پاسخ به:شعر انتظار فرج امام زمان عج ، شاعر رسول چهارمحالی(ساقی
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی) در سلوک دین ما چشم انتظاری عار نیست هر کسی عاشق نباشد منتظر بر یار نیست دیدگان ابر بهاری منتظر بر روز وصل صبح هر آدینه در ندبه دلم بیمار نیست
خواهشمند است با درج نظرات خود بنده حقیر را راهنمایی کنیدایمیل بنده
yaalimdd80@vatanmail.ir
شاعر و مداح اهل بیت عصمت و طهارت خادم الحسین کربلایی رسول چهارمحالی(ساقی) از استان لرستان، شهرستان ازنا ،ساکن تهران ،شهرستان ملارد
سبک اشعار در کانال تلگرام بنده که آ درس آ ن در وب سایت است موجود می باشد
sagi60@
09127933263 شماره تماس
http://rasoll60.mihanblog.com
http://mosebat.mihanblog.com
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی) برای ازتو سرودن ردیف و قافیه را نهاده ام به سر راهت ای گل طاها بیا بیا پسر فاطمه دل است بی تاب قدم نما تو به چشمانم ای گل زهرا
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی) وقتی غزل به پای تو تعظیم می کند صد بیت و رباعی به تو تقدیم می کند مدح و ثنا ی تو ز عنایات خالق است زین روست خلق به توتکریم می کند
فریاد رسی نیست شاعر رسول چهارمحالی(ساقی) --------------------------------- بی تو فریاد رسی نیست خودم می دانم بی تو من یکه و تنها و غمین می مانم این همه شعر و غزل را به امید کرمت همه را من به عنایات شما می خوانم تو کریمی و کرامت ز کریمان خواهند کشتی غمزده ام سوی شما می رانم از در شوق به امید وصالت دم مرگ همه شب وقت سحر نم نمی از بارانم قطره ای آ ب بده تشنه لبان خود را من به عشق تو اسیرم همه دم عطشان به زلالی و به پاکی و به شفافیتت من مشتاق ببین عاشقم و حیران در حریم دل من باز چه آشوبی شد بی تو من حصر در این وادی و این زندانم نای نی سوزد و زخمی بزند بر جانم با دلی غمزده من زخمی یک برهانم مرحم این دل صد پاره تویی می دانی بی تو فریاد رسی نیست خودم می دانم ------------------------------ شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
شاعر رسول چهارمحالی(ساقی)
کویر خشک دلم را بیا و صحرا کن تو با زلالی قلبت دلم رو دریا کن
نظر نما به چشمان مانده درراهت
مرا به فیض حضورت بیا مهیا کن
روز آدینه شاعر رسول چهارمحالی(ساقی) روز آدینه به نامت شده آ قا برگرد دل بی کینه به نامت شده آ قا برگرد چشم ها منتظر و تنگ شده قلب بشر مرحم سینه به نامت شده آ قا برگرد
نوشتم نامه ای محضر امام زمان عج شاعر رسول چهارمحالی(ساقی) --------------------------- نوشتم نامه ای با اشک دیده به جز مهر و صفایت کس ندیده نوشتم نامه ای با آ ه و ماتم به دنبال تو هستم من دمادم نوشتم نامه ای با حالت زار کجایی تو غریبم بهترین یار جهان را ماتمی عظما گرفته نفس هایم ز کرونا گرفته نه دارویی و درمانی برایش جهان را کر نموده با صدایش تو را دارم چه غم دارم به دنیا مدد از حضرتت جوئیم هر جا بیا دست یداللهی برون کن بیا فصل خزانم لاله گون کن به دل دارم امید روز میعاد ((ز دست دیده و دل هر دو فریاد)) دوایی و شِفا تو یابن الزهرا بیا رحمی نما ای منجی ما همه روزی خور خوان تو هستیم همه از باده ی عشق تو مستیم بیا و چاره کن ای راه چاره بیا فکری نما دل بی قرار ه ------------------------------------ شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
مستی بده شاعر رسول چهارمحالی(ساقی) ------------------------ جام من را پر کن و هستی بده جرعه جرعه باده تا مستی بده مست کن من را درون عشق خود عشق را در بسته در بستی بده شور و حال عاشقی کرده خراب باده را سر ریز سر مستی بده دل به دل دادن چون دشوار شد دست را در دست همدستی بده این دل غمدیده را درمان تویی بر وصال عشقمان دستی بده شیشه و سنگ است حال عاشقی تیشه ات بر ریشه زن هستی بده ------------------------- شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
حلقه به در شعر امام زمان عج شاعر رسول چهارمحالی(ساقی) ------------------------------ می زنم حلقه به در شاید بیایی از سفر شامگاهان تا سحر شاید بیایی از سفر ای ترنم از دو چشم نرگس مستانه ات دیدگانم گشته تر شاید بیایی از سفر دست هایت بال پرواز اند تا عرش خدا باز کن تو بال و پر شاید بیایی از سفر نام تو آرامش دریاست غایب از نظر کن دعا ای رهگذر شاید بیایی از سفر عالمی پر گشته از آ شوب و جنگ عدل گستر کن نظر شاید بیایی از سفر خواهی آ مد از میان خاطره از راه دور کن نظر بار دگر شاید بیایی از سفر در میان این همه عاشق نداری تو مگر سیصد و سیزده نفر شاید بیایی از سفر یابن طاها یابن یاسین نور چشمان علی مانده ایم ما بی خبر شاید بیایی از سفر کوه و صحرا ،دشت و دریا در پی ات گشته ام قرص قمر شاید بیایی از سفر چشم بر راه توأیم یا صاحب عصر و زمان آمدم تا پشت در شاید بیایی از سفر ----------------------------- شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
محضر دلبر شاعر رسول چهارمحالی(ساقی) تقدیم به منتظران یار ------------------------- خواب دیدم که شبی محضر دلبر بودم محضر منجی عالم گل حیدر بودم در کنارش شعف و شور نصیب من شد یا حبیبی به لبم ام یجیب من شد من که عمری به لبم ذکر فرج زمزمه بود حال مهمان من امشب پسر فاطمه بود خواستم تا ببرم خانه دل من لرزید مال من پاک بود تا به آن شبهه ندید لقمه نانی که بود در خور نام مهدی پاک وبی شبهه و سالم به کام مهدی خانه ام جای گنه یا پسر فاطمه بود دیدم آشوب شده توی دلم همهمه بود عرق شرم وجود من عاصی بگرفت لکنت افتاد زبان حال معاصی بگرفت مانده بودم به چه رویی سر خود راست کنم شیره ی جان خودم از کرمش ماست کنم گفته بودم که منم شیعه ی اثنی عشری حیف از منتظران نیست درونم اثری دیدگانم پُرِ از شبنم و بارانی شد این دل منتظرم شاکی و طوفانی شد ناگهان جای تو خالی شد و مهمانم رفت برکت زندگی و روضه ی رضوانم رفت آنچنان بود کریم شرم مرا تاب نداشت دید این چاه بود خالی و هیچ آب نداشت رفت و من ماندم و یک خواب که تعبیر نشد در وجود من عاصی که تغییر نشد کاش ما لایق درک تو شویم در عالم نُدبه خوانیم هر آدینه به اشک نم نم کاش آوای خوشت گوش مرا پر سازد کاش مهدی به وجود همه ی ما نازد العجل ای پسر فاطمه دل بی تاب است ساقی ات تشنه ی دیدار رُخ ارباب است ------------------------ شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
تک سوار جاده ها شاعر رسول چهارمحالی(ساقی) تقدیم به امام زمان (عج) ------------------------------ --- تک سوار جاده های سوت و کور ای که هستی بهر ما حس غرور سالها در غیبت و چشم انتظار تا رسد از حکم حق وقت ظهور تکیه بر کعبه رجز خوانی کنی عالمی گردد سراسر غرق نور شیعه را دیگر نبینی دیده زار شیعه گردد غرق در شور و سرور در مدینه در بقیع سازی به حق چند حرم مشرف بر وادی طور قبر مخفی را نمایان می کنی روضه ها را می نمایی تو مرور بوی نرگس باز آ ید بر مشام با حضورت میشود وقت ظهور ای گل زهرا بیا از جاده ها جاده هایی دور تر از راه دور روی لب عجل فرج گویم همی تا شود چشم حسودان تو کور تک سوار روضه های شهر شام میشود از ما تو ننمایی عبور سالها چشم انتظاری کرده ایم کی شود پایان قصه جفت و جور -------------------------------- شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
دعای فرج بخوان تقدیم به منتظران ظهور شاعر رسول چهارمحالی(ساقی) ------------------------------ ای عشق بیقرار دعای فرج بخوان با دیدگان زار دعای فرج بخوان چشم انتظار تر زِ چشم انتظارها ابری ترین بهار دعای فرج بخوان درمانده و ملول چرا گشته بیقرار بر وصل روی یار دعای فرج بخوان بر روی لب ام یجیب تو جاریست ای صید در شکار دعای فرج بخوان بلبل به صید گل به تمنای دیدنش برروی شاخسار دعای فرج بخوان آرامشم تویی و تو باران رحمتی بارانی ام ببار دعای فرج بخوان وقت ظهور تو عید سعید ماست ای بهتر از نگار دعای فرج بخوان معشوق من نظر به ساقی نمیکنی عشق تو را دچاردعای فرج بخوان ------------------------------------ شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
شعشعه ی عشق شاعر رسول چهارمحالی(ساقی) »»»»»»»»»»»»»»»»»»»»» با شعشعه ی عشق شهادت چه کنم؟ درگیرم و درگیر شفاعت چه کنم؟ مبهوت ز اعمالم و افکار بشر مستانهام و مست قیامت چه کنم؟ با حب جهان عجین شده آب و گلم جانانهتر از جان به فدایت چه کنم؟ شیدایی و شور عشق شد حرف حساب مقبولم و مشمول کرامت چه کنم؟ جان شیشه و مرگ سنگ بر جام وجود لب ریزم و سر ریز عنایت چه کنم؟ با روح مسیحایی خود زنده نما سرزنده ز گوشه نگاهت چه کنم؟ با سرخی خون لالههای بی سر مجذوب به جذبه شهادت چه کنم؟ تو راهبری و رهنما در همه جا بی عشق امامت و ولایت چه کنم؟ ساقی منم و با لب عطشان به سویت شفافترین راه هدایت چه کنم؟ ---------------------------- شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
آرامش شاعر رسول چهارمحالی(ساقی) ---------------------------- با نام تو آرامش عقبا دارم پرواز در پهنه ی صحرا دارم زیبایی تو نموده مبهوت مرا در سینۂ خود گوهر والا دارم وقتی که تو جانی و جانانم صدها غزل از عالم بالا دارم تو رمز عبور واژه هایی هر جا در شعر فقط یک دل تنها دارم هر غروب من به یاد رویت جانا مجنونم ورو به سوی فردا دارم من ماهی و تو گردش آبِ روان من قصد سفر بسوی دریا دارم دنبال تو در ثانیه ها گم شده ام دریاب مرا یک دل رسوا دارم وصل من و تو لحظه ی رؤیایی این لحظه ز دیدار تو لیلا دارم ساقی شدم و مست جمالت اما مبهوت نظر بر قد و بالا دارم ---------------------------------- شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
خبری نیست چرا؟ شاعر رسول چهارمحالی(ساقی) سال نو آ مد و از تو خبری نیست چرا؟ شب ظلمانی ما را سحری نیست چرا ؟ سالها می گذرد یوسف گمگشده بیا در فراق تو دو چشمان تری نیست چرا؟ قرن ها می گذرد رفته سفر غایب ما بر ظهور تو چرا بال و پری نیست چرا ؟ دل طوفانی من را تویی آرامش حال شب تاریک دلم را قمری نیست چرا ؟