پاسخ به:مشاعره حســــینی
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهره تو خندان است
اگر در آتش مهرت گداختیم چه غم
جزای سوختگان در غمت دو چندان است
فاضل نظری
سلام
چند اشعار از امام حسین (ع)
خدایا پیکرم آتش گرفته
دل غم پرورم آتش گرفته
شهادت نامه را با خون نوشتم
ولیکن دفترم آتش گرفته
خودم دیدم کنار قتلگاهم
که قلب مادرم آتش گرفته
خودم دیدم کنار نهر علقم
لب آب آورم آتش گرفته
خودم دیدم که از تیر سه شعبه
گلوی اصغرم آتش گرفته
خودم دیدم سکینه داد می زند
که عمه چادرم آتش گرفته
الا ای خواهرم زینب کجایی
لباس دخترم آتش گرفته
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد او ماند که در کنار زینب باشد
سجّاد که سجٌاده به او دل میبست تدبیر خدا بود که در تب باشد
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
شهریار
ناز این دلبر خوش چهره کشیدن دارد
نمک عشق اباالفضل چشیدن دارد
تیغ کافیست، ترنج از سر راهم بردار
مات یوسف شدن انگشت بریدن دارد
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست
در عزای شه دین کرببلا می لرزد
نه همین کرببلا ارض و سما می لرزد
گوییا ناله زهرا رسد از دور به گوش
کاین چنین دست و تن شمر دغا می لرزد
در کربلا که موج زند آب روی آب از قحط آب گشته بپا، های و هویِ آب در ساحل فرات که خود مهر فاطمه است دارند کودکان حسين آرزویِ آب
به سرش بود بیاید به سرش ام بنین عوضش فاطمه آمد به سرش ریخت به هم
كِتف ها را كه تكان داد، حسین افتاد و دست بگذاشت به رویِ كمرش، ریخت به هم
ماهی که ز آفتاب روشن تر بود
لب تشنه آب و تشنه باور بود
می رفت و دل از حسین می برد که او
پیغمبر کربلا ،علی اکبر بود
دجله آغشته به خوناب پریشانى ماست هر که آشفته ما نیست نماند، برود
دیگر رسیده قصه به آخر... جدا شدن... سخت است خواهری ز برادر جدا شدن
نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را
ای چشم تو بیمار، گرفتار، گرفتار
برخیز چه پیشامده این بار علمدار