ماهیت حکومت رضاخان
عملکرد رضاشاه در دوران حضورش بر اریکه قدرت نشان میداد که حکومت او با وجود تشابه ظاهری به حکومتهای دیکتاتوری ماهیتی استبدادی داشت و در خصوص ماهیت رژیم پهلوی اول بحثهای فراوانی مطرح شده است. برخی او را دیکتاتور دانستهاند و برخی دیگر مستبدی که با ظاهری مدرن و نظام بوروکراتیک، چهرهی استبداد سنتی را در ایران بروز کرده است.
تاریخ سیاسی ایران نظامهای سیاسی متفاوتی را به خود دیده است. در تحلیل وضعیت ساخت سیاسی در ایران، نظریههای متنوع و دیدگاههای متفاوتی مطرح شده است. اما آنچه که تاریخ و سیاست در تاریخ معاصر گویای آن است که در هیچ دوره ای آنچه که حاکمان وقت از آن چه هدف می خواندند با عملشان بسیار متفاوت بوده است!
ایران عصر پهلوی اول هم از این قاعده مستثنی نبوده و در تحلیل این رژیم با نظرات متعددی روبهرو میشویم که از آن جمله میتوان به دولت مطلقه، سلطانیزم، استبدادی، دیکتاتوری، شبه مدرنیسم مطلقه و شبه مدرنیسم استبدادی اشاره کرد. تمام نظرات فوق داعیه تحلیل وضعیت ایران دوره پهلوی اول را دارند؛ اما در این میان بدون پرداختن به دلایل رد یا پذیرش سایر نظریهها، این نوشتار صرفاً به بررسی دو نظریه استبدادی و دیکتاتوری میپردازد. برخی معتقدند حکومت رضاخانی را نمیتوان تماماً استبدادی نامید و به همین منظور، سالهای 1305 تا 1312 را در زمره حکومتهای دیکتاتوری و دوره دوم حکومت رضاشاه یعنی سالهای بین 1312 تا 1320 را استبدادی مینامند. در این قسمت می پردازیم به این نکته که دیکتاتور کیست و چه تفاوتی با مستبد دارد؟!
در یک دستهبندی کلی حکومتها را به دو نوع کلی حکومتهای مبتنی بر دموکراسی و حکومتهای غیر دموکراتیک تقسیمبندی میکنند. بنابراین حکومتها یا دموکراتیک هستند یا غیر دموکراتیک. انواع شیوههای حکمرانی را نیز میتوان در ذیل این دو نوع مدل حکومت جای داد.
مفاهیمی همچون استبدادی، دیکتاتوری، سلطانی، پدرسالاری و نظایر اینها همگی صفاتی هستند که بر حکومتهای غیر دموکراتیک اطلاق میشوند و گونههای متنوعی از نظامهای غیر دموکراتیک را رقم میزنند.
این مفاهیم گاهی به اشتباه یکسان پنداشته میشوند و وجوه تمایز آنها نادیده گرفته میشود. این در حالی است که میان دیکتاتوری و استبداد فاصله بسیار است. این تفاوت در تحلیل دوره پهلوی اول نیز به دلیل ماهیت حکومت رضاشاه از اهمیت بالایی برخوردار میشود.
برداشت نخست و سنتی از مفهوم دیکتاتوری به دوران جمهوری روم باز میگرددکه در آن قدرت مطلق در شرایطی خاص به فردی واگذار میشد تا بتواند سریع و بدون تشریفات تصمیمگیری و اعمال قدرت کند.
دیکتاتور یک رهبر سیاسی است که دارای قدرت مطلق است. کشوری که توسط دیکتاتور حکومت میشود دیکتاتوری نامیده میشود. کلمه دیکتاتور برگرفته از عنوان قاضیها در جمهوری روم است که در مواقع اضطراری به منظور حکومت بر جمهوری، توسط سنای روم تعیین میشد. در نظام های دیکتاتوری بر اساس قواعد و قوانینی که حکومت دارد ، حاکم آن قوانین را به اجبار اجرا می کند اما وقتی که استبداد در یک جامعه حکم فرما می شود قوانینی وجود ندارد و هر آنچه که حاکم و حکومت به دلخواه بخواهند برای آن مردم اجبار می کنند.
بنابراین در تحلیل نهایی از تفاوتهای نظامهای دیکتاتوری و استبدادیبه نظر میرسد باید معنای مدرن آن را کنار گذاشته و همان برداشت نخستین و سنتیاز دیکتاتوری را مدنظر قرار داد؛ یعنی نظامی که در آن،اقلیتی حکومت را در دست میگیرد و رهبری آن را فردی مقتدر بر عهده دارد. نکته مهم در اینجاست که این فرد ضمن دارا بودن پایگاه اجتماعی، در اعمال قدرتِ خود نمیتواند فراتر از چارچوب قانون عمل کند.به همین سبب یکسان پنداشتن این دو مفهوم نزدیک به هم، ما را از تفاوتهای آنها غافل میسازد. از این روی باید گفت دیکتاتوری«با استبداد فرق فاحشی دارد زیرا اولاً استبداد به رضایت و حمایت هیچ طبقه اجتماعی منوط و مشروط نیست، و ثانیاً هیچ حد و مرز و قانون و قراردادی نمیشناسد.»(1)
اقدامات فراقانونی رضاشاه در واقع از خصیصه شخصمحوری او ناشی میشد. ویژگیای که از جمله مشخصه-های مستبدین است و مصادیقش در دوران حکومت رضاشاه بسیار بود؛ از جمله مخالفت با هرگونه نظر مخالف که موجب شد تا سه ضلع قدرت دربار پهلوی یعنی نصرتالدوله فیروز، عبدالحسینخان تیمورتاش و علیاکبر داور را همراه با چهرههای مستقل و با نفوذی همچون سردار اسعد و مرحوم مدرس به تدریج از صحنه قدرت خارج سازد. این درست برخلاف رویهای بود که در نظامهای دیکتاتوری پی گرفته میشد و در آن دیکتاتور عمدتاً تصمیمات سیاسی را با مشاوره گروهی اندک از نزدیکان سیاسی خود اتخاذ میکرد.
پی نوشت:
1- رضاشاه، دیکتاتور یا مستبد؟!، لیلاسادات موسوی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران