پاسخ به:مشاعره علوی و بهاری
تا شد به عرش دست نبی ماه عارضش شد اين ندا ز بارگه كبريا بلند تكميل شد شريعت پاك محمدی چونان كه گشت دين خدا را لوا بلند
دل آزرده ما را به نسيمى بنواز
يعنى آن جان ز تن رفته به تن باز رسان
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
يا علي ذاتت ثبوت قل هو الله احد نام تو نقش نگين امرِ اَلله الصّمد
در چشم من آيينه علي، آب عليست مهتاب علي، مهر جهان تاب عليست
تويي آنكه سكّة سلطنت زده حق به نام تو علي
كه به جز خداي تو مطّلع نبُد از مقام تو يا علي
يا علي چرخ زمان را شب و روز گردش چشم تو مي چرخاند
در رموز علم حكمت جز شهنشاه نجف
عالمان را در شريعت مقتدايي هست؛ نيست
تو پنداری ز فروردین و خرداد
به باغ و راغ،بد پیغام آور
رفت بالا دست خورشيد غدير شد امام و متدای ما، امير عشق، بيعت كرد با نور خدا شد عدالت، سرور و مولای ما
اسلام به شمشیر و به تدبیر تو را راست
در جنگ چو آیی تو چه حاجت به سپاهی
با خدا گفتم: علي، شب در حرا گفتم: علي
تا پيام آمد بخوان «يا مصطفي»! گفتم: علي
يکصد و بيست و چهار آيينه با هر يک هزار ـ
ساغر آوردند و او پر کرد با چشمي خمار
رحمتٌ للعالمينم گرد من ديو و پري
ميپرند و من ندارم چاره جز پيغمبري
یارب بگیر از قدر نشناسان علی را
سر آمده صبر از ملالت های کوفه