن سازمان گواه بر اين مدعاست كه ايشان به مانند پاسداري فداكارانه براي حفظ منافع و نيات اين انقلاب اسلامي كوشيده است .


او با 17-19 ساعت كار در شبانه روز نشان داد كه براستي براي حفظ اين انقلاب و براي تداوم و ثمر رسيدنش از جان مايه گذاشته است و در مقابله اينكار مداوم تنها مقدار پولي را دريافت مي نمود كه تنها براي گذراندن زندگي روزمره مورد نيازش بود و بقيه حقوق ماهيانه خود را به سازمان برمي گردانيد .


درباره خصوصيات اخلاقي و رو حي اين شهيد مظلوم هر آنچه بر زبان آوريم و هر آنچه بنگاريم نخواهيم توانست آن روح بزرگرا ترسيم نماييم ولي آنچه مي توان گفت اينكه روحي بزرگ و سرشار از ايمان وايثار و فداكاري و مقاومت و عشق به اسلام و امام داشت و حسن خلق او زبانزد همگان بود جدي و مصمم بودن در كارها و جهد و تلاش مداوم و مستمر ويژگيهاي بود كه او را از ديگر افراد متمايز مي نمود و داشتن همين خصوصيات اخلاقي و روحي بود كه او را محبوب همگان كرده بود و در مرگش همگان براستي گريستند آن مستمند در راه مانده مسكين و آن يتيم پدر از دست داده كه سالها دست نوازشگر سرحدي بر سرش بود بر سر و جان خود مي كوبند كه اي واي بي يار و بي پدر شديم …كه او براستي برادر و يار فقيران و پدر ايتام بود و اين را در طول عمر كوتاه و پر ثمر خويش به ثبوت رسانيد .

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:47 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردارشهيد محمدهادي (حميد) جاوداني

تاريخ

 :

 1389/04/14

<>

سردار شهيد محمد هادي (حميد)جاوداني ددهمين روز ازبهار 1341 بردامان پر طراوت شيراز قهرمان شكفت وآغوش مهربان مادررامهد آرامش خودساخت وي تحصيلات خود را از ششمين سال زندگي آغاز كرد وپس از طي دوره هاي مختلف تحصيل در سال 1359 نتيجه زحمات چندين ساله خودرابا اخذ مدرك ديپلم از دبيرستانهاي شيراز دريافت داشت .


اين شهيد بزرگوار كه دردوران پرشكوه انقلاب اسلامي درتمام عرصه هاي قيام حضوري چشمگير داشت پس ازپيروزي انقلاب نيز به شوق حراست از دستاوردهاي انقلاب به جمع بسيجيان مسجد كشتكاران پيوست ودرپايگاه مقاومت اين مسجد فعاليتهاي پيگيري راآغاز كرد .وي علاوه بر گشتهاي شبانه به علت استعدادهاي خاصي كه در خوشنويسي وورزش داشت بخشي از امور فرهنگي اين پا يگاه را عهده دار گرديد واين درحالي بودكه بارها توسط منافقين كوردل تهديد به مرگ شده بود.


اين شهيد بزرگوار درادامه به همراه يكي از برادرانش جهت گذراندن دوره سه ماهه راهي گتوند گرديد وپس از به پايان رساندن اين دوره در سال 1365 به خيل سلحشوران جبهه پيوست.


واگذاري مسؤوليت سنگين اطلاعات وعمليات لشكر 19 فجر به اين غيورمرد عرصه هاي نبرد نمود ي از آمادگي وشايستگي اوست سردار شهيد محمد هادي جاوداني از همان ابتدا به عنوان مسؤول شناسايي فعاليتهاي خود رادر لشكر آغاز كرد ودرحماسه هاي مختلفي از جمله والفجر يك وكربلاي 4 شركت كر د .سرزمين آفتاب خيز شلمچه در چهارم دي ماه 1365 درحالي بااين سردار بدرود گفت كه اندك زماني بعد مردان حماسه كربلاي 5 خواب شب زدگان بعثي رابرآشفته بودند وآن سوي كانالها ودژهاي شيطاني دشمن پرچم سه رنگ افتخار رابه اهتزاز در آوردند .سردار شهيد محمد هادي جاوداني درجريان عمليات كربلاي 4 پس از گشودن يكي از معابري كه برعهده وي ونيروهاي تحت امرش گذاشته شده بود از ناحيه گردن مورد اصابت تركش خمپاره قرار گرفت وعاشقانه به خيل سروهاي فروافتاده شلمچه پيوست.

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:47 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمّد رضا جوانمردي

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

سردار شهيد حاج محمد رضا جوانمردي از جمله دلاور مرداني است كه عملياتهاي فتح المبين ، بيت المقدس ، خيبر ، بدر ، والفجر 8 و كربلاي 5 يادمان رشادتهاي اوست . او كه دلي مالامال از عشق و شور و ايمان داشت با پذيرفتن مسئووليتهاي مختلف سالياني از عمر پر بركت خود را در خدمت به اسلام و مسلمين و در جهاد و مبارزه گذراند و سرانجام در غروبي خونين ، آسمان شلمچه را به شوق ديدار دوست با خون خويش خضاب بست وي در هنگام شهادت مسئووليت يكي از محورهاي عملياتي كربلاي 5 را به عهده داشت و با تقديم خون سرخ خويش اين مهم را برعهدة ديگرهمرزمان خود قرار داده و خود عاشقانه شهد شهادت را در آغوش گرفت .


سردار شهيد حاج محمد رضا جوانمردي در سال 1343 در عطرافشان بهار نارنج شيراز ديده به جهان گشود و در خانواده اي منور به نور ايمان پرورش يافت . دوران كودكي را در كنار خانواده و برادر شقايق پيشه اش محمد حسن جوانمردي ـ در حال و هوايي روحاني سپري كرد و با شور و شوقي كودكانه قدم در راه علم گذاشت . وي در دورة راهنمايي از ادامة تحصيل بازماند و جهت تأمين هزينة معاش خانواده به كارهاي مختلفي از جمله نجاري و كارهاي ساختماني اشتغال ورزيد . دستهاي نازنينش از سنين نوجواني گلزخم رنج زندگي را پينه بست تا چرخ اقتصاد خانواده از حركت بازنايستد كه به كار و تلاش در مكتب توحيدي اسلام اعتقادي راسخ داشت كه ‹‹ الكاد لعياله كالمجاهد في سبيل الله ››.


شهيد جوانمردي در دوران پر شكوهمند انقلاب اسلامي با شركت در تظاهرات و راهپيمائي هاي ضد رژيم در فعاليتهاي انقلابي حضوري چشمگير داشت و پس از پيروزي انقلاب نيز با گذراندن دوره هاي مختلف آموزش به قهرمان هميشه سرافراز انقلاب ـ شهيد چمران پيوست و همدوش با اين سردار مبارز در جنگهاي نامنظم شركت كرد . وي در ادامه به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد و جبهه هاي جنوب را عرصة مبارزات خود قرار داد و در اين مسير بارها مورد اصابت تير و تركش دشمن بعثي قرار گرفت .

 شهيد جوانمردي در سال 1364 همسري وفادار و شايسته برگزيد كه هم اكنون فرزندي لايق ، تنها يادگار او و اين پيوند فرخنده است . 21 ديماه 1365 سرانجام مردي است كه با تقديم خون سرخ خويش به سرآغازي سبز نايل آمده و به نام بلند شهيد افتخار يافت . آرامگاه نوراني او در گلزار شهداي دارالرحمة شيراز ، زيارتگاه صدها عاشق دلسوته اي است كه به شهيد و اهداف متعالي او اعتقاد و ايماني راسخ دارند

 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:55 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمد رضا كارور

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

محمد رضا ، به سال 1336 در يكي از روستاهاي دماوند ، بنام (( درده )) در خانوادهاي متوسط ، اما متدين و پاكدامن ديده به جهان گشود تا شش سالگي همراه خانواده زمستانها را در قائم شهر و بابل و تابستانها را در (( فيروزكوه )) زندگي مي كرد . محمد رضا از كودكي تمام ناملايمات و فراز و فرود زندگي را با جان و دل چشيد و تحمل كرد . شخصيتش در ميان كورة مشكلات ، شكل گرفت و صيقل يافت و او را از اين حيث ، در ميان همسالان ممتاز نمود .
محمد رضا شش ساله بوده كه خانواده اش به ورامين مهاجرت كردند . او در مدرسه تجلي دورة ابتدايي تحصيل را شروع كرد . با علاقه و پر اشتياق درس مي خواند . از كودكي خانواده اش توجه خاص به او داشتند. از اين رو با احساسات ناب مذهبي باليد و قد كشيد . پس از گذراندن دورة ابتدايي ، براي ادامةتحصيل به مدرسة معين رفت .
كارور به سال 1354 ، در سال دوم دبيرستان ، براي جستجوي كار راهي تهران مي شود و در چاپخانه اي ، مدت يك سال و نيم به كار مي پردازد . وي همزمان با كار در چاپخانه شبانه به تحصيل ادامه مي دهد . سپس تغيير شغل داده ، در يك بنگاه تجارتي ، به عنوان (( حسابدار )) مشغول مي شود .
او در سال 1357 موفق به دريافت مدرك ديپلم از دورة شبانه مي شود .

فعاليتهاي شهيد پيش از پيروزي انقلاب اسلامي
محمد رضا در بنگاه كار ميكرد كه انقلاب اسلامي شروع مي شود .به خاطر برخورداري از تربيت ديني و داشتن مطالعات مذهبي ، خيلي زود وارد فعاليتهاي سياسي مي شود . او همراه ديگر دوستان انقلابي خود به مبارزات سياسي و فعاليتهاي انقلابي مي پردازد و در روشنگري مردم مسلمان ((ورامين )) نقش بسزايي ايفا مي كند . در انتشار پيامها و اعلاميه هاي حضرت امام (ره) به جد و شجاعانه مي كوشد .
كارور كه سري پر شور و انقلابي داشت ، در روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي ، شبانه روز خود را وقف تحقق آرمانهاي انقلاب و حضرت امام خميني (ره) مي كند و ايثارگرانه در خلع سلاح مراكز نظامي و انتظامي و تسخير مراكز دولتي مي كوشد .


فعاليتهاي شهيد پس از پيروزي انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي ، تحولي ژرف و شگرف در شخصيت محمد رضا پديد مي آورد، به طوري كه هر آن چه پيش از انقلاب ، از پول و لوازم زندگي براي خود جمع آورده بود ، در راه كمك به مستمندان و محرومان انفاق مي كند . او بيشتر اوقاتش را در مسجد (( حجت بن الحسن )) (عج) ، به فعاليتهاي فرهنگي مي گذراتد و در جلب و جذب جوانان محل به مسجد ، با جان و دل مي كوشد .
محمد رضا اوايل سال 1358 به عضويت رسمي (( سپاه پاسداران انقلاب اسلامي )) در مي آيد . همزمان با خدمت در سپاه ، اوقات فراغت خود را به فعاليتهاي مذهبي و فرهنگي در پايگاه مي گذراند . او با جديت تمام ، به بر پايي نمايشگاههاي مختلف كتاب ، پوستر ، عكس و نيز تشكيل كتابخانه اقدام مي كند و هزينة بيشتر ايت فعاليتهاي ارزشمند را از مختصر حقوقي كه از سپاه مي گيرد ، مي پردازد . وي با هزينة شخصي خود ، روزنامة ديواري تهيه مي كند و بدين طريق ،مقابلة فرهنگي با گروهكهايي همچون (( منافقين )) را وجهة همت خود مي سازد .
او ، دورة نظامي را به نحو مطلوب فرا مي گيرد و اندوخته هايش را به جوانان محل تعليم مي دهد . وي به اتفاق دو تن از دوستانش ، انجمن اسلامي (( پايگاه مقداد )) را در حسينية گلپايگانيها تشكيل مي دهد و با تلاش شبانه روزي ، در تعميق بصيرت و بينش انقلابي نوجوانان مي كوشد . وي براي تشكيل نمايشگاه كتاب ، همراه دوستانش ، به قم رفته و كتابهاي مذهبي را مي خرد و در نمايشگاه ، با تخفيف پنجاه در صد ، در اختيار جوانان قرار مي دهد ، تا بدين طريق دين خود را نسبت به انقلاب و قشر جوان ادا كند . در مدرسة دخترانة (( ارشاد)) نمايشگاه عكس و پوستر بر قرار مي نمايد و طرحي نو در اين مدرسه براي جذب دانش آموزان به كار مي برد و بدين وسيله تبليغات گروهكها را خنثي مي كند .
كارور پس از شروع غائلة كردستان ، به اين استان مي رود و مدتي در آنجا با مقابله با گروهكهاي محارب مي پردازد .

فعاليتهاي شهيد در دوران دفاع مقدس
پس از شروع جنگ تحميلي ، كارور راهي جبهه ها مي شو.د و تا لحظة شهادت ، با پايمردي و ابراز رشادت و شهامت ، توان نظامي و اخلاص در كار را به منصة ظهور مي رساند .
محمد رضا در مدت نزديك به سي ماه حضور عاشقانه اش در جبهه و جهاد ، در نوزده عمليات مهم شركت مي كند و با كارداني و تجربة موفق ، نيروهاي تحت امرش را هدايت و فرماندهي مي كند .چهار بار زخمي مي شود . در يكي از عملياتها بشدت مجروح شده و مدتي در بيمارستان بستري مي گردد . وضعش چنان رو به وخامت مي گذارد كه خانواده اش خود را مهياي شهادتش مي كنند : اما او بطور معجزه آسا بهبود مي يابد و دوباره راهي جبهه مي شود چند بار در حين عمليات ، به اسارت نيروهاي عراقي در مي آيد ، اما از آنجا كه به زبان عربي مسلط بود ، براحتي از چنگالش مي گريزد .
كارور يكبار همراه شهيد ابراهيم همت ، فرماندة لشگر 27 محمد رسول الله (ص) ، براي شناسايي دشمن ، به عمق خاك عراق نفوذ مي كنند، بطوريكه موفق مي شوند به كربلا رفته و قبر امام حسين را زيارت كنند.
در عملياتي ، در يك قله به همراه نيروهايش ، به محاصرة دشمن در مي آيند . او كه فرماندة ((گردان مقداد )) بود ، براي رفع تشنگي نيروها ، دست به دعا بر مي دارد كه باران مي آيد و همه سيراب مي شوند .
او در سال 1360 با دختري پارسا و پاكدامن ازدواج مي كند . در سال 1361 ، پس از عمليات (( بيت المقدس )) همراه جمعي از دوستان ، به لبنان اعزام مي شود و مدتي در آنجا به فعاليت مي پردازد . پس از بازگشت از لبنان ، در عمليات مسلم بن عقيل مسئووليت فرماندة (( گردان مالك اشتر )) شركت مي جويد .
مدتي نيز به عنوان (( فرماندة تيپ 3 سلمان )) منصوب مي گردد كه در اين مسئووليت فداكارانه و پر تلاش ، جوهرة وجودي خود را به نمايش مي گذارد . در عمليات ((والفجر مقدماتي ))و ((والفجر 1 )) به عنوان (( فرماندة گردان مقداد )) وارد عمل مي شود . در بيشتر عملياتها ، گردان او به عنوان خط شكن عمل مي كند و سخت ترين ماموريتهاي عمليات به او واگذار مي شود .

چگونگي شهادت
شهادت ، خلاصه و عصارة حيات طيبه اش بود و پاكباختگي اش ، آغازي بود بر جاودانگي اش در (( عند مليك مقتدر )) .
شهيد محمد رضا كارور در عمليات خيبر ، بار ديگر خيبر اولي را تداعي كرد و همچون مولايش علي (ع) تنديس ستم را با شمشير شهامت ، دو نيم كرد و سرانجام با شهادت هماغوش شد . او در روز 8 اسفند ماه 1362 در (( جزيرة مجنون )) شهد نوشين شهادت نوشيد و جنازة پاكش در جزيره ماند.
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:55 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمد رضا ايزدي

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

شهر قهرمان و شهيد پرور شيراز در گل افشان ارديبهشت 1341 ميزبان كودكي از سلاله سرخ شهادت بود . خانواده ايزدي پس از سالها انتظار ، آغوش خود را بر اين مسافر كوچكسال گشود و او نيز با اولين گرية كودكانة خود ، لبخند شوق بر لبان پدر و مادري ناند كه دستهاشان بوي سبز عطوفت داشت و دلهاشان زلال پاك آيينه بود . محمد رضا در چنين حال و هوائي چشم به جهان گشود و در سايه سار حمايت و نوازش اين دو بزرگوار ، روزهاي كودكي را پشت سر گذاشت .


دبستان وكيلي شيراز در سال 1347 الفباي سادگي و معرفت را به او آموخت و او كه دلي مشتاق فراگيري داشت با پشت سر گذاشتن دوران مختلف تحصيل و پس از سالها تلاش و كوشش ،موفق به اخذ مدرك ديپلم گرديد . فعاليتهاي سياسي وي كه سالها پيش از انقلاب از مدرسه راهنمايي برهان شيراز شروع شده بود در سال 56 و 57 با جديت بيشتر ادامه يافت و شهيد ايزدي در اين ميان بارها مورد آزار و شكنجه نيروهاي خود فروختة ساواك قرار گرفت . وي اندك زماني قبل از پيروزي انقلاب در شهرباني شيراز مورد اصابت گلوله هاي خود فروختگان رژيم قرار گرفت و به شدت از ناحيه پا مجروح گرديد .


سردار شهيد محمد رضا ايزدي بعد از طلوع فجر انقلاب به عضويت سپاه پاسداران شيراز در آمد و با گذراندن آموزشهاي لازم ، خود را اماده دفاع از اسلام و انقلاب و ميهن اسلامي نمود . وي همزمان با آغاز جنگ تحميلي در هيأت گروههاي اعزامي به منطقه جنوب ، راهي سوسنگرد گرديد و با پذيرفتن مسئووليتهاي مختلف در چندين عليات شركت كرد . اين شهيد بزرگوار چندين سال متمادي با عنوان مسئول آموزش نظامي خدمات ارزنده اي را در آمادگي و سازماندهي نيروهاي بسيجي انجام داد كه تلاشهاي صادقانه و مخلصانه او هنوز بعد از سالها زبانزد همرزمان دلسوخته اوست .


سردار شهيد ايزدي با عنوان مسئول محور در حماسه جاويدان كربلاي 4 شركت كرد و بعد از روزها تلاش مداوم با تقديم خون سرخ خويش ، اين مهم را بر عهده ديگر همرزمان خود گذاشت . شقايق زار شلمچه در سوم اسفند ماه 1365 بعد از انفجار گلوله توپ دشمن ، از قطره قطرة خون وي رنگين گرديد و اين سردار شهيد آن گونه كه آرزو كرده بود با تني بي سر ، به ديدار دوست شتافت . پيكر مطهر او چند روز بعد ، در هلهلة آتش و اسپند بر دستهاي مردم قدر شناس شيراز تشييع و در گلستان دارالرحمة اين شهر به خاك سپرده شد .

 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:55 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمد باغبان

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

سردار شهيد محمد باغبان به سال 1338 در زرين شهر در خانواده اي مذهبي و منتصب به روحانيت چشم به جهان گشود . تحصيلات خود راتا زمان انقلاب در زرين شهر ادامه داد و با شروع نهضت به شعار نويسي و شكل دهي مبارزات مردمي همت گماشت كه مورد شناسايي و بازداشت واقع شد پس از بهمن 57 پايه گذاري كميته انقلاب اسلامي را بر عهده گرفت و در شناسايي ، دستگيري و تصفيه عوامل وابسته به گروهكها نقش فعالي داشت . با انحلال كميته به سپاه آمد و همراه سرداران شهيد شاهمرادي و قجه اي سپاه را متشكل و بنيانگذاري كرد . محمد در اولين اعزام به كردستان به جنگ دشمنان رفت .


با شروع جنگ ، جنوب را از وجود خويش منور و معطر گردانيد و در عملياتهاي فتح بستان و چزابه حماسه آفريني كرد . در فتح المبين فرمانده گردان ضد تانك 25 كربلا بود كه با موتور به شكار تانكها مي رفتند .


سردار باغبان وجودش را وقف انقلاب كرده مي فرمود :
‹‹ اگر نهال آزادي با كشته شدن من محكم مي شود من مي روم و جان خود را فدا مي كنم تا زور ، اختناق و تجاوز را به محاكمه بكشم ›› .
در عمليات بيت المقدس از ناحيه چشم مجروح شد و پس از مدتي مداوا جزو مؤسسين تيپ 44 قمر بني هاشم قرار گرفته در عمليات والفجر مقدماتي با سمت جانشين عمليات تيپ وارد صحنه جنگ شد . او در اين ميدان بسيجي وار جنگيد و توانست دو گردان را از محاصره قطعي دشمن نجات دهد .


پس از عمليات والفجر چهار قصد اعزام به آلمان جهت مداواي چشم مجروحش را داشت ولي چون عمليات خيبر در پيش بود منصرف شد . در اين عمليات مجدداً مجروح و روانه آلمان گشت و پس از چند ماه درمان به ميهن بازگشت .
در زمستان 63 به اصرار خانواده سر سفره عقد نشست ولي چند روز بعد به آهنگ عمليات بدر راهي جبهه شد . در اين عمليات با توجه به محروميت فرمانده و معاون تيپ در آن روزهاي بحراني سكان هدايت و فرماندهي تيپ قمر بني هاشم را به دست گرفت و در روزهاي پاياني خود در ساحل شهادت لنگر انداخت .
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:55 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمّد قنادي

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

به سال 1329 در شيراز و در جوار مرقد مقدس سيد علاءالدين حسين ـ آستانه ـ كودكي قدم به خاكدان هستي نهاد كه او را محمّد ناميدند و از بدو تولد با قرآن و معارف اسلامي آشنايش كردند .


شهيد قنادي پس از گذراندن دوران كودكي ، در هفت سالگي روانة دبستان شد تحصيلات خود را تا اخذ مدرك ديپلم با موفقيت ادامه داد و بلافاصله پس از آن به پوشيدن لباس سربازي مفتخر گشت و اين دورة دو ساله را با سرافرازي به پايان رساند .


سردار شهيد محمّد قنادي در بحبوحة قيام و انقلاب آزاديخواهان مسلمان با لبيك به نداي خميني كبير ( ره ) پا به پاي ملت قهرمان ايران به خيل مبارزان جان بر كف پيوست و با دژخيمان زمان به مبارزه پرداخت . با شروع جنگ تحميلي ميدان را خالي نگذاشت و در كنار بزرگ مرداني چون شهيد دكتر چمران در ستاد جنگهاي نامنظم چريكي به هدايت و فرماندهي رزمندگان اسلام همت گماشت و پس از شهادت مظلومانة دكتر مصطفي چمران با حضور در تيپ امام سجاد ( ع ) در كسوت يك بسيجي مخلص بردشمن زبون تاخت و پس از مدتها تلاش و مبارزه رسماً به عضويت سپاه پاسداران در آمد .


سردار شهيد محمد قنادي در طول حيات پر بار خود در زمان حضور در جبهه ، چنان خلاقيت و رشادتي از خود نشان داد كه مسئووليتهاي مهمي چون فرماندهي خط آبادان ، مسئووليت گردان حضرت فاطمه ( س ) جانشيني سپاه ناحية بندرعباس و .... بر عهدة وي گذارده شد و او با شركت در عملياتهاي رمضان ، محرم ، خيبر ، بدر ، والفجر 1 و 2و 4 و 8 خاطراتي سبز از خويش بر جاي گذاشت و سرانجام پس از سالها تحمل درد و فراق در 22 بهمن سال 1364 در طي عمليات تاريخي والفجر 8 روح بلندش از خاكدان دنيا به ملكوت اعلي پيوست و پاداش مجاهدتهاي خود را دريافت كرد . پيكر زخم احينش در تاريخ 28 بهمن 64 بر دستهاي امت شهيد پرور شيراز تشييع و در كنار ديگر همرزمان به خون خفته اش به خاك سپرده شد .
 

 
 


جمعه 24 دی 1389  1:56 AM
تشکرات از این پست
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:زندگی نامه شهدای شاخص

عنوان : سردار شهيد محمد صالح اصطهباناتي

تاريخ

 :

 1389/04/13

<>

شهر مذهبي استهبان در سال 1340 ميزبان كودكي بود كه با آمدنش عطر نجيب اذان را در كوچه پس كوچه هاي شهر پراكند و گلهاي آرميده بر آبشاران هميشه جاري شهر را غرق شور و شادي كرد . وي در خانواده هاي منور به نور ايمان پرورش يافت و از همان كودكي با دعا و نيايش و ذكر اهل بيت ( ع ) مأنوس گرديد . در ششمين بهار زندگي پا به پاي بچه هاي صميمي شهر راهي مدرسه شد و تحصيلات خود را از دبستان ‹‹ مغربي ›› آغاز كرد .


وي بعد از گذراندن دورة راهنمائي تحصيل وارد دبيرستان شد و از بدو ورود ، در راستاي مبارزات حق طلبانة امت اسلامي عليه حكومت ستمشاهي فعاليتهاي پيگيري را آغاز كرد . در محيط دبيرستان نيز دائماً با دبيران كوتاه فكر و سرسپرده در حال بحث و جدل بود ليكن هيچ عاملي حتي اخراج موقت وي از دبيرستان نيز نتوانست در ارادة خلل ناپذير او خدشه اي وارد كند و تلاشهاي بي وقفة او تا زمان پيروزي انقلاب ادامه يافت .


پس از پيروزي انقلاب به عضويت بسيج درآمد و از اين طريق رسالت عظيم دفاع از ارزشهاي انقلاب را بر عهده گرفت . وي همزمان با آغاز جنگ تحميلي به جمع پاسداران سبزپوش ولايت پيوست و با عزمي راسخ و اراده اي پولادين راهي جبهه هاي نور عليه ظلمت گرديد و با عنوان فرماندة گردان ، عملياتهاي مختلفي از جمله مسلم بن عقيل ، بيت المقدس ، نصر 4 ، والفجر 8 ، كربلاي 4 و 5 ، و .... را عرصة رشادتها و دلاورمرديهاي خود ساخت .


سردار شهيد محمد صالح اصطهباناتي در خارج از كشور نيز فعاليتهاي گسترده اي را آغاز كرد و با شور و حالي وصف ناپذير به ياري مردم مظلوم لبنان شتافت . وي به مدت شش ماه همدوش با امت اسلامي لبنان با دشمانان اشغالگر و صهيونيزم به مبارزه برخاست و با اتمام دورة مأموريت ، بار ديگر به ميهن اسلامي بازگشت .


سردار شهيد محمد صالح اصطهباناتي در عمليات كربلاي چهار در حالي كه داغ هجران برادر شهيدش را كه در همين عمليات به شهادت رسيده بود در دل داشت آماج گلوله هاي خصم متجاوز قرار گرفت ؛اما نه داغ برادر و نه زخم گلوله هاي دشمن ، هيچ يك او را از ادامة راه باز نداشت تا اينكه در سرانجامي سرخ آن سوي كوههاي سر به فلك كشيدة غرب ‹‹ دشت لاله ›› اي ديگر بر پا كرد و خود آرام و سبكبال در آسمان آبي ‹‹ بانه ›› به پرواز در آمد .
بيست و پنجم اسفند ماه 1366 عاشوراي شهادت اوست .
 


جمعه 24 دی 1389  1:56 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها