0

قصد نداشتم «مزخرفات» را بنویسم!

 
zahra_53
zahra_53
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 28735
محل سکونت : اصفهان

قصد نداشتم «مزخرفات» را بنویسم!

 

کتاب مزخرفات - رضا شکراللهی

 

 مشرق - رضا شکراللهی بیش از یک دهه است که به عنوان نویسنده و ویراستار در روزنامه ها و مطبوعات فعالیت کرده و مطالبش را در یک سایت اینترنتی نیز منتشر می کند. گزیده مطالبی که او از سال ها پیش در مطبوعات منتشر کرده در قالب کتاب طنزی که سال گذشته با عنوان «مزخرفات فارسی» چاپ شد، به عنوان یکی از کتاب های نشر ققنوس در نمایشگاه کتاب عرضه شده و حضور این نویسنده در نمایشگاه، بهانه ای شد تا درباره این کتاب، گپ و گفت کوتاهی با او داشته باشیم.

«مزخرفات فارسی» قطعات و نوشته های مستقل طنز با بهانه موضوعات و اتفاقات اجتماعی است که نویسنده در آن ها سعی کرده، ابیات یا ضرب المثل ها و جملات معروف ادبیات فارسی را برای شوخی و طنز به کار بگیرد.

در ادامه مشروح گفتگو با شکراللهی درباره این کتاب و همچنین مقوله طنزنویسی می آید:

* آقای شکراللهی گفته بودید که مطالب کتاب «مزخرفات فارسی» جنبه آموزش عمومی دارند. می شود این مطلب را بیشتر باز کنید؟ آیا قرار است از نیازهای اولیه حرف بزنند یا مسائل فرهنگی و یا ...

اول بگذارید این نکته را توضیح بدهم که اصلا این کتاب را به قصد طنز ننوشتم. یکی از کشفیات زندگی ام این بود که انگار این کتاب فقط چاشنی طنز ندارد و دیدم در جاهایی دارد به عنوان کتاب طنز معرفی می شود. این هم جزو بخت یاری های کتاب بود.

قصد نداشتم «مزخرفات» را بنویسم!

* یعنی جدی جدی، یهو شوخی شد؟

(می خندد) بله دقیقا. همیشه می گوییم شوخی شوخی جدی شد ولی این بار به قول شما، این طور شد. ولی این که گفته ام مطالب کتاب، جنبه عمومی دارند از دید مخاطب کتاب است. چون مخاطب این اثر قطعا آدمی که ادبیات خوانده و متخصص است، نیست. مخاطب این کتاب به طور دقیق، مخاطب عام ادبیات فارسی است؛ کسی که در فضای مجازی می چرخد و در حد ارتباط عموم با زبان فارسی سر و کار دارد. از این جهت است که گفته ایم کتاب برای مخاطبان عمومی است. یک بچه دبیرستانی می تواند این کتاب را بخواند تا یک آدم میانسال.

* وقتی مطالب را می نوشتید، چنین قصدی داشتید که بعدا کتابش کنید یا به صورت ناخودآگاه بوده که مطالب شبیه به هم اند و در قالب کتاب کنار هم قرار گرفته اند؟

اصلا چنین قصدی نداشتم. این مطالب، یادداشت هایی هستند که طی سال ها آن ها را نوشتم و کتاب در واقع یک مجموعه گزیده از آن هاست. دوستان برای چاپشان پیشنهاد دادند و من هم برای اولین بار به آن فکر کردم و دیدم بله می شود.

* نشر ققنوس بود که به شما پیشنهاد داد؟

نه. دوستان نویسنده و شاعرم و به طور ویژه محمدحسن شهسواری. بعد نشستم بررسی کردم و دیدم می توان نظمی به مطالب داد و آن را کتاب کرد. در نتیجه این کتاب متولد شد و استقبال از آن باعث شده این روزها به جلد دومش فکر کنم.

* جلد دوم که مطالب تازه نیست! مطالبی هستند که در جلد اول چاپ نشدند؟

یک سری شان قدیمی هایی هستند که چاپ نشدند و یک سری هم، مطالبی هستند که در این فاصله یعنی پس از چاپ کتاب نوشتم شان. این کتاب، یک سری بازخوردها به من داد که متوجه شدم چه موضوعات و مسائلی مورد توجه یا مورد نیاز هستند و اگر قرار باشد جلد دومی داشته باشد، باید درباره چه موضوعاتی بنویسم.

* این را هم که قرار است مخاطب بخشی از ظرایف زبان فارسی را با این کتاب متوجه شود، توضیح می دهید؟

من کلا رویکردم به زبان فارسی این است که یک شیرینی هایی دارد و این شیرینی ها را باید کشف کرد. یا این که بیاییم این شیرینی ها را به مخاطب هم بچشانیم.

* یعنی طوری بگوییم که مخاطب عام هم بفهمد؟

بله. ولی غیر از این، یک سری ظرایف در زبان فارسی هست که مثلا در کتاب در موارد زیادی به آن ها اشاره کرده ام. مثلا آمده ام یک نکته را فقط از یک بیت درآورده و تشریحش کرده ام و این را طوری گفته ام که خواننده عام وقتی می خواند، با بیتی روبرو می شود که همیشه با بی توجهی از کنارش رد شده است؛ حتی سال ها به عنوان ضرب المثل از آن استفاده کرده ولی توجهی به عمقش نداشته و به آن فکر نکرده است. من سعی کردم توجه مخاطب را به این ظرایف جلب کند. بعد خودش شروع به توجه کردن کند.

