برای دیدن کرامت شهدا فقط کافی است کمی دل بدهیم و غبار ها را کنار بزنیم. مطلب زیر روایت مادری است که با تدفین شهدای گمنام در تیر ماه ۱۳۸۶ در همسایگی اش مخالفت میکرد اما کرامت شهید گمنام شامل حالش شد :
🌹▫️🌹▫️🌹
من یکی از کسانی بودم که مخالف آوردن شهدای گمنام به این نقطه از شهرک واوان در اسلام شهر تهران بودم . با اینکه به شهدا ارادت داشتم اما اعتقاد داشتم با آمدن شهدا به این نزدیکی منزل ما ، اینجا قبرستان میشود و قیمت خانه ها پایین می آید ؛ در همان ایام پسر ۱۲ ساله من نیز مبتلا به بیماری شدید پا درد بود. به نحوی که قادر به راه رفتن نبود و این موضوع فشار روانی زیادی بر من وارد می آورد . لذا پیگیری کردم که شهدا در جایی دیگر دفن شونداما پیگیری من عملی نشد ! پنج شهید گمنام در کنار منزل ما به خاک سپرده شدند.
تا اینکه یک شب در عالم خواب دیدم جوانی خوش سیما نزدیک من آمد .
چهره بسیجیان زمان جنگ را داشت. ایشان جلو آمد.سلام کرد. و گفت :
🌹▫️🌹▫️🌹
ما حق همسایگی را خوب ادا میکنیم!
اگرچه نمیخواستی ما در کنار منزل شما دفن شویم اما حالا که همسایه شدیم حق گردن ما دارید!
بعد درمورد فرزند مریضم صحبت کرد و گفت :برای شفای پسرت روبه قبله بایست و سه مرتبه باتوجه بگو الحمدالله...!!
🌸✨🌸
در همین حال من درحالی که بشدت هیجان زده شده و گریه میکردم از خواب پریدم و کاری را که شهید گفته بود ، انجام دادم و بعد نماز خواندم و خوابیدم. صبح پسرم مرا از خواب بیدار کرد ! به راحتی راه میرفت ! انگار تاکنون هیچ مشکلی نداشته ، و این عنایت خدای متعال بود که پسرم را بواسطه شفاعت این شهید گمنام ، شفا داد و مرا تا ابد شرمندهشهدای گمنام کرد.