امام حسین(ع) خطاب به طفلان مسلم گفت: شهادت مسلم براى شما کافى است شما اذن دارید و هر کجا بخواهید مىتوانید رهسپار شوید. ایشان تعجب کرده و گفتند هر گاه ما از حضور شما مفارقت کنیم مردم چه خواهند گفت؟
عقیق:ماجرای کاروان امام حسین(ع) و اصحاب عاشورایی یک جریان تاریخی صرف نیست بلکه داستان عدهای از نخبگان و خوبان بشر است که در معیت امام عالم به برترین صفات، معارف و برترین جایگاههای نظام عالم دست یافتند. آنان آموختند رمز ماندگاری و اثرگذاری در قلوب آزادگان عالم نه در قدرت و شهرت قبیلهای بلکه در شجاعت در پیکار با ظلم و جور و یزیدیان با عبور از نفسانیات خویش تا پای جان است. از دیگر سو مهمترین رمز جاودانگی یک انسان را در اجابت دعوت خداوند، پیامبر(ص) و هادیان الهی معرفی کردند آنجا که خداوند فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ؛ ای اهل ایمان، چون خدا و رسول شما را به آنچه مایه حیات ابدی و احیای شماست دعوت کنند، اجابت کنید».
مطالعه رفتار کاروانیان در طی مسیر کاروان حسینی تا رسیدن به کربلا انسان را با این ویژگیهای آسمانی کاروانیان آشنا میکند. لذا میتوان بهترین درسها را از این برترین شاگردان مکتب وحی آموخت. در روایت آمده است نزدیک غروب، حسین(ع) یاران خود را گردآورد، امام سجاد(ع) میفرماید من در آن هنگام بیمار بودم خواستم بدانم پدرم چه بیاناتى با آنان اظهار مىدارد به همین دلیل نزدیک خیمهگاه آن حضرت آمدم. پدر بزرگوارم با کمال شایستگى به حمد و ستایش خدا پرداخته و اظهار داشت:
ستایش خدایی را که ما را به نعمت نبوت گرامى داشت و کتاب خود را به ما آموخت و آئین دین را به ما یاد داد و ما را بینا و شنوا و از شکرگزاران قرار داد؛ اما بعد من یارانى بهتر و باوفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و خویشاوندانى نیکوکارتر و به حقیقت نزدیکتر از خویشاوندان خود نمىشناسم؛ خدا شما را از من پاداش نیک دهد؛ یاران من متوجه باشید یک امشب بیش در این عالم به سر نمىبریم و ما فردا از دست این مردم به سلامت نخواهیم بود. من به شما اجازه میدهمکه همگی از این سرزمین خارج شوید و من بیعت خود را از شما برداشتم و اینک شب و تاریک است، مىتوانید با کمال آسودگى خود را از چنگال دشمنان برهانید.
أُثْنِی عَلَى اللَّهِ أَحْسَنَ الثَّنَاءِ وَ أَحْمَدُهُ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَحْمَدُکَ عَلَى أَنْ أَکْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ وَ فَقَّهْتَنَا فِی الدِّینِ وَ جَعَلْتَ لَنَا أَسْمَاعاً وَ أَبْصَاراً وَ أَفْئِدَةً فَاجْعَلْنَا مِنَ الشَّاکِرِینَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی وَ لَا أَهْلَ بَیْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَجَزَاکُمُ اللَّهُ عَنِّی خَیْراً أَلَا وَ إِنِّی لَأَظُنُّ أَنَّهُ آخِرُ.
پس از این بیان، برادران و فرزندان و برادرزادگان و فرزندان عبداللّه بن جعفر اظهار داشتند ما چنین کارى نمىکنیم و نمىخواهیم پس از شما بجا بمانیم و هیچ گاه خدا ما را به چنین کیفیتى نبیند. مقدم بر همه در این اظهاریه حضرت ابو الفضل(ع) بود و پس از او دیگران از وى پیروى کرده و نظیر این گفتار را مطرح کردند.
پس از این امام حسین فرزندان مسلم بن عقیل را مخاطب ساخته فرمود شهادت مسلم براى شما کافى است شما اذن دارید و هر کجا بخواهید مىتوانید رهسپار شوید. ایشان تعجب کرده و گفتند هر گاه ما از حضور شما مفارقت کنیم مردم چه خواهند گفت؟ آرى مردم خواهند گفت ما از بزرگ و آقا و بهترین عموزادگانمان دست برداشتیم و در رکاب او تیر و نیزه و شمشیر به کار نبردیم و بالاخره نمیدانیم چه پاسخى به آنها بدهیم. بخدا سوگند هیچ گاه از شما جدا نمىشویم و خود و مالیه و کسانى که در اختیار ماست همه را فداى شما خواهیم کرد و پابه پاى شما مىجنگیم تا ترا از خویش خرسند سازیم و در رکاب تو بفیض شهادت نائل شدیم و دوست نداریم پس از شما بمانیم، خدا زندگى پس از شما را زشت کند.
مسلم بن عوسجه پس از این از جا برخاست معروض داشت هرگاه ما از شما دست برداریم فرداى قیامت چگونه خداى متعال پوزش ما را که حق ترا ادا نکردیم خواهد پذیرفت؛ به خدا سوگند از شما دست بر نمیدارم تا نیزهام را به سینه پر از کینه دشمنان فروبرم و تا وقتى قائمه شمشیر در دست من است با آنان نبرد کنم و هر گاه اسلحه حاضر نداشته باشم با سنگ آنها را نابود سازم و سوگند به خدا دست از تو بر نمیدارم تا خدا بداند و امضا فرماید که ما وصیت رسول او را در باره شما به کار بردیم و سوگند به خدا اگر بدانم کشته مىشوم سپس زنده میشوم باز سوخته مىشوم باز زنده میشوم و بالاخره همین عمل هفتاد مرتبه با من مکرر مىشود دست از تو برنمیدارم تا در برابر شما شربت مرگ را بیاشامم و اینک چگونه دست از یارى تو بردارم با اینکه یک کشتن بیش نیست و معتقدم که براى همیشه زنده و از این کرامت برخوردارم.
پس از او زهیر بن قین عرضه داشت سوگند بخدا دوست میداشتم کشته شوم دوباره زنده گردم و بهمین کیفیت هزار مرتبه کشته شوم و زنده گردم و خداى متعال بدین وسیله تو و جوانان اهل بیتت را از آسیب دشمنان نگهدارى فرماید. و بالاخره هر یک از یاران آن حضرت سخنانى از همین قبیل بعرض رسانید، حضرت از همه تقدیر کرده و به خیمه خود بازگشت.
پی نوشت:
الإرشاد مفید، ج2 91، ص91
اللهوف على قتلى الطفوف
منبع:تسنیم