* شما این را قبول دارید که طنز و تلخی یا گریه و خنده دو روی یک سکه هستند؟ شما گفتید داشتم جدی می نوشتم ولی دیدم از آن برداشت طنز می شود.

ماجرایی که اتفاق افتاده این است که من زیاد یادداشت می نویسم. کلا گویا با لحن شوخ می نویسم.

* یعنی ناخودآگاهتان باعث می شود؟

بله. ظاهرا. شوخی های زبانی می کنم؛ ناخواسته. این را دیگران هم به من گفته اند و من کشفش کردم. حالا دارم آگاهانه این کار را می کنم. سعی هم می کنم اگر می خواهم نکته ای جدید را در یادداشتی بگویم، قالب طنزآمیزش را حفظ کنم.

* پس الان، مهندسی شده است!

بله به قول شما همین طور است.

* این اتفاق از چه زمانی افتاد؟

به طور دقیق بخواهم بگویم از زمانی بود که یک روزنامه از من خواست مطالب کوتاه طنز بنویسم. از آن جا بود که سعی کردم مطالب طنزم را غلیظ تر کنم. آنجا متوجه شدم که قضیه همان «جدی جدی شوخی شد» شماست. و دیدم که گویا این توان و ظرفیت را دارم.

* در مورد وضعیت طنزنویسی در مطبوعات و طنز مکتوب، چند چهره ویژه و شناخته شده داریم. اما می خواهم برداشت شما را از وضعیت این روزهای طنز مکتوبمان جویا بشوم!

من که صاحب نظر نیستم ولی به عنوان مخاطب حرفه ای طنز، نظرم این است که طنز، بیشتر باید در نوع نگاه طنزنویس وجود داشته باشد تا در زبان او. آن چیزی که این روزها بیشتر می بینم، این است که متون طنز ما بیشتر شوخی هایی هستند که در حوزه زبان اتفاق می افتد. چون ما خط قرمز هم زیاد داریم؛ فقط کافی است که شوخی ها کمی به خط قرمزها نزدیک تر باشند.

* تا استقبال بیشتری از آن ها بشود!

بله. مثلا در حوزه رکاکت. یا مثلا یک مقدار اشارات سیاسی نزدیک به خط قرمز. ولی آن طنزی موفق تر و ماناتر است که نوع نگاهش طنزآمیز باشد و آن تضاد و تناقضی را که لازمه کار طنزنویس است، داشته باشد. اگر آن نوع نگاه را کسی داشته باشد، ناخواسته طنز در قلمش جاری می شود. ولی اکثر طنزهایی که این روزها می خوانم، زور می زنند که مخاطب را بخندانند.

* پس یعنی طنز الزاما به این معنی نیست که بخنداند!

نه اصلا. قرار است یک تضاد را نشان بدهد. تا مخاطب دچار تعجب شدید بشود. تعجب که بیاید، نتیجه اش یا به قول شما خنده است یا گریه!

* به مقوله طنز موقعیت در کارهایتان فکر کرده اید؟ یعنی موقعیت های بامزه ایجاد کنید!

سعی می کنم این کار را بکنم. کما این که اخیرا این کار را در مطلب طنزی که در روزنامه اعتماد چاپ شد درباره موقعیت این روزهای سعید مرتضوی انجام دادم. یک شرایط تخیلی را فرض کردم بعد آمدم یک موضوع زبانی را در قالب یک بیت منسوب به فردوسی در شاهنامه را که مردم عموما اشتباه به کار می برند، مطرح کردم.

* همان گهی زین به گشت و گهی پشت به زین؟

بله. دقیقا. موقعیت ماجرا با این بیت و مفهوم همخوانی داشت و من هم همان را دستمایه کار قرار دادم.

* هیچ وقت شده احساس کنید که اگر با فلانی شوخی کنم ممکن است برایم خطرناک بشود؟

بله. خیلی زیاد پیش آمده. خیلی از مطالب من دچار مشکل شد. در همین روزنامه اعتماد که این روزها در آن می نویسم. واقعا این قدر مطالب از ترس  این که اسم فلانی نیاید اسم آن یکی بیاید دچار مشکل می شد  که خسته شدم. چون من وقتی یادداشتی ادبی می نویسم، مثال ها و دستاویزهایم همه به موضوعات روز بر می گردند. دلیلش هم این است که موضوع برای مخاطب زنده باشد. البته نه به آن صورت که تهدید شویم بیشتر خودسانسوری بود که رخ می داد.

* حرف آخر درباره کتابتان!

استقبال از آن به قدری زیاد بود که تشویق شدم این کار را ادامه بدهم.

منبع: مهر

   http://bayanbox.ir/view/4901804249511124488/talar-koodak.gif

 

 

اصفهان نگین فیروزه ای جهان

دوشنبه 17 اردیبهشت 1397  9:32 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها