0

بزی بود و بزی نبود

 
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

بزی بود و بزی نبود

 

بزی که بود، دو شاخ بلند داشت، دو پای تیز داشت، و دندان هایی داشت که سنگ را هم خُرد می کرد...

بزی بود و بزی نبود


یکی بود یکی نبود. بزی بود. بزی نبود.

بزی که بود، دو شاخ بلند داشت، دو پای تیز داشت، و دندان هایی داشت که سنگ را هم خُرد می کرد.
بزی که نبود، نه شاخ داشت و نه پا و نه دندان.
یک روز، بزی که بود به بزی که نبود گفت: من از همه ی بزها قوی ترم، حتی از تو! اگر قبول نداری، بیا تا بجنگیم!
این را گفت و عقب پرید و جلو دوید و با شاخ هایش زد به شکم بزی که نبود. اما بزی که نبود، اصلاً شکم نداشت. شاخ های بزی که بود، فرو رفت به تنه ی سخت یک درخت و شکست.

بزی که بود، با شاخ شکسته عقب نشست، نفسی تازه کرد و گفت: هنوز هم من از تو قوی ترم. اگر قبول نداری، بجنگ تا بجنگم!
این را گفت و عقب پرید و جلو دوید و با پاهای تیزش لگد زد به کمر بزی که نبود، اصلاً کمر نداشت. پاهای تیز بزی که بود، خورد به سنگ بزرگی که سر راهش بود و زخمی شد.
بزی که بود، با پاهای زخمی و شاخ شکسته عقب نشست. نفسی تازه کرد و گفت: اما من هنوز هم از تو قوی ترم. قبول نداری؟ پس بجنگ تا بجنگم!
بعد هم عقب پرید و جلو دوید و دندان های بُرنده اش را فرو کرد  به پوزه ی بزی که نبود.

اما بزی که نبود، اصلاً پوزه نداشت. دندان های بزی که بود  به نرده های آهنی که پیش رویش بود، گیر کرد و از جا کنده شد.
بی که بود، با دهان بی دندان و پای زخمی و شاخ شکسته، عقب نشست. از درد و خستگی نفس بلندی کشید و خواست بگوید: هنوز هم من از تو قوی ترم... اما نتوانست. سرش را پایین انداخت و رفت که رفت، و دیگر هیچ وقت به بزی که نبود فکر نکرد.
پنج شنبه 25 مرداد 1397  11:26 AM
تشکرات از این پست
zahra_53
دسترسی سریع به انجمن ها