0

چلچراغ چهل سالگی انقلاب

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:چلچراغ چهل سالگی انقلاب - 10 سرود خاطره‌انگیز انقلاب

8 ژاله خون شد

همزمان با  17 شهریور ماه 1357 كه جمعی از مردم به دست ماموران ستم شاهی پهلوی به خاك و خون كشیده شدند، اعضاء گروه «شیدا» به سرپرستی محمدرضا لطفی دراعتراض به این اتفاق از رادیو و تلویزیون ملی استعفاء دادند.  محمدرضا لطفی درباره این استعفاء در برنامه‌ تاریخ موسیقی ایرانی چنین گفته بود: « در ابتدا به اعضای گروه گفتم كه من به تنهایی استعفا می‌دهم اما اسماعیل صدقی‌آسا كه نوازنده عود گروه بود گفت كه با مشورت آقای سایه این كار را انجام دهم. آقای سایه گفتند اگر به صورت شخصی استعفا دهی مشكلات زیادی برایت پیش می‌آید. صبر كن تا همگی با هم استعفا دهیم. چند روز بعد كه نامه استعفا با دست خط محمدرضا شجریان به امضای تمامی اعضای گروه ‌رسید، گروه تازه تاسیس «عارف» هم به سرپرستی حسین علیزاده زیر این استعفاء نامه را امضا كرد. بعد از این اتفاقات آهنگ ماندگار «ژاله خون شد» با شعری از سیاوش كسرایی و آهنگ حسین علیزاده ساخته شد.»
لطفی درباره ضبط این قطعه می‌گوید: «برای اولین بار این قطعه را در زیر زمین خانه‌ام با حضور اعضای گروه ضبط كردیم كه فقط آهنگ بدون كلام بود اما پس از چندی كه جنبش عظیم مردمی اوج گرفت را در استودیو «بل» ضبط كردیم. شیوه ضبط این اثر هم در نوع خود جالب است. آن را به صورت گروهی خواندیم تا صدای هیچ كس در آن به صورت مشخص پیدا نباشد.»
این قطعه در دستگاه چهارگاه كه نواها و قطعه‌های حماسی بسیاری در قالب آن اجرا گردیده خوانده شد و در تاریخ موسیقی انقلابی ایران جاودان شد. بعدها این قطعه در سومین سری از مجموعه آلبوم‌های چاووش قرار داده شد.
 

چهارشنبه 17 بهمن 1397  3:11 PM
تشکرات از این پست
nargesza
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:چلچراغ چهل سالگی انقلاب - 10 سرود خاطره‌انگیز انقلاب

7 بابا خون داد

این سرود از ساخته‌های پس از انقلاب اسلامی است كه براساس شعری از مجتبی كاشانی و با آهنگسازی احمدعلی راغب ساخته شد. این سرود را عده‌ای نوجوان همخوانی كردند كه بعدها كلیپی براساس آن اقتباس شد. راغب بسیاری از قطعات معروف پس از انقلاب را ساخته است.
 

چهارشنبه 17 بهمن 1397  3:13 PM
تشکرات از این پست
nargesza
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:چلچراغ چهل سالگی انقلاب - 10 سرود خاطره‌انگیز انقلاب

6 سپیده

آهنگ سپیده که به نام« ایران، ای سرای امید» هم شناخته می‌شود، را محمدرضا لطفی ساخته است. شعر این تصنیف توسط هوشنگ ابتهاج (ه.الف. سایه) سروده شده و با صدای  محمدرضا شجریان ساخته شده است. این تصنیف، در همان روزهای نخست انقلاب ساخته شده و بنابر گفتهٔ لطفی، خودش آن را در شب پیروزی انقلاب ایران به رادیو برد و آن را پخش کرد. این تصنیف که در دستگاه ماهور ساخته شده، در آلبوم  چاووش6 پخش شد که آن آلبوم امروزه با نام سپیده در دسترس است. لطفی دربارهٔ ساخت این قطعه گفته است: «تصنیف سپیده دیرتر از مقدمهٔ آن ساخته شده است. چند ماه پیش از نخستین کنسرت این اثر، وقتی به منزل سایه رفتم و با سه‌تار، آهنگ تصنیف را برای او نواختم علاقه‌مند شد که شعر آن را بسراید. خواهش کردم هر چه زودتر اقدام کند چون کنسرت در راه بود و بدون این تصنیف، کارمان ناقص می‌ماند. کار سرودن شعر طولانی شد و من نگران بودم، تا این که یک هفته مانده به اجرای کنسرت شعر آماده شد و من آن را نزد شجریان بردم.» متن این شعر هم‌اكنون در كتاب فارسی پنجم دبستان تدریس می‌شود.
 

چهارشنبه 17 بهمن 1397  3:14 PM
تشکرات از این پست
nargesza
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:چلچراغ چهل سالگی انقلاب - 10 سرود خاطره‌انگیز انقلاب

5 به لاله در خون خفته

این یكی از مشهورترین سرودهای انقلابی است كه در اوج انقلاب اسلامی در سال 57 ساخته شد. آهنكساز آن مجتبی میرزاده براساس شعری از جهانبخش پازوكی است. این سرود همخوانی شده و خواننده مشخصی ندارد. نكته قابل توجه درباره این سرود آن است كه پازوكی و میرزاده هر دو برای بسیاری از خوانندگان پاپ قبل از انقلاب ترانه سروده و آهنگسازی كرده‌اند اما با اوج‌گیری انقلاب این اثر را ساخته‌اند. حمید شاهنگیان كه پس از انقلاب رئیس مركز موسیقی صداوسیما بود از هر دوی آنها برای ساخت اثر دعوت كرد اما آنها قبول به همكاری نكردند.
 

چهارشنبه 17 بهمن 1397  3:14 PM
تشکرات از این پست
nargesza
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:چلچراغ چهل سالگی انقلاب - 10 سرود خاطره‌انگیز انقلاب

4 بوی گل سوسن و یاسمن آید

محمدعلی ابرآویز آهنگساز این سرود معروف انقلابی است. او درباره این سرود گفته است: 18 قطعه سرود انقلابی همچون بوی گل سوسن و یاسمن آید، معمار طرح حرم، الله اکبر، سمفونی میدان شهدا، آمدن موعود، دیو چو بیرون رود فرشته در آید و چند قطعه دیگر را با اشتیاق و علاقه خاصی با کمک همکارانم در همان روزهای نخستین انقلاب اسلامی ساختم. همزمان با نزدیک شدن به روزهای نخست انقلاب فعالیت‌های هنری ما به صورت مخفیانه انجام می‌شد، به طوری که شب ها که حکومت نظامی شروع می‌شد، ما به استودیو می‌رفتیم و تا صبح بیرون نمی آمدیم و در این فاصله زمانی به اجرا و ضبط برنامه‌ها‌ی انقلابی می پرداختیم. برای ساخت و اجرای 18 قطعه سرود انقلابی بیشتر هزینه های آن را من و افراد گروه برعهده داشتیم. با وجود اینکه 26 سال بیشتر سن نداشتم و تازه هم ازدواج کرده بودم توانستم با سختی فراوان در جمعه سیاه یا همان 17 شهریور ماه 57 با استفاده از 2 ضبط صوت نسبتا سنگین شعارها و صداهای واقعی اعتراضات مردمی را ضبط کنم که هم اکنون در آرشیو سازمان رادیویی کشور موجود است.

 

چهارشنبه 17 بهمن 1397  3:15 PM
تشکرات از این پست
nargesza
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:چلچراغ چهل سالگی انقلاب - 10 سرود خاطره‌انگیز انقلاب

3 الله الله

این سرود معروف را رضا رویگری كه بعدها بازیگر سینما و تلویزیون شد با آهنگسازی فریدون خشنود و براساس شعر افشین سرفراز در بحبوحه انقلاب و حكومت نظامی خواند.

رویگری درباره سرود الله الله که در جریان انقلاب اسلامی و پس از آن در ذهن‌ها ماندگار شد، می‌گوید: دقیقاً آن روز‌ها را به یاد دارم زمانی که سرود «الله الله» را خواندم 33 سالم بود، آقای خشنود آهنگسازِ این کار به خانه ما آمد و از من خواست که آن را بخوانم. آن روز‌ها به دلیل حکومت نظامی نمی‌توانستیم از استودیو خارج شویم، همان جا می‌ماندیم و ضبط می‌کردیم، زمانی هم که کار به اتمام رسید آن را در مسجد‌ها و دانشگاه‌ها پخش می‌کردیم. خاطرم هست وقتی این سرود از گلدسته‌های دانشگاه پخش شد سکوت مطلقی آنجا را فرا گرفته بود. این سرود را هر زمان که می‌شنوم حس و حال عجیبی پیدا می‌کنم، حال و هوای آن روز‌ها به شدت برایم تداعی می‌شود.
 

چهارشنبه 17 بهمن 1397  3:15 PM
تشکرات از این پست
nargesza
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:چلچراغ چهل سالگی انقلاب - 10 سرود خاطره‌انگیز انقلاب

2 برخیزید

وقتی در 12 بهمن 57 امام به ایران بازگشتند، پس از استقبال باشكوه مردم از ایشان، امام خمینی در بهشت زهرا سخنرانی مهمی ایراد كردند. پیش از سخنرانی چند نوجوان سرودی خواندند كه موجب تاثر حاضران شد و اشك امام را جاری كرد. شاعر این سرود مرحوم حمید سبزواری بود و حمید شاهنگیان آهنگسازی آن را برعهده داشت. حمید شاهنگیان درباره سرود «برخیزید» گفته است: « 6 بهمن قرار بود امام  به ایران بیایند، بنا بر پیش‌بینی دوستان که ایشان بعد از ورود به ایران به بهشت‌زهرا می‌روند، شعر «برخیزید» حدود سه چهار شب قبلش سروده شد. فرصت کمی داشتیم و نمی‌دانستیم اصلاً کار آماده می‌شود یا خیر و وقتی آماده شد بچه‌ها چگونه آمادگی خواندن پیدا می‌کنند. بختیار جلوی ورود امام را گرفت و ما حدود یک هفته وقت بیشتری پیدا کردیم و با تمام سختی‌هایش کار انجام شد. البته این کار زمانی که در بهشت‌زهرا اجرا شد، اصلا تنظیم نشده بود، و چند نفر از بچه‌ها وسط كار اشتباه خواندند ولی بعدا آقای یوسف‌ زمانی بسیار فوق‌العاده تنظیمش کرد.
 

چهارشنبه 17 بهمن 1397  3:16 PM
تشکرات از این پست
nargesza
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:چلچراغ چهل سالگی انقلاب - 10 سرود خاطره‌انگیز انقلاب

 

1 خمینی ای امام

هنگام ورود امام خمینی به فرودگاه مهرآباد و پس از قرائت قرآن توسط محمد اصفهانی كه آن زمان كودك بود، سرودی خوانده شد كه چند سال پیش در فهرست ملی میراث ناملموس ثبت شد. این سرود خمینی ای امام بود با شعری از حمید سبزواری كه حمید شاهنگیان آن را تنظیم كرد. شاهنگیان که فوق‌لیسانس مدیریت از دانشگاه شیکاگو دارد و زمان پیروزی انقلاب به میهن برگشت، دراین‌باره گفته است: پیش از انقلاب من در خارج از ایران دانشجو بودم، اما رها کردم و برگشتم. بعد از آن شروع کردم به فعالیت‌های فرهنگی - انقلابی. اول تنها بودم، بعد با آقای حسین شمسایی، مرحوم حاج حسین صبحدل، مرحوم عباس صالحی، حمید یگانه و محمدرضا شریفی‌نیا پنج، شش نفری کارهایی را که ساخته بودم، تمرین می‌کردیم. دی ماه ۵۷ که دیگر ساواک هم ضعیف شده بود، آقای صبحدل در مسجد قبا که مرحوم شهید مفتح امام جماعت آن بود، اعلام کرد که می‌خواهیم گروه سرود درست کنیم و هر کس علاقه‌مند است بیاید. جمعیت کثیری آمده بودند. مشابه این فراخوان را هم در مدرسه علوی دادند و عده زیادی هم در آنجا جمع شدند. از بین تمام آن‌ها حدود ۱۲۰ - ۱۰۰ نفری را انتخاب کردیم و تمرین را با این گروه سرود شروع کردیم. سرود «خمینی ای امام» را از قبل ساخته بودم، اما سرود «برخیزید ای شهیدان راه خدا» را که همان اواخر دی و اول بهمن شعرش به من داده شد در یکی، دو شب ساختم. می‌دانستیم که اگر حضرت امام بیاید حتما به بهشت‌زهرا می‌رود؛ بنابراین این کار را برای آنجا آماده کرده بودیم. گروه را هم دو قسمت کرده بودیم؛ حدود ۳۰-۲۰ نفر را برای فرودگاه انتخاب کرده و بقیه را به بهشت‌زهرا فرستادیم. گروه اول در فرودگاه برنامه اجرا کرد و بعد به سمت بهشت‌زهرا راه افتادیم؛ اما در شلوغی مسیر بهشت‌زهرا گیر کردیم و به گروه دوم نرسیدیم. دقیقا به پشت صحنه که رسیدیم، گروه خواندن سرود را در حضور امام شروع کرده بود. صدایشان را کاملا می‌شنیدیم، شاید مثلا اگر یک دقیقه دیرتر شروع کرده بودند، گروه اول هم رسیده بود و سرود بهتر اجرا می‌شد. این کار یک سختی‌ دارد؛ نت اولیه دو بندش، خیلی به هم شبیه است. بعضی‌ها قسمت سوم را در قسمت دوم شروع می‌کردند که ترس‌ ما هم همین بود؛ اما خوشبختانه فقط یک نفر اشتباه کرد و بقیه درست خواندند.

شاهنگیان كه پس از انقلاب در مركز موسیقی صداوسیما مسئولیت داشت خاطره جالبی از این سرود دارد؛ او گفته است: « سرود «خمینی ای امام» برای دو سال غیرقابل پخش بود؛ دلیلش این بود که با کلمه «مجاهد» شروع می‌شد. این دستور را یک آدم نفهمی که هنوز هم زنده است و آن زمان در صداوسیما بود، صادر کرد. بر همین اساس، صداوسیما دو سال آن را پخش نکرد. من به دلیل اینکه خودم این سرود را ساخته‌ام، روی این موضوع حساسیت دارم.»

چهارشنبه 17 بهمن 1397  3:16 PM
تشکرات از این پست
nargesza
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:چلچراغ چهل سالگی انقلاب

 

سيد مصطفي خميني از زبان مادر

 
 
 
 

پاسخ به:چلچراغ چهل سالگی انقلاب

 

 

اول
آبان سالگرد شهادت سيد مصطفي خميني است. مسير پرتلاطم سياسي و منش مبارزاتي آيت
الله سيد مصطفي خميني علاقه مندان تاريخ انقلاب را از پرداختن به جنبه هاي عاطفي،
علمي و اجتماعي زندگي آن مرحوم بازداشته است
. متن ذيل گفت و شنودي ميان خانم دكتر
زهرا مصطفوي دختر امام راحل با مادر گرامي شان خانم خديجه ثقفي است كه طي آن همسر
محترم امام گوشه هايي از حيات فرزند شهيدش را بيان مي كند

 

چطور
اسم مصطفي را {براي فرزندتان} انتخاب كرديد؟

 

من
خيلي دوست داشتم كه نامش مصطفي باشد و نمي دانم آقا چه دوست داشتند، ولي من ايشان
را راضي كردم و گفتم كه چون نام پدرتان مصطفي بوده است، بسيار مناسب است و آقا هم
راضي شدند و اسمش را محمد گذاشتيم، لقبش را مصطفي و كنيه اش را ابوالحسن گذاشتيم،
ابوالقاسم نگذاشتيم كه هر سه مشابه حضرت رسول (ص ) نشود.

 

تولد او در چه تاريخ و در كجا بود؟

 

21رجب سال 1309 هجري شمسي قم در محله اي
نزديك عشق علي كه حالا خراب شده است و به آن الونديه مي گفتند
. دومين خانه اي كه اجاره كرديم همين
خانه بود. اولين خانه را آقاي حاج سيد احمد زنجاني پيدا كرده بود كه شش ماه در آن
بوديم ، ولي به جهاتي كه نمي دانم صاحبخانه نمي خواست يا كرايه اش سنگين بود،
بيرون آمديم

.

 

درباره تحصيل او و مدرسه رفتن او توضيح دهيد.

 

مصطفي
خيلي دير زبان باز كرد و تا چهار سالگي فقط چند كلمه مي گفت. وقتي شش ساله بود او
را به يك مكتب در نزديكي منزل گذاشتيم كه خيلي در حرف زدنش تاثير داشت . هفت سالگي
به مدرسه موحدي رفت

. كسي هم به
درس خواندن او توجهي نداشت. اوايل، يعني تا كلاس سوم، گاهي من او را نگه مي داشتم
تا درس بخواند ولي بعد كه بزرگتر شد، اصلا نمي آمد تا درس بخواند فقط به دنبال
بازي بود و شبها مي آمد و مقداري نان و پنير و چاي مي خورد و مي خوابيد.

 

از شروع دوران طلبگي بفرماييد.

 

بعد
از آنكه شش كلاس درس خواند، ديگر به مدرسه نرفت، زيرا در آن زمان مرسوم اهل علم
نبود كه بچه ها را به دبيرستان بفرستند. به همين دليل مشغول تحصيل علوم طلبگي شد.
در هفده سالگي، آقا پيشنهاد كرد كه عمامه بر سر بگذارد و لباس روحاني بپوشد، البته
، او در اول خيلي رضايت نداشت . ولي آقا چند نفر از دوستان خود را دعوت كرد و در
مراسمي او را براي اين كار آماده كرد.

ظاهراً بعد از آن وقتي از منزل خارج
شده بود و دوستانش او را ديده بودند، به او تبريك گفته بودند و تشويقش كرده بودند.
به اين ترتيب او هم بسيار به تحصيل
علاقه مند شد و در طلبگي به سرعت رشد كرد، به طوري كه معروف بود كه خوب درس مي
خواند و طلبه فاضلي شده است، تا كم كم كه بيشتر رشد كرد و خودش هم به مقامات علمي
رسيد، حوزه درس تشكيل داد و مدرس شد.

 

حالا
مقداري هم درباره ازدواج ايشان بفرماييد.

 

ازدواج مصطفي در 22 سالگي بود، يك وقت شايع شد كه ما با آقا
مرتضي حائري وصلت كرده ايم، به طوري كه مصطفي مي گفت: وقتي آقاي حائري از صحن حرم
بيرون مي آيد، رفقا مي گويند كه پدرزنت آمد. اين شايعه به گوش آقا رسيده بود و يك
شب آقا از من پرسيد كه دختر آقاي حائري را ديده اي ؟ من هم كمي توضيح دادم . آقا
گفت: چطور است اين دروغ را راست كنيم؟ گفتم كه هر طوري صلاح مي دانيد
. فردا صبح هم آقا پيغام فرستاده بود و
ظهر آنها جواب داده بودند و باز آقا پيغام داده بود كه همان شب بروند براي صحبت .
بعد به ما خبر دادند كه مردها رفته اند و ما زنها هم بعداً رفتيم و قرار عقد
گذاشته شد.

 

اما در مورد فرزندان ؛ اولين فرزند آنها محبوبه بود كه مننژيت
گرفت و مرحوم شد، دومين فرزند حسين است كه معمم و جوان خوبي است و سومين فرزند
مريم كه دكتر شده است . چهارمين فرزند در جريان دستگيري هاي انقلاب سقط شد.

 

 

چهارشنبه 17 بهمن 1397  10:40 PM
تشکرات از این پست
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:چلچراغ چهل سالگی انقلاب

 

به روایت شاهد بانوان

دختری از بیت امام (ره) / مروری بر زندگی سیده زهرا مصطفوی

 
 
 
وقتی بعد از ازدواج به تهران آمدیم حدود 28 ساله بودم رفتم ششم ابتدایی را گرفتم و تصمیم گرفتم که تا حد کنکور پیش بروم. متأسفانه چون آن سال خانم فرخ رو پارسا وزیر شدند قدغن کردند که بنده کنکور بدم.
نوید شاهد: سیده زهرا مصطفوی از همان دوران ابتدایی زندگی، شوق وافری به آموختن داشت و همین اشتیاق که سبب شد به رغم پیچ و خم زندگی سیاسی پدر، محدودیت تحصیلی زنان پیش از انقلاب و شرایط خاص بیت امام )ره( بعد از استقرار نظام جمهوری اسلامی، باز هم دست از تلاش بر ندارد و در نهایت به عالی ترین مدارج تحصیلی دست پیدا کند.

زهرا مصطفوی

داستان زندگی تحصیلی او افت و خیز، کم ندارد. چه بارها ناچار شد به جبرِ شرایط درس را کنار بگذارد، اما در نهایت توانست خود را علاوه بر عنوان دختر امام )ره(، به عنوان کیی از اساتید برجسته دانشگاهی حوزه فلسفه، بشناساند کند.

دوران ابتدایی زندگی او در قم گذشت و آن گونه که خود تعریف می کند به خاطر جو حاکم بر آن شهر، تحصیلات ابتدایی را نزد دختری مکتب خانه دار می آموزد که به منزل امام )ره( می آید.چه در آن ایام رفتن دختر معممین و روحانیون به مکتب خانه صورت خوشی نداشته و برای این که گرد تهمت به دامان وی و خواهرانش ننشیند و از طرفی از تحصیل و دانش عقب نمانند، با خانمی مکتب دار صحبت می کنند تا در منزل به او و دیگر دختران امام درس بدهد. سیده زهرا مصطفوی تا 11 سالگی به همین منوال تحصیل می کند، اما با ازدواج دختر مکتب دار کلاس های خانگی تعطیل می شود.

اما این اتفاق باعث نمی شود که وی از ادامه تحصیل چشم بپوشد و بر همین اساس یک سری دروس را خود در منزل می خواند و از دختر همسایه نیز می خواهد به او زبان یاد دهد. در این میان از محضر امام )ره( نیز بهره برده و «جامع المقدمات » را می خواند. اما زمانی که زهرا مصطفوی به دنیا آمد، امام خمینی 38 ساله بود.

امام در آن ایام، طلبه ای جوان بود و در قم درس « اخلاق » می داد؛ کلاسهایی که در فیضیه قم مستمعین زیادی داشت و طرح دغدغه ها و دل نگرانی های امام در این جلسات، سبب شد رژیم پهلوی کلاس های درس او را به مدرسه ای کوچک انتقال دهد.

سیده زهرا مصطفوی آخرین دختر امام و پنجمین فرزند او در چنین شرایطی دیده به جهان گشود. به عبارت دیگر تولد او، مصادف شده بود با نخستین جرقه های انتقادی و سپس انقلابی پدرش. اندیشه هایی که سال ها در ذهن و ضمیر امام (ره( بود، در این سال ها ظهور و بروز کرد و همین مساله زندگی دختر کوچک امام را تحت الشعاع قرار داد. دختری که از بعد از پیروزی انقلاب تاکنون، بیش از دختران دیگر امام در صحنه سیاسی و رسانه ای حضور دارد و همین باعث شکل گرفتن برخی شایعات درباره ایشان شد که «اگر منع امام )ره( نبود او به صورت جدی وارد میدان سیاست می شد ». شایعه ای که البته او آن را بارها رد کرده است. گواه سخنانش نیز نقش آفرینی سیاسی در برخی مقاطع یک دهه اخیر است.

اما سیده زهرا مصطفوی بیش از آن که علاقمند به بازیگری در عرصه سیاست باشد، به تحصیل و تدریس علم و دانش پرداخت و ترجیح داد به سهم خود راوی تاریخ شفاهی زندگی، اندیشه ها و آرای امام )ره( باشد. روایتی که از حواشی کلیشه ای به دور است

 

اوج گیری فعالیت های انقلابی امام (ره) سبب می شود او موقتا درس را کنار بگذارد.

تبعید امام خمینی به عراق و ازدواجش هم مزید بر علت شده و درس و مدرسه را برای مدتی به حاشیه می برد. اما در 28 سالگی دوباره از نو شروع می کند؛ چنانکه خود تعریف می کند: «وقتی بعد از ازدواج به تهران آمدیم حدود 28 ساله بودم؛ رفتم ششم ابتدایی را گرفتم و تصمیم گرفتم که تا حد کنکور پیش بروم. متأسفانه چون آن سال خانم فرخ رو پارسا وزیر شدند، قدغن کردند که بنده کنکور بدم.»

فرخ روپارسا، نخستین نماینده زن مجلس شورای ملی بود. او درکابینه دوم و سوم امیرعباس هویدا، وزیر آموزش و پرورش بود.

اما مخالفت های او نیز نمی تواند زهرا مصطفوی را متوقف کند؛ چرا که وی شش سال بعد شبانه درس خوانده و دیپلم می گیرد و بعد در دانشگاه قبول می شود:

«بعد از گرفتن دیپلم رفتم رشته الهیات، البته به فلسفه هم علاقه داشتم، چون از بچگی هم همیشه به همه چیز اعتراض داشتم و سؤال میپرسیدم و این به دلیل این بود که ذهنیتی استدلالی داشتم. رشته من فلسفه صدرا است یعنی حکمت متعالیه. » حکمت متعالیه نام فلسفه ای است که ملاصدرا آن را تدوین کرد؛ در این مکتب فکری فلسفی علاوه بر حکمت مشا مولفه های دیگری نیز مورد توجه قرار گرفته و امروز بین مکاتب فلسفی بیشترین توجه را به خود جلب کرده است. مولفه دیگر این مکتب عرفان است. چه صدر المتالهین کوشیده مبانی عرفان و فلسفه را متحد کرده و با نزدیک کردن استدلال عقلانی و درک عرفانی، فلسفه ای مطابق با حقایق و مکاشفات عرفانی را پی ریزی کند.

 

سیده زهرا مصطفوی

مولفه دیگر حکمت متعالیه، استفاده از آیات و روایات و تدبر درکلام الهی و معصومین است یعنی آمیختن بحث های علمی و استدلال های فلسفی با کلام وحی. تحصیل سیده زهرا مصطفوی در این رشته سبب شد تا بالاترین مدارج علمی را طی کند؛ چنانکه وی بانوی برگزیده کشور در سال 90 شد و همچنین مدیریت گروه کلام و فلسفه دانشکده الهیات دانشگاه تهران را به عهده بگیرد. از وی مقالات متعددی در این باره منتشر شده است.

ازدواج و پس از آن...

سابقه آشنایی خانواده محمود بروجردی با بیت امام )ره(، به زمانی باز می گردد که حاج احمد بروجردی در اراک، همدرس امام

خمینی می شود. آن گونه که دختر امام )ره( تعریف می کند، امام)ره( تصمیم گیری درباره ازدواج را به خودش محول کرده بود. در سال 1340 زمانی که 19 ساله بوده ماجرای ازدواج او اوج می گیرد. وی آن زمان 4 خواستگار داشته است و محمود بروجردی پنجمین خواستگارش محسوب می شده است. زهرا مصطفوی نقل می کند: «خواستگاری داشتم که از تهران آمده بود؛ ظاهرش را دیده بودم خوب بود و از نظر اداری هم خوب بود. همان موقع امام به من گفتند که این هست و بروجردی هم هست و من گفتم که اگر قرار است شوهر کنم، خوب این یکی بهتر است. خیلی امتیاز داشتند و )امام( گفتند بسیار خوب اگر خودت می خواهی عیبی ندارد و قبول کردند .»

محمود بروجردی فرزند مرحوم حاج شیخ محمد حسین بروجردی و نواده مرحوم آیت الله حاج میرزا مهدی بروجردی بود. او نیز تحصیلات ابتدایی و متوسطه اش را در شهرستان قم گذراند و مقاطع لیسانس فوق لیسانس و دکترا را در دانشکده الهیات دانشگاه تهران سپری کرد. از سال 31 به تدریس در مقاطع گوناگون تحصیلی دبستان تا دانشگاه پرداخت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسئولیت هایی عهده دار شد. دکتر بروجردی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان دبیر ادبیات و دینی، به ترویج معرف اسلامی پرداخته و فعالی تهای علنی سیاسی نداشت، اما در موارد زیادی کار انتقال پیا مهای خصوصی امام)ره( و علما به یکدیگر را انجام می داد.

وی در مناصب مختلفی از جمله مسئولیت در وزارت آموزش و پرورش، قائم مقام وزارت امور خارجه در کابینه شهید رجایی، قائم مقام وزارت ارشاد، ریاست پژوهشگاه علوم انسانی سفارت جمهوری اسلامی ایران در فنلاند و سرپرست مرکز بین المللی گفت و گوی تمدنها در دولت اصلاحات حضور داشت و همواره در جهت ایجاد ارتباط میان اندیشمندان و اهل فرهنگ و هنر با نظام اسلامی تلاش می کرد.

امام )ره( در مورد وی گفته بودند «که من از بچگی با محمود آشنایی دارم و به دیانت و شرافت او اعتقاد دارم. »آخرین داماد امام خمینی )س( که همواره به تواضع، مردمداری و خوش مشربی مشهور بودند، در هفتم اسفند 1389 پس از طی دور های بیماری، در بیمارستان لاله تهران دار فانی را وداع گفت. او هفت سال از زهرا مصطفوی بزرگ تر بود و در 27 سالگی با آخرین دختر امام )ره( ازدواج کرد و در مراسم عقد، داماد یک حلقه و یک دستبند به عروس هدیه داد.

حاصل این ازدواج دو فرزند به نام های لیلی و مسیح است. لیلی با کیی ازفرزندان آیت الله طباطبایی ازدواج کرده و دو دختر دارد و مسیح بروجردی دیگر فرزند زهرا مصطفوی و مرحوم دکتر بروجردی نیز از مدرسان خوشنام حوزه به شمار می رود.

دختری از بیت امام (ره) / مروری بر زندگی سیده زهرا مصطفوی

 

کودتاچیِ بیت امام)ره(

آن گونه که زهرا مصطفوی در مصاحبه ای با «صدای خاطره » گفته، دوران کودکی پر شیطنتی داشته و بر همین اساس امام خمینی به وی لقب «کودتاچی» می دهد. او می گوید: «در منزل ما، امام آبگوشت دوست داشتند و بیشتر ناهارها غذا آبگوشت بود؛ من آبگوشت دوست نداشتم و چند وقتی که گذشت یک روزی گوشت کوبیده در دست من بود و امام هم وضو گرفته بودند و می آمدند بالا در منزل قم. من ناراحت بودم از اینکه باید آبگوشت بخورم و گوشت کوبیده را پرت کردم. گوشت کوبیده به دیوار چسبید و بشقاب پرت شد. به امام گفتم چه دلیلی دارد ما همیشه باید آبگوشت بخوریم؟ ما چند نفریم در منزل.

خب همه نظر بدهند که هر روز ناهار چه بخوریم. ایشان هیچ چیزی به من نگفتند و بعد به مادرم گفته بودند که هر روز بچه ها را جمع کن و هر روز غذا را به سلیقه یک نفر انتخاب کن. بعد به من گفتند که تو کودتا کردی و مادرم به من گفتند که حاج آقا به شما می گویند کودتاچی ». زهرا مصطفوی در جای دیگر تعریف می کند: « برادرم چون 10سال از من بزرگتر بودند، مایل بودند به ما دستور دهند و من هم بین بچه ها شیطنت خاصی داشتم و به همین دلیل ابا داشتم از اینکه دستوراتش را اجرا کنم.

یک روز به من گفت یک لیوان آب به من بده )امام هم نشسته بودند( گفتم: نمی خواهم. ناراحت شد و خواست مرا بزند که با حمایت امام )ره( فرار کردم. وقتی فرار کردم برادرم رو کرد به امام )ره( و گفت شما اینقدر به ایشان رو می دهید که به من اینطور بگوید. امام درجواب آقا مصطفی فرمودند امروز به خواهرت می گویی یک لیوان آب بده و فردا هم لابد می گویی کفشهای من را هم جفت کن.

شاید همین روحیه خاص وی است که باعث شده او نه تنها مدارج بالای علمی آن هم در رشته فلسفه را طی کند، بلکه سال ها به عنوان رئیس جمعیت ایرانی دفاع از فلسطین همچنین دبیر کل ا تحادیه بین المللی سازمان های غیر دولتی حامی فلسطین، ضمن بازخوانی موضوع فلسطین در آراء و اندیشه های امام )ره( به ضرورت حمایت از سنگرهای مقاومت در منطقه بپردازد و عمده توان خود را در این مسیر بگذارد.

سیده زهرا مصطفوی همچنین در قامت دبیر کل جمعیت زنان ایران، توان زنان نخبه سیاسی،علمی و فرهنگی را گردهم آورده است. شاید بتوان زندگی و آراء سیده زهرا مصطفوی را نمونه ای عینی از بخشی از نگاه امام خمینی )ره( به زنان دانست. نواندیش و روشنفکرانه که هنوز هم آن گونه که باید و شاید درک نشده است

 

دختری از بیت امام (ره) / مروری بر زندگی سیده زهرا مصطفوی

 

گذری بر کارنامه

 

دکتر زهرا مصطفوی نام آشناترین دختر امام خمینی)ره( در عرصه سیاست و اجتماع است.

وی دبیر کل تشکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی، دبیرکل جمعیت دفاع از ملت فلسطین و دکترای الهیات و عضو هیات علمی دانشکده الهیات )گروه کلام و فلسفه اسلامی( دانشگاه تهران است. زهرا مصطفوی که با مرحوم دکتر بروجردی ازدواج کرده دو فرزند به نام های لیلی و مسیح دارد. لیلی با یکی ازفرزندان آیت الله طباطبایی ازدواج کرده و دو دختر دارد که یکی از آنها با پسر محسن رضایی ازدواج کرده است. مسیح بروجردی دیگر فرزند زهرا مصطفوی و مرحوم دکتر بروجردی نیز هم اکنون درقم ساکن و از مدرسان خوشنام حوزه به شمار می رود .

مدرک تحصیلی:

دکتری تخصصی فلسفه وحکمت اسلامی از دانشگاه تهران در سال 1374

تجارب آموزشی:

تدریس فلسفه، منطق، کلام، مبانی تعلیم و تربیت در اسلام، فلسفه اخلاق ...

تالیفات:

مبانی فکری امام خمینی )ره( ترجمه شده

به زبان فنلاندی/، مترجم: جاکوهاهن آنتیلا

نوآوری های فلسفی صدر المتالهین

تأملات و تحقيقات پيرامون برخی مسائل

فلسفه و کلام

مبانی نظری اخلاق و تربيت اسلامی

شرح قواعد المرام

آب حیات در ظلمات

آوای محمدی رسولان

محصِّل افکار صدرالمتالهین

جستارهایی درباره فلسطین

فعالیت ها و مسئولیت ها:

رئیس و دبیرکل جمعیت دفاع از ملت

فلسطین

دانشیار دانشگاه تهران

دبیرکل اتحادیه بین المللی سازمانهای

غیردولتی حامی حقوق ملت فلسطین

دبیرکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی

مدیر گروه فلسفه و حکمت اسلامی

مدیر مسئول فصلنامه ندا

عضو هیئت امناء جمعیت زنان خارطوم

عضو هیأت تحریریه فصلنامه ندا

عضو هیأت کنفرانس اسلامی

عضو هیأت تحریریه مجله )علمی- پژوهشی( متافیزیک، دانشکده ادبیات و علوم

انسانی دانشگاه اصفهان

 

 

چهارشنبه 17 بهمن 1397  10:44 PM
تشکرات از این پست
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:چلچراغ چهل سالگی انقلاب

 

ویژه نامه بچه های دانشکده عاشقی (یادمان شهدای 16 آذر1332)

جنبش دانشجويي در انقلاب اسلامي

 
 
نوید شاهد: تاریخ مبارزات دانشجویان از زمان تأسیس اولین دانشگاه یعنی دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ آغاز شد. به دنبال تأسیس دانشگاه به جریان اصلی در روند حركتهای دانشجویی در دانشگاه به تدریج بوجود آمد كه عبارتند از: ۱- جریان ماركسیستی ۲- جریان ملی ۳- حركت اسلامی. جنبش دانشجویی با این سه جریان، حضور فعال و آگاه خود را در صحنه تحولات سیاسی كشور نشان داد. توجه به حركت ها و اعتراض های دانشجویان از همان آغاز تا پیروزی انقلاب اسلامی از عمق آگاهی سیاسی آنان حكایت دارد.
پاسخ به:چلچراغ چهل سالگی انقلابتاریخ مبارزات دانشجویان از زمان تأسیس اولین دانشگاه یعنی دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ آغاز شد. به دنبال تأسیس دانشگاه به جریان اصلی در روند حركتهای دانشجویی در دانشگاه به تدریج بوجود آمد كه عبارتند از: ۱- جریان ماركسیستی ۲- جریان ملی ۳- حركت اسلامی.
جنبش دانشجویی با این سه جریان، حضور فعال و آگاه خود را در صحنه تحولات سیاسی كشور نشان داد. توجه به حركت ها و اعتراض های دانشجویان از همان آغاز تا پیروزی انقلاب اسلامی از عمق آگاهی سیاسی آنان حكایت دارد.
دانشجویان در فاصله سالهای ۳۲-۱۳۲۰ واكنشهای مختلفی نسبت به رویدادهای كشور نشان دادند از جمله: زمانی كه دكتر مصدق مجلس چهاردهم را در اعتراض به سهیلی نخست وزیر وقت و تدین وزیر كشور به جرم دخالت در انتخابات ترك كرد، دانشجویان به منزل وی رفته و او را با احترام به مجلس آوردند. این اقدام از سوی حكومت خوشایند نبود، به همین دلیل بر روی دانشجویان آتش گشوده شد و در این واقعه رضا خواجه نوری شهید شد. در جریان ملی شدن صنعت نفت ایران دانشجویان به بسیج معلمان، دانش آموزان و كارگران پرداختند. بعد از كودتای ۲۸ مرداد، در ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲، دانشجویان در اعتراض به سفر نیكسون معاون رئیس جمهور وقت آمریكا دست به تظاهرات زدند ومردم را به مقاومت فراخواندند و در این اثنا پلیس در صحن دانشگاه به روی دانشجویان آتش گشود و سه دانشجو به نام های شریعت رضوی، مصطفی بزرگ نیا و احمد قندچی به شهادت رسیدند. این امر موجب بروز واكنش مردم شد كه این روز را به نام روز دانشجو نامگذاری كردند.
با مسلط شدن حكومت نظامی بعد از كودتای ۲۸ مرداد توسط فرمانداری نظامی تهران دانشجویان دست به مبارزه نیمه مخفی زدند.
در سال ۱۳۳۶ به هنگام حمله اسرائیل به كانال سوئز دانشجویان مخالفت خود را با سیاستهای تهاجمی آمریكا و دولتهای حامی اسرائیل در صحنه مسائل سیاسی بین المللی با اعتصاب و تظاهرات نشان دادند.
با تأسیس ساواك در روزهای پایانی سال ۱۳۳۵ كنترل دانشجویان زیرنظر این سازمان با شدت بیشتری صورت گرفت. ولی با وجود كنترل شدید دستگاه امنیتی، دانشجویان در مسائل مختلف سیاسی به صورتهای گوناگون مخالفت خود را نشان می دادند. ضرورت اصلاح و دگرگونی امری نبود كه با فشار مأموران ساواك حذف شود، بلكه شكل خود را تغییر داد و تا سال ۱۳۵۷ به سه طریق به شرح زیر ظاهر شد: الف - در قالب اعتراضهای صنفی كه گاه منجر به اعتصاب و تظاهرات می شد. ب- تكاپوی متناسب با تحولات سیاسی ج- مبارزه مسلحانه.

الف) اعتراضهای صنفی:
اعتراضهای صنفی دانشجویان كه گاهی نیز به خشونت كشیده می شدند عبارتند از: اعتراض به تدریس چند نفر از اساتید، عدم ارائه برخی از دروس، كیفیت غذا، جمع آوری بعضی كتابها، دستگیری و اخراج بعضی اساتید و دانشجویان، واگذار نكردن خوابگاه در ترم تابستانی و لغو بعضی شهریه ها... كه ضمن اعتصاب با راهپیمایی، شكستن شیشه ها، نوشتن شعارهایی بر روی دیوار دستشویی، تجمع در محوطه دانشگاه، عدم حضور سر كلاس و خودداری از امتحان نارضایتی خود را نشان می دادند.

ب) تكاپوی متناسب با تحولات سیاسی
با وجود كنترل و خفقان پلیس امنیتی در دانشگاهها، نیروهای فعال دانشجویی در مسائل سیاسی جامعه حضور داشتند و به مناسبتهای مختلف سیاسی حضور فعال خود را به نمایش می گذاشتند، به عنوان نمونه با نخست وزیری شریف امامی در شهریور ۱۳۳۹ دانشجویان دانشگاه تهران، سازمان دانشجویان را تشكیل دادند. اولین كنگره انجمنهای اسلامی در شهریور ۱۳۴۰ با شركت ۱۲ انجمن افتتاح شد و مبارزات داخلی در اثر ارتباط با حلقه مبارزان خارج از كشور استوارتر شده و تكیه گاهی مطمئن برای ملت مبارز ایران شد.

دانشگاه و قیام ۱۵ خرداد
در وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ یكی از گروههای فعال و مهم در مبارزه، اقدام دانشجویان بود. دانشجویان دانشگاه تهران به سرعت نسبت به دستگیر امام خمینی (ره) واكنش نشان دادند. بعضی از دانشجویان با سخنرانی و تشویق سایر دانشجویان اقدام به راهپیمایی و تظاهرات در محوطه دانشگاه كردند و ضمن حمل تراكت بزرگی كه خبر از دستگیری آیت الله خمینی می داد با دادن شعارهای ضد حكومتی در صدد راهپیمایی به طرف بازار تهران و حمایت از بازاریان در مبارزه علیه حكومت شدند. بسیاری از دانشجویان در خیابانهای اطراف دانشگاه اجتماع كردند كه تعداد زیادی از آنها توسط پلیس دستگیر شدند. در ادامه تظاهرات، دانشجویان با قطع سیم های تلفن دانشگاه و با سر دادن شعارهایی پلاكاردهایی از پارچه تهیه و بر سر در دانشگاه نصب كردند. دانشجویان با تكثیر و توزیع نوار سخنرانی روز عاشورای امام فعالیت خود را در كوی دانشگاه گسترش دادند كه منجر به دستگیری و زندانی شدن گروهی از دانشجویان شد و آنان با تجمع خود دانشكده های مختلف را به تعطیلی كشاندند به طوری كه پلیس به سختی توانست تظاهرات را سركوب كند.
دانشجویان دانشسرای عالی تهران و دانشگاه پلی تكنیك نیز ضمن تجمع و دادن شعارهایی علیه شاه مردم را به شركت در تظاهرات ترغیب كردند. پانزده خرداد موضوعی بود كه دانشجویان در سالهای بعد به مناسبت بزرگداشت این روز به تظاهرات، تجمعات، اعتصاب و ... اقدام می كردند.
آنان در سال ۱۳۴۶ به هنگام مرگ مشكوك غلامرضا تختی، در سال ۱۳۴۸، در مخالفت به افزایش قیمت بلیت اتوبوس حضور خود را در صحنه به نمایش گذاشتند.
از اواخر دهه ۱۳۴۰ فعالیت دانشجویان بیشتر سیاسی بود و فعالیتهای صنفی نیز رنگ سیاسی به خود گرفت. درخواست های دانشجویان از امكانات آموزشی و رفاهی به مسائل سیاسی تغییر كرد و شعارهای ساده جای خود را به شعارهای آزادی زندانیان سیاسی، مرگ بر شاه، اتحاد، مبارزه ... بر روی دیوار دانشكده های ادبیات حقوق... داد.

ج) مبارزه مسلحانه
با رشد كمی و كیفی مبارزات دانشجویی از اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه با دو حركت همسو مواجه هستیم: حركت اول جنبش مسلحانه كه از سال ۵۰ علنی شد و در معرض قضاوت افكار قرار گرفت. دانشگاهها محل جذب نیرو برای جنبشهای مسلحانه بودند و یك تحول بسیار عمیق كیفی در حركتهای دانشجویی بوجود آمد. حركت دوم مربوط به انقلاب فرهنگی بود كه بسیاری از اندیشمندان اسلامی با تكیه بر امكانات بالقوه دانشجویی راهی نو پیش روی جوانان گشودند. از جمله دكتر شریعتی، آیت الله مطهری، آیت الله طالقانی و ... با تأسیس كانونهای فكری مانند حسینیه ارشاد تلاشهای گسترده ای را جهت پی ریزی بیداری اسلامی آغاز كردند. در مقابل حكومت نیز دست به اقداماتی نظیر: ایجاد سرگرمی، تفریح، ترتیب دادن كلوپهای رقص و موسیقی و ... زد.
یكی از وقایع مهمی كه در تاریخ مبارزات دانشجویی تأثیر بسزایی گذاشت واقعه ۵ و ۶ اسفند ۱۳۵۱ دانشگاه تبریز بود كه در خواست صنفی دانشجویان با دخالت پلیس تبدیل به اعتصاب شد و بسیاری از دانشجویان زخمی شدند و دهها تن روانه زندان شدند. مهمترین عامل این حركت مخالفت با ریاست دانشكده فنی قید شده است.

گسترش فضای باز سیاسی و حركتهای دانشجویی
با تغییر سیاستهای محمدرضا شاه بعد از به روی كار آمدن كارتر از حزب دموكرات آمریكا، شدت سانسور كاهش یافت و در زندانها به روی هیأتهای بین المللی گشوده و سركوب محدودتر شد. به دنبال این تحولات به عمر ۱۲ ساله دولت هویدا خاتمه داده و یك تكنوكرات تحصیلكرده آمریكا (جمشید آموزگار) مأمور تشكیل كابینه شد. در چنین فضایی فعالیت دانشجویان نیز شكل تازه ای به خود گرفت و دانشجویان در مبارزه با هدف سرنگونی حكومت علاوه بر شعارنویسی، تجمع، اعتراض ، اعتصاب و حمله به مأموران گارد... تظاهرات را به خیابانهای اطراف دانشگاه كشانده و شكل تازه ای به روند مبارزه دادند.
سال تحصیلی ۵۷-۵۶ برای دانشجویان با بحث در مورد مرگ دكتر شریعتی آغاز شد و به همین دلیل دانشگاهها محل برگزاری حادترین افشاگریها از طریق برپایی نمایشگاهها، سخنرانی ها، كنفرانس ها و آموزشهای سیاسی بود.
دانشجویان ضمن برگزاری مراسم شعرخوانی، سخنرانی توسط كانون نویسندگان ایران همسو با رخدادهای سیاسی روز به مبارزه خود ادامه دادند. مانند صدور بیانیه و تحصن به مناسبت سالگرد وقایع مختلف، گسترش مجالس یادبود، ختم برای درگذشت نابهنگام دكتر شریعتی، حاج آقا مصطفی خمینی، عكس العمل به انتشار مقاله توهین آمیز نسبت به امام(ره) در روزنامه اطلاعات به امضای رشیدی مطلق، قیام ۱۹ دی قم و ۲۹ بهمن تبریز.
در بین دانشگاههای ایران، دانشگاه تبریز و جنبش دانشجویی آن از اهمیت خاصی برخوردار است. نقش دانشگاه تبریز جدای از نقش تبریز و آذربایجان در تاریخ معاصر ایران نیست. دانشجویان مذهبی دانشگاه تبریز پیش از سایر دانشگاهها موفق شدند هویت اسلامی خود را منسجم كنند و مبارزات سیاسی خود را از دانشجویان چپی جدا كنند. این دانشجویان در سال ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ در دو حركت مهم حضور یافتند: ابتدا در قیام تاریخی ۲۹ بهمن مردم تبریز كه در اعتراض به سركوب خونین مردم قم در ۱۹ دی ۱۳۵۶ صورت گرفت و دیگر واقعه ۱۸ اردیبهشت دانشگاه تبریز كه به لحاظ اهمیت از واقعه ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ مهم تر است. پس از این واقعه دانشگاه تبریز تا پیروزی انقلاب فعالیت آموزشی نداشت. اهمیت دیگر جنبش دانشجویی تبریز در كادرسازی نیروهایی است كه مدیریت مسائل بعد از انقلاب را بر عهده گرفتند بویژه دفاع مقدس.

 

 

چهارشنبه 17 بهمن 1397  10:45 PM
تشکرات از این پست
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:چلچراغ چهل سالگی انقلاب

 

عکس پروفایل 22 بهمن

~~~~~✦✦✦~~~~~

از اوج بروج حق سردار قیام آمد / بر شوق سماع جان، انوار امام آمد

طاغوت نگونسر شد با خاک برابر شد / شمشیر اناالحق چون بیرون ز نیام آمد

 

 

چهارشنبه 17 بهمن 1397  10:46 PM
تشکرات از این پست
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:چلچراغ چهل سالگی انقلاب

 

شمیم بهار

بیا بیا که شمیم بهار می‏آید
دل رمیده ما را قرار می‏آید
سر از افق بدرآورد صبح آزادی
سرود فتح و ظفر زین دیار می‏آید
بیا که شد سپری دوره تباهی‏ها
زمان سروری و اقتدار می‏آید
گریخت ظالم و برچیده شد بساط ستم
نهال حق و عدالت به بار می‏آید
بیا که گر رود اهریمن از وطن بیرون
فرشته از طرف کردگار می‏آید
خوش آمدی به وطن مقدمت گرامی‏باد
صدای هلهله از هر گذار می‏آید

 

چهارشنبه 17 بهمن 1397  10:46 PM
تشکرات از این پست
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:چلچراغ چهل سالگی انقلاب

 

از کتاب های درسی آن سال ها یادم هست امام امیدش به ما دبستانی ها بود ، می گویم : آقا ، حالا بزرگ شده ایم ، از امیدتان راضی هستید ؟

 

 

چهارشنبه 17 بهمن 1397  10:59 PM
تشکرات از این پست
nargesza
nargesza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 10707
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:چلچراغ چهل سالگی انقلاب

 

رحلت امام خمینی(ره) در آیینه خاطرات

 
 
 
نوید شاهد: اولین علائم دردهای قلبی، اوایل سال 1358 نمایان شد. مرد روزهای سخت تبعید و رهبر ثابت‌قدم مردم ایران، از یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی با ناراحتی قلبی روبه‌رو شدند. تیم پزشکی، وظیفه مراقبت 10 ساله از امام خمینی(ره) را برعهده گرفتند که از جمله آنها می‌توان به دکتر حسن عارفی اشاره کرد. وی هر روز وضعیت جسمانی امام(ره) را بررسی می‌کرد و بعدها خلاصه گزارش‌های طول درمان و معالجات ایشان را در کتابی با عنوان «طبیب دل‌ها» گرد آورد. البته این مراقبت‌های پزشکی فقط منحصر به بیماری قلبی ایشان نمی‌شد.

پاسخ به:چلچراغ چهل سالگی انقلاب

اولین علائم دردهای قلبی، اوایل سال 1358 نمایان شد. مرد روزهای سخت تبعید و رهبر ثابت‌قدم مردم ایران، از یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی با ناراحتی قلبی روبه‌رو شدند. تیم پزشکی، وظیفه مراقبت 10  ساله از امام خمینی(ره) را برعهده گرفتند که از جمله آنها می‌توان به دکتر حسن عارفی اشاره کرد. وی هر روز وضعیت جسمانی امام(ره) را بررسی می‌کرد و بعدها خلاصه گزارش‌های طول درمان و معالجات ایشان را در کتابی با عنوان «طبیب دل‌ها» گرد آورد. البته این مراقبت‌های پزشکی فقط منحصر به بیماری قلبی ایشان نمی‌شد.

اتخاذ تصمیمات خطیر در دوران هشت سال دفاع مقدس و رسیدگی به امور کشور، بر افزایش فشار جسمانی بر بنیانگذار انقلاب بی‌تأثیر نبودند تا اینکه وضعیت جسمی امام خمینی‌(ره) در خرداد 1368 به تدریج رو به وخامت رفت و با وجود تلاش جمعی از پزشکان متخصص و دعای مردم ایران، امام(ره) در ساعت 22 و 20 دقیقه روز شنبه سیزدهم خرداد 1368 به لقاء‌الله پیوست و شیفتگان خود را در سوگ فرو برد. مرحوم سید احمد خمینی، لحظه به لحظه بیماری در کنار پدر حضور داشت و دیگر فرزندان و زنده‌یاد خدیجه ثقفی، همسر امام(ه) نیز با صبر و استقامت همیشگی، این درد بزرگ را بر دوش کشیدند.

متن پیشِ رو به مرور خاطرات برخی از بستگان، نزدیکان، یاران و پزشکان امام خمینی(ره) درباره آخرین لحظات حیات ایشان می‌پردازد. این در حالی است که غالب خاطرات نزدیکان و بستگان امام همچون فاطمه طباطبایی تا پیروزی انقلاب پیش رفته و به همین جهت، اشاره‌ای به رحلت امام خمینی(ره) در کتاب خاطره وی نشده است. همچنین زنده یاد صادق طباطبایی که تاکنون دو جلد از خاطراتش به چاپ رسیده، موفق به اتمام خاطرات خود نشد و دار فانی را وداع گفت. مرحوم سید احمد خمینی نیز کتاب خاطره‌ای از خود برجای نگذاشته و تنها نکاتی کوتاه در آثار مرتبط با سالگرد رحلت امام(ره) مطرح کرده و مرحومه خدیجه ثقفی خاطراتی دردناک از لحظه فراغ، روایت کرده است.

از آنجا که رحلت رهبر بزرگ‌ترین انقلاب قرن بیستم فراموش ناشدنی است، به تورق خاطرات مرتبط با این موضوع پرداخته‌ایم.

اهل بیت امام(ره) و وداع با «روح‌الله»  

زنده یاد سید احمد خمینی در کتاب «دلیل آفتاب» می‌گوید: «روزهای آخر عمر ایشان، علی، پسرم که کودکی دو سه ساله بود و امام(ره) به او علاقه داشت، به دیدار ایشان آمد؛ امام(ره) او را از اتاق خود بیرون کردند؛ برای اینکه به غیر از خدا به هیچ کس توجه نکنند و مرا خواستند و سفارش مادرم را کردند و فرمودند که مادرت به جز خدا کسی را ندارد. مبادا بر خلاف میل او کاری انجام دهی. ساعت‌های آخر عمر ایشان من می‌دانستم که یکی دو ساعت دیگر، ایشان به خداوند می‌پیوندند. من می‌دانستم و دکترها ولی به هیچ کس نمی‌گفتم. جراتش را نداشتم. هر وقت به یاد سختی‌های جسمی که درد زیاد داشتند و همه‌اش صبر می‌کردند و آخ نمی‌گفتند می‌افتم، سخت متاثر می‌شوم.»

مرحومه خدیجه ثقفی در بخشی از خاطرات خود، روزهای تلخ بیماری امام خمینی(ره) را اینگونه روایت می‌کند: «آن روز صبح، فهمیه جان [دکتر زهرا مصطفوی] آمد. من در رختخواب استراحت می‌کردم. به من گفت در اتاق، مشغول جراحی امام(ره) هستند و تلویزیون مداربسته نشان می‌دهد. اگر مایلید با هم برویم. من از رختخواب بلند شدم و به اتفاق به بیمارستان رفتیم. در هال بیمارستان، احمد جان و آقای هاشمی رفسنجانی نشسته بودند. ما هم نشستیم... چند دقیقه بعد، آقای هاشمی گفت: «خوب است خانم‌ها تشریف ببرند، آقایانی در حیاط هستند که میل دارند داخل بیایند و عمل هم تمام شده است.» من از جا بلند شدم و به منزل آمدم اما فهیمه خانم نشست و گفت: من باید باشم. من به منزل آمدم اما بسیار ناراحت بودم و مرتباً جویای حال امام(ره) می‌شدم. بالاخره خبر آوردند که آقا به هوش آمده‌اند. عصر به دیدن آقا رفتم. پرسیدم: «حالتان چطور است؟» نگاهی پرغم به صورت من انداختند و هیچ جوابی ندادند و چشم‌هایشان را بستند. دو مرتبه صدایش زدم و گفتم: «آقا... آقا...» باز گوشه چشمی به من انداخت و نگاهی کرد. اما حرفی نمی‌توانست بزند و مجدداً چشم‌ها را روی هم نهاد. چند دقیقه بیشتر نتوانستم بمانم چون تعدادی از آقایان آمده بودند. روزهای دیگر هم هر روز رفتم اما صبح روز آخر وقتی او را دیدم، به من نگاهی کرد و گفت: «دعا کن بروم» و چشم هایش را بست و به نظرم رسید، به خواب رفت. آن روز حالشان خیلی بد بود. من نگران شدم. ظهر به بیمارستان رفتم و به فهیمه گفتم: آقا خوب‌بشو نیست. حال آقا روز به روز بدتر می‌شود. فهیمه هم گفت: بله من هم همین‌طور می‌فهمم. آن روزها همه اهل خانه، نگران امام(ره) بودند و کاری از دست هیچ کس ساخته نبود. ما تنها کارمان سر زدن به بیمارستان و سپس مشغول دعا برای آقا بودیم. در آن روز ظهر، آقا چند کلمه‌ای صحبت کرد و بعضی مسائل را گفت. سپس نگاهی به همه انداخت و گفت: «بروید، بروید می‌خواهم بخوابم.» ما همه از اتاق بیرون آمدیم اما زهرا [دختر آقای اشراقی] کناری ایستاد و آنجا ماند. آقا هم چشم‌ها را روی هم گذارد و خوابید. غروب رفتم دیدم که نفس‌های آقا به تلاطم افتاده است. دست ایشان را گرفتم. دست‌ها یخ کرده بود. به دکتر عارفی گفتم: «مثل اینکه زحمت‌های شما و دعای ما و بقیه همگی بی‌نتیجه شده است.» دکتر هم نبض آقا را گرفت و با سرتکان دادن، مرا تصدیق کرد...»

تدوین‌کننده خاطرات همسر امام(ره) در ادامه شرح می‌دهد: «آن روز خانم با درد کمر، سه بار از پله‌های خانه و بیمارستان برای دیدن آقا بالا و پایین رفته بود و مشاهده وضع نامساعد امام(ره) بر تألمات روحی او افزوده بود. به همین جهت دیگر طاقت نیاورد و بی‌حرکت روی تخت افتاد. در حالی که از درد به خود می‌پیچید، برای تسکین درد خانم دو قرص خواب‌آور به ایشان دادند و خانم به خواب رفت. متاسفانه وقتی سحر از خواب بیدار شدند، امام(ره) رحلت فرموده بود. خود ایشان می‌گفتند: «غم‌انگیزترین لحظه عمر من، مفارغت آقا از میان ما بود. خیلی سخت گذشت، می‌دانستم آقا در چه رنجی است. کم کم یقین پیدا کردم که آقا رفتنی است. من خودم مریض بودم و تحمل این مصیبت را نداشتم. با اینکه در طول زندگی، قوی و پرتحمل بودم و مصائبی را طی کردم اما امروز در ضعف پیری هستم. فشار این مصیبت برای من بسیار سنگین است.» (1)

یکی از دختران امام(ره) می‌گوید: «من ساعت را نگاه نکردم. داشتم به طرف بیمارستان می‌رفتم که دیدم صدای فریاد از بیمارستان بلند است؛ همین طور دویدم، دویدم، دیدم تمام آقایانی که در محوطه بیمارستان بودند، دارند می‌دوند. یکی می‌دود رو به دیوار، یکی رو به این طرف، یکی رو به آن طرف؛ به سالن رسیدم، دیدم همه دارند می‌دوند؛ هر کس به یک طرف می‌دود. من اصلاً نمی‌توانستم تصور کنم که چنین اتفاقی افتاده است... رفتم و به تخت رسیدم، دیدم مثل اینکه آقا خوابند. آقا خیلی لاغر شده بودند. پزشکان می‌گفتند: به خاطر این است که ایشان غذا نمی‌خورند... ولی خدا شاهد است که آن ساعت دیدم صورت آقا بزرگ شده، هیکل آقا درشت شده... و از دور صورتشان نور می‌تابید...»

فاطمه طباطبایی، هسر سید احمد خمینی نیز در توصیف وضعیت روحی نوه‌های امام(ره) اینگونه یادآوری می‌کند: «آن شب علی خواب بود. از صدای شیون و گریه از خواب پرید و گفت: «چیه؟» من گفتم: «هیچی علی جان! دسته آمده است.» علی بلند شد و گفت: «خوب پاشو، پاشو پیش آقا برویم.» گفتم: «نه آقا خواب هستند.» بغلش کردم و نمی‌دانم چه حالی به او دست داد که یکباره گفت: «بیا برویم توی آسمان! برویم توی آسمان!» گفتم: «چرا علی؟» گفت، آخر آقا رفته‌اند توی آسمان.»(2)

روز وداع از نگاه یاران

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در خاطره روزنوشت خود در تاریخ 13 خرداد 1368 می‌نویسد: «بعد از نماز صبح، سری به بیمارستان [قلب جماران] زدم و از آنجا به مجلس رفتم. در گزارش‌ها خبری از اطلاع اجانب از بد بودن حال امام به چشم نمی‌خورد. کارهای دفتری را انجام دادم... ساعت سه بعدازظهر احمد آقا تلفنی اطلاع داد که حال امام وخیم شده و خواست با سایر رؤسای قوا سریعاً به جماران برویم... خودمان را با عجله به جماران رساندیم. لحظات آخر تنفس طبیعی بود. امام به زحمت نفس می‌‎کشیدند. فقط یک بار چشم باز کردند و بستند و این آخرین نگاهشان بود. دکترها با عجله قلب را با ماساژ و شوک برقی و باتری و ریه را با تنفس مصنوعی به کار انداختند. تا ساعت ده و بیست دقیقه شب، ایشان را به این صورت نگاه داشتند، ولی دیگر مغز کار نمی‌کرد. فقط یک بار اطلاع دادند که تنفس، طبیعی شد ولی زود این وضع تمام شد... شیون از داخل خانه و بیمارستان و سپس بیرون خانه بلند شد. حضار را دعوت به صبر کردم و برنامه را برای آنها توضیح دادم. پذیرفتند و آرام گرفتند و قرار شد به عنوان دعای توسل گریه کنند. صبر خانم‌های بیت برای ما جالب بود. تا ساعت دوازده شب برای تنظیم برنامه‌ها ماندیم. به خانه آمدم و با استفاده از قرص آرام‌بخش خوابیدم.» (3)

محسن رفیق‌دوست نیز شب ارتحال امام(ره) در بیمارستان حضور داشته است: «از چند ماه قبل، شاید از دی 1366 صحبت بیماری حضرت امام(ره) بود. در این حد خبر داشتم که دستگاهی را روی قلب امام گذاشته بودند که به صورت بی‌سیم فرستنده با بیمارستان بقیه‌الله شماره 2 جماران در ارتباط بود و 24 ساعته آدم‌هایش عوض می‌شدند و قلب امام را کنترل می‌کردند... من آن موقع کاره‌ای نبودم و در بنیاد تعاون سپاه فعالیت می‌کردم. تقریباً هر روز ظهر، غروب یا شب به بیمارستان می‌رفتم. شبی که امام از دنیا رفت، من از غروب آنجا بودم. داخل اتاق امام فقط احمد آقا با پزشکان بودند که از پشت شیشه پیدا بود. ساعت تقریباً نزدیک 10 بود که احمد آقا از اتاق بیرون آمدند و گفتند: «آقایان بیایید با امام وداع کنید.» همه مسئولان و علما حضور داشتند. بیرون اتاق امام، دو اتاق آماده کرده و در حیاط فرش انداخته بودند. همین که صف تشکیل شد، داخل اتاق رفتم و شکم امام را بوسیدم. حالت عجیبی به من دست داد. فشاری در قفسه سینه‌ام احساس کردم. از در بیمارستان شماره 2 جماران بیرون آمدم و پشت در کوچه نشستم. نیم ساعت نشد که گفتند امام از دنیا رفت. آن روز، دو سه ساعت مانده به غروب، آقای هاشمی پس از صحبت و مشورت با دیگر بزرگان، گفتند بگویید همه خبرگان حرکت کنند و بیایند. همه حس کرده بودند که دو سه ساعت بیشتر نمانده است. زمانی که امام از دنیا رفتند، بسیاری از اعضای خبرگان آنجا بودند و فردایش همه آمدند.» (4)

جعفر شیرعلی‌نیا در کتاب «روایتی از زندگی و زمانه آیت‌الله سید علی خامنه‌ای» از زبان آیت‌الله امامی کاشانی و آیت‌الله مهدوی کنی نوشته است: «امامی کاشانی: نزدیک به غروب آفتاب بود که امام(ره) در حال احتضار بود. ما به اتفاق جمعی از دوستان از جمله مقام معظم رهبری، آیت‌الله موسوی اردبیلی، آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله امینی، دوستان شورای نگهبان و غیره به بیت رفتیم. در حضور حاج احمد آقا بحث این بود که با توجه به شرایط خاصی که وجود دارد، بعد از امام(ره) چه باید کرد؟... گرم این صحبت ها بودیم که حاج احمد آقا آمدند و گفتند امام وفات کردند. این خبر باعث شد، جلسه به هم بخورد. مهدوی کنی: در ایام کسالت حضرت امام(ره) برای معالجه در خارج از کشور بودم ولی بعد از ارتحال برای تشییع امام برگشتم. در میان راه با خبرنگارانی مواجه شدم که می‌خواستند به ایران بیایند. به طوری که هواپیما پر شد. این افراد حتی حاضر بودند با قیمت های کلانی بلیط بخرند. چون فکر می‌کردند بعد از امام، انقلاب و نظام اسلامی از هم خواهد پاشید...» (5)

روایت یکی از پزشکان

دکتر ایرج فاضل، یکی از اعضای تیم پزشکی مراقبت از امام خمینی(ره) می‌گوید: «روز جمعه، کم و بیش مسائل، تا حدودی ادامه داشت. البته حال امام(ره) بهتر می‌شد و همه شادمان می‌شدیم. ولی فرمول شمارش خون به نحو نگران کننده‌ای بالا رفته بود... حدود ساعت یازده صبح، دوباره تغییراتی در منحنی قلب ایجاد شد که برای همه پزشکان نگران کننده بود. بنده خدمت مرحوم حاج احمد آقا عرض کردم که ما نگران وضع موجودیم. بهتر است ایشان لحظات بیشتری خدمت امام(ره) باشند و اگر لازم است، صحبت‌هایی با ایشان کنند. چون این لحظات، گرانبهاست و نباید این لحظات را از دست داد. وضع همین طور ادامه داشت. فشار خون پایین بود و درمان‌ها موثر نبود. فشار خون، به طور مرتب از طریق شریان ساعد به وسیله دستگاه و هر دقیقه تحت کنترل بود و به مرور پایین می‌آمد ولی هوش و حواس امام(ره) کاملاً به جا بود. ایشان همان روز ظهر، نماز ظهر و عصر را خواندند و این وضع تا حدود ساعت سه بعدازظهر ادامه داشت. تا اینکه در ساعت سه بعدازظهر، ایست قلبی پیش آمد و قلب از کار ایستاد. با ماساژ قلبی و تنفس مصنوعی، قلب را دوباره به کار انداخته و لوله تنفسی گذاشتیم و از طریق دستگاه، تنفس مصنوعی دادیم... اما امام(ره) تقریباً بیهوش بودند... این کیفیت ادامه داشت تا اینکه... فشار خون که به تدریج سقوط می‌کرد، به پایین‌ترین حد خود رسید و قلب تپنده خمینی عزیز از کار افتاد.»(6)


  1. ثقفی، علی بانوی انقلاب: خدیجه‌ای دیگر، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) ،1393، صص 412 و 413
  2. ستوده، امیررضا، پابه‌پای آفتاب: گفته‌ها و ناگفته‌ها از زندگی امام خمینی(ره)، چاپ ششم، نشر پنجره، 1387، ص 192
  3. لاهوتی، علی، بازسازی و سازندگی: کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، سال 1368، دفتر نشر معارف،1391، صص 146 و147
  4. علامیان، سعید، برای تاریخ می‌‌گویم: خاطرات محسن رفیق‌دوست، ج 1، سوره مهر، 1392، صص 434-431
  5. شیرعلی‌نیا، جعفر، زندگی و زمانه آیت‌الله سید علی خامنه‌ای،نشر سایان،1394 ، ص 420
  6. پابه‌پای آفتاب، صص 309 و 310

 

 

چهارشنبه 17 بهمن 1397  11:00 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها