معنای لغوی و اصطلاحی دجّال چیست؟
ــ بسم الله الرحمن الرحیم. واژه دجال همانطور که در لغت آمده از ریشه «دَجَلَ» است و مشتقات آن در کتاب های لغت وجود دارد. «دَجَلَ» به معنای روی چیزی را پوشاندن است. وقتی شما روی چیزی را می پوشاندید، می گویند: «دَجَلَه» رویش را پوشاند. برخی گفته اند که به معنای مخلوط کردن چند چیز با هم است، کسی را به اشتباه بیاندازد یعنی خلط کردن به قصد فریب دادن و به اشتباه انداختن. گفته اند که موجودی هم در آخر الزمان می آید که دروغ های فراوانی به مردم می گوید و مردم را به اشتباه می اندازد به این خاطر از ریشه «دَجَلَ» صفت مبالغه «دجّال» را استفاده کرده اند بنابراین دجال صفت مبالغه است که از «دَجَلَ» گرفته شده است و به معنای بسیار فریبنده، به التباس رساننده و مخلوط کننده است.
آیا نام دجال در کتاب های روایی معتبر شیعه و سنی آمده است؟ و دجال دارای چه ویژگی هایی است؟
ــ دجال در روایات اهل سنت بیشتر آمده است. یعنی اهل سنت در «صحیح بخاری»، «صحاح سته» و خیلی از کتاب های حدیثی شان فراوان به بحث دجال پرداخته اند. دجال در کتاب معتبر و قدیمی مثل «مصنف ابی شیبه» ـ که متعلق به سنه 120قمری است یعنی همان زمان هایی که اجازه دادند حدیث نوشته شود ـ آمده است.
البته اهل سنت با واژه دیگری به نام «مسیح الدجال» آورده اند. مسیح در اینجا به معنای مسح و دست کشیده شده است. آنها معتقدند یک طرف صورت دجال را دست کشیده و پاک کرده اند و دجال ابرو و چشم ندارد و ممسوح العین است. چشم دجال مسح شده است یعنی روی چشم دجال دست کشیده و پاک شده است و دجال یک چشم ندارد و به همین خاطر به دجال «مسیح الدجال» می گویند؛ یعنی دجالی که یک طرف صورتش ممسوح است. بنابراین اگر ما این تعبیر را بپذیریم دجال کسی است که طرف راست صورت او مسح شده است یعنی پاک شده و از بین رفته است. در روایات آمده است که چشم چپ دجال روی پیشانی اش است. با توجه به این مطلب، اینکه معروف است که چهره دجال را چشمی در وسط پیشانی، ترسیم می کنند درست نیست؛ یعنی دجال یک چهره عادی دارد و سمت راست صورت و چشم راستش از بین رفته است.
در کتاب های شیعه و معتبر ما در بحث مهدویت، مثل کتاب "کمال الدین و تمام النعمة" اثر «شیخ صدوق» روایات متعددی در مورد دجال وجود دارد ولی تاکیدی که در روایات اهل سنت در مورد دجال است در شیعه نیست. در شیعه بیشتر بحث روی «سفیانی» است. دجال همان طور که از اسم آن بر می آید، نماد تزویر و دروغ است. و اهل سنت روایات فراوانی دارند که پیامبر(ص) در نمازها از دجال استعاذه می کرد و می فرمود: هیچ پیامبری نبوده مگر اینکه مردم و امت خود را از دجال ترسانده است.
بنابراین در روایات اهل سنت بحث دجال اولا خیلی پررنگ، قدیمی و معتبر است و ثانیا نماد دروغ و تزویر است و به مردم خیلی توصیه شده که از دجال بپرهیزند. اهل سنت روایتی از پیامبر(ص) نقل می کنند که قیامت نمی شود مگر اینکه حدود سی نفر دجال قیام می کنند که هر کدام می گویند ما پیامبر هستیم. پیامبر(ص) در این روایت اشاره می کند که دجال ادعای نبوت می کند. ولی در خیلی از روایات اهل سنت آمده که دجال مدعی الوهیت و ربوبیت است و می گوید من پروردگار شما هستم. و بعد اوصافی برای دجال آمده است که چه کارهایی انجام می دهد که این را به اثبات برساند.
معیاری که پیامبر(ص) برای تشخیص دجال بیان می کند این است که می فرماید: «دجال ادعای خدایی خواهد کرد ولی شما بدانید که خدای شما سالم است ولی چشم او اعور است». این نشانه ساده و روشن دادن از طرف پیامبر(ص) نشان می دهد که دجال چگونه می تواند مردم را گول بزند و چه مقدار انسان ها حرفهای او را می پذیرند. لفظ اعور به معنای لوچ بودن چشم که در این روایت آمده است این طور به نظر می رسد که آنهایی که دجال را ممسوح العین معنا می کنند با این روایت در تعارض است. یعنی این روایت می گوید که چشم راست دجال چپ است نه این که چشم ندارد.
آیا منظور از دجال، فکر و ایده و اندیشه است؟ و آیا کارهای دجال را یک فرد انجام می دهد یا به صورت گروهی این کارها انجام خواهند داد؟
ــ آنگونه که از روایات معلوم می شود دجال جریان، سمبل و نماد است. دلیل آن هم این است که نوع بیانی که احادیث دارند با معنا کردن عادی نمی تواند سازگار باشد و بر فرد منطبق نمی شود. مثلا روایتی از پیامبر(ص) وارد شده است که دجال چهارپایی دارد که «عرض ما بین اذنیه میل» یک میل بین دو گوش این الاغ فاصله است. میل را در روایات از شش هزار متر تا سه هزار متر یعنی نیم فرسخ تعبیر کرده اند. بنابراین وقتی که روایت می گوید که دجال سوار بر مرکبی که بین دو گوش آن حداقل سه کیلومتر فاصله است نمی شود بر شخص تطبیق شود. یا در روایت دیگر آمده است: «یخرج معه جنّه و نار»، بهشت و جهنمی با او همراه است. یا «و جبل من خُبز» کوهی از نان همراه دجال است. «و نحر من ماء» دجال رودخانه آب با خود می برد. این تعبیرات نمی شود به فرد حمل شود؛ مثلا بگوییم که دجال آدمی است که با خود کوه به همراه دارد. یا تعبیراتی که امیرالمومنین(ع) دارد که «یخوض البحار، یسیر معه الشمس، بین یدیه جبل من دُخان، خلفه جبل ابیض، تحته حمار اقمر، خطبة حماره میل» هر قدمی که الاغ دجال در راه رفتن بر می دارد سه هزار متر است. یا در مورد سرعت دجال روایتی وجود دارد که با سرعت خورشید برابر است. چنین چیزهایی باید ناظر به ابزارهایی باشد. بنابراین دجال را نمی شود گفت که شخص تنهاست. منتها دجال در روایات به اشخاص مثل کسی که ادعا کرده من پیامبر هستم، هم اطلاق شده است. و دجال مثل سفیانی ـ که معتقدم سفیانی شخص خاصی است ـ نیست. دجال در طول تاریخ جریان داشته و نماد دروغ و نیرنگ است و نمی شود گفت که دجال شخص خاص است و نشانه ها به شخص خاص قابل تطبیق نیست.
آیا حضور دجال از علائم قطعی ظهور است یا از علائم غیر قطعی؟
ــ جدید ترین تحقیق درباره روایات دجال در کتاب دانشنامه امام مهدی(عج) آمده و از طرف دارالحدیث منتشر شده است. «حجت الاسلام سید محمد کاظم طباطبایی» معتقد است ما طبق تحقیقاتی که انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که دجال هیچ ربطی به مهدویت ندارد. ما در روایات خود داریم که کسی که دجال را خواهد کشت بنابر برخی روایات حضرت مهدی(عج) است و بنابر برخی روایات حضرت عیسی است. از این باب می شود گفت دجال به مباحث مهدویت ربط دارد.
البته این را باید بگویم که به صورت کلی در اهل سنت علائم ظهور با علائم قیامت به هم آمیخته شده است یعنی اهل سنت چیزی به عنوان علائم ظهور ندارند. آنها این تعبیر که بگویند که قبل از آمدن امام مهدی(عج) و خلیفه آخر، فلان اتفاقات می افتد چنین چیزهایی ندارند. آنها «اشراط الساعه» یعنی نشانه های قیامت اطلاق می کنند. از دیدگاه اهل سنت پیامبر(ص) وقتی نشانه های قیامت را بیان می کند هم به ظهور امام زمان(عج) اشاره می کند و هم به دجال می پردازد که قبل از وقوع قیامت اینها اتقاق می افتد.
اینکه دجال به عنوان نشانه ظهور باشد، چنین چیزی نداریم. ما وقایع دوران ظهور را داریم که به بحث دجال مربوط می شود. به عبارت دیگر یکی از اتفاقاتی که در دوران ظهور می افتد این است که دجال به دست حضرت عیسی بنابر برخی روایات و بنا بر روایات دیگر به دست حضرت مهدی(عج) کشته می شود. معلوم است که قبل از آن، دجال فعالیت می کرده نه اینکه تازه پیدا شده باشد و این سیر همیشه وجود دارد و در هر وقت کسی نماینده جریان انحراف است و راس جریان انحراف به دست حضرت عیسی یا امام مهدی(عج) کشته می شود. روی این حساب می شود گفت دجال جزء نشانه های ظهور نیست اتفاقی است که در طول تاریخ جریان دارد و زمانی که حضرت مهدی(عج) ظهور کرد سر این جریان قطع می شود و مضمحل خواهد شد.
مفهوم دجال در ادیان دیگر مثل مسیحیت و یهودیت وجود دارد یا مختص اسلام است؟
ــ در رساله یوحنا که متعلق به ادبیات دینی مسیحیت است ذکری از دجال آمده است و آنها خودشان به عنوان «آنتی کریست»(ضد مسیح) از آن یاد می کنند. می گویند که ضد مسیح همان دجال است و دجال دشمن اصلی حضرت عیسی است. در روایات اهل سنت دشمن اصلی حضرت مهدی(عج) دجال است ولی در روایات شیعه دشمن اصلی حضرت مهدی(عج) سفیانی است.
آیا می شود دجال را به گروه های تکفیری که در عراق و سوریه فعال هستند تطبیق داد؟
ــ نشانه اصلی دجال فریب و نیرنگ است یعنی اختلاف اساسی بین سفیانی و دجال همین است. سفیانی اهل خونریزی و کشتن است و به زور نظامی و قتل و غارت کارش را پیش می برد ولی کار دجال فریب است. در روایات نداریم که دجال خونی می ریزید یا جایی را به آتش می کشد. در یکی از روایات از پیامبر(ص) آمده است که «دجال همراه خود یک بهشت و جهنمی همراه دارد و به مردم می گوید این جهنم، و این بهشت است در حالی که برعکس می گوید. ایها الناس؛ اگر شما دجال را دیدید به هرکدام که به شما گفت این جهنم است درون آن بپرید که آن ماء عذب و آب گوارا است». تعبیر دجال در روایات با نیرنگ و فریب همراه است و به هیچ وجه با داعش که کارشان با زور اسلحه است، قابل تطبیق نیست. گروه داعش جلوی دوربین مردم را می کشند و زشتی ها را مخفی نمی کنند. به عکس دجال کسی است که به قدری نیرنگ و فریب می کند که خیلی ها به آن می گروند. و در برخی از روایات آمده است که کار به جایی می رسد که زن ها به قدری به دجال می گروند که مردها مجبور می شود زن و دختر و عمه و خاله خود را با طناب ببندد که به سمت او نروند. نوع رفتاری که در رابطه با دجال است قابل تطبیق بر حرکت های خونریزی و کشتار نیست.
آیا شخصیت سفیانی را می توانیم با گروه های تکفیری و داعش تطبیق دهیم؟
ــ آن طور که در روایات ما گفته اند سفیانی را با کارش بشناسید و عمل سفیانی این است که در شش ماه، چهار کشور یعنی آبادی های شامات شامل؛ فلسطین، اردن، لبنان و سوریه را تصرف می کند. کسی که با خونریزی بتواند شش ماهه این چهار کشور را بگیرد به ما گفته اند که این سفیانی است. شما می بینید داعش در عرض سه سال نتوانست سوریه را بگیرد و دیدند نمی شود سوریه را بگیرند به عراق حمله کردند ولی در روایات ما این آمده است که سفیانی اول این چهار کشور را می گیرد، تمام رقبایش را می کشد و بعد سراغ شیعه کُشی می رود. و برای شیعه کشی لشگری به عراق و کوفه و لشگری به مدینه می فرستد چون می شنود که امام مهدی(عج) در مدینه فعالیت می کند و به مدینه حمله می کند.
عمر سفیانی از اول ظهور خود تا مرگش 15 ماه بیشتر طول نمی کشد کل جریان سفیانی 15 ماه است و تا 9 ماه بعد از ظهور زنده است. یعنی 6 ماه بحث گرفتن کشورهاست و وقتی کشورها را می گیرد ظهور اتفاق می افتد و بعد از 9 ماه به دست امام زمان(عج) در بیت المقدس کشته می شود نوع رفتاری که سفیانی دارد خیلی ریزتر، و پیشرفت آن خیلی شدیدتر از آن چیزی است که داعشی ها دارند.
روایات سفیانی را اهل سنت نیز نقل کرده اند یا مختص شیعه است؟
ــ روایات سفیانی را ما بیشتر نقل کرده ایم. در نقل های اهل سنت خیلی کم به سفیانی پرداخته شده و آنها بیشتر به «جیش الکعبه» یعنی نیرویی که می خواهد به کعبه حمله کند، پرداخته اند. و واژه سفیانی را آنها به کار نبرده اند. چون واژه سفیانی به قوم بنی سفیان و بنی امیه مرتبط است. شاید نشود لفظ سفیانی در روایات اهل سنت پیدا شود و کم پیدا می شود و آنها سفیانی را با تعبیرات دیگری مثل سپاهی که علیه کعبه حرکت می کند یاد کرده اند. و برخی از روایاتی که متعلق به سفیانی در روایات ما است را آورده اند و گفته اند این سپاه به مکه حمله می کند. چون در روایات آمده است که سپاه سفیانی بعد از مدینه به مکه حمله خواهد کرد. سفیانی بیشتر در شیعه و به عنوان دشمن بنی امیه ای امام زمان(عج) و به عنوان نماد بنی امیه که همیشه در مقابل اهل بیت(ع) می ایستادند، آمده است. یعنی در آخرالزمان کسی از بنی امیه در مقابل ایشان می ایستد به همین خاطر سفیانی نامیده شده است.
روایاتی که در مورد پرچم های سیاه وجود دارد آیا این روایات در منابع ما وجود دارد یا نه؟ و این روایات به چه گروه هایی اشاره دارد و آیا قابل تطبیق بر گروه های تکفیری است یا نه؟
ــ روایات «رایات سود» در کتاب های معتبر مهدویت ما هم آمده است ولی در اینجا به بحث عمیق حدیثی نیاز داریم که از لحاظ سند شناسی معلوم شود آیا این احادیث اصالت شیعی دارند یا نه؟ چون ما حدیث ها را دسته بندی های مختلفی می کنیم؛ مثلا بعضی از روایات، حدیث شیعه در کتاب اهل سنت هستند. مثلا در کتاب «فتن ابن حماد» حدیثی داریم که جابر از امام صادق(ع) روایت کرده است. این حدیث شیعی در کتاب سنی است. بعضی از احادیث اهل سنت در کتاب های شیعه است مثلا کل سند کتاب «الملاحم و الفتن» سید بن طاووس از اهل سنت است. یا حدیث سنی در کتاب سنی است و یکسری کتاب ها حدیث شیعی در کتاب های شیعی است.
تحقیقی که استاد ما در دارالحدیث انجام داده است این است که حدیثی از شیعه در رابطه با رایات سود که در کتاب شیعه باشد و به دوران ظهور اشاره داشته باشد نداریم، روایاتی که داریم روایاتی است که به حرکت بنی عباس ناظر است. بنابراین روایاتی که رایات سود در آنها آمده روایاتی هستند ولو اینکه در کتاب های شیعی آمده اند ولی سندهایشان از اهل سنت است. پس نمی توانیم بگوییم که یکی از نشانه های ظهور رایات سود است.
اما اگر این تحقیق ثابت نشود احادیثی داریم که پرچم های سیاه قبل از ظهور از طرف مشرق حرکت می کنند. البته اهل سنت به شدت این روایات را قبول دارند و روایات صحیح السند در کتاب های معتبر اهل سنت است و معتقدند که رایات سود از نشانه های ظهور است و از مشرق حرکت خواهد کرد. آنها مشرق را بر طبق روایات دیگر تقریبا ماوراء النهر زمان قدیم مثل شهر بخارا می دانند. و این منطقه خارج از ایران است و این حرکت از آنجاها نشات می گیرد.
آنچه که در روایات ما تاکید شده پرچم های سیاهی است که از شرق می آید و زمینه ساز ظهور امام زمان(عج) است این متعلق به مشرق است و هیچ ربطی به داعش و پرچم سیاه اینها ندارد.
برخی از اهل سنت یک سری روایات دیگر پیدا کرده اند که در آنها بحثی از پرچم های سیاه وجود دارد که مثلا در روایات آنها است که این ها آدم های بدی هستند. یعنی قبل از ظهور دو نوع پرچم سیاه وجود دارد و در روایاتی آمده است که آدم های بدی پرچم سیاه خواهند داشت و این را بر داعش تطبیق کرده اند و کسی که پرچم سیاه خوب دارد خراسانی است و از شرق می آید. پس بحث دو پرچم سیاه بودن را داریم و این نیاز به کار بیشتر دارد که آیا ما پرچم سیاه بد در روایات داریم یا نه؟ ولی آنکه که خیلی معروف است و اهل سنت در کتاب های معتبر روایی شان نقل کرده اند همانی است که از شرق می آید و در روایات آمده است که بنی عباس از همانجا که شکل گرفته اند از آنجا از بین خواهند رفت و این نشان می دهد که شرق همین خراسان است.
پرچم های سیاهی که از شرق می آیند را سنی ها قطعا قبول دارند. در شیعه هم معمولا می گویند که این چنین چیزی هست؛ مثلا در سی دی انحرافی "ظهور بسیار نزدیک است" هم این آمده بود و گفته بودند که سید خراسانی، مقام معظم رهبری است و پرچم سیاه دارند. یا «آقای کورانی» می گوید پرچم های سیاه، پرچم های عزای امام حسین(ع) است و این عزاداریها در ایران نماد پرچم های سیاه است و کعنای پرچم های سیاه خواهند آمد این است که عزاداران اباعبدالله(ع) این کار را خواهند کردند. اینها تفسیرها و برداشت هایی از آن روایات است؛ اما اگر کسی تحقیق کند می تواند اثبات کند که پرچم های سیاه در روایات اصیل شیعه، ربطی به علائم ظهور ندارد.
اکنون شاهد هستیم که گروههایی مانند داعش از روایات مربوط به مهدویت برای جمع کردن طرفدار و مشروعیت بخشی استفاده می کنند. در این مورد تحلیل خود را بیان کنید.
ــ مهدویت در شیعه مدعیان دروغین داشته است ولی جالب است بدانید که این مدعیان دروغین بیشتر در اهل سنت بوده اند! ما حکومت های خیلی بزرگی مثل حکومت «مهدی سودانی» و اینها را داشتیم که با ادعای مهدویت حکومت های عریض و طویلی تاسیس کردند و توانستند با این ادعا کشورهایی را بگیرند، جنایت هایی مرتکب شوند و انسان هایی را بکشند. در تاریخ انسان های خونریز وجود دارد که به نام مهدویت قیام کردند، خیلی ها را فریب دادند و حکومت های خیلی پایداری را تشکلیل دادند. داعشی ها اگر بخواهند این کار را بکنند چیز جدیدی نیست که بگوییم اینها حرف تازه ای را پیدا کردند که جهانی را به خود متوجه کنند. همانطور که مستشرقین می گویند اکثر کشورهایی که از یوغ استعمار نجات پیدا کردند اکثرشان با مهدویت بودند مثلا در کشور ایران، نیجریه و بخشی از هند که توانستند از استعمار انگلیس و فرانسه نجات پیدا کرده و استقلال پیدا کنند مستشرقین می گویند کسانی که قیام ها را شروع کردند و توانستند مردم را دور خود جمع کنند با ایده مهدویت موفق به این کار شدند. داعشی ها اگر این کار را کنند چیز بعید و جدیدی نیست. قبلا هم بوده و افرادی را فریب داده و حکومت هایی را تشکیل داده اند.
در این بحثی که فرمودید دلیل ورود مستشرقین به مباحث مهدویت چه بود؟
ــ آنها می خواستند کارکرد مهدویت را بگویند و خطر مهدویت را به سران خودشان گوشزد کنند. یکی از مسشرقین آلمانی کتابی نوشته به نام "مهدویت". وی کشورهای اسلامی را گشته و تأثیر مهدویت را در این کتاب آورده است.
عده ای معتقدند چون ایران دارای آموزه امام غائب و مفهوم نیابت عام از امام غائب به نام "ولایت فقیه" هست و بحث انتظار را دارد، انقلاب اسلامی پیروز شد ولی انقلاب سایر کشورهای منطقه به پیروزی واقعی نرسید. بنابراین مستشرقین جستجو کرده اند تا بدانند که کارکرد مهدویت در جوامع اسلامی چیست. آنها در بحث هایشان گفته اند که مهدویت چه شور و آثاری را در جامعه اسلامی ایجاد کرده است؛ و الا مستشرقین غصه مهدویت اصیل را نمی خوردند.