پاسخ به:مشاعره حســــینی
تا که از کف پسرى تازه جوان داد حسین عالمى را ز غم خویش تکان داد حسین
نوباوگان مصطفی را سربریدند
مرغان بستان خدا را سر بریدند
در برگ ریز باغ زهرا برگ کردیم
زنجیر خاییدیم و صبر مرگ کردیم
مگر که گریه کند چاه زمزمی دیگر که خشک مانده لب ذبح اعظمی دیگر
امید، مشک عمو بود و هر کسی می گفت رباب گریه نکن صبر کن کمی دیگر...
رفته رفته نالۀ مظلوم دارد میرسد
مادری با کودکی معصوم دارد میرسد
آه آه خواهری مهموم دارد میرسد
خنجر کندی روی حلقوم دارد میرسد
دل عـــالم مست و شیـدای حسین
هم بدل خواه حسن امضای حسین
با متـانت کن عــــــزاداری که گل
باغ گل بینی به صحـــرای حسین
فی البداهه : منصور مقدم 30/6/1397
تشکر
نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی
به دنیا می دهد بی تابی گهواره پیغامی
غریبی پدر را میزدی فریاد با گریه
گلویت غرق خون شد تا نماند هیچ ابهامی
یک وقت زخانه ات جوابـــــم نکنـــی
با لفظ برو خانه خـــــرابم نکــنی
می ترسم از آن لحظه که روز عرصات
در زمره نوکـــران حـــسابم نکنی
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست
یتیمان می رسند و چشم خون بر آستین دارند
دل هر میهمان از میزبان آزرده است انگار
مگر راه عبور آب را بر باغ ها بستند
که حتی غنچه ی نشکفته هم پژمرده است انگار
راوی نوشت روی تنت پا گذاشتند سر را جدا نموده و تن را گذاشتند
آقا بگو که بیصفتان روی پیکرت جایی برای بوسهی زهرا گذاشتند؟
دل را به محرم آشنا خواهم کرد
از هر چه به غیر او جدا خواهم کرد
امروز که هیچ،بی گمان بعد از مرگ
همواره حسین را صدا خواهم کرد