از آنجا كه عصر امام باقر علیه السلام، روزگار برخورد اندیشه های اسلامی و غیر اسلامی بود، مناظرات زیادی بین دانشمندان ادیان مختلف با امام از سوی دربار سازمان دهی شد و...
از آنجا كه عصر امام باقر علیه السلام، روزگار برخورد اندیشه های اسلامی و غیر اسلامی بود، مناظرات زیادی بین دانشمندان ادیان مختلف با امام از سوی دربار سازمان دهی شد و آخرین حكمرانان بنی امیه این سیاست كهنه و شكست خورده را بار دیگر از سر گرفتند. هر چند كه تاریخ همواره از شكست دربار در این گونه مناظرات حكایت می كرد، پافشاری بر پندارهای خام، سبب آموزه پذیری آنها از تاریخ و عملكرد ناموفق نیاكان شان در این عرصه نشد. آنان همواره در كمین فرصتی بودند تا بتوانند چهره امام را مخدوش سازند.
به عنوان نمونه، امام پیش از بازگشت از شهر دمشق و مسابقه تیراندازی ای كه هشام ترتیب داده بود، هنگام بیرون آمدن از قصر هشام، باگروهی كه در اطراف میدان مشرِف به قصر تجمع كرده بودند، برخورد كرد. امام پرسید: اینان كیستند؟ پاسخ گفتند: اینها راهبان و كشیشان مسیحی هستند كه در مجمع بزرگ سالانه خود گرد هم آمده اند و در این مكان، نشست علمی دارند و در مورد مسائل گوناگون علمی خود بحث و تبادل نظر می كنند. امام علیه السلام عبای خود را به سر گرفت و به گونه ناشناس در آن مجمع شركت كرد. امام صادق علیه السلام نیز كه همراه پدرش بود، در گوشه ای نشست.
جاسوسان حكومتی كه امام را زیر نظر داشتند، بی درنگ هشام را آگاه كردند. هشام كه می پنداشت فرصتی مناسب یافته است، به چند نفر از افراد خود دستور داد تا از نزدیك شاهد ماجرا باشند و لحظه به لحظه آن را گزارش كنند. گروهی از مسلمانان كه امام را می شناختند نیز در نشست حاضر شدند و كنار امام نشستند. در این هنگام، اسقف بزرگ مسیحیان وارد جمع شد و همگان به احترام او برخاستند. او بسیار سالخورده بود و لباسی از حریر زرد نیز بر تن داشت. آهسته به سمت جایگاه خود گام برداشت و نشست. نگاهی به حاضرین كرد، نگاهش بر چهره تابنده امام متوقف شد. پرسید: «آیا شما از مایید یا از امت مرحومه؛ امام پاسخ فرمود: از امت مرحومه. پرسید: «از دانشمندان شان هستی یا از نادانان؟» فرمود: «از نادانان نیستم..»
گونه ای تشویش بر اسقف حاكم شد. پرسید: « [نخست] من از شما سؤال كنم. [یا شما می پرسید؟] »امام فرمود: «شما بپرسید..» او گفت: «شما مسلمانان از كجا می گویید كه بهشتیان می خورند و می آشامند، ولی نیاز به قضای حاجت ندارند؟ آیا دلیلی یا نمونه ای نظیر آن در این جهان سراغ دارید؟»
امام فرمود: «آری نمونه آن، جنینی است كه در رحم مادرش تغذیه می كند، ولی مدفوعی ندارد و نیاز به قضای حاجت پیدا نمی كند.» اضطراب اسقف بیشتر شد و گفت: «شگفت انگیز است! شما كه گفتید از دانشمندان نیستید؟» امام فرمود: «خیر، من گفتم از نادانان نیستم..»
اسقف دوباره پرسید: «شما از كجا ادعا می كنید كه نعمتها و میوه های بهشتی كم نمی شوند و هر چه از آنها مصرف شود، باز به حال خود باقی می مانند و كاهش نمی یابند؟ آیا نمونه روشنی از پدیده های این جهان می توانید ذكر كنید؟»
امام فرمود: «آری، نمونه بارز آن در عالم محسوسات، آتش است. شما اگر از شعله شمعی صدها چراغ بیفروزید، از شعله آن كاسته نمی شود.»
باز هم بر شگفتی اسقف افزوده شد و پرسشهای دیگری مطرح كرد و هر بار پاسخی قانع كننده می شنید. وقتی پرسشهایش به پایان رسید، با عصبانیت از جایش برخاست و به حاضرین گفت: «شما دانشمندی بلند مرتبه تر از مرا آوردید و نزد من [برای مناظره] نشاندید تا مرا رسوا سازید و مسلمانان بدانند كه از ما مسیحیان برترند و دانش بیشتری دارند. به خدا سوگند دیگر كلمه ای از من نخواهید شنید و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در بین خود نخواهید یافت. این را گفت و رفت.
مجلس به هم خورد و همه پراكنده شدند. خبر به هشام رسید و از شنیدن آن بسیار بر آشفت. او كه می پنداشت امام در مناظره با اسقف مسیحی سر افكنده بیرون می آید، با شنیدن خبر پیروزی امام، بسیار بیمناك و مضطرب شد؛ از این رو، به فكر فرو رفت تا چاره ای بیندیشد و به این نتیجه رسید كه باید پیروزی امام را با اتهام گرایش به مسیحیت، خدشه دار كند. او با ظاهر سازی، هدیه ای برای امام فرستاد و از او خواست كه دمشق را ترك نكند و در این فرصت به فرماندار خود در شهر «مَدْین» كه در مسیر حركت امام به سوی مدینه بود، نگاشت: «محمد بن علی علیهماالسلام و فرزندش در آنچه از اسلام اذعان می دارند دروغگو هستند. آن دو نزد من بودند، وقتی من آنان را به قصد مدینه بازگردانیدم نزد كشیشان مسیحی رفتند و آنچه در دل خود از كفر مخفی كرده بودند نمایاندند و از اسلام به دین مسیحیان نزدیك شدند. من به خاطر خویشاوندی ای كه با آنها داشتم نخواستم كیفرشان كنم ولی وقتی نامه ام به دستت رسید، مردم را از آن آگاه كن و ندا در ده كه آن دو مرتد هستند و امیرالمؤمنین همگان را از معاشرت با آنها باز داشته است و دستور قتل آن دو و دوستان و پیشكارانشان را صادر كرده است (1) ...
ولی تلاشهای مذبوحانه هشام در سرپوش گذاشتن بر واقعیت بی نتیجه ماند و مردم كه نخست تحت فشارهای تبلیغاتی هشام قرار گرفته بودند، به واقعیت پی بردند و جایگاه امام بهتر برای آنها تبیین شد و بر عكس، این حركت هشام بیشتر سبب رسوایی او و حكّام منطقه گردید.
دفع شبهات دینی
امام باقر علیه السلام در مقام بزرگْ پاسدار دین در مناظراتی با سران فرقه های مختلف، پوچی عقاید منحرفشان را آشكار می كرد و استوارانه از پایگاه های فكری و عقیدتی شیعه دفاع می كرد. در اینجا، برخی از این مناظرات و موضع گیریها از نظر خوانندگان می گذرد.
1. فرقه مرجئه
این فرقه در پایان نیمه اول قرن اول هجری پدید آمد. آنان بر این باور بودند كه مرتكب گناهان كبیره، همیشه در دوزخ نمی ماند، بلكه كار او را به خدا وا می گذاشتند. به این دلیل آنان را مرجئه می خواندند كه نیت را كافی می دانستند و بر این باور بودند كه خدا نیز بر آن بسنده می كند و عذابشان نخواهد كرد. (2)
پس از آنكه در نبرد صفین، سپاهیان شام، سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام را به داوری كتاب خدا و سنت پیغمبر صلی الله علیه و آله درباره خلافت امام علی علیه السلام یا معاویه مجبور كردند و علی علیه السلام به ناچار حكمیت «ابو موسی اشعری» و «عمرو بن العاص» را پذیرفت و این دو داور، به خلع علی علیه السلام از خلافت رأی دادند، خوارج، امام علی علیه السلام و معاویه را مرتكب گناهی بزرگ (حكمیت در دین خدا) دانستند و به دنبال این تهمت، این مسئله پیش آمد كه مرتكب گناه كبیره را حال چیست؟ آیا در آتش جهنم مخلّد خواهد بود؟ به دنباله این بحث، سخن از ایمان و حدود آن به میان آمد كه ایمان چیست و مؤمن كیست؟ (3)
این نزاع بستر سركشی و فساد را برای حكمرانان مهیا كرد تا هر چه می خواهند بكنند و سرانجام كار را به خدا وا گذارند؛ زیرا كه معصیت و گناه هیچ آسیبی به ایمان نمی رساند. (4) از این رو، حكمرانان خلفای بنی امیه تلاش زیادی در تقویت پایگاه های اعتقادی مرجئه كردند كه از آنان «حجاج بن یوسف ثقفی» را می توان نام برد. (5) این فرقه از چهار گروه تشكیل شده كه عبارت اند از: «یونسیه»، «عبدیه»، «فسانیه» و «ثوبانیه» كه هر یك اعتقادات خاص خود را دارند. (6) این فرقه در دوره امامت امام باقر علیه السلام نیز به فعالیت خود ادامه داد. امام با اتخاذ موضعی تند و آشكار با آنان مخالفت كرد و هر جا سخنی از آنان به میان می آمد، آنان را لعن و نفرین می كرد و می كوشید با بهره گیری از این شیوه، محدوده اعتقادی درست شیعه را در زمینه های مختلف از این فرقه جدا كند؛ زیرا آنان با افراشتن علم اعتقادات منحرف خود، سبب گمراهی پیروان اهل بیت علیهم السلام می شدند و این به دلیل معاشرت زیاد آنان با دیگر شیعیان بود. به عنوان نمونه، در گفتگوی «عبداللّه بن عطاء» با امام، سخن این گروه پیش می آید و عبداللّه اعتقاد آنان را در مورد وقت بر پا داشتن نماز ظهر بیان می دارد. امام با توضیح مسئله، نظر مرجئه را رد می كند و می فرماید: «پروردگارا، پیروان گروه مرجئه را از رحمت خود دور فرما كه آنان دشمنان ما در دنیا و آخرت هستند.» (7)
2. فرقه های جبریه و قدریه
جبریه بر این باورند كه انسان از خویش هیچ گونه اختیاری ندارد و مجبور است. در مقابل آن، فرقه قدریه بر آنند كه هر بنده ای به وجود آورنده فعل خود است و خدا، كار او را به خودش وانهاده و حتی در اسباب كار یا انگیزه آن هم مختار است (8) و درست در مقابل جبریه قرار دارند.
این دو مسلك نیز در زمان خلافت امویان و در دوران حكمرانی معاویه به وجود آمدند و نزاع این دو، در تاریخ پیشینه ای دراز دارد و در دوران حكمرانی «معاویة بن یزید» و «یزید بن ولید» به اوج خود رسید. (9) امامیه، مشربی خلاف این دو نظر را پذیرفتند كه توسط امامان شیعه تبیین شد. (10) امام باقر علیه السلام نیز، در این زمینه بسیار كوشید و با پیروان این دو نظر به شدت برخورد كرد. ایشان در ردّ نظریه قدریه و جبریه فرمودند:
«پروردگار بر آفریدگان خود مهربان تر از آن است كه آنان را به گناه وا دارد و سپس بر آن عذابشان نماید (ردّ دیدگاه جبریه) و او عزیزتر از آن است كه اراده انجام كاری را بكند و آن محقق نگردد (ردّ دیدگاه قدریه) .
او در پاسخ به اینكه آیا مشرب سومی هم وجود دارد، می فرمود: آری، گسترده تر از فاصله میان آسمان و زمین [و آن مشرب امرٌ بین الامرین است] .» (11)
شخصی از امام صادق علیه السلام درباره جبر و اختیار سؤال كرد كه كدامیك از آن دو مورد تأیید امام است. امام در پاسخ فرمود: «لا جَبْرَ وَلا تَفْویضَ وَلكِنْ اَمْرٌ بَینَ أَمْرَین؛ نه جبر و نه تفویض بلكه امری میان آن دو [مؤرد تأیید است] » فرد پرسش كننده دوباره پرسید: «امر بین امرین» چیست؟ امام برای روشن تر شدن مطلب، آن را در قالب مثالی برای او توضیح داد و فرمود: «مَثَلُ ذلِكَ رَجُلٌ رَأَیتَهُ عَلی مَعْصِیةٍ فَنَهَیتَهُ فَلَمْ ینْتَهِ فَتَرَكْتَهُ فَفَعَلَ تِلْكَ الْمَعْصِیةَ فَلَیسَ حَیثُ لَمْ یقْبَلْ مِنْكَ فَتَرَكْتَهُ كُنْتَ اَنْتَ الَّذی اَمَرْتَهُ بِالْمَعْصِیةِ؛ مثل آن به كسی می ماند كه می بینی به گناهی مشغول است و او را نهی می كنی اما او دست از گناه بر نمی دارد. پس او را رها می كنی و او نیز آن گناه را مرتكب می شود. پس چون او [نهی را] از تو نپذیرفته و تو نیز او را رها كردی [نمی توان گفت كه] تو او را به گناه وا داشته ای.» (12)
3. فرقه خوارج
این گروه نیز پس از داوری بین امام علی علیه السلام و معاویه در جنگ صفین پدید آمد. هنگام بازگشت امام علی علیه السلام از صفین به كوفه، عده ای از لشكریان بر او شوریدند و حكمیت را بر خلاف اسلام دانستند و شعار «لا حكم الاّ للّه» سر دادند. آنان امام علی علیه السلام، معاویه، عثمان و حكمین را كافر شمردند؛ زیرا آنان، عملكرد امام علی و... را گناه كبیره دانستند و مرتكب گناهان كبیره را كافر می دانستند و ریختن خونشان را مباح بر می شمردند. آنها دشمنان آشتی ناپذیر بنی امیه، زمین داران بزرگ و مخالف وجود املاك خصوصی بودند و با اصل «مخلوق بودن قرآن» به شدت مخالف بودند. از بزرگان آنان می توان از: «اشعث بن قیس كندی»، «مسعر بن فدكی تمیمی» و «زید بن حصین طائی (13) » و از فرقه های منشعب از آن، می توان «محكمه»، «ازارقه»، «بیهسیه»، «عجارده»، «ثعالبه»، «اباضیه» و «صفریه» را نام برد. (14)
آنان در طول تاریخ، رفتاری نابخردانه با امامان شیعه داشتند. در زمان امامت امام مجتبی علیه السلام، امام را به خاطر صلح با معاویه بسیار سرزنش كردند. (15) در دوران امامت امام باقر علیه السلام نیز مناظراتی بین آنها و امام در گرفت. امام در ردّ مبانی و باورهای اعتقادی شان، آنان را «خُسران زده ترین آفریدگان خدا دانسته كه دنیا و آخرت خود را تباه كرده اند (16) » و به اصحاب خود می فرمود:
«به این پیمان گریزان (خوارج) بگویید: چگونه بر جدایی از علی علیه السلام گردن نهادید، با وجود اینكه خونتان را پیش تر در راه فرمان برداری از او ارزانی داشتید و در خشنود كردن خدا بر هم پیشی می گرفتید؟ و اگر به شما گفتند كه ما بر حكم الهی گردن نهاده بودیم و شعار «لا حكم الا لله» سر دادند، در پاسخ بگویید: مگر خدا حكمیت را در دین خود نپذیرفته است؟ و مگر آن را به داوری دو نفر [در این آیه] وانگذارده كه فرمود: «فَابعَثوا حَكَما مِن اَهلِهِ وَ حَكَما مَن اَهلِها اِن یریدا اِصلاحا یوَفِّقِ اللّه ُ بَینَهُما»؛ (17) « [هر گاه میان زن و شوهر اختلاف افتاد [یك نفر از جانب شوهر و یك نفر از جانب زن [به عنوان] داور بر انگیزید تا اگر اصلاح را خواستند، خدای بین آنان وفاق ایجاد كند..»
آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله در ماجرای «بنی قریظه»، «سعد بن معاذ» را داور معرفی نكرد تا بر آنچه مورد پذیرش خداست، حكم كند. آیا نمی دانید كه امیر المؤمنین علیه السلام با این شرط حكمیت را پذیرفت كه آن دو حَكَم بر اساس كتاب خدا حكم كنند و از آن فراتر نروند؟ آیا نگفت كه اگر حكم آنها بر خلاف كتاب خدا باشد نخواهد پذیرفت؟ وقتی داوری به پایان رسید، به علی علیه السلام گفتند: كسی را داور خود ساختی كه بر ضد تو حكم داد. آیا امیر المؤمنین علیه السلام نفرمود: من به داوری كتاب خدا تن در دادم، نه داوری یك شخص؟ حال باید گفت، در كجای این حكمیت انحراف از حكم قرآن است؟ و این در حالی است كه امام علی علیه السلام فرموده بود كه حكمی را كه خلاف قرآن باشد نخواهد پذیرفت. اتهام آنان به امیرالمؤمنین علیه السلام پوچ و بی اساس است». (18)
در مناظره دیگری نیز یكی از بزرگان خوارج كه به برتری امیرالمؤمنین علیه السلام اقرار داشت، او را به كفر پس از ایمان در فرمان برداری از خدا و رسولش متهم كرد. امام باقر علیه السلام به او فرمود: «آیا آن روز كه خدا علی علیه السلام را دوست داشت، نمی دانست كه او روزی به دست یكی از اهل نهروان (خوارج) كشته می شود؟» مرد خارجی پذیرفت. امام پرسید: «آیا محبت خدا به علی علیه السلام از روی فرمان برداری او از دستورهای خدا بود یا بخاطر گناه و سركشی؟» مرد گفت: «پیداست كه از روی بندگی و اطاعت علی علیه السلام بوده». امام فرمود: « [پس حال كه علی علیه السلام از روی اطاعت و فرمان برداری مورد محبت خدا واقع شده و خدای او را دوست می داشته، واضح است كه تمامی اعمالش مورد پسند خدا بوده است [اینك برخیز و برو!» مرد خارجی كه در میدان بحث و مناظره با امام به سادگی شكست خورده بود، زیر لب گفت: «اللّه ُ اَعلَم حَیثُ یجعَلُ رِسالَتَهُ؛ خدای بهتر می داند كه رسالت خود را كجا قرار دهد..» (19)
4. فرقه غُلات
غلات به معنای «گزافه گویان» است. ایشان فرقه ای از شیعه هستند كه درباره امامان خود گزافه گویی كرده و آنان را تا سر حد خدایی رسانیده اند و یا قایل به حلول جوهر نورانی الهی در امامان خود شده اند یا به تناسخ قایل گردیده اند. آنان چند دسته شدند، برخی گفتند امام علی علیه السلام و بعضی از امامان شیعه، خدا هستند و برخی دیگر از آنان گفتند كه ایشان پیغمبرند. (20)
جای شگفتی ندارد كه ریشه عقاید آنان را در مذاهب حلولیه و تناسخیه مثل یهود و نصارا و یا از خرّم دینی و مزدكی بدانیم؛ زیرا جزیرة العرب و سرزمین بین النهرین و شامات پیش از ظهور اسلام، كانون قبیله های مختلف عرب و غیر عرب بوده و نیز برخوردگاه عقاید و ادیان گوناگون بوده است و نشانه های آشكاری از عقاید و دیدگاه های آنان در برخی فرق اسلامی دیده می شود. (21) فرقه غلات مشتمل بر ده ها فرقه دیگر می شود كه نام تمامی آنها در نوشته های ملل نویسان موجود است.
امامان شیعه، اندیشه آنان را به شدت طرد كردند و آنان را «یهود و نصارای» امت پیامبر صلی الله علیه و آله نامیدند تا عمق انحراف و كج روی اندیشه آنان بر مسلمانان آشكار شود. (22)
امام باقر علیه السلام با اتخاذ موضعی صریح و شفاف به رویارویی با اندیشه های منحرف آنان پرداخت. روزی امام باقر علیه السلام در میان جمعی از شیعیان خود رو به آنها كرده و فرمود: «ای جماعت شیعه! میانه رو باشید تا تندروان (غلات) از تندروی خویش پشیمان شوند و به شما اقتدا كنند و جویندگان راه حقیقت به شما ملحق گردند.»
در این لحظه مردی از میان جمعیت برخاست و پرسید: «تندروان كیانند؟» امام فرمود: «آنان كسانی هستند كه به ما اوصاف و عناوینی را نسبت می دهند كه ما خودمان آن را برای خویش قائل نشده ایم. آنان از ما نیستند و ما هم از ایشان نیستیم... به خدا سوگند ما از سوی خدا آزادی مطلق نداریم و بین ما و خدا خویشاوندی نیست و بر خداوند حجّتی بر ترك تكلیف نخواهیم داشت. ما به پروردگار، جز به وسیله اطاعت و بندگی او تقرب نمی جوئیم. هر یك از شما مطیع خداوند باشد، ولایت و محبت ما برای او سودمند است و كسی كه اهل معصیت باشد، ولایت ما سودی به حالش ندارد. پس بر حذر باشید از فریفتن خویش و فریب خوردن از غلوّ كنندگان..» (23)
از جمله سردمداران این گروه، فردی به نام «ابو منصور عجلی» بود كه خود را پس از شهادت امام باقر علیه السلام جانشین ایشان معرفی كرد. او كه در شهر كوفه خانه داشت و زادگاهش در بیابانهای عراق بود، فردی بی سواد بود كه حتی خواندن و نوشتن را نمی دانست. وی یاران خود را بر خفه كردن و قتل ناگهانی مخالفان خود دستور داده بود. (24)
او بر این باور بود كه نبوت ختم نشده است و ائمه پس از پیامبر صلی الله علیه و آله، از امیرالمؤمنین علیه السلام تا امام باقر علیه السلام، از پیامبران الهی هستند و پس از آنان پیامبری به وی رسیده و تا شش پشت از فرزندان او همگی پیامبر خدایند و آخرین پیامبر، قائم آخر الزمان می باشد كه ششمین فرزند اوست. در ذیل آیه شریفه «وَ اِنْ یرَوْا كِسْفا مِنَ السَّماءِ ساقِطا یقُولُوا سَحابٌ مَرْكُومٌ» (25) می گفت: «علی علیه السلام همان ابری است كه از آسمان فرو افتاده است..» و سپس آیه را در شأن خود دانست و گفت: «من همان پاره ابری هستم كه خدا افتادن آن را از آسمان وعده داده است. پروردگار مرا به آسمانها فراخواند و دست بر سر من كشید و گفت: فرزندم بر زمین نازل شو و پیامهای مرا به مردم برسان و سپس من به زمین هبوط كردم..» (26)
وی پس از چندی با برخورد شدید امام باقر علیه السلام روبرو شد و امام او را طرد كرد. وی از ادعای نبوت دست برداشت؛ اما داعیه امامت بلند كرد. (27)
از دیگر چهره های منحرف و پیشوایان فرقه غلات «بیان تَبّان» (كاه فروش) است كه امیرالمؤمنین علیه السلام را خدا می انگاشت و خود را مضمون آیه شریفه «هذا بَیانٌ للنّاس وَ هدی وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ» (28) می انگاشت و می گفت: «در روز قیامت همه چیز از بین می رود به جز چهره خدا كه مردی از نور است و او نیز متلاشی شده ولی صورتش باقی می ماند؛ زیرا خداوند فرموده است: «كُلُّ شَی ءٍ هالِكٌ اِلاّ وَجْهَهُ». (29) و نیز تفاسیر دگرگونه دیگری در مورد برخی دیگر از آیات قرآن داشت. (30) او نامه ای توهین آمیز با این مضامین به امام باقر علیه السلام نوشت: «اسلام بیاور تا رستگار شوی و نجات یابی؛ چرا كه تو نمی دانی خدا رسالت را در كجا و بر دوش چه كسی قرار داده است و منِ رسول خدا وظیفه ای جز ابلاغ پیام خدا ندارم و كسی كه انذار كند همانا معذور است. (31) »
امام باقر علیه السلام به شدت از او بیزاری جست و فرمود: «خداوند بیان تبّان را لعنت كند، زیرا وی بر پدرم دروغ می بست و من شهادت می دهم كه پدرم بنده نیكوكار و صالح خدا بود». (32)
و در روایتی دیگر نیز آمده است كه امام علیه السلام به درگاه خدای خویش عرض كرد: «پروردگارا! من از بیان تبّان به درگاه تو تبرّی و بیزاری می جویم..» (33)
5. فرقه مغیریه
آنان پیروان «مغیرة بن سعید عجلی» و فرقه ای از غلات بودند كه اعتقاد به رؤیت و تجسیم و نیز امامت او پس از امام باقر علیه السلام داشتند و می گفتند او منجی آخرالزمان است؛ نمی میرد و ظهور خواهد كرد. هنگامی كه مغیره به قتل رسید، در بین یاران و پیروانش اختلاف افتاد و دسته ای از آنان در پندار انتظار ظهور او و رجعتش باقی ماندند و دسته ای دیگر قائل به انتظار ظهور امام باقر علیه السلام شدند. او فتاوی عجیبی در احكام دین از خود صادر كرد. مغیره در ابتدا قائل به امامت امام باقر علیه السلام بود ولی پس از مدتی، به غلو روی آورد و به خداوندی امام باقر علیه السلام معتقد شد. گاه نیز به یارانش در مورد امام می گفت: «منتظر ظهور او باشید كه او باز خواهد گشت و جبرئیل و میكائیل با او بین ركن و مقام بیعت خواهند نمود». (34)
امام باقر علیه السلام و دیگر امامان او را لعن و نفرین كردند. امام باقر علیه السلام در روایات بسیاری او را لعن كرده فرمود: «خدا و رسولش، مغیرة بن سعید را از رحمت و دوستی خود دور گردانند كه او دروغهای بسیاری بر ما اهل بیت بست». (35)
امام در سخنی دیگر او را به «بلعم» تشبیه كرد كه خداوند به او دانش عطا فرموده بود، ولی او از نشانه های خدا روی گرداند و از شیطان پیروی كرد و گمراه شد. (36)
امام صادق علیه السلام نیز در مورد او فرمود: «خدا مغیرة بن سعید را لعنت كند! او بر پدرم دروغ بست و خدا نیز سختی عذابش را به او چشاند. خدا لعنت كند كسی را كه چیزی در مورد ما بگوید كه ما خود در مورد خویش نگفته ایم و خدا لعنت كند كسی را كه نسبت بندگی خدا را از ما دور كند». (37)
6. فرقه جارودیه
«جارودیه» یكی از فرق «زیدیه» است كه رهبری آن را «ابو الجارود زیاد بن منذر سرحوب» به عهده داشت. او از شاگردان امام باقر علیه السلام بود. نابینای مادر زاد بود و لقب سرحوب را امام باقر علیه السلام به او داد كه نام شیطانی نابیناست و در دریاها زندگی می كند. از این رو، نام دیگر این فرقه را «سرحوبیه» نیز گفته اند. (38) آنان پس از شهادت امام حسین علیه السلام امامت را در فرزندان او و امام حسن علیه السلام می دانند و هر كه از فرزندان آن دو امام به پا خیزد و قیام كند، پیروی اش را در مقام امام، واجب می دانند. (39)
امام باقر علیه السلام در دوران زندگانی خود، هر گاه ابوالجارود را می دید او را ارشاد می كرد و شیعیان را از نزدیك شدن به او باز می داشت و می فرمود: «او شیطانی نابیناست. او كورچشم و كوردل است».(40) بین او و امام مناظره ای بر سر امامت فرزندان امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام در گرفت كه تاریخ گویای آن است. (41)
مبارزه با اندیشه های خطر آفرین یهود
فتنه انگیزی یهودیان، سرسخت ترین دشمنان اسلام، از بعثت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله آغاز شد و سالیان متمادی به فتنه انگیزی خود به صورت پنهانی و آشكار ادامه دادند. آنان از حربه هایی مانند جعل احادیث استفاده می كردند و تلاش خود را بیشتر متوجه محافل علمی مسلمانان با حركتی خزنده در فقه و كلام ادامه می دادند.
مبارزه با اندیشه خطر آفرین یهود و شناساندن خط توطئه ای كه برای خدشه دار كردن اسلام ترسیم كرده بودند، یكی از تلاشهای دراز مدت و گسترده امام باقر علیه السلام را به خود اختصاص داد. یهودیانی كه در محیط زندگانی مسلمانان می زیستند، آنان كه اسلامی ظاهری آورده بودند و یا هنوز بر آیین یهود پا می فشردند، تلاش می كردند تا قبله خود، بیت المقدس را برتر از قبله مسلمانان جلوه دهند و در این باره كوشش بسیار می كردند. زراره می گوید: «نزد امام باقر علیه السلام كه روبه روی كعبه نشسته بود، نشسته بودم. فرمود: می دانستی كه نگریستن به خانه خدا عبادت است؟ در این لحظه مردی از قبیله «بُجَلیة» به نام «عاصم بن عمر» وارد شد و به امام گفت: كعب الاحبار می گوید: كعبه هر صبح در برابر بیت المقدس سجده می آورد. امام فرمود: نظر تو در مورد سخن كعب الاحبار چیست؟ گفت: راست گفته است. امام فرمود: تو و كعب الاحبار هر دو دروغ می گویید. و امام خشمگین شد به گونه ای كه راوی می گوید هرگز امام را به خاطر سخن كسی این قدر خشمگین ندیده بودم. امام فرمود: خداوند خانه ای به بلند مرتبگی این خانه [و به كعبه اشاره كرد] نیافریده و هیچ جایی را به سان آن گرامی نداشته است...» (42)
پی نوشت :
1) محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ق، ج 46، ص 309،؛ ابو جعفر محمد بن جریر بن رستم الطبری، دلائل الامامة، نجف، منشورات مطبعة الحیدریة، 1369 ق، ص 106 (با اندكی تفاوت) .
2) شیخ محمد حسین الاعلمی الحائری، دائرة المعارف الشیعیة العامّة، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1413 ق، چاپ دوم، ج 17، ص 73.
3) معارف و معاریف، ج 9، ص 269.
4) ابوالفتح الشهرستانی، موسوعة الملل و النحل، بیروت، مؤسسة ناصر للثقافة، 1981 م، چاپ اول، ص 60.
5) فرهنگ فرق اسلامی، 1368 ش، صص 404 ـ 406.
6) دایرة المعارف الشیعیة العامة، ج 17، ص 73.
7) بحارالانوار، ج 46، ص 291.
8) موسوعة الملل و النحل، ص 36؛ دائرة المعارف الشیعیة العامة، ج 14، ص 286؛ معارف و معاریف، ج 8، ص 261.
9) فرهنگ فرق اسلامی، ص358.
10) ن، ك: محمد بن یعقوب الكلینی، اصول كافی، قم، انتشارات اسوه، 1414 ق، ج 1، 445.
11) اصول كافی، ج 1، ص 452.
12) اصول كافی، محمد بن یعقوب بن اسحاق الكلینی، قم، انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1372 ه. ش، ج1، ص456.
13) محمد جواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1368 ش، ص 186 ـ 188؛ الملل و النحل، ص 50، معارف و معاریف، ج 5، ص 244.
14) موسوعة الملل و النحل، ص 50.
15) ن. ك: بحارالانوار، ج 2، ص 298.
16) بحارالانوار، ج 44، ص 13.
17) نساء/35.
18) ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی، الاحتجاج، قم، دارالاسوه للطباعة و النشر، چاپ دوم، 1416 ق، ج 1، ص 174.
19) بحارالانوار، ج 21، ص 26.
20) فرهنگ فرق اسلامی، ص 344.
21) موسوعة الملل و النحل، ص 81.
22) ن. ك: بحارالانوار، ج 2، ص 250 و ج 4، ص 303 و ج 25، ص 134.
23) اصول كافی، ج2، ص75.
24) فرهنگ فرق اسلامی، محمدجواد مشكور، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1368 ه. ش، ص 428.
25) طور/ 44 «آنها [چنان لجوجند كه] اگر ببینند قطعه سنگی از آسمان [برای عذابشان] سقوط می كند، می گویند: این ابر متراكمی است..»
26) الملل و النحل، ابو الفتح الشهرستانی، بیروت، مؤسسة الناصر للثقافة، چاپ اول، 1981م، ص76.
27) قاموس الرجال، محمدتقی التستری، قم، انتشارات جامعه مدرسین، چاپ اول، 1422 ه. ق، ج11، ص524.
28) آل عمران/ 139.
29) قصص/ 88.
30) الملل و النحل، ص65.
31) همان، ص66.
32) اختیار معرفة الرجال، ابو جعفر الطوسی، قم، مؤسسة آل البیت، 1404 ه. ق، ج1، ص303.
33) همان.
34) موسوعة الملل و النحل، ص 75 ـ 76.
35) محمد تقی التستری، قاموس الرجال، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ دوم، 1415 ق، ج 10، ص 191.
36) همان، ص 190؛ ابو جعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، 1404 ق، ج 1، ص 494.
37) همان، ص 188 و 491.
38) ابو جعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، 1404 ق، ج 3، ص 495.
39) فرهنگ فرق اسلامی، ص 227؛ موسوعة الملل و النحل، ص 68.
40) اختیار معرفة الرجال، ج 3، ص 495.
41) ن. ك: الاحتجاج، ج 2، ص 175.
42) بحارالانوار، ج 46، ص 353.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 64 .