پاسخ به:مشاعره فجر آفرینان
دلی مانده صد زخم خنجر در او
دلی کین خون برادر در او
دلی در عزای عزیزان به درد
ندانی که نامرد با ما چه کرد
اصفهان نگین فیروزه ای جهان
درون هر ورق سبز بنگری، بینی جمال یوسف مصری در این تراز آمد چراغ لاله فروزان شد از دم عیسی شمیم یاد عزیزانِ پاکباز آمد
دراوج بی عدالتی و جور آن زمان مردی زجنس عدل و عدالت ظهور کرد
دشمن دین با تمام قدرتش شد فزون تر زین شجاعت حیرتش
پیشنهاد صلح و سازی را نمود چاره ای جز این به کار او نبود
دیدم که باید رعد باشم غرنده و پر شور و غوغا
آنوقت در شعرم بگویم تکبیرها، فریادها را
انقلاب ما عالم گیر شد دست شیطان بزرگ زنجیر شد
غول آمریکا دم و شاخش شکست اقتدار و هیبتش در هم شکست
تو اين هواى برفى
تولد بهاره
بادكنكاى رنگى
نقل و گل و شيرينى
شروع جشن فجره
لاله ها رو مى بينى
یاد آن روزی که بهمن گل به بار آورده بود و آن زمستانی که با خود نوبهار آورده بود یاد باد آن دل تپیدنهای مشتاقان یار و آن عجب نقشی که آن زیبا نگار آورده بود
در این غوغای خون و دود ای دل نباید لحظه ای آسوده ای دل
زهر سو بانگ ناسازی بلند است به فکر عشق باید بود ای دل
لبخند سروری کو، سرمستی و شوری کو
هم کوزه نگون گشته، هم ریخته پیمانه
... ای وای که یارانم، گلهای بهارانم
رفتند از این خانه، رفتند غریبانه
هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد
از لطف خدا نقش بر آب است امروز
زمان،زمان طلوع است و فجر بیداری
کنون که جلوه خورشید بر فراز آمد
دست سحر که پرده خورشید می گشود
دل در هوای روح خدا نغمه می سرود
با خط زر نوشت برین گنبد کبود
بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود
شب رفت و سرود فجر، آهنگين است از خون شهيد، فجر ما رنگين است اين ملت قهرمان و آگاه و رشيد ثابت قدم است و قاطع و سنگين است