0

لطیفه

 
oskoui
oskoui
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1394 
تعداد پست ها : 2920
محل سکونت : آذربایجان شرقی

لطیفه

 مسافر تاکسی به راننده گفت: «آقای راننده، شما می توانید اسم چندتا از شاعران مهم ایران بگویید؟»
smiley

smiley

سه شنبه 25 دی 1397  3:52 PM
تشکرات از این پست
mansoor67
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه

منطق ریاضى:
هر مساله اى که دیدى آسون داره حل میشه، بدون راهِ حلت اشتباهه!

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

پنج شنبه 18 مهر 1398  8:50 AM
تشکرات از این پست
oskoui mansoor67
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه

پیتزا سبزیجات شوخی کثیفی بود که گیاهخوارا با پیتزا کردن.

یک شنبه 21 مهر 1398  9:32 AM
تشکرات از این پست
farshon oskoui
nori200
nori200
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 1294
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه

یه سلامی هم بکنیم به مامور آبخوری مدرسه ،
که تا صدای زنگ را میشنود،
دیگه اجازه نمیده کسی آب بخوره:

.

.

.
سلام شمر

یک شنبه 24 آذر 1398  10:18 AM
تشکرات از این پست
oskoui
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه

کاراگاهی یک شب شرلوک هلمز، کاراگاه مشهور و دستیارش واتسون در چادری خوابیده بودند. نیمه شب، هولمز، واتسون را بیدار کرد.

هولمز:واتسون، به ستاره های بالا سرت نگاه کن و بگو برداشتت چیست؟

واتسون:من میلیون ها ستاره می بینم و اگر میلیون ها ستاره وجود داشته باشند و اگر فقط چند تا از آن ها سیاره ای مثل زمین ما باشد، پس امکان وجود حیات در چنین سیاره هایی هست.

هولمز:واتسون، تو عجب آدم نادانی هستی! یک نفر چادرمان را دزدیده است، همین. 

چهارشنبه 7 اسفند 1398  10:15 AM
تشکرات از این پست
farshon
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه

فرهاد گریه کنان پیش مادرش آمد. مادر پرسید:چی شده فرهاد، چرا گریه می کنی؟

فرهاد جواب داد:داشتم قفس قناری را تمیز می کردم یک دفعه دیدم قناری ام گم شده است.

مادر با تعجب پرسید:با چی قفس را تمیز می کردی؟ و فرهاد با خونسردی پاسخ داد:با جارو برقی.

چهارشنبه 7 اسفند 1398  10:16 AM
تشکرات از این پست
farshon
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه

شخصی با دوست خود وارد رستوران شد، پیشخدمت جلو آمد و پرسید:چی میل می فرمایید؟

آن شخص پاسخ داد:کمی به ما فرصت دهید تا صحبت هایمان تمام شود. پیشخدمت کمی فکر کرد.

گفت:فرصت داشتیم، اما مشتری های دیگر خوردند و تمام شد. چیز دیگری بفرمایید تا بیاورم.

چهارشنبه 7 اسفند 1398  10:17 AM
تشکرات از این پست
farshon
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه

معلم : چرا مردمان نخستین روی دیوار غار نقاشی می کردن؟
شاگرد: چون خواندن و نوشتن بلد نبودند!

چهارشنبه 7 اسفند 1398  10:20 AM
تشکرات از این پست
farshon
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه

از آقا کلاغه می پرسند: اسمت چیست؟

کلاغه گفت: طوطی.

پرسیدند: پس چرا رنگت سیاه است؟

گفت: آخه توی زغال فروشی کار می کنم.

 

چهارشنبه 7 اسفند 1398  10:21 AM
تشکرات از این پست
farshon
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه

محمود: من از بس گوشت گاو خوردم، پر زور وقوی شدم.

مسعود: پس چرا من این قدر ماهی می خورم، شنا یاد نگرفته ام.

چهارشنبه 7 اسفند 1398  10:23 AM
تشکرات از این پست
farshon
ariya93
ariya93
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1398 
تعداد پست ها : 668
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:لطیفه

به مظفر گفتند یک جوک بگو. گفت: خیار.

گفتند: چه بی مزه. گفت: خیلی خوب بابا، خیار شور.

چهارشنبه 7 اسفند 1398  10:24 AM
تشکرات از این پست
farshon
mansoor67
mansoor67
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 3583
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:لطیفه

دکتر به مریض : حالت چطوره ؟

مریض دارم می میرم .

دکتر : خدانگهدار مزاحم نمی شوم.

چهارشنبه 7 اسفند 1398  11:09 AM
تشکرات از این پست
farshon
دسترسی سریع به انجمن ها