0

جزئیات ماجرای ملحق شدن "حرّ" به کاروان حسینی

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

جزئیات ماجرای ملحق شدن "حرّ" به کاروان حسینی

به حرّ گفت سوگند به خدا در هیچ جنگی ترا مانند امروز بیمناک ندیدم. هر گاه از دلاورترین اهل کوفه از من بپرسند غیر تو نمی‌گویم و امروز چه پیش آمده که ترا بر خلاف انتظار مى‌‏بینم؟ حرّ در حالی که دست بر سر خود گذاشت، با اسب به سمت امام حسین(ع) شتافت.
عقیق: کاروان امام حسین(ع) کاروانی است که هر کسی اذن ورود به آن را ندارد مگر کسی که حاضر باشد از جان و نفس خویش برای احیای امر اهل‌بیت(ع) عبور کند و در این راستا از زینت‌های دنیا بگذرد. خداوند به محبت خود قوانین عالم حسینی را طوری قرار داده است که هر کسی در هر زمانی می‌تواند با تزکیه و توبه وارد کاروان شود. تاریخ به اثبات رسانده بسیاری از افراد به واسطه یک لحظه توجه خداوند و با توسل به درگاه امام حسین(ع) دچار تحول روحی شده و به سعادت ابدی رسیده است. بنابراین قوانین الهی همواره بر اساس محبت و رحمت و دستگیری از مستضعفان بوده است.

شاید بهترین داستانی که خداوند در این باره برای تمام انسان‌ها قرار داده است، ماجرا ملحق شدن "حر بن زیاد ریاحی" باشد. حر ریاحى که متوجه شد کوفیان عزیمت جدال با آن حضرت را دارند از عمر سعد پرسید "آیا با این مرد نبرد خواهى کرد؟"، گفت بله، به‌خدا سوگند، نبرد سختى کنم که کمترین درجه آن پریدن دست و سرها باشد؛ پرسید آیا از آنچه بیان فرمود عبرت نگرفتید و پى به مقام او نبردید؟ پاسخ داد اگر کار به‌دست من بود چنانست که تو در نظر گرفته‌‏اى اما پسر زیاد نمى‏‌گذارد خواسته من عملى شود.

حر از پیش پسر سعد رفته و در محل ویژه خود آرام گرفت مردى از نزدیکانش به نام قرة بن قیس با او بود حر ریاحى از او پرسید آیا امروز اسبت را آب داده؟ گفت نه پرسید نمى‏‌خواهى او را سیراب کنى.

قره مى‌‏گوید به خدا سوگند خیال مى‌‏کردم هدف او اینست که مى‌‏خواهد در معرکه جنگ شرکت نکند و نمى‏‌خواست او را به این حال ب‏بینم. من گفتم چنانچه مى‏‌گویى اسبم را آب نداده‌‏ام به عزیمت آب دادن آن شتافتم و حرّ نیز از جاى خود منحرف شد و سوگند به خدا اگر مرا از قصد خود باخبر ساخته بود من هم از او پیروى مى‏‌کردم.

پسر ریاحى، کم کم به حسین(ع) نزدیک می‌شد. مهاجر بن اوس او را با وضع غیر عادى دیده پرسید اراده کجا دارى آیا مى‌‏خواهى بر حسینیان حمله کنى؟ حر، پاسخى نداده و همان وقت لرزه سختى اندامش را فراگرفته بود. مهاجر که وضع غیر عادى او را مشاهده مى‏‌کرد اظهار داشت عمل امروز تو مرا به شک مى‌‏اندازد. سوگند به خدا در هیچ کارزارى ترا مانند امروز بیمناک ندیده بودم و هر گاه از دلاورترین اهل کوفه از من بپرسند غیر تو نمی‌گویم و امروز چه پیش آمده که ترا بر خلاف انتظار مى‌‏بینم؟

حر، پاسخ داد امروز به خدا قسم خود را مخیر میان بهشت و دوزخ مى‌‏یابم و به خدا سوگند اگر تیکه تیکه و سوخته شوم هیچ مقام و موقعیتى را بر بهشت بر نمى‏‌گزینم؛ سپس اسب خود را به سوى حسین(ع) راند و دستها بر سر نهاده مى‏‌گفت:

حرّ عرضه داشت خدا مرا فداى تو کند من همان درمانده هستم که ترا از بازگشت به وطنت جلوگیرى کردم و در راه همه جا قدم به قدم با تو آمدم و نگذاردم از راه منحرف شوى و ترا در این مکان وحشتناک و خونخوار فرود آوردم و خیال نمى‏‌کردم این مردم حق جد ترا رعایت نکنند و ترا با این حال گرفتار سازند و به خدا سوگند اگر از هدف آنها باخبر بودم هیچ گاه چنان رفتارى با تو انجام نمی‌دادم اینک از در توبه و انابه درآمده و از خدا مى‏‌خواهم از کرده من درگذرد شما که سیدى کریمید در باره من چه اندیشه دارید آیا توبه مرا مى‏‌پذیرید؟
جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا صَاحِبُکَ الَّذِی حَبَسْتُکَ عَن‏ الرُّجُوعِ وَ سَایَرْتُکَ فِی الطَّرِیقِ وَ جَعْجَعْتُ بِکَ فِی هَذَا الْمَکَانِ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ الْقَوْمَ یَرُدُّونَ عَلَیْکَ مَا عَرَضْتَهُ عَلَیْهِمْ وَ لَا یَبْلُغُونَ مِنْکَ هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أَنَّهُمْ یَنْتَهُونَ بِکَ إِلَى مَا أَرَى مَا رَکِبْتُ مِنْکَ الَّذِی رَکِبْتُ وَ إِنِّی تَائِبٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِمَّا صَنَعْتُ فَتَرَى لِی مِنْ ذَلِکَ تَوْبَة

حسین(ع) فرمود: آرى خدا توبه ترا مى‌‏پذیرد اینک فرود آى؛ فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ ع نَعَمْ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْکَ فَانْزِل‏

حرّ عرض کرد هر گاه سواره باشم بهتر از آنم که پیاده شوم آرزومندم به من اجازه فرمایى هم اکنون به پیکار با این مردم بى‏‌وفا بپردازم، آخر الامر که پیاده خواهم شد.
حسین(ع) فرمود هر کارى که در نظر گرفته‌‏اى انجام بده خدا ترا در کنف رحمت خودش پایدار بدارد. فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ ع فَاصْنَعْ یَرْحَمُکَ اللَّهُ مَا بَدَا لَکَ.

حر ریاحى با اخذ دستور از مقام حسینى برابر کوفیان آمده اظهار داشت: اى کوفیان مادرتان به عزایتان بنشیند و اشک حسرت در مرگ شما بریزد این بنده نیکوکار خدا را دعوت کردید و تعهد کردید به مجردى که بر شما وارد شود به وى تسلیم شوید و در راه او جانفشانى نمایید اینک بر خلاف وعده خود علیه او شوریده‌‏اید و مى‏‌خواهید او را بکشید و از یارى با او کوتاهى می‌ورزید و کینه او را در دل گرفته‌‏اید و از همه طرف باو حمله مى‏‌کنید و نمى‏‌گذارید در یکى از شهرهاى خدا زیست کند و مانند اسیرى او را گرفتار خود کرده‌ای چنانچه اختیار نفع و ضرر خود را ندارد و او و زنان و فرزندانش را از وطن آواره کرده‌اید و آبى که یهود و نصارى و مجوس و سگ و خوک از آن مى‌‏آشامند از وى دریغ می‌دارید چنانچه نزدیک است کسان او از تشنگى به هلاکت رسند بد معامله کردید با یادگارهاى محمد(ص) خدا در روز تشنگى شما را سیراب نسازد. سخنان پسر ریاحى که به پایان رسید لشکر از هر طرف او را هدف تیر انداختند. وى به جانب امام حسین(ع) بازگشت.

پی نوشت:
*الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص100.
*اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهری، ص103.

منبع:تسنیم

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

جمعه 30 شهریور 1397  11:38 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها