0

«آقای دریا»

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

«آقای دریا»

معرفی کتاب؛
 
 

«آقای دریا» چهارشنبه 9 آبان منتشر شود.به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، «آقای‌ دریا» کتاب زندگینامه شهید «علی شهبازی» است که به کوشش «مریم بهرنگ‌فر» گردآوری و تدوین شده است.

نویسنده در ۵۹ بخش کوتاه به فرازهایی مهم از زندگی آن شهید اشاره کرده و نمایی کلی از سیره وی را به خواننده معرفی کرده است.

در ادامه بخش‌هایی از متن کتاب را می‌خوانید:

«زهرا خانم همسر شهید علی شهبازی از فامیلهایشان بود. آقا جان، دایی مادرش می‌شد. خانه‌شان توی خوزستان بود. شهر اهواز. جنگ شده بود و نمی‌شد توی اهواز زندگی کرد. با خانواده‌شان آمده بودند تهران. جا و مکانی نداشتند و حالا توی خانه آقای شهبازی زندگی می‌کردند. وقتی آمدند خانه‌شان،مادر توی دلش گفته بود، کاش بشود این دختر را برای یکی از پسرها بگیرم. دختر خوب و جذابی بود. مهرش به دل مادرجان و آقا جان نشسته بود.»

«مثل مادرهای دیگر از پسرش تعریف نکرد. نگفت که نماز شبش ترک نمی‌شد. نخواست بگوید که او را چقدر دوست داشته. نخواست بگوید که چقدر مهربان بوده. نگفت چه شب‌هایی را بیرون از خانه بوده و به مستمندان کمک می‌کرده است. نخواست چیزی بگوید. نخواست از پسرش تعریف کند. هیچ چیز نگفت. فقط یک جمله گفت:

من مادرم، و هیچ وقت نمی‌توانم به درستی از او بگویم. خوبی و مهربانی‌اش را باید از دوستان و همسایه‌هامان بپرسید.»

«برادر زهرا خانم سرباز بود. خدمتش افتاده بود تهران. هر وقت مرخصی داشت می‌آمد به خواهرش سر می‌زد.

دلخوشی‌اش همین بود که تنها خواهرش توی همین شهر است و می تواند برود او را ببیند. آن روز هم آمده بود تا خواهرش را ببیند. خبر را از رادیوی تاکسی شنیده بود. نمی‌دانست باید به زهرا بگوید یا نه. هر چند زهرا گفته بود این هفته، علی می‌ماند توی خانه. خیالش آسوده شد. دلش برای علی تنگ شده بود. علی برایش مثل یک برادر بزرگ‌تر بود. زنگ خانه را زده بود. زهرا با چادر سفید آمده بود و در را باز کرده بود. علی توی خانه نبود. دل‌نگران شده بود. از زهرا سراغ علی را نگرفته بود. گفته بود:

علی آقا نیست؟

زهرا چادر را از سرش برداشته بود و آویزان کرده بود روی چوب لباسی. جواب نداده بود. صدای برادرش را نشنیده بود. برادرش گفته بود:

امروز یک هواپیما را زده‌اند.

زهرا ناراحت شده بود. گفته بود:

خدا همه‌شان را رحمت کند. یک قطره اشک از گوشه چشم‌هایش سر خورده بود و افتاده بود روی زمین. صدای غرش یک هواپیما خانه را لرزانده بود. زهرا زیر لب دعا خوانده بود. گفته بود: «خدایا همه مسافرها را سالم به مقصدشان برسان.»

«آقای دریا» در ۷۴ صفحه به کوشش «مریم بهرنگ‌فر» تدوین و توسط انتشارات «انجمن سپاس» در یک هزار نسخه منتشر شده است.

سه شنبه 22 آبان 1397  11:55 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها