پاسخ به:مشاعره حســــینی
او بجای موی سر ،سـر میدهد
قاسـم و عـباس و اکبر میدهد
دستت رو بذار رو قلبم تا که آروم بگیرم
اگه تو نیای حسین(ع) من بخدا زود می میرم
مکتب عشق حسینی بین که هفتاد و دو ملت
در شگفت از این که هفتاد و دو تن جانباز دارد
دوست دارم پیشت آیم لحظه ای تا نمایم با تو صحبت یا حسین
نگشت آنی آن دست جدا ازدامن دوست اگر چه تـیغ دـشمن زپـیکرش جـدا کرد
دگر این کاروان یاسی ندارد
که با خود شور و احساسی ندارد
بیا ام البنین برگشته زینب
ولی افسوس عباسی ندارد
در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند یک باره بر جریده ی رحمت قلم زنند
در کرب و بلا به روی لبهای حسین یک جرعه زلال آب بودن عشق است
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دارد آهسته باز می گردد٬ از جواب دوباره ی مردم پای هستی دوباره می لرزد٬ کوفه را اضطراب می گیرد
در بحر حسین کاش ماهی باشیم
پاکیزه و طاهر از تباهی باشیم
یک عمر اسیر نفس بودیم ولی
این ماه بیا حر ریاحی باشیم
مگر راه عبور آب را بر باغ ها بستند که حتی غنچه ی نشکفته هم پژمرده است انگار
رفتیم به کربلا ولی برگشتیم
از شمر اماننامه خریدیم همه
هرگز به زیر بیرق دشمن نمیرویم
تا پرچم عزای حسینی کنار ماست